مولانا طغرا در سکوت سنگین تاریخ

25 سنبله 1402
9 دقیقه
مولانا طغرا در سکوت سنگین تاریخ

دکتر صاحب‌نظر مرادی

 

علّامه محمدسلیم طغرا (۱۲۷۲-۱۳۵۱ش.) که به گفته‌ی استاد واصف باختری غزالی دوران خود بود، زاده‌ی خطه‌ی مینویی و طرب‌خیز راغ بدخشان است. همان «راگای» که «اوستا»ی آشو زردشت از آن در شمار شانزده‌قطعه سرزمین‌های آریانا ویجه نام برده است، و روزگاری جغرافیای مستقل و گهواره‌ی زایش «کوشانیان» و «یفتلیان» بوده و «ریمانش» گهواره‌ی پرورش خسرو انوشیروان عادل و «یاوان» آخرین مرکز فرمانروایی حکام محلی راغ دانسته می‌شود.

علامه طغرا تک‌سوار وادی‌های خرد و اندیشه کسی است که خون نافش در خاک پر تپش سه‌برگه و علف‌زار راغ ریخته است، و سوگ‌مندانه کسی را در طلسم سکوت تاریخ‌های مصلحتی به استثنای حلقات علمی دست‌نگر و شخصیت‌های بارز فرهنگی بر حال و احوالش وقوفی نیست.

بایست گفت که افغانستان، برمودایی در خشکه‌سار آسیا است که در آن آثار و افکار شخصیت‌هایی که با ریسمان حاکمیت‌ها بسته نبوده‌اند مجال چاپ نمی‌یافتند، و به یاد ارباب قدرت خطور نمی‌کردند، که دانشمندان بلندپایه‌ی بی‌شماری فارغ از تعلق و تحلق در تاریک‌خانه‌ها و زوایای تاریخ‌های فرمایشی چون علّامه طغرا گم شده و ناشناخته مانده‌اند.

طغرا که از هفت‌خوان دشوارگذار مسیر دانش‌پژوهی از هر روستا و مدرسه‌ی دینی در بدخشان و تخارستان با مهمیز توسن همت و اندیشه در سراغ استادان نام‌دار میدان زد و گذشت، و به ماوراءالنهر رفت و آن‌جا هم از ختلان تا بخارا پای صحبت و درس و تعلیم فرزانگان فراوانی نشست و با  موسی جارالله عالم مشهور آسیای میانه و مبارز ضد سلطه‌ی بلشویکان و مولوی عبدالحی پنجشیری آشنا گردید، و از خوان معرفت صاحب‌نظران و صاحب‌دلان ریزه‌های دانش را تناول نمود، و با محملی از فراورده‌های صرف و نحو، فقه و فلسفه و سایر دانش‌های رایج زمانش به زادگاه‌ خود برگشت، و به جوانان و نوباوگان درس و تعلیم دینی آموختاند، و کتب تفسیر بیضاوی، تفسیر جلالین، صحیح بخاری و مسلم و علم حدیث ابوداود، نسایی، ترمذی و در کل صحاح سته را فراگرفت و تدریس کرد، و شهرتش از بیغوله‌های خراسان تا فرارود و شبه‌قاره‌ی هند درز نمود.

زندگی و آموزش طغرا در بخارا مصادف به دوران تلاطم‌های سیاسی و اجتماعی در آسیای میانه بود، که بر اثر یورش بلشویکان انقلابی دارالاماره‌ی بخارا به‌حیث بزرگ‌ترین کانون معرفت دینی که به «چراغ دین اسلام» شهرت داشت سقوط، و از شاه تا گدا را دچار غربت و پریشانی کرد. از امیر سیدعالم‌خان پادشاه‌ منغیتی بخارا تا ابراهیم‌بیک لقی و عمله و فعله‌ی دربار به افغانستان پناه آوردند و مورد پذیرش شاه امان‌الله‌خان قرار گرفتند، و رادمردانی نظیر دولت‌محمد بلجوانی، مخدوم فضیل دروازی و انورپاچا وزیر دفاع اسبق ترکیه در کوهستان‌های کولاب و دره‌های خاولینگ و بلجوان تا قراتگین و درواز به مقاومت مسلحانه برخاستند. با این تحولات ژرف اجتماعی طغرا به راغ برگشت؛ اما نتوانست در جامه‌ی عافیت آرام بخسپد و گلیم خویش از ورطه‌ی توفان‌ها بیرون کشد. طغرا بازهم در جست‌وجوی آموزش از مسیر توپخانه و شاه‌سلیم به هند بریتانیایی که تحت نقشه‌های سیال استعمار انگلیس بود سفر کرد، و با مولانا عبیدالله بسمل امرتسری که یکی از چهره‌های برجسته‌ی دینی و از فعالان ضد استعمار انگلیس بود، و مولانا بهادرخان مارتون و درس‌خواندگان مدرسه‌ی دیوبند ملاقات‌ها نمود، و با افکار علّامه اقبال لاهوری و سیّد ابوالاعلی مودودی آشنا گردید. مولوی شمس‌الحق مارتون پس از بحثی در امور فلسفه و شریعت با طغرا گفت که هندوستان فیلسوفی چون طغرا ندارد. طغرا به‌سراغ شاعران زبان فارسی هندوستان شتافت و با بیش‌تر بیدل‌شناسان هندی آشنا گردید، و خود به سبک مکتب ادبی هندی گرایید و در پیشگاه شعر و اندیشه‌ی ابوالمعانی بیدل زانوی ادب زد.

۱

طغرا در این تکاپوهای علمی و ادبی خویش در زمینه‌های صرف و نحو زبان عربی، فقه، حدیث، کلام، منطق و فلسفه و شعر و ادب به‌مقتضای گفته‌ی شاعر از هر چمن سمنی به‌دست آورد و می‌گفت:

خنده از گل گریه از ابر بهار آموختیم

ما ز هر صاحب‌دلی یک‌ذرّه کار آموختیم

طغرا در آموزش منطق و فلسفه تلاش‌های زیادی کرد و در دانش منطق و فلسفه‌ی کلاسیک و جدید درخشش چشم‌گیری حاصل کرد. مولوی غلام‌نبی کاموی که یکی از منطق‌دانان بزرگ در جهان اسلام دانسته می‌شد، در مورد طغرا گفته بود: «مولوی سلیم خود منطق مجسّم است». وی طغرا را به ملاقات سلجوقی برد، و مناظره‌ای را بین شان بر انگیخت؛ چون سلجوقی دید که سطح دانش و معلومات طغرا بلند است، بحث را قطع نموده گفت که مولانا یک بحر است، و این بیت را خواند:

بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی

که درس عشق در دفتر نگنجد

طغرا برای پیوندزدن دانش فلسفه‌ی مدرن اروپا با فلسفه‌ی قدیم شرق به مطالعه‌ی افکار سقراط و ارسطو، ابن عربی، ابن رشد، ابن خلدون، فارابی، شیخ نصیرالدین طوسی، غزالی، سنایی، هجویری غزنوی، مولانای بلخی و آموزش اندیشه‌های عرفانی شیخ شهاب‌الدین سهروردی، شیخ ابوالحسن خرقانی، سنایی غزنوی، عین‌القضات همدانی، منصور حلّاج، میر سیدعلی همدانی، خواجه عبدالله انصاری، مولانا عبدالرحمن جامی، خواجه اسحاق ختلانی، مولانا غیاث‌الدین غیاثی و سایر عرفای شرق متوصل گردید، وآثار و افکار مشاهیر فلسفی غرب چون بیکن، دکارت، کانت، هیگل، گوته، نیچه، برگسون، توماس آرنولد و اگزیستانسیالیزم سارتر را خواند.

در این روزگار شهر کابل به مرکز تجمّع دانشمندان و روشن‌اندیشان کشور از هر سنخ علمی و فکری مبدل گردید، و با تأسیس دانشگاه کابل و دانشکده‌ها و کانون‌های علمی و فرهنگی بیش‌تر توجه‌ روشن‌فکران و نواندیشان دینی و علمی را به‌‌خود جلب کرد. کتب و مجلات زیادی به‌زبان فارسی از ایران وارد کابل می‌گردید که بر اساس آن افکار و چهره‌هایی چون شیخ محمود شبستری، دکتر علی شریعتی، مرتضی مطهری، جلال آل احمد، احمد کسروی و شاعران و نویسندگان نوآور ایران در افغانستان معرفی شدند، که آثار و افکار آن‌ها برای پژوهش‌گران دینی الهام‌آفرین بود. در کابل حلقات فکری، سیاسی و فرهنگی یکی پی دیگر تشکیل می‌شدند و مباحثه‌های علمی و سیاسی بین شخصیت‌های بینش‌مند صورت می‌گرفت. در کابل نام‌های سرور دهقان کابلی، صلاح‌الدین سلجوقی، مولوی غلام‌نبی کاموی، مولانا محمدامین قربت، سیداسماعیل بلخی، مولانا عطاءالله فیضانی، مولانا خال‌محمد خسته، محمد اسماعیل مبلّغ، سید شمس‌الدین مجروح، سمندر غوریانی و بعدها مولانا بحرالدین باعث، ورد زبان‌ها افتاده بود. علّامه طغرا با هرکدام آن‌ها تماس برقرار کرده، در مجالس و صحبت‌های شان داهیانه اشتراک می‌نمود. تأویل و تفسیرهای طغرا پیرامون مسایل دینی و فلسفی صلاح‌الدین سلجوقی را چنان شگفت‌زده نمود که  وی فلسفه را جزء شخصیت طغرا می‌دانست.

علّامه طغرا با سیدقاسم‌خان رشتیا استاد فلسفه و منطق در دانشگاه‌ کابل در باره‌ی لایتجزای ذیموقراطیس به ارتباط اتم در بعد چهارم انشتین و به ارتباط هندسه‌ی اقلیدس و با صلاح‌الدین سلجوقی بحث‌هایی نمود، که جالب و مشهورند. طغرا در مورد کتاب «نقد بیدل» سلجوقی موافق نبود، و دیدگاه خود را به شخص سلجوقی که بیدل‌شناس نام‌داری بود ارائه کرد.

طغرا بسان دایرةالمعارفی بود که می‌توانست به انواع پرسش‌های غامض و پیچیده در زمینه‌ی دانش‌های دینی، فقه، منطق و فلسفه و اشعار بیدل توضیحات و پاسخ‌های مستدل بدهد. وی خود شاعری بلندمقام در سبک بیدل و مکتب ادبی هندی بود، که اشعار آبدارش در رسانه‌های دهه‌های (۲۰-۴۰) به‌خصوص در نشریه‌های انیس، پیام حق و روزنامه‌ی بدخشان و بیدار بلخ  به‌چاپ رسیده‌اند، و دارای تألیفات چاپ‌نشده‌ی ذیل نیز بوده است:

– دیوان اشعار طغرا به‌صورت نسخه‌ی خطی در کتابخانه‌ی پسرش مولوی فضل‌الرحمن طغرا و کاپی آن در کتابخانه‌ی امیری کابل موجود است. شرحی بر کتاب میبذی، شرحی بر کتاب هدایةالحکمه، شرحی بر کتاب ملا صدرای شیرازی و حمدالله، شرحی بر کتاب تعلیقات قاضی مبارک و مقالات و پژوهش‌های فلسفی از دیگر آثار اوست. البته مقالات ادبی، فلسفی، بحث‌ها و صحبت‌های علمی طغرا با تأسف تا کنون جمع‌آوری نشده‌اند.

طغرا به زبان‌های فارسی، عربی و اردو مسلّط بود و با زبان انگلیسی نیز آشنایی داشت، و با این زبان‌ها مقاله می‌نوشت و سخنان و اشعار عربی ابن فارض و «فصوص‌الحکم» شیخ محیی‌الدین ابن عربی را تفسیر می‌کرد.

وی با شخصیت‌های بدخشانی نظیر شاه‌عبدالله بدخشی، مولانا عبدالله مصرع، شاعر مشهور، مولانا میرزا شاه‌ اخگر جرمی، شیخ عبدالحکیم مشهور به پیر بادمان، مولانا زکریای ذاکر مشهور به پیر اسپاخواه شهربزرگی، مولانا عبدالکریم حسینی، محمدطاهر بدخشی، استاد برهان الدین ربانی، مولانا باعث، مولوی غیاث‌الدین ذره ، مولانا صلاح‌الدین اسپاخواهی، مولانا عبدالجبار خسروی بریخمی و دیگران روابط و آشنایی فرهنگی داشت. با بیدل‌شناسان مثل عبدالحمید اسیر مشهور به قندی‌آغا و صلاح‌الدین سلجوقی تماس‌های همیشگی داشت. قندی‌آغا در زندگی‌نامه‌ی خود می‌نویسد که: در علمای عصر مرحوم مولانا سلیم طرف قبول من بود و بس.

۲

گویند مولانا طغرا روزی به دیدن غیاث‌الدین ذره قاضی چیاب که دارای وجاهت دینی و نفوذ اجتماعی بود به ناحیه‌ی خواهان رفت. در هنگام بازگشت ذره رکاب اسپ طغرا را گرفت و طغرا گفت که داملا مرا گنه‌کار نسازید؛ اما ذره با تواضع گفت: اجازه دهید رکاب اسپ‌تان را بگیرم و به مردم راغ بفهانم که چه شخصیتی در میان آن‌ها حضور دارد، ولی آن‌ها او را نمی‌شناسند.

شاد روان محمدطاهر بدخشی یکی از شخصیت‌های سیاسی و عرفانی شناخته شده‌ی کشور که خود را از شاگردان و ارادت‌مندان مولانا سلیم طغرا می‌دانست، در مقاله‌ای تحت عنوان «علّامه طغرا، محمدسلیم راغی» که در مجله‌ی عرفان به طبع رساند نوشت که: «طغرا علّامه‌ی روزگار خویش بود و پایه‌ی علمی و ادبی وی را ستوده و ادامه داده است که «شخصاً در میان بزرگان معاصر و کلاسیک علم و ادب چنین یک شخصیت فهیم و نکته‌رس را با چنان منطق برنده و ذکاوت سرشار ندیده ام». بدخشی، طغرا را با سیداحمد ادیب پشاوری یکی از معاصران و خویشاوندان سیدجمال‌الدین اسعدآبادی مقایسه نموده است. بدخشی با تأسف یاد می‌کند که: «اما دریغ چنان انسان در چنین اجتماع مصروف ابتذال ثقافت محیط خود شده بیهوده حیاتش گذشت، عدم استفاده‌ی مؤثر از چنین استعداد خارق‌العاده ضایعه‌ی بزرگی نه تنها به کشور، بلکه به انسانیت و ثقافت بشری می‌باشد».

طغرا که به سبک بیدل بیش‌تر طبع‌آزمایی کرده است، در سروده‌های وی استعاره‌های کلامی، پیچیدگی و ابهام، ایجاد مضامین با روح بلند و تازه، افکار بدیعی و خیال‌انگیز و دیگر صناعات ادبی و مفاهیم فلسفی با کاربرد واژه‌ها و عبارات غامض و گاهی عامیانه فنی و شغلی، تنوع در نازک‌خیالی و قوّت استدلال به وفرت دیده می‌شود، که اشعار او را جذاب و دل‌پسند بار آورده است. طغرا در غزل ذیل از خرد دنیایی هوش‌مندان در برابر جنون عرفا استفاده برده و آن را در فهم بنیاد هستی خام و نارسا می‌داند:

ز نیرنگ ادای هوش ما رنگ جنون بهتر

لوای دانش ازین داوری‌ها سرنگون بهتر

درین میخانه تا کی خجلت یأس خرد بردن

ازین مه شیشه‌های فطرت ما واژگون بهتر

نه الفت، نه مروت، نه طرب، نه جنبش و شوقی

چراغ این شبستان تیره از خواب سکون بهتر

جگرخون شد ز استغنای ابنای زمان «طغرا»

ز دل سودای این بی‌حاصلان یک‌سر برون بهتر

در اندیشه‌ی علّامه طغرا نگاه‌ فلسفی او بر مبنای درک عارفانه جلوه‌های ویژه‌ای دارد. وی چون عارف است، در اندیشه‌ی او بینش عارفانه‌ی «وحدت‌الوجودی» متأثر از افکار ابن عربی بیش‌تر نمایان می‌شود.  گروه‌ وحدت‌الوجودی بدانند که« همه اوست» یعنی هرچه است ذات خدا است، و چون میتافزیک فویرباخ بر آنند که سایر مخلوقات و جهان حقیقی وجود ندارد، و تابش آن‌ها در اندیشه‌ی انسان همه ذهنی هستند. ماده و موجودات، ظلی و اعتباری‌ است و فنا می‌پذیرد؛ اما وجود خداوند ازلی، ابدی و فناناپذیر است.

این همه موج گل و توفان رنگ

یک سراپا سایه‌ی فواره است

و یا:

نامه‌ی سربسته‌ی مضمون حیرت وا نشد

نسخه‌ی جمعیت آشوب دل اجرا نشد

هر طرف پیموده‌ایم اما در آغوش خودیم

چون سحر پرواز ما از شاخ گل بالا نشد

صد گلستان گل دمید و صد چمن خندید یار

جاده‌ی سرمنزل تحقیق من پیدا نشد.

بیدل (ع)در این خصوص می‌گوید:

هرچه خواهی همه در خانه‌ی خود می‌یابی

همچو آیینه اگر حلقه زنی بر در خویش

۳

مولانا محمدسلیم راغی سال‌های زیادی را در خدمت معارف و تعلیم و تربیه‌ی اولاد وطن در مدارس دینی در بدخشان، تخار، بلخ، سمنگان و کابل سپری کرده، از این جهت در اشعارش پاس‌داری از دانش‌آموزی، جلوه‌های رنگینی دارد:

نزاکت یک جهان محو تماشای سخن‌گویی

که دارد پاس ناموسی سخن را هرکجا در بر

طغرا بر اساس حدیث پیامبر(ص) «من عرف نفسه فقد عرف ربه» به خودشناسی و انسان‌گرایی اهمیت زیاد قایل بوده و همه ارزش‌ها را در معنویت انسان به کنکاش گرفته و بدبن باور است که انسان باید در آفاق و انفس خود بیش‌تر سیر کند تا خود را خوب‌تر بشناسد، از ارتکاب اعمال مذموم بپرهیزد و متصف به صفات و جوهر ذاتی انسانی گردد. در همچو حالتی است که قلب او شایسته‌ی پذیرایی جمال الهی می‌گردد و در طلب مطلوب رستگار می‌شود.

و یا

سخن در مرکز خود محمل رحمت ورا در بر

خموشی در مقام خویش گل‌زار حیا در بر

نزاکت یک‌جهان محو تماشای سخن‌گویی

که دارد پاس ناموس سخن را هرکجا در بر

صفا چون بوی گل مدهوش طرز وضع خاموشی

که همچون غنچه گیرد باده‌ی ناب وفا در بر

علّامه طغرا آمال حریصانه‌ی دنیایی را زیان‌بار دانسته و انسان را از انهماک بدان برحذر می‌سازد.

ز نیرنگ طلسم خویش «طغرا» بی‌تمنا شو

که مینای عمل دارد خط خجلت‌فزا در بر

و یا

ای برق تجلای ترا رونق دگر

وی حسن خداداد تو هرلحظه فزون‌تر

مژگان سیاه‌ تو غزال چمن خلد

معجون لبت مشربه‌ی گوشه‌ی کوثر

حرفی که سر زلف تو در گوش صبا گفت

آفاق چو گلزار رخت گشت معطر

آیین خرام قدت اسرار قیامت

پیمانه‌ی دور نگهت گردش محشر

مولانا طغرا در نگارش نثر پرتکلّف نیز خامه‌ی توانایی دارد. وی در مورد «خموشی و تکلم» چنین می‌نویسد: «صرافیان ادبستان شعور معتقدند که سخن بی‌موقع تباهی آشیانه‌ی دماغ و خرابی کاشانه‌ی هوش است، و خموشی بی‌محل جاده‌پیمای عالم خواب و زمین‌گیر طلسم مدهوشی. پس سخن را در موقع خود آوردن مشاطه‌گری انجمن ظهور است و خموشی را در موقع خود نشاندن آبیاری چمن شعور. از این‌جاست که غوّاصان قلزم حقیقت تا توقع فراهم آوردن اگر ندارند، دامن به تلاطم امواج سخن تر نسازند و پردگیان گلستان معرفت مادامی که تمنای چیدن ثمر نباشد، سر از گریبان تأمل توسط اوراق خزان‌دیدۀ تکلم بر ندارند».

مولانا طغرا در سال۱۳۲۸ در مقام قاضی بلخ و سپس جرم و درواز اجرای وظیفه کرد، و در سال۱۳۳۴ به‌حیث وکیل راغ در مجلس شورای ملی انتخاب گردید. مدتی در دارالعلوم کابل تدریس کرد، سپس وظایف رسمی را ترک نموده، به نگارش دل‌نوشته‌های خود اشتغال ورزید. علّامه طغرا پس از ۸۰ بهار زندگی در سال۱۳۵۱ش. در زادگاهش روستای براغ به لقاءالله پیوست وچهره در نقاب خاک کشید. با کمال تأسف از چنین شخصیتی تا کنون در کشور و حلقات ادبی و فرهنگی کدام محفل نکوداشت و یاد بود به‌عمل نیامده و آثار گران‌بهایش به‌طبع نرسیده است.

در ماه‌ میزان۱۳۹۸ش. به‌خاطر اشتراک در هفته‌ی فرهنگی بدخشان و یادبود از کارنامه‌ی مرحوم شاه‌عبدالله یمگی بدخشی با هیأتی به‌ریاست وزیر اطلاعات و فرهنگ عازم شهر فیض‌آباد گردیدیم. من با مولانا فضل‌الرحمن طغرا فرزند ارشد علّامه محمدسلیم طغرا دیدار و در زمینه‌ی چاپ آثار پدرش پرس‌وپال نمودم که در این خصوص تا کنون چه اقدامی صورت گرفته است؟ وی یک رساله‌ی چاپ شده در خصوص زندگی مولانا طغرا را برایم اهدا نموده گفت که با تأسف آثار فلسفی پدرش را یکی از دوستانش غرض مطالعه به درواز برده و پس بر نگردانده است و ماهم او را نمی‌شناسیم.

با مولانا فضل‌الرحمن طغرا قرار گذاشتیم که محفل یادبود علّامه طغرا را در شهر کابل یا بدخشان برگزار کنیم. من موضوع را طی تماسی به استاد واصف باختری در میان گذاشتم و از استاد خواستم تا در مورد علّامه طغرا با پرداز زیبای ادبی که دارد مقاله‌ای بنویسد. استاد باختری از این نوید بسیار خوش شد و گفت که حالا مریض هستم و حوصله‌ی نوشتن مقاله را ندارم، اما می‌توانم در محفل به‌صورت آنلاین صحبت نمایم؛ اما بر اثر وقوع تحولات پسین در کشور این فرصت پیش نیامد و استاد باختری خود به ملاقات علّامه طغرا شتافت. روان هردو فرزانه‌ی گرامی انوشه باد.

بایست خاطر نشان سازم که تاکنون در مورد علّامه طغرا پژوهش‌های ذیل توسط شخصیت‌های فرهیخته صورت گرفته است:

– محمدطاهر بدخشی «علّامه طغرا، محمدسلیم راغی» چاپ مجله‌ی عرفان.۳و۴، سال۱۳۵۱، ص.۱۶۰. کابل

– دکتر شمس الحق آرینفر «مولانا محمدسلیم طغرا نبوغی که ناشناخته ماند». نشر سایت اینترنت‌ها.

– دکتر سید اکرام الدین حصاریان «مولانا محمدسلیم طغرا، شاعر و بیدل‌شناس مشهور افغانستان» منتشره‌ی مجله‌ی فرهنگ آریانا، ش.۷-۹، سال۱۳۷۹ شهر دوشنبه.

– سیر تفکر ملی در افغانستان به کوشش دکتر صاحب‌نظر مرادی، چاپ کابل۱۳۹۰«علّامه مولانا محمدسلیم راغی»، ص.۱۸۷

– دکتر صاحب‌نظر مرادی «مولانا محمدسلیم طغرا در سکوت سنگین تاریخ» (نوشته‌ی حاضر) که در نگارش این پژوهش نوشته‌های فوق مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=729


مطالب مشابه