نگارنده: محمدناصر رهیاب، استاد ادبیات و رییس دانشگاه غالب هرات
آنگاه که از زبان فارسی سخن میرود، سخن از فردوسی است و آنگاه که از فردوسی سخن میرود، سخن از زبان فارسی است. زبان برومندی که در سه کشور، با سه نام خوانده میشود: فارسی در ایران، دری در افغانستان و تاجیکی در تاجیکستان. برداشت بیخی پذیرفتنی است که فارسی، تاجیکی، و دری سه گل زیبای یک شاخساراند. آنانیکه اینها را سه زبان جداگانه میدانند، با مسأله برخورد سیاسی میکنند، نه اینکه چنین پنداشتی از برآیند یک بررسی زبانشناسیک – جامعهشناسیک یا از روی دلسوزیِ فرهنگمدارانه برخاسته باشد؛ زیرا بگومگو ندارد که مرزهای سیاسی هرگز نمیتوانند در گفتمان میان مرزگذاری زبانها جایی داشته باشند؛ و از سویی، آنگاه میتوان از دو زبان جداگانه سخنی به میان آورد، که گویشوران، سخن یکدیگر را درنیابند؛ با آنکه، در جامعهی گستردهی زبان فارسی، همه، با این زبان بهخوبی پیوند برگزار کرده میتوانند. اینکه زبان فارسی دری، بهسان هر زبان دیگری، گویشها و شیوههای بسیاری دارد، این را نمیرساند که گویشوران نمیتوانند پیوند زبانی با یکدگر برگزار کنند؛ مگر نه اینکه زبانشناسی به ما میگوید، هرگز هیچکسی را نمیتوان یافت که با دیگری بیخی همگون سخن بزند؛ حتی آن همتنیهایی که در یک فضای خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زندگی بهسر بردهاند.
زبان فارسی، دومین زبان علمی – دینی در جامعهی اسلامی بودهاست و هنوز هم از چنین جایگاه فرازینی برخوردار است. هرچند آن شوکت گذشته را در سرزمینهایی از دست دادهاست و هرچند این زبان شعر و عرفان، باید با چنان پایگاهی برسد که بتواند پیچیدهترین موضوعهای علمی- فلسفی را بازتاب دهد و گرفتار نداری واژگانی و اصطلاحهای مورد نیاز نشود. درست است که از دولت سر بزرگانی بهسان فردوسی میهنگرا، آنکه میداند زبان شاهکلید قفل آزادی فرهنگ یک ملت است، این زبان از گزند باد و باران رهایی یافتهاست؛ درست است که با درخشش سخنان آفتابگون مولانا، این عارف شوریده، زبان فارسی دستافشان و پایکوبان تا همین اکنون آیینهی دلها را جلا میدهد؛ درست است که غزلهای شوخ و شنگول حافظ و سعدی، سرودههای عاشقانه و جامعهگرایانهی جامی اورنگنشین و گنجهای پنجگانهی آیینهی غیب، نظامی داستانسرا و شعر سپهرنورد خسرو هند، بر همهی زبانهای آن دوران ناز فروخته و یکسروگردن در راه بیان موضوعهای علمی و ادبی، به ویژه مسألههای عرفانی، از آنها کارگزاری بیشتر، بهتری و ژرفتری داشتهاست؛ مگر این هم درست است که امروزه باید تلاشها فراوانی بشود، تا نهتنها آن پایگاه ارجمند گذشته را بهدست آورد، بل همچون زبان بینالمللی به فرازناهایی برسد که از پلهی چهاردهم، یا به گفتهای دهم، در رسانش موضوعهای علمی- فلسفی، به پلهی دوم و سوم پای گذارد و چرا نتواند پله نخست را از آن خود بسازد.
فردوسی شاعر بسیار بزرگی است، از آن بزرگانی که زبان فارسی را ارجمندی بخشید؛ هرچند زبان فارسی نیز او را به این بلنددستگاهی رسانید. پرسشِ گرانسنگی است، اگر فردوسی و فردوسیها نمیبودند، زبان فارسی میتوانست اینهمه در برابر فرازوفرودهای زمان و زمانه پایداری کند؟ و باز پرسش گرانسنگ دیگری است: اگر زبان فارسی، با چنین پشتوانهها و تواناییهای کممانند نمیبود، آیا شاعری به بلندقامتی فردوسی، حماسهسرای خردگرا، ستمستیزِ مردمدوست و اندیشمند هوشداردهنده، سر برمیآورد و بر چنین سکوی پرهیمنهای فریاد میزد: چو ایران مبادا تن من مباد/بر این بوم و بر زنده یکتن مباد؟
ساختاریان میگویند: اگر فردوسی نمیبود بازهم شاهنامه پدید میآمد. باور ما این است که اگر یکی از ایندو (فردوسی و زبان فارسی) نمیبود، هرگز چنین شاهکاری آفریده نمیشد. از این است که باید هم فردوسی و فردوسیها را پاس بداریم، هم زبان فارسی و فارسیگرایی را ارج بگزاریم؛ و هرچه از ما ساختهاست در راه پرباری و شکوهمندی این زبان، که هویت ما در گرو آن است، و جان و جانان ما است، بکوشیم. بکوشیم، تا با نگهداشت ویژگی یگانهی این زبان، همچون زبان شعر و عرفان، آنرا چنان غنی و توانمند بگردانیم که در بیان باریکترین و پیچیدهترین مسألههای علمی، فلسفی و اجتماعی به شایستهگییی از عهده برآید و کاربران، بهویژه گزارندگان، از بیدستگاهی آن به رنج اندر نشوند.
به زبان فارسی، به همهی نویسندگان و شاعران این زبان، به ویژه به فردوسی بزرگ عشق میورزیم، از اینروی فارسی و فارسیدوستان را گرامی میداریم که میخواهیم در جهان امروز، در پهلوی ملتهای خداوندگار فرهنگ و هنر و دانش و بینش، گرامی باشیم. به یاد باید داشت هرگونه خوارانگاری این زبان و پدیدآورندهگان به این زبان، خوارانگاری یک ملتی است که در درازی زمان از سربرآوردهترین و فرهنگسازترین ملتهای جهان بودهاست. اگر با هرگونه رویکرد ناتندرست با این ودیعهی پروردگار، یعنی با زبان فارسی، و باز با آفرینشگاران و پروردگان راستین آن برخورد کنیم، تاریخ و آیندگان بر ما نخواهند بخشید. چنین مباد که از نفرینشدگان تاریخ بهشمار آییم.
ای زبان فارسی، ای مادر، ای دوست، ای یار گرمابه و گلستان، ای زیباترین زیبایان، ای شیرینتر و نیروبخشتر از انگبین، ای هستوبود ما، ای آنکه از برکت تو فردوسیها و هزاران هزار خداوندگاران دانش و هنر و ادب دیگر، جامعهی انسانی را شکوهنده ساختند و بالنده گردانیدند، تا هستیم کمر را در راه آبادانی و آزادی تو چست میبندیم و تو را از مردمان چشممان عزیزتر میداریم. تو در اوج بمان تا ما از حضیض برهیم که آبروی زندگانی ما وابسته به بلندجایگاهی تو است.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=302