ترکان و ترکستان

31 جوزا 1403
14 دقیقه
ترکان و ترکستان

نویسنده: دکتر محیی‌الدین مهدی، استاد دانشگاه

 

یک. طوایف ترک:

پیش از ورود به این مباحث، نتیجه گیری یک محقق اروپایی را نقل می‌کنم، که ما را به دلایل پیچیدگی این موضوع رهنمون می‌شود؛ «الیاس» محقق بزرگ و ترک‌شناس معروف انگلیس، پس از بررسی بسیاری از آثار نگاشته شده در دنیای اسلام درباره‌ی ترک، مغول، اویغور و دیگر طوایف التایی می‌نویسد: «بدین ترتیب، شواهد موجود در این باره (صرف نظر از القاب و اصطلاحات تحقیر آمیز)، به سه نتیجه‌ی متمایز می‌انجامد: نخست آن که در متن تواریخ مؤلفان مسلمان، اسامی قبیله‌ی مورد استفاده‌ی آنها را نباید همیشه به مفهوم قومی تلقی کرد؛ یا به عبارت دیگر، در هرجا که اصطلاح ترک یا تاتار آمده، باید دید که آیا نویسندهْ آن را در مفهوم کلی و جامعه شناسی به کار برده یا به معنی خاص و ممیزات قومی. نتیجه‌ی دوم آن است که کلمه‌ی مغول حتی در جایی که به مفهوم قومی استعمال شده، اغلب کاربرد غلط داشته، و چنان در ادوار تاریخی گسترش یافته که قبایل متعدد ترک نژاد حقیقی (همراه با قبایل دیگر) را در برگرفته، و بدین ترتیب تعداد کثیری از مردمی که از نژاد مغولی نبوده‌اند، مغول نامیده شده‌اند. ظاهراً این اسم برای اولین بار در زمان چنگیز و جانشینان بلافصل او و سپس در خلال برتری سلسه‌ی چغتایی‌ها (یا به قول معروف «مغول‌ها») در هند، متداول گشته است. نتیجه‌ی سوم آن است که کاربرد و معنای هر سه اسم ـ ترک، تاتار و مغول ـ در ادوار مختلف در کشور‌های گوناگون متفاوت بوده است. به نظر من درک درست این مورد، به روشن شدن آنچه که تاکنون بر آن مصّر بوده‌ایم، و حتی به موارد متفاوت در تواریخ مسلمانان، و به مباحثات اتفاقی نویسندگان اروپایی ـ که کم حجم هم نیست ـ بیشتر کمک خواهد کرد».

اما دوره‌ی تاریخی که مورد بحث ماست، یعنی قرون نخستین اسلامی، آن پیچیدگی‌ها را ندارد؛ هنوز نام‌های چون مغول و اوزبک و قزاق وارد تاریخ نشده‌اند. هرکی از آن سوی اسبیجاب و طراز و کاژ یا کاث (سه ناحیه‌ی مرزی میان قلمرو سامانی و ترکستان) می‌آید ترک خوانده می‌شود، و سرزمین‌های شرق و شمال آن، ترکستان. با این حال، ابن خرداذبه ضمن برشمردن «القاب پادشاهان خراسان و مشرق»، به تعدد طوایف ساکن در ترکستان صحه‌ اشاره دارد: «و پادشاه ترکستان ـ هیلوب خاقان، جبغویه خاقان، شابه خاقان، سنجبو خاقان، مانوش خاقان، فیروز خاقان؛ و پادشاهان کوچک ترکستان عبارت از طرفان و نیزک و خورتگین و وغوزک و سهراب و فورک می‌باشند». به عباره‌ی دیگر؛ نگاه مورخین و جغرافی‌دانان این دوره به موضوع ترک، نگاه جامعه شناسانه است؛ به ندرت وارد جزئیات می‌شوند، تا مشخص سازند که از میان این همه طایفه که نام می‌برند، کدام یک قوم ترک را می‌سازد.

حدودالعالم سرزمین ترک‌ها را به یازده ناحیه تقسیم نموده، که به نظر می‌رسد هر ناحیه، کشورِ طایفه‌ای از ترک‌هاست، به قراری که او نامگذاری کرده است:

۱. ناحیت تغزغز- کــه در عصر ‌مؤلف حدودالعالم، هنوز با خراسان مرز مشترک نداشته است، به قول او« مهتر ناحیت» ترک بوده که ملوک همه‌ی ترکستان از اینان می‌بود. تغزغز‌ها مردم کوچی بودند که تابستان را در جایی و زمستان را در جای دیگر می‌گذرانیدند.

۲. ناحیت یغما- که در غرب تغزغز واقع گشته و اکثراً بیابان بوده مگر اندک؛ اینان تابع تغزغز بودند.

۳. ناحیت خرخیز- که به دریای آرام پیوسته است؛ به قول ‌مؤلف حدودالعالم در این ناحیه هیچ آبادانی نیست. ظاهراً شاه مستقل با لقب خرخیز خاقان داشتند.

۴. ناحیت خلخ – که با ماوراءالنهر هم مرز بود، نسبت به نواحی سابق‌الذکر آبادان بود و با نعمت ترین ناحیه‌ی ترک گفته‌ شده، و مردمان آن را «به مردم نزدیک و خوش و آمیزنده» تعریف کرده‌اند. شاه خلخ را یبغو و بیغو می‌خوانند. از جمله‌ی شهر‌ها و روستا‌های خلخ که پیوسته و متصل با مسلمانان بوده، کولان را نام برده‌اند.

ای ترک می‌برفته به یغما و خلّخی

هم سرو مشک‌زلفی و هم ماه گلرخی
عنصری

۵. ناحیت چگل- که اصالت مردمش خلخ است؛ مردمان کوچی و صاحب خیمه و خرگاه بودند؛ پادشاه‌شان از خودشان می‌بوده؛ شهر سیکول از توابع چگل هم مرز با مسلمانان بوده.

۶. ناحیت تُخس که مردمانش گردِنْدَه بودند.

۷. ناحیت کیماک.

۸. ناحیت غوز- که در غرب ماوراءالنهر قرار داشته و در شمال دریای خزر؛ اینان نیز گردِنْدَه بودند که زمستان را در جایی و تابستان را در جایی سپری می‌نمودند. برخی از مردمانِ غوز به پیشه‌ی بازرگانی روی آورده‌اند؛ با این حال به قول ‌مؤلف حدودالعالم «ایشان را هیچ شهر نیست و مردمانی با خرگاه بسیارند».

۹. ناحیت بجناک‌ ترک- که در غرب غوز و در شرق روس و مجغری واقع گشته بود؛ اینان به کیماک همانند اند و شهر ندارند.

۱۰. ناحیت خفچاخ- در شمال بجناک قرار دارد؛ مردمانش با کیماک ازیک تبار اند، شاهشان نیز از کیماکیان است.

۱۱. ناحیت مجغری- که در غرب و شمالش روس واقع گشته، شاهشان را خلت یا جُله خوانند. میان مجغری و روس رودی قرار داشت که مجغری‌ها زمستان را در سواحل آن سپری می‌کردند.

چنانکه گفتیم، جغرافی‌نویسان و مورخین مسلمان همه‌ی آن سرزمین‌ها، از دریای شرق (دریای آرام) – که زیستگاه قرغز‌ها بوده – تا شمال دریای خزر، که زیستگاه مردمان غوز بود – ترکستان می‌گفتند. اما باید گفت که ترکستان‌ مانند هر مقوله‌ی جغرافیایی دیگر، یک مفهوم سیّال و متحول بوده، در زمان‌های مختلفْ رقبه‌های متفاوتی را احتوا می‌کرده است؛ و نیز باید توجه داشت که نام ترکستان را ساکنان و جغرافی‌دانان پارس بر سرزمین ترکان نهاده‌اند؛ ازین رو، باید میان زیستگاه ترکان، با قلمروِ زیر سلطه‌ی آنان فرق گذاشت.

 

دو- نخستین دولت‌های ترکی:

در اوایل قرن ششم میلادی قبایلی چند از ترکان، از آلتای – که زیستگاه اولیه‌ی‌شان بود – به حرکت افتاده، با قبایل مجاور خود متحد گشته، در مدت کوتاهی امپراطوری بزرگی از مغولستان تا کناره‌های دریای سیاه ساختند؛ به این قلمرو وسیع – که اروپاییان امپراطوری روی اسب گفته‌اند – کتیبه‌ی اورخون «کوگ‌تورک» گفته که به معنای ترک اصلی یا ترک آسمانی آمده است. هرچند بعد از آن، این واژه صرف نظر از معنای اصلی آن، به تمام قبایل و طوایف ترک زبان اطلاق گردیده است. مهمترین و کهن‌ترین سند ذکر واژه‌ی تورک، سنگ نبشته‌های اورخون است؛ در آنجا «کوگ تورگ» یا «گوک تورک» گفته شده؛ چنانکه منابع چینی در اوایل هزاره‌ی یکم از ۵۹ قبیله‌ی ترک نام برده بودند؛ اما در دوره‌ی امپراطوری ترک‌ها و مدت‌ها بعد از آن، در منابع فقط نام ترک‌ها، هبتال‌ها، و خزر‌ها برده شده است. فدراسیون فراهم آمده پیرامون قبیله ترک، نزد اروپاییان از روی حضور آنان در مرز‌های اروپا شناخته شده است، در سال ۵۷۲م به کمک او تیگور‌ها در زمان محاصره‌ی بسفر سیمری (در مدخل دریای آزوف، شبه جزیره کریمیه) شناختند. این امپراطوری – که در زمان سیاحت هیوان تسانگ – تا رود سند وسعت داشت، نام «تورک» یا «تورکوت» (به معنای قدرت یا توانایی) را برگزید. اما چینی‌ها قلمرو ترکان را «تو-چو» می‌گفتند؛ و این ظاهر معادل صورت جمع کلمه‌ی ترک یعنی تورکوت (Turkut) می‌باشد.

در سال ۵۸۲م تو-چو به دو بخش شرق با مرکزیت «اورخون» (واقع در مغولستان) و بخش غربی با مرکزیت سیمیرچی تجزیه‌ شد. خان امپراطوری شرقی با لقب قاغان یا قاآن – یعنی خان خان‌ها – بر امپراطوری غربی برتری داشت. امپراطور غربی استمی‌خان (این شخص را طبری و ابن خلدون سنجیو ثبت کرده‌اند) و امپراطور شرقی بومین نام داشت. باری، در دوره‌ی خسرو انوشیروان، امپراطوری غربی ترک، با اتحاد با ساسانی‌ها، دولت هیپتالیان را مضمحل ساخت. بنا به تحقیق دانشمندان، ترک‌های قرن ششم تا هفتم، متعلق به قبیله‌ی اغوز بودند. اما در ترکیب ارتش و دولت نخستین ترک‌ها – علاوه بر خود ترک‌ها – اغوز‌ها، اویغور‌ها، قرقیز‌ها، تاتار‌ها، قرلوق‌ها، مغول‌ها؛ و ختنی‌های ایرانی، ایرانیان سغدی مناطق بخارا، سمرقند و خوارزم نیز شامل بودند. چین امپراطوری شرقی را در سال ۶۳۰م؛ و امپراطوری غربی را در ۶۵۹م منهزم ساخت. یعنی در زمانی که اعراب به ایران هجوم آوردند، ترک‌ها پراگنده شده بودند، و اکثر قبایل آنان، و اکثر قبایل آنان، مطیع امپراطوری دودبان «تانگ» در آمده بودند.

در حدود سال‌ ۶۹۹م – حینی که پنجاه سال از سیطره‌ی اعراب بر مرز‌های شرقی و شمالی خراسان و ماوراءالنهر می‌گذشت – قبایل ترک به رهبری «سولو» متحد گردیده، امپراطوری دوم ترک‌ها را تأسیس نموده، که مرکز آن بلاساغون (در قرغزستان کنونی) قرار داشت؛ این امپراطوری بنام قبیله‌ی حاکم در آن، امپراطوری «تورگش» نیز خوانده می‌شود.

 

سه- ترکستان در متون تاریخی:

عموم کتب تاریخی و جغرافیایی که مسایل ماوراءالنهر و خراسان را در چهار قرن نخستین اسلامی گزارش می‌دهند، مرزهای خاوران با ترکستان، سرزمین ترکان و بعضاً با تعبیر کفار، مشخص کرده‌اند. در ذیل فهرستی از گزارش‌های برخی از ‌مؤلفان و نویسندگان قرون مذکور را نقل می‌کنم:

 

۱. طراز، طاراز، تراز، زراخ:

ابن حوقل: طراز یا طاراز در منتهی‌الیه مرز میان مملکت ترکان و مملکت مسلمان است.

مقدسی: تراز یا زراخ شهرستان و روستایی است در پشت سوران در پشت ترکستان.

مقدسی: طراز سرحّد است میان ترک و میان مسلمانی و گرد بر گرد آن حصارهاست که به طراز باز خوانند حّد اسلام تا این جایگاه است و از آنجا به خرگاه‌های خرلخیان در شود؛ اینست صّدچاچ.

 

۲. اسپیجاب، اسبیشاب، اسبیجاب:

مقدسی: مرزی مهم و نبردگاه است؛ در حومه‌ی آن یک کهن د‌ژ ویرانه است.

یعقوبی: اسبیشاب و آن شهری است که جنگ با ترکان از آن به انجام می‌رسد و آخر مضافات سمرقند است.

مقدسی: اسپیچاب در مرز فرغانه قرار دارد.

حدودالعالم: اسبیجاب ناحیتی است بر سرحّد، میان مسلمان و کافران و جایی بزرگ است و آبادان بر سرحد ترکستان است.

مقدسی: اردوا: کوچک است، و شاه ترکستان در آنجاست که همیشه برای والی اسبیجاب پیشکش‌ها می‌فرستد.

 

۳. فرغانه:

ابن حوقل: هفت دِه در مرز سرزمین ترکان قرار دارد، چنانکه اوزگند نیز در مرز آن سرزمین واقع است.

مقدسی: من این سوی رود [جیحون] را بر شش خوره و چهار ناحیت بخش نمودم. نخستین آنها را در سمت خاور و مرز ترکستان و فرغانه است…».

اصطخری: و به فرغانه و چاچ در کوه‌هایی که میان فرغانه و ترکستان بود، میوه‌های فراوان باشد.

اصطخری: اوزگند گرم‌سیر‌ترین ولایت فرغانه است، و سرحد ولایت فرغانه است و به دشمن نزدیک است.

اصطخری: استیاکند و شلات، این دو شهر در بند ترکستان است از میان‌رودان – چنان‌که اوزگند دربند است – و این جایگه را هفت دِه را هفت‌پاره دیه بود در شمار ترکستان، در این عهد نزدیک به مسلمانان افتاد.

ابن حوقل: در کوه‌هایی که میان فرغانه و بلاد ترکان کشیده شده، انواع انگور و گردو و سیب [موجود است].

اصطخری: از فربر‌کی اول ماوراءالنهر است تا از اوزگند کی آخر سرحد است، بیست و سه مرحله باشد.

‌مؤلف حدودالعالم: فرغانه ناحیتی است آبادان و بزرگ و نعمت‌های بسیار. و اندر وی کوه‌های بسیار و دشت و شهر‌ها و آب‌های روان، و دَرِ ترکستان است.

ابن حوقل: آخرین شهر از شهر‌های فرغانه واقع در مجاورت نواحی کافر نشین، شهر اوزگند است… .

‌مؤلف حدودالعالم: اوزگند شهری است سرحد میان فرغانه و ترک.

‌مؤلف حدودالعالم: اوش [فرغانه] … به براکوه نهاده است؛ و برین کوه، پاسبان است و دیده‌بان است که کافر ترک را نگاهدارند.

 

۴. ماوراءالنهر:

اصطخری: جانب شمال حدود ترکستان تا حد فرغانه و طراز برخطی راست، به حکم آن که ختل بر رود جریان است.

اصطخری: از خوارزم تا ناحیت اسپیجاب تا سرحد فرغانه تا حدود ماوراءالنهر همه ترکستان است.

ابن‌حوقل: ماوراءالنهر محدود است از مشرق به فامر و راشت و بخشی از سرزمین هند به خط مستقیم که مجاور ختل است، و از مغرب به سرزمین غزان و خرلخ از ناحیه‌ی طراز که کمان‌وار به باراب و وستکند و سغد و سمرقند و نواحی بخرا تا خوارزم کشیده شده، به دریاچه‌ی خوارزم منتهی می‌شود. و از شمال به سرزمین ترکان خرلخی که از دورترین نقطه‌ی سرزمین فرغانه تا طراز به خط مستقیم کشیده شده است.

ابن‌ حوقل: سراسر حدود ماوراءالنهر به جنگ‌گاه‌ها نزدیک است، از جمله‌ی آنها خوارزم تا ناحیه‌ی اسپیجاب است که با ترکان غز هم‌ مرز می‌باشد. اما اسپیجاب تا اقصای فرغانه، مرز خرلخیه است.

ابن حوقل: در سراسر ماوراءالنهر مرز‌های ترکان است که آمده‌ی جنگ اند و مردم آنجا را صبح و شام تهدید می‌کنند.

حدودالعالم: ماوراءالنهر، و مغرب وی غوز است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ. و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان.

اصطخری: چاچ از ثغرها که در روی ترکستان است، هیچ ثغری عظیم‌تر از چاچ نیست.

اصطخری: تونکث قصبه‌ی ایلاق است… و دیواری کشیدست عظیم از کوهی آن را ساقلغ خوانند تا کنار وادی چاچ کی سدّ است در پیش ترکستان، تا در نتوانند آمدن، و این دیوار عبدالله بن حمید بنافرمود کردن.

اصطخری: صبران شهری است که غر به صلح آنجا آیند و بازرگانی کنند؛ چون در میان جنگی نبود؛ شهری پرنعمت است.

اصطخری: رود چاچ… چون از حدّ صبران بگذرد. برین آب دو رویه خانه‌های غز باشد؛ و قیاس این رود چند دو بهر از جیحون باشد.

اصطخری: اوش‌ به شهرستان ربض دارد، و ربض دیوار دارد و دیوار به کوه پیوسته است، کی دیدبان برآن کوه باشد که لشکر ترکستان را نگاه دارد.

مقدسی: اوشر: بزرگ و پر از باغ در سمت ترکستان است.

مقدسی: بارکث: بالاترین روستای شمال در مرز اسروشنه [واقع است].

مقدسی: حران: بیشتر مردمش کافرند و فرمانروایشان مسلمان.

مقدسی: تگاب‌کث: بزرگ است، هنوز نیمی از مردمش کافرند.

مقدسی: بروکث: بزرگ است، این نقطه‌ی ایلاق در مرز ترکمان‌ها هستند که از ترس مسلمان می‌نمایند.

مقدسی: شغل‌جان: بزرگ است، مرزگاهی است به سمت کیاک.

مقدسی: خجنده – شهری دلکشاست، در این سوی مرز رود.

‌مؤلف حدودالعالم: در تبت دهی است و آنجا دری است بر کوه نهاده و آن‌جا مسلمان اند که باژ ستانند و راه نگهدارند و چون از این دَرْ بیرون شوی به حدود واخان اندر افتد.

۵. خراسان:

‌مؤلف حدودالعالم: خراسان در ترکستان است.

یعقوبی: و عموم بلاد ترک که خراسان و سیستان را احاطه دارد، ترکستان، و ترک‌ها را چندین صنف و چندین مملکت است؛ از جمله خرلخیه و تغزغز، تُرکش و کیماک و غز و صنفی از ترک را مملکتی جداگانه است.

یعقوبی: ولایتی از ولایات خراسان نیست مگر آن که با ترک‌ها می‌جنگند و ترکان از هر صنفی نیز با آنان می‌جنگند.

اصطخری: بدخشان بر مرز ترکستان، بالای طخارستان است.

اصطخری: حدّ وخان به حدود تِبِت پیوسته.

مقدسی: نام قصبه‌ی سمتِ خراسانِ آنجا [یعنی خوارزم] جرجانیه است.

۶. خوارزم:

مقدسی: بر کنار این دریا [خوارزم] زمین غز باشد.

مقدسی: و یک حد خوارزم به غزیه بپیوندد، و آن غربی است، و شمالی هم به حدود غزیه باز گردد.

اصطخری: خوارزم – از خوارزم تا ناحیت اسپیجاب تا سرحد فرغانه تا حدود ماوراءالنهر همه ترکستان است.

مقدسی: چون خوارزمیان بر ترکستان یورش می‌بردند و اسیر می‌شدند، چون با ترک‌ها شباهت دارند، شناخته نمی‌شدند.

اصطخری: ثغر زمین غز، خوارزم است.

اصطخری: گرگان فُرضه و بارگاه غزان است.

 

چهار- زمینه‌های ورود ترکان به ماوراءالنهر و خراسان:

هیوان تسانگ زایر معروف چینی که  در حدود سال‌های ۶۳۲-۶۳۲م (مقارن پادشاهی خسروپرویز)، از تخارستان و کابلستان به هند گذشته، در یادداشت‌های خویش نوشته که امپراطوری ترکان غربی تا سند وسعت داشت.

از جانب دیگر در میان سال‌های ۶۰۶ و ۶۰۸م، مردم تخارستان و مردمان هیطل علیه حاکمیت خسروپرویز شوریدند؛ هرچند فرمانده ساسانی بنام سمباد پیروزی‌های مسلمی بدست آورده بود، ولی پس از آن تاریخ، هیطل یا ماوراءالنهر و تخارستان شامل کابلستان و زابلستان، از خسروپرویز و از دولت ساسانی اطاعت نکردند. چون شورشیان از حمایه‌ی امپراطوری غربی ترک برخوردار بودند، با خالی شدن جای فرمانروایان ساسانی، فرماندهان ترک روی کار آمدند. این همان چیزی است که هیوان تسانگ گزارش داده است. سپاهیان ترک که از قبیله‌ی خلج بودند، با خانواده‌های خود در مناطق مذکور جابجا شدند؛ قبیله‌ی خلج – چنانکه در مقاله‌ی قبلی آوردیم – ملت همسایه‌ی ماوراءالنهر بود، با مردمان آن خطه، روابط وسیع اجتماعی داشتند؛ چون در یک جایی از قبل تاریخ، میان اینان پیوند خونی برقرار بوده است. اصطلاح «ترک و تاجک» پس از این، در دوره‌ی هجوم اعراب مسلمان به وجود آمده است.

پس معنای سخن ‌مؤلف حدودالعالم را که می‌گوید:«و اَندرْ غزنین و حدود این شهرک‌ها کی یاد کردیم جای ترکان خلخ است»، درمی‌یابیم؛ شهرک‌های یاد کرده‌ای ‌مؤلف این‌هاست: سیستان، طاق، کش، رنه، فره، قرنی، خواش، بست، چلکان، سروان، زمین‌داور، بغنی، بِشلِنگ، خوانین، رُخذ،  کهک، بالش، غزنی، کابل و استاخ. بیایید ادامه‌ی آن فقره را بخوانیم:«…و این ترکان خلخ، مردمانی‌اند با گوسفند بسیار و گردِنْدَه‌اند، برهوا و گیاخوار و مراعی [بودند]  و از این ترکان خلخ نیز اندر حدود بلخ و تخارستان و بست و گوزگانان بسیارند. و اما غزنین و آن ناحیت‌ها کی بدو پیوسته است، همه را به زابلستان باز خوانند».

با این صراحت و با آن اسناد، در اینکه خلخ ترک است، و ترکان غزنین و بُست و سیستان همه از قبیله‌ی خلخ بوده‌اند، تردیدی باقی نمی‌ماند. اینان شناخته‌ترین نمونه‌ها از پیشینه‌ی حضور ترکان در جنوب خراسان است. این بحث که خَلَجْ همین غِلزایی، غلزی و غِلجَی و خِلْجیِ افغان است، «که در حال حاضر در همان نواحی زیست دارند»، کاملاً منتفی‌است؛ چون تمام منابع که از «خلج‌»های حدود غزنین و بست و اطراف آن سخن گفته‌اند، بر ترک بودن آنان تأکید داشته‌اند. اصطخری می‌گوید: خلج نوعی ترک است که در روز‌های قدیم، در سرزمینی که بین هند و ناحیه‌ی سجستان – در عقب غور – واقع است، زندگی می‌کردند. آنان اهل نعم هستند و چهره و لباس ترکی دارند و به ترکی سخن می‌گویند.

نکته‌‌ی مهم اینست که حاکمان این نواحی ترک بوده‌اند؛ حاکمان دو ولایت مهم سیستان در آن دوره (یعنی زابلستان و بست)، یعنی در ربع آخر قرن چهارم هجری، دو ترک به نام‌های «طغان» و «بای‌توز» بود؛ این دو با سبکتگین در افتادند، و از او شکست خوردند. ماوراءالنهر و تخارستان بسی نزدیک‌تر از زابلستان و سجستان به سرزمین ترکان بود، و زمینه‌های ورود آنان به این ولایات – به هر صورت – کاملاً فراهم. زبان رسمی یا زبان سنگ نبشته‌های باقی‌مانده از این دوره زبان بلخی یا باختری است؛ سنگ نبشته‌های ارزگان، جغتو و وادی توچی گواه روشن براین ادعا هستند.

حینی که اعراب مسلمان از مسیر سیستان به کابل آمدند، حاکمان زابلستان از یک خانواده‌ی ترک تبار بود، چنانکه خانواده‌ی تگین حاکم تخارستان نیز از ترکان بود؛ این خانواده با خانواده‌ی هیتالی مسمی به کابلشاهان روابط خونی داشت.

ورود اسلام به منطقه، زمینه‌های ورودْ به آن ترکانی را که مسلمان می‌شدند، فراهم‌تر ساخت؛ آنگاه که ترکان دسته دسته مسلمان می‌شدند، برگه‌ی ورود به ماوراءالنهر و خراسان، و شمولیت در سپاه سامانی، و سپاه ملوک اطراف را به دست می‌آوردند. چنانکه پیش‌روان این جابجایی‌ها، به بغداد و به دربار عباسی رسیدند؛ و با تقلید از آن، سامانیان، غلامان ترکی را وارد سپاه ساختند، و چنانکه دیدیم، در سال‌های پسین حیات آن دولت، امیران ترک‌ بر امور نظامی و ملکی حاکم بودند. بخشی عظیم سپاه زیر فرمان این امیران، سربازان ترک بودند؛ چنانکه الپتگین با هزاران سرباز ترکی وارد غزنین شد. به قول یکی از محققین ترک: «دراین میان آنها دیگر همان ترک‌هایی نبودند که در دشت‌های آسیای میانه می‌زیستند، آنها هم مسلمان و هم ایرانی (و در آناتولی عثمانی) شده بودند. این، آغاز مرحله‌ی طولانی در دولت‌داری و فرهنگ خاورمیانه است که برخی دانشمندان آن را «حاکمیت ترکی- ایرانی» (در نحوه‌ی دولت داری) نامیده‌اند؛ که در بستر فرهنگ مختلط «اسلامی-ایرانی-ترکی»، بخش مهم فرهنگ و تمدن اسلامی را بوجود آورده اند.

 

پی‌نوشت‌ها

  1. مقدمه‌ی تاریخ رشیدی، به قلم الیاس سرکنسل انگلیس در خراسان و سیستان، صص۹۱-۹۰.
  2. الممالک و المسالک، ص۳۵.
  3. اصطلاح تغزغز در آثار اسلامی دیده می‌شود، به سلطنت دوم اویغور‌ها – در تیان‌شان – تعلق دارد: کتاب‌الخراج، ص‌ ۲۶۲؛ مروج‌الذهب، ج۱، ص ۲۱۸؛ مسالک و ممالک، ص ۱۰؛ زین‌الاخبار، صص ۹-۲. بیرونی در قانون سعودی و محمود کاشغری در دیوان لغات ترک: ج ۱، ص۱۳۳، آن را اویغور گفته‌اند.
  4. یغما نام دسته‌ای از تغزغز‌ها بود که به خلخیان پیوستند؛ اینان با هبتالی‌های تخارستان رابطه‌ی حسَنه داشتند؛ در حالیکه خاقان ترک از این رابطه ناراضی بود: گردیزی، ص ۵۵۵.
  5. آنچه که امروزه قرغیز خوانده می‌شود؛ اینان کهن ‌ترین طایفه‌ی ترک اند که تاریخ به یاد دارد: منابع چینی، ۲۰۱ق‌م
  6. یا قرلوق، قارلوق، قرلق، قرلخ. قرلق‌ها در از بین بردن دولت غربی ترک با قرغز‌ها همکاری داشتند؛ و در جنگ تالاس (۱۳۳ق) به طرفداری مسلمانان علیه چینی‌ها شورش کردند.
  7. قبیله‌ی چگل بخش اصلی لشکر قراخانیان را تشکیل می‌داد؛ به قول محمود کاشغری: غز‌ها تمام قبایل ترک بین جیحون و چین علیا را چگل می‌گفتند، دیوان لغات ترک، ص ۳۳۳.
  8. جمع آن تخسی گفته شده؛ راشلیت محقق آلمانی اصل این واژه را فارسی دانسته و گفته در یک متن سغدی متعلق به قرن دوم میلادی، ترکیب «تخسی بنتک» یعنی غلام تخسی آمده است. این طایفه از بقایای اتحادیه ترگش، و یکی از پنج قبیله‌ای که امپراطوری غربی را ساخته بود، می‌باشد. رهبر این قبیله که «سولوقره» نام داشت، همان است که منابع اسلامی او را «ابومزاحم» گفته‌اند.
  9. کیماک مخفف «ایکی‌ایماک» به معنای دو قبیله است؛ اینان از تاتار جدا شده‌اند. کیماک‌ها در سیبری غربی، شمال رود اُرتش تا ناحیه‌ی رود اوبی بود و باش داشتند. به قول گردیزی کوه [ارال] کی در سرحد شرقی روس قرار دارد، ابتدای ملک کیماک بوده] که در شمال واقع بوده، و شمال آن به سبب سردی نامسکون بود. اینان چندین قبیله‌ی خرگاه‌ نشین بودند؛ شاه کیماک را کیماک خاقان می‌گفتند که یازده عامل داشت؛ و این مقام‌ها نیز به طریق وراثت به اخلافشان منتقل می‌گشت. گردیزی می‌گوید که کیماک از تاتار جدا شده [تاریخ گردیزی، ص۵۵۰.
  10. غوز، بجناک، خفچاخ و مجغری ترک‌های شمالی خوانده می‌شوند؛ غوز یا غز یا اغز در حدود قرن ششم میلادی به دشت‌های جنوب شرق دریای خزر وارد شدند. مارکوارت، ایران‌شهر، ص۷۳. در جغرافیای قرون نخسین اسلامی، غوز در مرز شمال غربی ناحیت خراسان قرار دارد. در چاپ حدودالعالم توسط مریم میراحمدی، این کلمه «غور»(با راء) نوشته شده که اشتباه است، باید «غوز»(با زاء) باشد ص ۲۹۲.
  11. ص۲۷۷.
  12. نام مکتوب بجناک در کتیبه‌های گِلی‌ای آمده که در قرن دهم میلادی ساخته شده بودند؛ ظرف‌ها به فرمایش شاهزاده‌‌‌ی بجناکی – شاهزاده‌ای که در مجارستان کنونی می‌زیست – اهدا شده‌اند. محل اولیه‌ زندگی بجناک‌ها میان رود‌های ولگا و ارال بوده است
  13. به املاء‌های مختلف آمده که مشهور ترین آن قبچاق است، مسالک و ممالک، ص ۳۱. اروپایی‌ها اینان را «کومان» و سرزمین‌شان را «قمانیه» می‌گویند. رشید‌الدین فضل‌الله قبچاق‌ها را شاخه‌‌ای از اویغور‌ها گفته است، جامع‌التواریخ، صص ۵۸ و ۹۱
  14. منشای قوم مجار = هنگری = مجغری = مگبار. اینان از جنوب سیبری به آنجا رفته‌اند.
  15. حدودالعالم من المشرق الی‌المغرب، صص۲۲۶ تا ۲۹۰.
  16. ترکستان نامه، صص۳۴-۳۳.
  17. احسن التقاسیم، ج ۲، ص۳۹۵.
  18. المسالک و الممالک اصطخری، ص۳۶۴.
  19. احسن‌التقاسیم، ج ۲، صص۳۹۴ و ۳۸۳.
  20. البلدان، ص۷۱.
  21. احسن التقاسیم، ج ۲، ص۳۸۳.
  22. ص۳۳۴.
  23. ص۲۹۷.
  24. سفرنامه‌ی ابن حوقل، ص۲۴۰.
  25. احسن‌التقاسیم، ج ۲ ، ص۳۸۲.
  26. ص ۲۳۲.
  27. المسالک و الممالک، ص ۲۶۶.
  28. ص ۲۶۶.
  29. ص ۲۰۶.
  30. ممالک و مسالک، ص ۲۶۸.
  31. حدودالعالم، ص ۳۲۹.
  32. سفرنامه‌ی ابن حوقل، ص ۲۳۸.
  33. ص ۳۳۹.
  34. همان ص
  35. مسالک و ممالک، ص ۲۲۶.
  36. ص ۲۲۹.
  37. سفرنامه‌ی ابن‌ حوقل، ص ۱۹۱.
  38. سفرنامه‌ی ابن حوقل، ص ۱۹۶.
  39. ص ۱۹۷.
  40. ص ۳۲۹.
  41. مسالک و ممالک، ص ۲۶۰.
  42. مسالک و ممالک، ص ۲۶۱.
  43. ص ۲۶۳.
  44. ص ۲۶۵.
  45. مسالک و الممالک، ص ۲۶۶.
  46. احسن‌التقاسیم، ص ۴۰۶.
  47. ص ۴۰۳.
  48. ص ۳۳۹.
  49. ص ۳۹۷.
  50. احسن التقاسیم، ج۲، ص ۳۹۳.
  51. ص ۳۵۴ – ۳۵۳.
  52. ص ۲۹۲.
  53. البلدان، ص ۷۱
  54. البلدان، ص ۷۱.
  55. مسالک و ممالک، ص ۴۴۱.
  56. ص ۲۳۳.
  57. احسن التقاسیم، ص ۴۱۵.
  58. احسن التقاسیم، ج۲، ص ۲۳۷.
  59. ص ۲۳۵.
  60. مسالک و ممالک، ص ۲۳۳.
  61. احسن‌ التقاسیم، ص ۴۱۴.
  62. ص ۲۳۸.
  63. ص ۲۳۵.
  64. حدودالعالم، صص ۳۲۵-۳۲۴.
  65. مسالک و ممالک، ص ۲۴۵.
  66. مینورسکی در پاورقی ص ۳۲۴ حدودالعالم، در توضیح ترکان خلخ، نظریه‌ی خلجی = غل‌زی را مطرح کرد؛ پیش از او بروکلمان این فرضیه را پیش کشیده بود؛ حبیبی، فرهنگ و دیگران به آن دو تأسی جستند.
  67. به فصل اول، به بهره‌ی جغرافیایی فرهنگی خراسان مراجعه کنید.
  68. البتگین «هزار و هفصد غلام ترک داشت»، سیاست‌نامه، ص ۱۴۲؛ و وقتی به بلخ رسید:« دو هزار و دویست غلام بنده داشت ترک، همه مردان نیک»، ص ۱۵۰.
  69. عباس جوادی، ترک‌ها چگونه مسلمان شدند، ص ۳۵.

 

منابع:

۱. تاریخ رشیدی، تاریخ خوانین مغولستان؛ میرزا حیدر دوغلات(متوفی ۹۵۷ق)؛ تصحیح و تحشیه‌ی دکتر عباس‌قلی غفاری فرد، نشر میراث مکتوب، تهران-ایران، ۱۳۸۳ش/۲۰۰۴م.

۲. المسالک و الممالک، ابن خرداذبه (عبیدالله بن عبدالله (۳۰۰-۲۱۱ق)، ترجمه‌ی سعید خاکرند؛ موسسه‌ی مطالعات و انتشارات تاریخی/میراث ملل؛ ۱۳۷۱ش.

۳. کتاب‌الخراج؛ قدامه ابن جعفر (متوفی ۳۳۷ق)، ترجمه‌ی دکتر حسن قره‌چانلو، نشر البرز، تهران(؟)

۴. مروج‌الذهب و معادن الجوهر، ابی‌الحسن علی بن الحسین بن علی مسعودی (متوفی۳۴۶ق)، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، انتشارات امیر کبیر، تهران۱۳۴۶ش.

۵. مسالک و ممالک، ابواسحق ابراهیم اصطخری، به اهتمام ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران۱۳۴۰ش

۶. زین‌الاخبار یا تاریخ گردیزی؛ ابوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود گردیزی( سال تألیف میان ۴۴۲و۴۴۳ق)؛ تصحیح عبدالحی حبیبی، شرکت انتشارات جیبی، تهران ۱۳۴۶ش.

۷. قانون‌المسعودی؛ ابی‌الریحان محمد بن احمد البیرونی (متوفی۴۴۰ق)، تصحیح عبدالکریم مسامی‌الجندی، دارالکتب العلمیه، بیروت-لبنان، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.

۸. دیوان لغات ترک؛ محمود بن حسین بن محمد(متوفی قرن پنجم هجری)، ترجمه‌ی دکتر محمد دبیر سیّاقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران ۱۳۷۵.

۹. منابع چینی، سفرنامه‌ی هیون‌تسانگ(قسمت مربوط به ایران)؛ تهیه‌ی ساموییل بیل، ترجمه‌ی جواد چوپانیان، کتاب ماه، تهران مهرماه۱۳۸۲ش.

۱۰. حدودالعالم من‌المشرق الی‌المغرب؛ ‌مؤلف ناشناس، با حواشی و تعلیقات مینورسکی و ترجمه‌ی میر حسین‌شاه؛ به کوشش دکتر مریم می احمدی و دکتر غلام‌رضا ورهرام؛ چاپ اول، نشر دانشگاه الزهرا ۱۳۷۲ش.

۱۱. جامع التواریخ (۴ج)، تألیف خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی(متوفی۷۱۸ق)، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، نشر البرز، چاپ اول ۱۳۷۳ش.

۱۲. احسن‌التقاسیم فی معرفة‌الاقالیم، ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی(قرن چهارم هجری)، ترجمه‌ی دکتر علینقی منزوی؛ شرکت ‌مؤلفان و مترجمان ایران۱۳۶ش.

۱۳. البلدان، احمد بن آبی یعقوب (ابن واضح یعقوبی)، ترجمه‌ی دکتر محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۲۵۳۶.

۱۴.سفرنامه‌ی ابن حوقل؛ ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار،موسسه‌ی انتشارات امیر کبیر، تهران۱۳۶۶ش.

۱۵. سیاست‌نامه یا سیرالملوک، نوشته‌ی ابوعلی حسن توسی معروف بع خواجه نظام‌الملک(متوفی ۴۸۵ش)، به اهتمام هیوبرت دارک؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران۱۳۴۴ش.

۱۶. ترک‌ها چگونه مسلمان شدند؟ عباس جوادی، پراگ۲۰۲۰م.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2249


مطالب مشابه
رسامی

رسامی

15 میزان 1403