پژوهشگر: شادمحمد سهاک
دانشآموختهی دیپارتمنت زبان و ادبیات فارسی دانشکدهی ادبیات و علوم بشری دانشگاه بغلان
بخش دوم و پایانی
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد جشن اردیبهشتگان
ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه چنین مینگارد: اردیبهشتماه روز سوم آن، روز اردیبهشت است و آن عیدی است که اردیبهشتگان نام دارد برای آنکه هردو نام با هم متفق شدهاند و معنای این نام آن است (راستی بهتر است) و برخی گفتهاند که منتهای خیر است و اردیبهشت ملك آتش و نور است و این دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به این کار مؤکل کرده که نیز علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه ازاله کند و صدق را از کذب ظاهر کند و محق را از مبطل به سوگندهایی که گفتهاند در اوستا مبین است تمیز دهد. بیست و ششم این ماه اشتاد روز است که اول گهنبار سوم باشد و آن سه روز است که آخر آن آخر ماه است و خداوند زمین را در این وقت بیافرید و نام گهنبار فیشه هیم گاه است و گهنبارات شش عدد هستند که هر یك از آنها پنج روز است و واضع آن زردشت است (بیرونی، 1352: 334).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد جشن خردادگان
ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند چنین مینویسد روز ششم آن روز خرداد است و آن عیدی است که به واسطهی اتفاق دو نام خردادگان نام دارد و معنای این نام ثبات خلق است و خرداد ملکی است که به تربیت خلق و اشجار و نبات و ازالهی پلیدی از آنها موکل است. روز بیست و ششم آن اشتاد روز است که اول گهنبار چهارم است و آخر آن آخر ماه است و خداوند اشجار و نبات را در آن روز بیافرید و نام آن ایاثرم گاه است (بیرونی، 1330: 334).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد شب یلدا (شب چله)
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نقل كرده است، منظور از میلاد، میلاد مهر یا خورشید است. نامگذاری نخستین ماه زمستان و سال نو با نام «دی» به معنای دادار/خداوند از همان باورهای میترایی سرچشمه میگیرد. نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی كه پیرو مزدك، قهرمان بزرگ ملی ایران بودهاند، سخت گرامی و بزرگ دانسته میشد و از آن با نام «خرم روز» یاد میكرده و آیینهایی ویژه داشتهاند. این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستانی هنوز در میان برخی اقوام دیده میشود كه نمونهی آن تقویم محلی پامیر و بدخشان در شمال افغانستان و جنوب تاجیكستان است. همچنین در تقویم كهن ارمنیان نیز از نخستین ماه سال نو با نام «ناواسارد» یاد شده است كه با واژهی اوستایی «نوسرذه» به معنای «سال نو» در پیوند است. ابوریحـان بیرونـى در آثارالباقیـه نوشـته اسـت: و در شـبى كـه روز بیست وپنجم این ماه بر آن مقدم است، به عقیده رومیان شب بیست وپنجم محسوب میشود و عید میلاد در آن روز است كه عید میلاد مسیح (ع) باشـد و عید یلدا در ایرانی- اسلامی، شب یلدا با نام شب میلاد، شب میلاد مسیح و مسیحا (مهر) شناخته میشد (بیرونی، ۱۳۸۶: ۳۳۶) ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی ذکر کرده است: اولین روز از دیماه را خرم روز یا خُره روز مینامند. خور روز یعنی روز خورشید؛ روز تولد خورشید که شکستناپذیر است. این روز منتسب به اهورامزدا است و یکی از روزهای چهارگانه جشنهای دیگان (همنام شدن روز و ماه) است بنا به روایت ابوریحان بیرونی، تقویم کهن سیستانی، از آغاز زمستان شروع میشده. جالب اینکه ماه آغازین آن کریست نام داشته که شباهت زیادی با Christ که در انگلیسی به معنای مسیح است دارد. محمدحسین خلف تبریزی مؤلف واژهنامهی برهان قاطع یلدا را اینطور معنی کرده: «یلدا، شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدْی و آخر قوس باشد و آن درازترین شبها است در تمام سال؛ در آن شب یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک است. بعضی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است (بیرونی، 1442ق.: 32).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد جشن نیلوفر (تیرگان)
در کتاب آثارالباقیه چنین آمده است: تیرماه روز ششم آن خرداد است و عیدی است که جشن نیلوفر نام دارد و این عید مستحدث است روز سیزدهم آن روز تیر است و عیدی است تیرگان نام دارد برای اتفاق دو نام، و برای این عید دو سبب است یکی آن است که افراسیاب چون به کشور ایران غلبه کرد و منوچهر را در طبرستان در محاصره گرفت منوچهر از افراسیاب خواهش کرد که از کشور ایران باندازه پرتاب یك تیر در خود باو بدهد و یکی از فرشتگان که نام او اسفندار بود حاضر شد و منوچهر را امر کرد که تیر و کمان بگیرد باندازهای که بسازنده آن نشان داد چنانکه در کتاب اوستا ذکر شده و (ارش) را که مردی با دیانت بود حاضر کردند گفت که تو باید این تیر و کمان را بگیری (فردوسی، 1310: 740).
و پرتاب کنی و ارش برپا خاست و برهنه شد و گفت ای پادشاه و ای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که کمان این تیر را بیندازم پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود؛ ولی من خود را فدای شما کردم سپس برهنه شد و بهقوت و نیرویی که خداوند به او داده بود کمان را تا بناگوش خود کشید و خود پاره پاره شد و خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان که میان فرغانه و طبرستان است پرتاب کند و این تیر در موقع فرودآمدن به درخت گردوی بزرگی گرفت که در جهان از بزرگی مانند نداشت و برخی گفتهاند از محل پرتاب تیر تا آنجا که افتاد هزار فرسخ بود و منوچهر و افراسیاب به همین مقدار زمین با هم صلح کردند و این قضیه در چنین روزی بود و مردم آن را عید گرفتند. منوچهر و ایرانیان را در این کار سخت و دشوار شده بود قسمی دیگر با ردکردن گندم و پختن نان نمیرسیدند؛ زیرا طول میکشید و گندم ومیوههای کال را که هنوز نرسیده بود میپختند و بدین جهت پختن میوه و گندم در این روز رسم شده و برخی گفتهاند که روز پرتابکردن تیر این روز بوده که روز تیر میباشد که تیرگان کوچک است و روز چهاردهم آن که شش روز است که تیرگان بزرگتر باشد و در این روز خبر آوردند که تیر یکجا افتاده و در این روز مردم آلات طبخ و تنورها را میشکنند؛ زیرا در این روز بوده که از افراسیاب رهایی یافتند و هریك بهكار خود مشغول شدند. سبب دوم آن است «دهوفذیه» که معنای آن حفظ دنیا و حراست است و فرمانروایی در آن و «دهقنه» که معنای آن عمارت دنیا و زراعت و قسمت آن است باهم توأم اند که عمران دنیا و قوام عالم بدانها است و فساد عالم با این دو اصلاح میپذیرد و کتابت در تلو آن ومقترن به این دو میباشد؛ اما دهوفذیه از هوشنگ صادر شده و دهقنه را برادر دیگر او رسم نموده و نام این روز تیر است که عطارد باشد که ستارهی نویسندگان است و در این روز بود که هوشنگ نام برادر خود را بزرگ گردانید و دهقنه را به او داد و دهقنه و کتابت یك چیز است و این روز را از راه اجلال و اعظام عید گردانیدند و در این روز هوشنگ مردم دنیا را امر کرد که لباس کاتبان، بپوشند و دهقانان را نیز بر همین کار امر کرد و از این روز ملوك و دهقانان وموبدان و غیر ایشان این لباس را پوشیدند و تا روزگار گشتاسپ از راه اجلال کتابت و اعظام دهقنه این رسم باقی بود و در این روز ایرانیان غسل میکنند و سبب آن این است که چون کیخسرو از جنگ با افراسیاب برگشت در این روز به ناحیهی ساوه عبور نمود و به کوهی که به ساوه مشرف است بالا رفت و تنها خود او بدون هیچ یك از لشکریان به چشمهای وارد شد و فرشته را دید و فیالفور مدهوش شد؛ ولی این کار با رسیدن بیژن پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه بر روی کیخسرو ریخت و او را به سنگی تکیه داد و گفت ای پادشاه (ماندیش) و قریةالعین را در آنجا ساخت و نام آن را ماندیش گذاردند و کم کم تخفیف یافت و اندیش شد و رسم اغتسال و شستوشوی به این آب و دیگر آبهای چشمهسارها باقی و پایدار ماندند از راه تبرك ، و اهل آمل در این روز به دریای خزر میروند و همه روز را آب بازی میکنند (بیرونی، 1352: 127).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد عید مهرگان
ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی چنین نقل میکند: مهرماه روز اول آن هرمزد روز است و روز شانزدهم مهر است که عید بزرگی است و مهرگان معروف است که خزان دوم باشد و این عید مانند دیگر اعیاد برای عموم مردم است و تفسیر آن دوستی جان است و گویند که مهر نام آفتاب است و چون در این روز آفتاب برای اهل عالم پیدا شد این است که این روز را مهرگان گویند و دلیل بر این گفتار آن است که از آیین ساسانیان در این روز این بود که تاجی را که صورت آفتاب بر او بود به سر میگذاشتند و آفتاب بر چرخ خود در آن تاج سوار بود و در این روز بران ایرانیان بازاری به پا میشود. میگویند سبب اینکه این روز را ایرانیان بزرگ داشتهاند آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آنکه کاوه بر ضحاك بیوراسب خروج نموده بود و او را مغلوب و منکوب ساخته بود؛ مردم را به فریدون خواند و کاوه کسی است که پادشاهان ایران به رایت او تیمن میجستند و علم کاویانی از پوست خرس بود و برخی هم گفتهاند از پوست شیر بوده و آن را درفش کاویان نامیدند که پس از او جواهر و طلا زیب و زیور کردند. نیز گفتهاند در این روز فرشتگان برای یاری فریدون آمدند و در خانههای پادشاهان اینطور در این ماه رسم شده که در صحن خانه مرد دلاوری هنگام طلوع آفتاب میایستد و به آوازی بلند میگوید و ای فرشتگان به دنیا پایین آیید و شیاطین و اشرار را قلع و قمع کنید و از دنیا آنان را دفع نمایید، و میگویند در این روز خداوند زمین را گسترانید و کالبدها را برای آنانکه محل ارواح باشد آفرید و در ساعتی از این روز بود که خداوند ماه را که کرهای سیاه و بیفروغ بود بها و جلا بخشید و بدین سبب گفتهاند که ماه در مهرگان از آفتاب برتر است و فرخندهترین ساعات آن ماه است. سلمان فارسی میگوید ما در عهد زردشتی بودن میگفتیم خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو بر ایام مانند فضل یاقوت و زبرجد است به جواهر دیگر. ایرانشهری میگوید که خداوند از نور و ظلمت بین نوروز و مهرگان پیمان گرفت سعید بن فضل میگوید علمای ایران گفتهاند که قله کوه شاهین در همه ایام تابستان همواره سیاه دیده میشود و در بامداد مهرگان سپیده دیده میگردد و چنین به نظر میآید که بر آن برفی است و این مطلب چه هوا صاف باشد و چه ابر هر دو یکسان است و در هر زمان یکنواخت است. کسروی میگوید که من از موبد متوکلی شنیدم که میگفت در روز مهرگان آفتاب میان نور و ظلمت طلوع میکند و ارواح را در اجساد میمیراند و بدینجهت ایرانیان اینروز را مهرگان گفتهاند. اصحاب نیرنك گفتهاند که هر کسی بامداد مهرگان قدری انار بخورد و گلاب ببوید آفات بسیاری از او دفع خواهد شد. اما آن دسته ایرانیان که به تأویل قائلند برای این قبیل مطالب تأویل قائل میشوند و مهرگان را دلیل بر قیامت و آخر عالم میدانند به این دلیل که هر چیزی که دارای نمو باشد در این روز به منتهای نمو خود میرسد و مواد نمو از آن منقطع میشود و حیوان در این روز از تناسل باز میماند چنانکه نوروز را آنچه در مهرگان گفته شد بعکس است و آن را آغاز عالم میدانند و برخی مهرگان را بر نوروز تفضیل دادهاند چنانکه پاییز را بر بهار برتری دادهاند و تکیهگاه ایشان این است که اسکندر از ارسطو پرسید که کدام یك این دو فصل بهتر است ارسطو گفت: پادشاها در بهار حشرات و هوام آغاز میکند که نشو یابند و در پاییز آغاز ذهاب آنهاست پس پاییز از بیار بهتر است (بیرونی، 1352: 337- 339).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد جشن آبانگان
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم خود چنین تحقیق نموده است: آبان ماه روز دهم آن روز آبان ماه است و آن عیدی است که برای توافق دو نام آبانگان گویند و در این روز زو پسر تهماسب به شاهی رسید و مردمان را به حذر انهار و تعمیر آن امر کرد و در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون بیوراسب را اسیر کرده و به سلطنت رسیده و مردم را امر کرده که دوباره خانهها و اهل خود را مالك شوند و خود را کدخدا بنامند؛ یعنی صاحبخانه و خود او نیز به خانه و خانوادهی خود فرمانروا شد و شروع به امر و نهی و گیرودار نمود پس از آنکه همه ایرانیان در عهد بیوراسب بیخانه و زندگی بودند و سلب مالکیت از ایشان شده بود و شیاطین و شریران به خانههای ایشان میآمدند و توانا نبودند که از خانهی خود آنان را دفع کنند و ناصر اطروش این رسم را برطرف کرده و اشتراك مادران را با مردم در کدخدایی اعاده داد و پنج روز آخر این ماه اول آن روز اشتاد است که فروردگان نام دارد و در این روز در نواویس مردگان طعام و شراب در پشت خانهها گذاشتند و چنین گمان میکردند که ارواح مردگان از جایگاه ثواب و عقاب خود بیرون میآیند و از آن طعام و شراب میخورند و در خانههای خود را سندود میکردند تا آنکه مردگان از بوی آن بهرهمند شوند و میگفتند ارواح ابرار گذشته خانواده و اولاد و اقارب در این روز توجه میکنند و مباشر امور آنها میشوند اگرچه آن ارواح را نبینند: در این روز ایرانیان با یکدیگر اختلاف دارند برخی گویند پنج روز آخر آبانماه است و برخی میگویند که آن اندرگاه است که خمسه لواحق آبانماه و آذرماه باشد و چون اختلاف در آن زیاد شد و تنازع در آن نمودند برای احتیاط هر دو را عید گرفتند؛ زیرا یکی از ارکان دین ایشان میباشد و پنج روز اول را فروردگان اول گفتند و پنج روز آخر را فروردگان دوم و این فروردگان از اول بهتر است. اول لواحق زائده اول گهنبار ششم است و در این روز بود که خداوند مردم را آفرید و نام آن همشق شمینهگاه است. گفتهاند سبب فروردگان این است که قابیل چون هابیل را کشت و پدر و مادر هابیل بسیار جزع بر او نمودند از خداوند خواستند که روح او را بار دیگر بکالبد پسرشان برگردانید و در روز اشتاد آبانماه خدا روح او را اعاده داد و ده روز در بدن او بود و هابیل نشست و با پدر و مادر خود حرف نمیزد و فقط ایشان را نظر میکرد. جمیع آنچه را که در آن عصر از خوردنی و آشامیدنی و بوییدنی خوب بود گرد ایشان فراهم آوردند و علما و ملوك این سنت را حفظ کردند و آن را بزرگترین اعیاد سال دانستند و برای اینکه بندگی و چاکری خویش را اظهار کرده باشند سه روز هم بر آن افزودند و از روز دیپدین آغاز کردند و پادشاهان در این روزها تاج خویش را از سر میگرفتند و از تخت به زیر آمده در صف مردم مینشستند و جامهی سپید بر تن کرده و کشتیج بر کمر میبستند و به دادخواهی مردم میرسیدند و به مصالح کشور میپرداختند(9: 641-643). (بیرونی، 1442ق.: 641- 643).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد آذرماه
در کتاب آثارالباقیه چنین آمده است که اولین روز آن روز هرمز است و این روز سواری کوسه است و آن سنتی است مرسوم که مردی کوسه و خندهآور در این روز برخری سوار شود و این سنت منحصر به مردم فارس است و چون این روز به علت اهمال کبیسه اشتداد سرماست این کوسه پارچههایی بر خود پیچیده و جامههای کهنه میپوشد تا برای شناختهشدن از جمع مردم علامتی باشد و غذاهای گرم و مسخن خورده و آشامیدنیهای تسخینآور مینوشد و تن خویش را با روغنهایی که جلوی سرما را بگیرد چرب کرده سپس بادبیزنی به دست میگیرد و خود را باد میزند و مردم به او میخندند و بر او آب میپاشند و برف و یخبه سوی او پرتاب میکنند و او از اعیان و اشراف عطایایی دریافت میکند و در عصر ما این رسم در شیراز و برخی دیگر از شهرهای فارس معمول است و او برای این کار باجی هم به حکومت میپردازد.
آذر نام نگهبان ایزد آتش است در زامیادیشت، آذر یکی از فرشتگانی است که از طرف اهورامزدا برای به دست آوردن فره با یاران اهریمن مبارزه میکند ارداویراف مقدس در سیری که به بهشت و دوزخ میکند یکی از راهنمایان او ایزد آذر است که به همراه سروش پاک را از چینودپل میگذراند (بیرونی، 1352: 414).
ابوسعید احمد بن محمد بن عبدالجلیل مهندس برای من حکایت کرد که در شیراز دیده است مردی از نگهبانان دولت را که دارای ریش بلندی بود و به دنبال آن کوسه خرسوار روان بود و مقداری گل قرمز با خود داشت که به در هر خانه که چیزی نمیدادند از این گل پرتاب میکرد این روز را نیز اسال وهاردگان نیز گویند و پادشاهان کیانی آن را بہار جشن مینامیدند و در این روز بود که خبر شا بحیره رسید و آنها روباهانی بودند بالدار که در عصر پادشاهان کیانی میزیستند و سعادت و خوشی روزگار آنان به این روباهان بود که پس از ایشان منقرض شدند.
و از اینجاست که در این روز نگاه بر روباه را مبارك و فرخنده میشمارند. ممکن است که خواننده شگفتزده شود که چگونه روباه بال دارد؛ ولی مرا کسی که به گفتههای او اطمینان دارم و او ابوالقاسم علی بن احمد طاهری است حکایت کرد که فرماندار اسبیجاب در سال سیصد و هفتاد و نه برای نوح بن منصور فرمانروای خراسان اسبی شاخدار و روباهی بالدار پیشکش فرستاد و این روباه در پهلوی خود بالی داشت که پرهایی بر آن روییده بود و تا آدمی نزدیك او میرفت بالهای خود را باز میکرد و همینکه از او دور میشد بالهای خویش را جمع میکرد و به پهلوی خویش میچسبانید و ابوالقاسم نامبرده گفت که او خود این روباه را در قفس دیده است. این روز نخستین روزی بود که جمشید مروارید را از دریا بیرون آورد و پیش از او کسی مروارید را نمیشناخت و این روز به دخول آفتاب در برج حمل نزدیك بوده و مردم آن را عید میگرفتند و شادمانی میکردند. برای اینکه زمستان منقضی شده و زمان بدبختی و سختی سپری گشته و بهار با روائح جانفزا و نسیم بهاری روی آورده و نیز برای اینکه زمان همچون مردهای بود که از نو زنده گشته و در این روز به صحرا بیرون می رفتند و به گیاهان نظر میافکندند و برای پادشاهان در چنین روزی پیش از غذا روباهی و پس از صرف غذا هدهدی (پوپك) وجوجهای و کره خری و میوههایی که در شاخ گل پدید آمده بود هدیه میآوردند. گفتهاند این روز اولین روزی بود که خداوند خیر و شر را قضای خویش گردانید و بروج را ترتیب داده و آنها را میان کواکب این بروج تقسیم کرد اسعد ساعات آن ساعتی است که برج بره در آن طالع باشد و اصحاب نیرنگها به ساعت سحر تبرك میجویند و بر این گمانند که خاصیتی که در آن ذکر شده در هر حال موجود است و میگویند هرکس صبح این روز پیش از آنکه لب به گفتار گشاید یك به بخورد و اترج ببوید همه سال را خوشبخت خواهد بود. طاهر بن طاهر میگوید که ایرانیان در ایام قدیم اگر ماه در منزل آتشی بود عمل میخوردند و اگر در منزل آبی بود آب می نوشیدند بر طبق متابعت از منازل قمر ایرانشهری میگوید که من از جمعی از علمای ارمنیه شنیدم که میگفتند که چون صبح روز ثعلب شود بر کوه بزرگی که میان زمین داخل و زمین خارج است قوچ سفیدی دیده میشود که در همه سال جز در این وقت دیده نمیگردد و مردم این ناحیه اگر این قوچ فریاد کند میگویند سال پر نعمت است و خوش خواهد گذشت و اگر فریاد نکند بخشکسالی فال بد میزنند. ایرانیان صبح یوم الثعلب بهنگاهکردن به ابر تیمن میجستند و از صفا و کدورت و لطافت و کثافت آن بهسعادت و نحوست زمان و خشکسالی و فراوانی سال استدلال میکردند (قدیانی، 1384: 340).
دیدگاه ابوریحان البیرونی در مورد اعیاد دیماه
ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند چنین تحقیق نموده است: دیماه و آن را خورماه نیز میگویند نخستین روز آن خرم روز است و این روز و این ماه هردو بهنام خدای تعالی که هرمزد است نامیده شده؛… در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی بزیر میآمد و جامهی سپید میپوشید و در بیابان بر فرشهای سپید مینشست و دربانها و یساولان و قراولان را که هیبت ملك بدانها است بکنار میراند و در امور دنیا فارغالبال نظر مینمود و هرکس که نیازمند میشد که با پادشاه سخن بگوید خواه که گدا باشد یا دارا و شریف باشد یا وضیع بدون هیچ حاجب و دریانی به نزد پادشاه میرفت و بدون هیچ مانعی با او گفتگو میکرد و در این روز پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست میکرد و در یك سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم زیرا قوام دنیا به کارهایی است که بهدست شما میشود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است و نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه، و چون حقیقت امر چنین شد پس من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود بخصوص که دو برادر مهربان هوشنك و ویكرد چنین بودند. گاهی این روز را نود روز میگویند و آن را عید میگیرند؛ زیرا میان آن و نوروز نود روز تمام است. روز هشتم و پانزدهم و بیست و سوم این ماه برای اینکه نامهای آنها با نام ماه موافق شده اعیاد است. روز یازدهم روز خود است که اولین گهنبار اول است و آخر آن روز پانزدهم است که روز دی مهر باشد و این گهنبار مدیر رزمگاه نام دارد و خداوند آسمان را در این روز آفرید. روز چهاردهم روز گوش است که آن را سیرسور نیز مینامند و در این روز ایرانیان سیر و شراب میخورند و سبزیها را با گوشتهایی که استفاده از شیطان بر آن خواندهاند میپزند و سیب این است که شیاطین پس از قتل جمشید چیره شدند و مردم برای دفع آزار آنان چنین کردند و چون از قتل جمشید حزین گشتند سوگند یاد کردند که به چربی نزدیك نشوند و این کار در ایشان سنت ماند و بهخوردن طعام مذکور از مرضهایی که منسوب به ارواح سوء است تداوی میکنند. روز پانزدهم این ماه روز دیبههر است که آن را دیبگان گویند و از خمیر یا از گل شخصی را بههیکل انسان میسازند و در راهرو و دالان خانهها میگذارند؛ ولی این کار از زمان قدیم در خانهی پادشاهان استعمال نمیشده و در زمان ما اینکار برای اینکه مانند کارهای مشرکان و اهل ضلال است متروك شده. شب شانزدهم روز مهر است که آن را درامزینان گویند و کاکئل نیز نامیده میشود و سبب اینکه این روز را عید میگیرند این است که مملکت ایران در این روز از ترکستان جدا شد و کارهایی را که ترکستانیان از ایشان به یغما برده بودند از تورانیان پس گرفتند (بیرونی، 1330: 411).
نیز سبب دیگر آن است که چون فریدون ضحاك بیوراسب را از میان برد، گاوهای اثفیان را که ضحاك در موقعی که او را محاصره کرده بود و نمیگذاشت اثفیان آنها دسترسی داشته باشد رها کرد و بهخانهی او برگردانید و اثقیان مردی بود جلیلالقدر دارای همتی رفیع که همواره به فقرا نعمت میبخشید و از احوال گرفتاران و بیچارگان جستجو میکرد و آنان که بهاو امیدوار بودند امید ایشان را بدل به یأس نمیکرد و چون فریدون از اموال او رفع توقیف کرد مردم برای اینکه به عطایای اثفیان چشم داشتند آن را عبد گرفتند. در این روز بود که فریدون را از شیر گرفته بودند و در این روز بود که فریدون بر گاو سوار شد و در شب این روز در آسمان گاوی از نور که شاخهای او از طلا و پایهای او از نقره است و چرخ قمر را میکشد ساعتی آشکار می شود، سپس غایب و پنهان میگردد و هرکس که موفق به دیدار او شود در ساعتی که نظر به او میافکند دعایش مستجاب خواهد شد.
در این شب بر کوه اعظم شبح گاوی سفید دیده میشود و اگر این گاو دومرتبه صدا برآورد سال: فراوانی است وگر یک مرتبه صدا کند خشکسالی خواهد. این گاو نر از چشم پنهان میشود و تا سال دیگر همان وقت دیده نمیگردد و در این روز با نوشیدن شیر گاو تبرك میجویند و اصحاب نیرنگ گویند هرکسی صبحگاه این روز پیش از آنکه سخن گوید یك به، چاشت بخورد و ترنجی ببوید آن سال را بهخوشی و فراوانی خواهد گذراند و از قحط و بیچارگی و بدبختی در امان خواهد ماند. بابلی گوید: برخی از ایرانیان این روز را شوم میدانند و میگویند این روز را جنیان عید میگیرند؛ زیرا که از مرگ حجم به دست بیوراسب و چیرهگشتن شیاطین بر مردم و خانهی آنان و انزال بلا به آدمیان شاد گشتند و مردم کوشیدند که خود را از شیاطین در امان نگاه دارند این بود دستههایی از خویش را مأمور ساختند که خداوند را یاد کرده و بر صاحبان این خانهها تا بخوانند و آن شب را خواب نرفتند از اینجاست که زدن در خانمها و آواز خواندن برای صاحبان خانهها از آن عهد یادگار مانده است (مری، 1376: 210).
بابلی گوید: علمای ایران گفتهاند که جم کالیلی؟ را به صورت انسان دید که رنگارنگ بوده با زیباترین چهره و بر گاو سپیدی سوار و در دست دستههای سوسن داشت که می بویید و گاو او از هفت گوهر که عبارتند از زر و سیم، مس، قلع، آهن، سرب مرکب بوده آن سوار نام مردم را آورده و صفات آنان را یاد کرده و از فروغ خویش بر صاحبان آن نامها تقسیم میکرد و نور و روشنی او رو به کاهش میگذاشت. جم او را گفت ای زیباروی رنگارنگ و رنگآمیز تو کیستی؟ آن سوار گفت من بخت هستم. جم گفت از اینکه میروی و میآیی و سخن میگویی چه مقصود داری گفت من در این کار بخت و اقبال را میان مردم تقسیم میکنم. جم گفت این سیم و زر را به کدام شخص میدهی گفت بهر کس که خود سیم و زر دارد! جم گفت: در چه وقت بیش از هر زمان در جهان خواستگاری روی دهد؟ گفت: هنگامی که برج ثور میان آسمان باشد سپس ایـن سـوار از نظر پنهان گشت، من بر این سر بودم که تا هنگامی که در نقل ماههای پارسی هستم تنها به حکایت آن بپردازم و از نزد خویش چیزی بر آن نیفزایم و چون کذب و محالات و آراء ركیك بسیار در آنها راه یافته اگر در جای خود دم از تصحیح این اقوال فروبندم ترك نصیحت کردهام از این رو میگویم بخت و اقبال را در جهان اوقاتی خاص است که شخص به آن نائل میگردد و امید میرود که دعاها در آن هنگام به اجابت رسد و دعا با عزمی صحیح و اعتقادی قوی و توکلی راست مستجاب شود. چنانکه در انجیل آمده بحق با شما میگویم اگر در شما ایمان باشد شك میكنید كه اگر به این کوه بگویید پیش او نباید. تردید نیست که خداوند و آنان که ازملائکه و ارواح پاك و كواكب مسخره واسطه میان ما و اویند عنایتی به اصلاح حال ما دارند و منتظر توبه و دعای ما هستند و از شگفتآورین چیزی که در این مبحث است این میباشد که دریانوردان از بازرگانان نقل میکنند که تیری بر دکل کشتی میبندند، و پیکان آن تیر باید سر به بالا باشد و چون بادهای طوفانی وزیدن گرفت و باران و امواج زیاد شد؛ به قسمی که کشتی در ورطهی ملاك افتاد دست به دعا برداشته و اشک میریزند و میخواهند بارهای خود را برای سبك گشتن کشتی به دریا بریزند و در چنین حالی، غمانگیز مینگرند که از دور اشیایی همچون کواکب درخشان به چشم میخورد كه هریك به اندازهی فیلی است و با دیدن این موجودات خود را از غرق شدن ایمن مییابند و یکدیگر را به سلامتی مژده میدهند. هر چند دریا بحرانی و موجزا باشد و بسا روی میدهد که در یك شب سه تا چهار مرتبه آنها را میبینند و در آسمان ابر از آسمان صاف و در پارهای از دریا از پارههای دیگر بیشتر به چشم میخورد وجالینوس فاضل و جمعی دیگر از مردم متفحص، این حکایات را تصدیق میکنند و اگر هنگام دعا به اشکال کواکب استعانت جسته شود و به صحرا رفته شود و آوازها بلند گردد و قلوب از هموم دنیوی فارغ شود استجابت دعا قویتر میگردد و قدمای یونانیان وقتی میخواستند دعا کنند، وقتی مبدأ میگزیدند که مشتری در وسط السماء باشد و زهره در طالع باشد و برخی از آنان هنگامی را انتخابیه میکردند که یکی از دو کوکب سعد در طالع و دیگری در رابع باشد؛ زیرا یکی از این دو کوکب دلیل مافیت است و دستهای دیگر یونانیان وقتی را انتخاب میکردند که یکی از این دو کو کب در تاسع باشد؛ زیرا اینکار مربوط به دین میباشد و دیگری در رابع پس از آنکه موضعی از فلك با شکلی از خورشید آن را موافق درآید؛ دو کوکب تحس با آن دو به معادات، برنخاسته باشد و ماه هم به این دو سعادت بخشد.
اتصال آن را به کواکبی که دعا از جنس آن است اتصالی محمود و قوی و مقبول گرداند. یعقوب بن اسحاق کندی در رسالهای که بر اوقات دعا مقصود کرده گوید: هر وقت قمر و عطارد با کوکب کف الخضیب در مقارنه باشند و آن سال هزار و سیصد و ده اسکندری در بیست و یك درجه و نصف عشر درجه برج حمل است دعای شخص در بارهی بدن و صلاح کالبد شخص مستجاب میگردد و هر وقت که شمس با آنها در حال اقتران در آید دما برای غنا و طلب شجاعت به اجابت میرسد ولی این دعا در نیمهی عمر او قبول درگاه خداوند میگردد؛ اما اگر زحل در اقتران با آنها باشد در حالتی که سعد است دعای داعی از نیمهی عمر تا آخر عمر قرین به اجابت است و داعی مسعود و خوشبخت میشود؛ ولی اگر در حالی باشد که زحل منحوس است او فقیر و ناتوان میگردد؛ زیرا برخی از ادعیه معکوس آنچه را خواستهاند میشود و ضد امید و خواهش آنان تحقق مییابد؛ مانند: دعای اهل طبرستان که در ایام حسن بن زید علوی که دچار خشکسالی شده بودند.
گروهی سوی کوهساران شدند
به فریاد خـــواهان باران شدند
هنوز دعا به پایان نرسیده بود که در شهر آتشسوزی افتاد و زبانههای آتش به هوا رفت و ابوالعمرو در این باره گفته است :
خرجوا یستـلون صوب غمام
فاجیبوا بصــیب من حریق
جائهم ضد ماتمنوه اذجائت
قلوب محشوة بفســــــوق
و اگر مشتری مقارن آن شود دعای مظلوم در اقانه از ستم وظلم ظالم مستجاب میشود و اگر زهره مقارن آن شود دعای داعی در بارهی خواستن مال مستجاب میشود؛ لكن عمرش کم میشود و اگر مریخ مقارن گردد داعی در چنین موقعی بر کسی که در بارهیاو دعا میکند… از اجابت محروم میشود (رضی، 1383: 51).
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد بهمنماه
در کتاب آثارالباقیه چنین نقل شده است، دوم آن روز بهمن عید است که برای توافق دو نام آن را بهمنجه نامیدهاند و بهمن نام فرشته موکل بر بهائم است که بشر بهآنها برای عمارت زمین و رفع حوائج نیازمندند و مردم فارس در دیگ دانههای مأکول با گوشت، غذایی میپزند و آن را با شیر خالص میخورند و میگویند که حافظه را این غذا زیاد میکند و این روز را در چیدن گیاهها و کنار رودخانهها و جویها و روغنگرفتن و تهیهی بخور و سوزاندنیها خاصیتی مخصوص بدین روز است و بر این گمانند که جاماسب وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام میداد و سود این اشیاء در این روز بیشتر از دیگر روزهاست (بیرونی، 1352: 185).
ایرانیان پس از آنکه کبس از ماههای ایشان برطرف شد در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دورهیآن منقضی گردد؛ زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان ماه بگذرد میشمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمنماه میگذشت میشد و اهل کرج این شب را شب گزنه میگویند یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و مقصودشان این است که سرما شخص را در این شب میگزد و گفتهاند سبب اینکه در این شب آتش روشن میشود این است که چون ضحاك قرار گذاشته بود هر روز دو نفر بیاورند و برای ماری که بهدوش او بود دماغ آنها را غذا قرار دهند و شخصی که موکل به این کار بود پس از آمدن ضحاك به ایران ازمائیل نام داشت و این شخص موکل یکی از این دو را آزاد میکرد و توشهای میبخشید و او را امر میکرد که بجیل غربی دماوند ساکن شود و به آنجا برود و برای خود خانهای بسازد و در عوض این شخص که آزاد شده بدو مار دماغ قوچی میخورانید و این دماغ را با دماغ یك نفر دیگر که کشته شود مخلوط میکرد و چون فریدون ضحاك را گرفت ازمائیل را حاضر کرد و خواست که او را پاداش بخشد ازمائیل اشخاصی را که از قتل بازداشته بود فریدون را اخبار كرد و یك رسول از فریدون خواست که به کوه دماوند برود که تاحقیقت قضیه را به فریدون ارائه دهد و چون ازمائیل به کوه دماوند رسید آزادشدگان را امر کرد که بر پشت بامهای خود هر یك آتشی بیفروزند تا شمارهایشان زیاد به نظر آید و این واقعه در شب دهم بهمن ماه بود و فرستاده فریدون گفت: چهقدر خانواده ها که تو آزاد کردی و از آنجا بر گشت و فریدون را به آنچه دیده بود اخبار کرد و فریدون از شنیدن این واقعه خیلی مسرور شد خود او به دماوند رفت و آزاد شدگان را دید سپس، ازمائیل را جزو نزدیکان خود گردانید و دماوند را تیول او کرد و او را به تختی زرین نشانید و نامش را مهمان (مهمنان) گذاشت (دوستخواه،1371: 174).
دیدگاه ابوریحان در مورد جشن سده
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم خود چنین نقل کرده است: جشن سده، جشن برابری روز و ماه نیست؛ بلکه بنا بر گزارش بیرونی، آبانروز از بهمنماه است همچنین جشن سده، جشن فصلی نیست؛ چرا که روز برگزاری آن را دهم بهمن دانستهاند. جشن سده حتا در میانهی زمستان هم نیست. گزینش زرتشتیان چنین بوده که سده را همزمان با چلهی کوچک؛ یعنی 10 بهمن کنونی برگزار کنند. یعنی سده را وابسته به یلدا بدانند و چون از نظر کیهانی تردیدی نداریم که یلدا 30 آذر کنونی است، پس سده قطعاً در 10 بهمن خواهد افتاد. بیرونی تأکید میکند که سده 50 روز با نوروز فاصله دارد (همان). این داستان به ابوریحان محدود نمیشود و در سرودههای شاعران و نواهای عامیانهی محلی تا همین چندی پیش گفته میشد که سده 50 روز با بهار فاصله دارد. همچنین او بی آنکه به درازترین شب سال با عنوان چله اشاره کند، یادآور شده است که آغازین روز دی یا خرمروز، 90 روز با نوروز فاصله دارد. در همان منابع میخوانیم سده 100 روز با آغاز زمستان بزرگ فاصله دارد و آغاز زمستان بزرگ پنج آبان در گاهشمار ابوریحان، پنج آبان، روز 215 از سال است 7 ضرب در 30 روز پس از آن یعنی روز 315 برابر میشود با 50 روز مانده به پایان سالی که 365 روزه است. و خود او سده را آبانروز (دهمین روز) از بهمن میخواند. پس پنجه (اندرگاه)، در پایان سال جای نگرفته بوده و اسفند 30 روزه بوده است. تنها در این صورت دیگان یا خرمروز (چلهی بزرگ)، 90 روز با نوروز فاصله دارد و فاصلهی 5 آبان تا نوروز 150 روز است شعرهای پر شماری هم در ادب رسمی و عامیانهی ایران دربارهی (دهم بهمن) بودن جشن سده و (پنجم بهمن ) بودن و جشن نو سده (پیشواز سده) که به ما اجازهی جابجایی این جشن را نمیدهد (ضمیر، 1392: 2).
از پی تهنیت روز نو آمد برشاه
سدهی فرخ روز دهم بهمن ماه
چه خبرداد که تا پنجاه روز بعد
بنماید نوروز و کنده عرض سپاه (فرخی، 1297: 635).
نتیجه گیری
ابوریحان بیرونی یکی از دانشمندان مسلمان است که به چندین رشته علوم و فنون تجربه داشته و در حوزههای مختلف علمی میراث خوب و مثمر علمی از خود بهجا مانده است. بیرونی علوم موجود در عصر خود را طبقهبندی کرده و برای علوم انسانی اهمیت خاصی قایل شده است. او در مورد طول و عرض بلاد، علم حساب، ستارهشناسی و حکایات آثار مهمی نوشته و نظریهپردازی کرده است.
دیدگاه ابوریحان بیرونی در مورد جشن چهارشنبهسوری آیینهای نوروزی تنها آیینی است که ایرانیان توانستهاند در گذر زمان چون هویت ملی خویش حفظ کنند در ایران کنونی این جشنها از چهارشنبهسوری آغاز و با جشن سیزده نوروز پایان می یابد و همه آنها با فروهرها که در روزهای پایان سال به دیدار خانواده خود به زمین برمیگردند، پیوند دارد. در همین روزها بود که شبانگاه برای راهنمایی فروهرها بر بام یا صحن خانه آتش میافروختند تعداد آتشهایی که در این مراسم میافروختند به شمار هفت امشاسپند هفت آتش؛ گاه سه آتش نماد گفتار نیک پندار نیک و کردار نیک بود.
دیدگاه ابوریحان در مورد نوروز را چنین گفتهاند که چون جمشید برای خود گردونه بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یك روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آن روز در تاب مینشینند و تاب میخورند. دستهی دیگر از ایرانیان میگویند که جمشید زیاد در شهرها گردش مینمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در مورد شب یلدا نقل كرده است، منظور از میلاد، میلاد مهر یا خورشید است. نامگذاری نخستین ماه زمستان و سال نو با نام «دی» به معنای دادار/خداوند از همان باورهای میترایی سرچشمه میگیرد. نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی كه پیرو مزدك، قهرمان بزرگ ملی ایران بودهاند، سخت گرامی و بزرگ دانسته میشد و از آن با نام «خرمروز» یاد میكرده و آیینهایی ویژه داشتهاند. این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستانی هنوز در میان برخی اقوام دیده میشود كه نمونهی آن تقویم محلی پامیر و بدخشان در شمال افغانستان و جنوب تاجیكستان است.
دیدگاه ابوریحان در مورد جشن سده آبانروز از بهمنماه است همچنین جشن سده، جشن فصلی نیست. چراکه روز برگزاری آن را دهم بهمن دانستهاند. جشن سده حتا در میانهی زمستان هم نیست. گزینش زرتشتیان چنین بوده که سده را همزمان با چلهی کوچک؛ یعنی 10 بهمن کنونی برگزار کنند. یعنی سده را وابسته به یلدا بدانند و چون از نظر کیهانی تردیدی نداریم که یلدا 30 آذر کنونی است، پس سده قطعاً در 10 بهمن خواهد افتاد. بیرونی تأکید میکند که سده 50 روز با نوروز فاصله دارد. این داستان به ابوریحان محدود نمیشود و در سرودههای شاعران و نواهای عامیانهی محلی تا همین چندی پیش گفته می شد که سده 50 روز با بهار فاصله دارد.
منابع
1. آموزگار، ژاله. (1376). تاریخ اساطیر ایران. تهران: سمت .
2. استروس، لوی و دیگران. (1377). جهان اسطوره شناسی، مترجم جلال ستاری. تهران: نشر مرکز.
3. اسماعیل پور، ابوالقاسم ( 1377 ) اسطوره بیان نمادین. تهران: سروش .
4. بهار، مهرداد. (1374). جستاری چند در فرهنگ ایران. تهران: فکر روز.
5. بویس، مری. (1376). تاریخ کیش زرتشت. مترجم همایون صنعتیزاده. تهران: توس.
6. بیرونی، ابوریحان. (1352). آثارالباقیه، مترجم اکبر داناسرشت. تهران: ابن سینا
7. بیرونی، ابوریحان. (1340). التفهیم لاوائل صناعة التنجیم. تهران: انجمن آثار ملی .
8. بیرونی، ابوریحان. ( 1422). قانون مسعودی، تصحیح شده سامیالجندی ، بیروت: دارالکتب العلمیة.
9. بیرونی، ابوریحان. (1330). تحقیق ماللهند. مترجم منوچهر صندوقیها، تهران: مؤسسه مطالعات تحقیقاتی و فرهنگی.
10. دوستخواه، جلیل. (1371) اوستا کهنترین سرودها متنهای ایرانی، جلد دوم، تهران: مروارید.
11. رضی، هاشم. (1383) جشنهای آتش. تهران: بهجت .
12. سیستانی، فرخی. (1297). دیوان اشعار فرخی سیستانی، تهران: امیرکبیر.
13. ضمیر، روش بهرام. (1392). جشن سده «چستان ابوریحان البیرونی»، تهران: نشرات دو هفته نامه امرداد
14. عفیفی، رحیم. (1374). اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی . تهران : توس .
15. فردوسی، ابوالقاسم. (1310). شاهنامه فردوسی. تهران: نیک سران.
16. قدیانی، عباس. (1384). تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دورهی آریاها و مادها. تهران: فرهنگ مکتوب .
17. کوپانس، ژان. (۱۳۹۰). درآمدی بر مردم شناسی و انسان شناسی، ترجمه: حسین میرزائی، تهران: نشر ثالت
18. نقی زاده، محمود نفیسی. (۱۳۶۸). سیری در اندیشههای اجتماعی مسلمین، تهران: انتشارات امیری.
پایان
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2325