لیلا صراحت روشنی

31 سرطان 1403
2 دقیقه
لیلا صراحت روشنی

در سوگ مرثیه‌سرای باغ بی‌بهار
نامش لیلا بود و «صراحت روشنی» زیبنده‌ی ناموری‌اش، او شکوه هستی خود را در ۲۳ خرداد سال ۱۳۳۷ خورشیدی در چاریکار استان پروان افغانستان نمایاند و دوران آموزشی و دانشجوی را در کابل سپری کرد.
لیلا صراحت روشنی میراث‌ روشن‌فکری را از پدرش، «سرشار روشنی» گرفته بود و توانست مبارزی تواناتر باشد و بانوی روشن‌فکر، سرایش‌گر، روزنامه‌نگار، خوش‌قلم و به باور خیلی‌ها روشن‌گر و دگراندیش تاریخ معاصر افغانستان شود.
لیلا صراحت روشنی از سال ۱۳۶۵ خورشیدی هم‌کاری با مجله‌ی «میرمن» را آغاز کرد، بعد عضو کانون نویسندگان افغانستان شد، سپس مجله‌ی «ارشادالنسا» را بازگردانید، تا این که زندگی در سرزمینش او را به تنگ آورد و کوچید و در مهاجرت مدتی چراغ انجمن «رابعه‌ی بلخی» را در پشاور و فصل‌نامه‌ی «حوا در تبعید» را در هلند روشن نگه‌داشت.
لیلا به روشنی دردهای سرزمینش را به تصویر کشید و ارزش‌های اجتماعی را در شعرش جریان داد؛ او آفرینش‌گر قوی‌قلم دردها و ناله‌های یک‌انسان گم‌کرده آشیانه است و این روح آزادگی‌اش را به کمال رسانده‌است.
نخستین دفتر شعر لیلا صراحت روشنی در دهه‌ی شست «طلوع سبز» است، سپس خروشش را «در تداوم فریاد» جای داد، بعد از آن در اوج شهرت هنری‌اش «حدیث شب» را آفرید، سختی‌ها و شکنندگی‌های زندگی لیلا را واداشت تا «از سنگ‌ها و آیینه‌ها» نشر کند واسفا که دفتر پایانی‌اش «روی تقویم تمام سال» شد.
لیلا درخشان و ماندگار سرود و تلاش کرد و با دریغ که به تاریخ ۳۱ سرطان سال ۱۳۸۳ خورشیدی ناگهان «گل‌های سرخ عارضش نیلوفر تالاب شد» و رفت تا دیگر ننگرد و نسراید.
دل‌آرامی به حضور پارسی‌زبانان و دوست‌دارانش تقدیم باد.

من خشك خشك خشكم، تو رود بار جارى
من يك‌سكوت تلخم، تو يك‌سحر قنارى
من شعله‌اي شكسته، در آستان مغرب
تو يك‌طلوع سبزي از شهر شب فرارى
من يك‌شب غميم، بی‌ماه بی‌ستاره
تو بام‌داد روشن، تو صبح يك‌بهارى
در من ترانه‌ها بود، شور جوانه‌ها بود
در تو هواي جنگل، در تو صفای يارى
اينك شكسته بالم، گم‌نام و بی‌جلالم
گم كرده آشيانه، گم كرده برده بارى
گم كرده خويش، دل ريش ريش ريشم
باور شكسته و زار، تو باورم ندارى
پيدا نمايی بازم، ای يار ای نيازم
فرياد كن سكوتم با شعر بی‌قرارى
من سرد سرد سردم بنشسته چشم در راه
تاتو برايم اى دوست، خورشيد را بيارى
تو رفته دور دوری بی‌زار از درنگی
من بسته پا درختم، تو رودبار جارى

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2347


مطالب مشابه