گفت‌وگو با احسان افشاری، سرایش‌گر ادبیات پارسی

21 جدی 1403
6 دقیقه
گفت‌وگو با احسان افشاری، سرایش‌گر ادبیات پارسی

گفت‌وگو کننده: نوریه نورزاده

 احسان افشاری زاده‌ی ۴ بهمن‌ماه ۱۳۶۵ است. او یکی از سرایش‌گران پرآوازه و خوش‌آواز، گیتاریست و دانش‌آموخته‌ی زبان و ادبیات پارسی در ایران است.

از احسان افشاری تاکنون ده دفتر شعر به‌نام‌های «کتیبه‌های جیبی»، «روزی که دختر کوبلن مُرد»، «از کتیبه تا کوبلن»، «سایه»، «بیگانه»، «دندانه‌های سین احسانم»، «بادنما»، «سراسیمه در مکث»، «شوکرانه» و «مادام» نشر شده است. افزون بر نشر دفترهای شعر، او دکلمه‌های گیرایی از سرایش‌هایش با گیتارنوازی هنرمندانه دارد که هواخواه‌های زیادی آن‌ها را دنبال می‌کنند و حضورش در جمع سرایش‌گران پارسی غوغاآفرین شده‌است.

پارسی‌بان برای آشنایی بیش‌تر مخاطبان با شعر و اندیشه‌های احسان افشاری، سرایش‌گر ادبیات پارسی، گیتاریست و دکلماتور، این گفت‌وگو را با وی آماده کرده‌است:

پرسش: در ارتباط با شعر و موسیقی و دکلمه و ارتباط آن‌ها با یک‌دیگر برای‌مان بگویید.

پاسخ: شعر برای من عالی‌ترین شکل از رابطه‌ای است که می‌توان با جهان برقرار کرد، در هر شکل دیگری از ارتباط، انسان مقهور قواعدی ا‌ست که جهان بر او تحمیل می‌کند و تنها موقعیتی که در آن می‌توان این معادله را تغییر داد، موقعیتی‌ است که هنر و به تبع آن شعر و موسیقی در اختیار من قرار می‌دهد.

اما دکلمه‌کردن صرف نوعی از ارائه‌ است که در کنار ارائه‌ی مکتوب، می‌تواند شکل ملموس‌تری به نوع ارتباط مؤلف و مخاطب ببخشد.

پرسش: شعر در زندگی شما چه نقشی بازی می‌کند؟ آیا چنان‌که از برآیند کارنامه‌ی شعری شما برمی‌آید پاسخ: رسالت آن رسالتی اجتماعی‌ است؟  خشم و طغیان نهفته در برخ اشعار اجتماعی شما ناشی از چیست؟

پاسخ: شعر یک‌پدیده‌ی یک‌پارچه با دستورالعمل‌های پیش نوشته نیست. هرکسی می‌تواند پس از آموختن قواعد نوشتن با شعر برخورد شخصی خود را داشته باشد. برای یک‌تن ممکن است شعر هدف باشد و برای یک‌تن مثل من، ممکن است صرف ابزاری برای ابراز خود. از طرفی شعر به عنوان پدیده‌ای تأثیرپذیر از مسایل  اجتماعی،  طبیعی‌ است که بازتاب‌دهنده‌ی روح وضعیت حاکم باشد. وقتی روح وضعیت حاکم خشم‌گین است، شعر هم از این خشم بار می‌گیرد، اما نه برای انتشار خشم، بل‌که برای بدل‌کردن آن به چیزی علیه آن.

پرسش: شما در جایی گفتید هنرمند موجودی است ناراضی و امیدوار که خواستی دیگرگونه از هستی دارد، خواست احسان افشاری از هستی چیست؟

پاسخ: فکر می‌کنم در پاسخ اول تا حدی به این پرسش پاسخ داده‌ام، من خواست مشخصی از جهان ندارم، بدیهی است جهان در مدل‌های متنوع فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، کار خود را می‌کند و کاری به خواست من و شما ندارد؛ اما این نمی‌تواند و نباید موجب انفعال هنرمند شود. هنرمند به باور من موجودی ا‌ست که به طور مداوم پیش‌نهاد می‌دهد و خواست خود را بدون توجه به ظرفیت پذیرش آن از سمت جامعه مطرح می‌کند.

هر تحولی در هر مقطعی از تاریخ شعر ما در نتیجه‌ی همین پیش‌نهادها بوده‌است.

پرسش: گزینش هوش‌مندانه‌ی واژه و وسعت وافر واژگانی از ویژگی‌های ارزش‌مند شعر احسان افشاری است، این توانایی محصول کدام تلاش است؟

پاسخ: من هیچ وقت معتقد به دایره‌ی واژگانی وسیع یا محدود نبوده‌ام؛ همه‌ی ما برخوردار از دایره‌ی واژگانی تقریبا یک‌سانی هستیم. تنها تفاوت ما در به خدمت‌گرفتن و احضار کلمات است.

یک‌شاعر به دلیل آن که کلمات را در وضعیت‌های احتمالی بیش‌تری سبک و سنگین کرده‌است طبیعی است در نسبت با آدم‌های دیگر، در به خدمت‌گرفتن کلمات کار ساده‌تری دارد.

پرسش: در یک مصاحبه دفتر شعر «سایه» را قانع‌کننده‌ترین اثر خود می‌دانید؛ لطفا درباره‌ی آدمی که در شعر سایه خلق کرده‌اید بگویید؛ تنهایی و جنون او ریشه در چه چیزهایی دارد؟

پاسخ: «سایه» چکیده‌ی نگاه من به هستی‌شناسی انسان اکنون است. انسانی که در محاصره‌ی بوروکراسی و چرخ دنده‌های دنیای مدرن بیگانه و تنهاست.

تنها در نسبت با جهان و بیگانه در نسبت با خود. سایه برهنگی روح من است در قالب انسانی که در آستانه‌ی شئ‌وارگی است. او تنها با سایه‌بازی دست‌هایش می‌تواند «از ابتذال بودن و فرسودن» فاصله بگیرد و آن «هشت ساعتِ» رقت‌بار را تحمل کند؛ اما نهایتاً سایه‌بازی دست‌هایش بر دیوار و ساختن آن «باغ وحش دیواری» تذکری قاطع است بر مسخ شدگی. شعر یک‌سؤال مفروض دارد آیا فرار از ملال روزمرگی ما را به ملالی ژرف‌تر سوق نداده‌است؟

پرسش: شما در تمام قوالب شعر پارسی مانند رباعی، غزل، مثنوی و ترانه کار کرده‌اید، همین‌طور نمایش‌نامه نوشته‌اید، آیا پرداختن به قالب‌های متنوع ادبی به دلیل آن است که غزل به عنوان یکی از پربسامدترین قالب‌های شعری شما توان انعکاس ایده‌های ادبی شما را ندارد؟

پاسخ: نه. صرف به این دلیل نیست. پییش‌تر گفتم که شعر ابزار من است. قالب‌های شعری نیز به مانند جعبه‌ی ابزار یک‌شاعر اند. من وظیفه‌ی مشخصی برای هیچ یک از قالب‌های شعری قایل نیستم؛ اما معتقدم موضوع و اتمسفری که شعر از آن مایه می‌گیرد خود قالب خود را معرفی می‌کند. من حرف‌هایی که در کتاب «مادام» داشتم را نمی‌توانستم به زبان کتاب «سایه» بنویسم یا برعکس.

از طرفی به دلیل روحیه‌ی تجربه‌گرایی که دارم علاقه‌ای به محدودکردن خودم درمرزبندی‌های تعریف شده ندارم. بنابراین هیچ‌وقت برچسب غزل‌سرا یا سپیدنویس را درک نکرده‌ام. برای من شعریت مطرح است نه قالب‌ها.

پرسش: در شعرهای روایی بسیار هوش‌مندانه از ظرفیت‌های زبانی ادبیات فولکوریک سود برده‌اید، مانند شعر «طهرون» که می‌توان رد پای سه دوره‌ از تاریخ این شهر  را در آن پیدا کرد، یا شعر «شناس‌نامه» یا «خشخاش»؛ این گرایش به ادبیات فولکوریک ریشه در چه تفکری دارد؟

پاسخ: ادبیات فولک از مهجورترین گونه‌های ادبی ا‌ست. گرایش به تجدد و تبعات آن بخشی از سنت‌های شفاهی ادبیات ما را کم‌رنگ، حتا بی‌رنگ کرده‌است. من با «شناس‌نامه»، «خشخاش» و «طهرون» به سهم خودم سعی کرده‌ام توجه مخاطب خودم را به این گنجینه‌ی وسیع جلب کنم. سویه‌ی دیگر این گرایش ریشه در امکانات روایی این گونه‌ی ادبی دارد.

پرسش: پیش از این نمایش‌نامه‌ی «شط رنج» شما به اجرا رسیده‌است. می‌خواهیم بدانیم نمایش‌نامه‌ی منظوم «پیروز و پریزاد» که مورد استقبال مخاطبان زیادی قرار گرفته، با توجه به این که نه کاری ا‌ست مشابه اپراهای غربی و نه برگرفته از داستان‌های کلاسیک شرق،  چگونه شکل گرفت؟

پاسخ: «پیروز و پریزاد» پس از «شط رنج» دومین نمایش‌نامه‌ی منظوم من است، حدود چار یا پنج سالی از نگارش و ویرایش آن گذشت تا خرداد امسال «علی قمصری» آن را با هنرمندی تمام و هم‌راهی جمعی از خوبان  عرصه‌ی ساز و آواز و رقص به صحنه‌ی تالار وحدت رساند. «پیروز و پریزاد» ملهم از هیچ داستان شرقی و غربی نیست و نخستین اثر تمام منظوم و غیراقتباسی ایرانی است که به اجرا در آمده‌است.

داستان‌های منظوم ادبیات پارسی هیچ یک با اهداف اجرایی شکل نگرفته‌اند؛ اصلاً یکی از دلایل مهمی که متن این آثار در فرایند نمایشی‌شدن ناگزیر از بازآفرینی است، همین است که مؤلفان آن هیچ ذهنیتی درباره‌ی اجرای آثار خود نداشته‌اند. تفاوت بنیادین «پیروز و پریزاد» با دیگر منظومه‌های شعر پارسی در این نکته  است که «پیروز و پریزاد» منظومه‌ای است به منظور اجرا.

پرسش: از دید شما که آفرینش‌گر شعر «پیروز و پری‌زاد»، «خشخاش»، «طهرون»… هستید، و یکی از ویژگی‌های بارز شعرتان ارجاع بیرون‌متنی است، با نظر زنده‌یاد رضا براهنی که هرگونه ارجاع بیرون‌متنی را مردود می‌شمرد و ارجاع شعر با هر واقعه‌ای تاریخی و سیاسی را دست‌آویزی بی‌حاصل می‌پندارد، برای شعر می‌توان این‌گونه مرز کشید؟

پاسخ: باید در نظر داشته باشیم که هیچ مؤلف و منتقدی قرار نیست در تمام طول حیات هنری خود  بر اساس یک ‌دستگاه فکری منسجم و یک نظام‌شناختی  مشخص عمل کند. بسیاری از آن‌چه دکتر براهنی یا محمد حقوقی در چشم‌اندازهای انتقادی خود مطرح کرده‌اند قابل بحث اند از جمله همین بحث ارجاع برون‌متنی. اجازه بدهید من از موضع خودم درباره‌ی مسأله‌ی ارجاع برون‌متنی حرف بزنم.

تصور من این است که کلمه ذاتاً یک‌سوژه‌ی ارجاع‌دهنده است. به عنوان مثال وقتی شما می‌گویید «دریا» من را به مجموعه‌ای از تصورات ناخوادگاه ارجاع داده‌اید. آیا این ارجاعات ارتباط مستقیم با مقصود شما از کلمه‌ی دریا دارند، خیر، پس ما در پیش‌ پا افتاده‌ترین شکل برخورد با زبان نیز نوعی از ارجاع را تجربه می‌کنیم. از این رو نفی ارجاع در زبان شعر یعنی نفی شعر. البته من می‌دانم که حرف دکتر براهنی ابعاد دیگری دارد و مشکل او با ارجاع مشکل با زبانی است که شاعر نمی‌تواند در آن صور خیال شخصی خود را خلق کند و به زبانِ خودبسنده برسد.

در واقع براهنی می‌گوید روابط و عناصر حاکم بر شعر معاصر ما مبتنی بر مواضع تاریخی و سنتی است.

با این حال من ارجاع برون‌متنی را به عنوان یک امکان زبانی ارزیابی می‌کنم؛ اما برای آن قید مشخصی قایلم، اگر ارجاع برون‌متنی  آدرس چیزی بیرون از شعر را بدهد و آن امر ارجاع‌یافته با ساز و کار شعر نسبتی ارگانیک برقرار نکند آن را یک عمل بی‌فایده می‌بینم؛ اما اگر شاعر با ارجاع به امری بیرونی، خواستی را در درون شعر محقق کند، خیر. این رفتار زبانی می‌تواند مانند یک ‌تکنیک شاعرانه موجب غنا و تشخص زبان شاعر شود.

پرسش: کدام شعر خود را برای نشر به مخاطبان پارسی‌بان تقدیم می‌کنید تا در پایان این مصاحبه نشر شود.

پاسخ: این رباعی به یادگار تقدیم به مخاطبان خوب پارسی‌بان

ای خون دویده در رگ اشعارم

ای نبض دقیقه‌های بی‌تکرارم

تو جان منی و اعترافم این است:

از جان خودم دوست‌ترت می‌دارم

سپاس‌گزار احسان افشاری و خوانندگان این گفت‌وگو هستیم.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2630


مطالب مشابه