نویسنده: ایشر داس
آن روز بوی عطر خاک و گاه گِل، در فضای حویلی ما، در گذر بارانه، عشوه میکرد همان عطری که آدم را در فصل بهار مست و شاداب میکند. خواهرهایم و زنان کاکاهایم همه مشغول پاک...
نگارنده: غلام حیدر یگانه
پاشا پیاده میآمد و هر روز دیر بهمکتب میرسید. همه میدانستند که شاگردان دوردست سوارهی اسپ و الاغ میآیند و سر وقت میرسند. و میفهمیدند که پاشا و مادرش نادا...
نویسنده: احسان سلام، استاد دانشگاه
حکیمی را میشناسم که شخصیت چهاربُعدی دارد. یعنی همزمان چهارعمل را میتواند انجامبدهد: «با شما حرف میزند؛ با رهگذری که از کنارش بگذرد، سلاموعلیک میکند؛ به ...
نویسنده: احسان سلام
در افغانستان دوگونه «ذخایر» داریم: یکی ذخایر زیرزمینی و دیگری ذخایر سرزمینی. ذخایر زیرزمین همان آهنِ تیتیپی، مسِ القاعده، زغال سنگِ داعش، طلای ترکستان شرقی و لاجوردِ دیوبند...
داستان کوتاه
نویسنده: ایشر داس
احمدولی و عبدالله از چندسال با من در مکتب همصنفی بودند. اندامهای شان لاغر با قد پخچ و ظاهرِ آراسته و مودب. من که یکی دو بلست در قد از آن...
نویسنده: عبدالرحمن عزام
این دومینبار بود که دست به ماشه میبرد. با آنکه از بار نخستِ دستبهسلاحبردنش، سالها میگذشت؛ اما گویی همیندم بود که به استقبال عروسی «موسی»، دست به تفنگ برده بود تا...
داستان کوتاه
نویسنده: قنبرعلی مستغنی
۱
حمیدالله، چشم از دریای خروشان نمیگیرد. نگاهش بهموجهاست. موجهایی که تاچشمش میبیند ادامه مییابد تا میرسد بهآسمانِ خاکستری و افقی که...
نویسنده سیامک هروی
بابا رنگ بر رخ ندارد، ميلرزد و مينالد:
«نه، نکن! بيا با هم مردانه گپ بزنيم.»
مرد کوري کاردي را در هوا ميچرخاند و ميگويد:
«براي تيمور بگو من کي استم، زود...
نویسنده: احسان سلام
از شما چه پنهان، سههزارسال میگذرد که تمام کاروغریبی را یکسو نهادهام و دربارهی قوم و قومیت در افغانستان دیروز و«نَرُستان»امروز دست به تحقیق زدهام. در فرجامِ ای...
نویسنده: شیما قاضیزاده
انتهای چمن سرسبز و وسیع، پشت به دیواربلند کاهگلی خانهی متروک همسایه، یگانه جایی بود که نسبت به تمام قسمتهای خانهی کلان پدری، برای من بوی آرامش میداد؛ دور ...