تحلیل استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌عنصر باد در شعر فرخی سیستانی

30 دلو 1403
11 دقیقه
تحلیل استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌عنصر باد در شعر فرخی سیستانی

نویسنده: نیلوفر نیک‌سیر

                

چکیده

طبیعت ‌‌یکی از محوری‌ترین مفاهی‌‌می‌است که در شعر شاعران جا باز کرده و شاعران با مدد از عناصر طبیعت به شعرشان رنگ‌ و بو می‌دهند. زبان‌شناسی شناختی با طرح مفهوم استعاره‌‌ی مفهومی، حوزه‌‌ی پژوهش را باز‌تر ساخته است و به مدد آن می‌توان عناصر طبیعی را که مفهوم‌سازی ‌‌‌‌بیش‌تری در شعر شاعران داشته‌اند، بررسی کرد. استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌عنصر باد در شعر بسا از شاعران دیده شده و در این بحث به بررسی همین عنصر در شعر فرخی پرداخته شده است و این‌که این مفهوم چه‌قدر توانسته به آینه‌داری حالات درونی شاعر بپردازد.

کلید واژه‌‌ها:

باد، گل، بهار،  غزنویان، استعاره‌‌ی مفهومی، فرخی

 

مقدمه

عصر غزنوی، از جهت حضور فضلا و شاعران و فلاسفه، درخشنده‌ترین عصر‌‌های ادبی است؛ چه در این عصر شعر به کمال لفظی و معنوی ارتقا‌‌ یافت و معانی و الفاظ با‌‌ یک‌دیگر برابر گردید. از این جهت اشعار این عصر را از عصر سامانی باید کامل‌تر شمرد؛ زیرا در عصر سامانی، شاعران اگرچه شعرهای روان و زیبا می‌سرودند؛ اما نارسایی‌هایی لفظی و فکری به دلیل نوپایی شعر دیده می‌شد؛ اما در عصر غزنوی شعر دارای معانی اساسی و دقیق‌تر گردید و چون سلطان محمود چنان‌که معروف است، ‌‌یا طبعاً به ادبیات علاقه داشت و‌‌ یا بر حسب واقع، شعر را وسیله‌ی اعمال سیاست و از لوازم سلطنت ‌‌می‌دید، صلات گران به شاعران بخشید و شاعران از اطراف به دربار وی رو نهاده، درگاه او را کعبه‌‌ی زوار و ملجأ و پناهگاه فضلا پنداشتند. افکار خویش را بر نشر خیالات و تشریح مبانی سلطنت او وقف کردند و شعر پارسی که به تشویق حقیقی سامانیان آغاز شده بود، به واسطه‌‌ی عطایا و بخشش‌‌های محمودی از میان نرفت و شهر غزنین برای اجتماع شاعران، مرکزی دیگر شد. سلطان محمود عده‌ای از این شاعران را، مانند عنصری و فرخی، در سفر‌‌ها با خود همراه می‌برد. آن‌‌ها مصاف محمود و کوشش و جهد او را موقع جنگ وصف می‌کردند و او را به بردباری و تحمل زحماتی که در طریق غزا می‌دید ‌‌می‌ستودند ( فروزانفر،1383 :177).

از لحاظ زمانی اگر به شعر در این دوره اشاره‌‌ای داشته باشیم، شعر پارسی در نیمه‌‌ی دوم قرن پنجم و قرن ششم تا آغاز قرن هفتم از همه حیث در مراحل کمال و مقرون به تنوع و تحول بوده است. نخستین امری که در شعر پارسی این عهد می‌تواند مورد توجه قرار گیرد آن است که سبک شعر پارسی در این دوره در سیر تکاملی خاصی قرار گرفته بود ( صفا،1391 :286).

آن‌چه در این تحقیق مورد نظراست، تحلیل استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌عنصر باد در شعر فرخی سیستانی می‌باشد که فرخی ‌‌یکی از شاعران طراز اول عصر غزنوی است و دیوان پربار وی شاهد این مدعاست. در این پژوهش سعی براین شده است که عنصر باد در شعر این شاعر طبیعت‌گرا، از لحاظ مفهو‌‌می‌تحلیل شود.

 

پیشینه‌‌ی پژوهش

قبل‌تر از این‌که به این تحقیق بپردازیم، باید بدانیم که چه کسانی موارد مشابه این تحقیق را در شعر فارسی به‌دست پژوهش گرفته‌اند.

خرازی و مغیث ( 1397) در مقاله‌‌ی «نقش‌آفرینی‌‌های باد صبا در غزلیات خاقانی»  به این نتیجه رسیدند که صبا خوش‌خبر و قاصد است، شمیمی ‌خوش دارد، غماز وبیمار است و با گل‌‌ها ارتباط می‌‌یابد.

«بررسی تحلیل استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌احساس غم در شعر مسعود سعد سلمان» ( 1393)‌‌ یکی دیگر از مقالاتی است که در این مورد نگاشته شده و نویسنده به نقش‌آفرینی غم در شعر مسعود سعد که ‌‌یکی از غمگنانه‌ترین نمونه‌‌های شعر در تاریخ ادبیات فارسی بوده، اشاره کرده است. او به این نکته اشاره دارد که استعاره‌‌های مفهو‌‌می ‌در قصاید مورد بررسی مسعود سعد وجود داشتند که محصول خلاقیت شاعر هستند. این استعاره‌‌ها استعاره‌‌هایی بدیع هستند که این شاعر آن‌‌ها را خلق کرده است. به نوعی استعار‌‌های خلاقانه‌ای‌اند. استعاره‌‌ی مفهو‌‌می ‌در شعر بسا از شاعران را پژوهش‌گران مورد بررسی قرار داده‌اند که در پیشینه‌‌ی این پژوهش تنها با اشاره به دو مورد اکتفا شده است.

 

نظریه‌‌ی استعاره مفهومی

نظریه‌‌ی استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌در گستره‌‌ی وسیع‌تر زبان‌شناسی شناختی شکل گرفته است که‌‌ یکی از دیدگاه‌‌های روبه رشد و مؤثر در مورد ماهیت زبان، ذهن و رابطه‌‌ی آن‌‌ها با تجربه‌ی اجتماعی فیزیکی است. زبان‌شناسی شناختی دیدگاهی به ذهن و زبان ارائه می‌کند که نقطه‌‌ی مقابل دستور زایشی و معنی‌شناسی صوری است. زبان‌شناسی شناختی دربردارنده‌‌ی شماری از رویکرد‌‌های نظری سازگار و موافق با معنا و ساختار زبانی است که مبنای مشترکی دارند و آن این است که زبان بخشی از شناخت است و تعامل عوامل فرهنگی، روان‌شناختی و ارتباطی را منعکس می‌سازد که می‌توانند فقط در دیدگاه واقع گرایانه‌‌ی مفهوم‌سازی و پردازش ذهنی درک شوند.

استعاره از دیرباز مبحثی مهم در حوزه‌‌های فلسفی وادبیات بوده؛ بنابراین،‌‌‌‌ بیش‌تر مورد توجه فلاسفه و ادیبان بوده است. در قرن اخیر، زبان‌شناسان شناختگرا نگرشی نوین به استعاره ارائه کردند که به دیدگاه شناختی معروف است. اینان استعاره را‌‌ یک مکانیسم شناختی می‌دانند که استعاره‌‌های زبانی نمود عینی و سطحی آن هستند. در زبان‌شناسی شناختی، استعاره تنها‌‌ یک آرایه‌‌ی ادبی محسوب نمی‌شود؛بلکه مکانیسمی‌ شناختی است که به سایر حوزه‌‌های زبانی راه‌‌ یافته است. نظریه‌‌ی استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌ از نظریات مهم زبان‌شناسی شناختی است و برای نخستین‌بار، توسط جرج لیکاف و مارک جانسون در کتاب استعاره‌‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم در سال 1980 مطرح شد و جان تازه‌ای به مطالعات معنی‌شناسی شناختی دمید. از دید لیکاف، استعاره‌‌ها مفهو‌‌می‌ فراتر‌‌ یافتند. در این دیدگاه جدید، استعاره‌‌ها در سطح مفاهیم روی می‌دهند؛ نه الفاظ. استعاره فقط آرایه‌ای ادبی ‌‌یا‌‌ یکی از صور بلاغی کلام نیست؛ بلکه فرایندی فعال در نظام شناختی و ادراکی انسان است. در این تعریف، استعاره پدیده‌ای زبانی است که علاوه بر عبارت‌‌های کلامی، الگو‌‌ها و طرح‌واره‌‌های مفهو‌‌می ‌را مد نظر قرار ‌‌می‌دهد (فضائلی و ابراهیمی، 1393: 65-80).

امروزه دیگر شکی نیست که مطالعه‌‌ی استعاره‌‌ یکی از بخش‌‌های ثابت و‌‌ یا بخش اصلی مطالعه‌‌ی ذهن و مغز است. دیگر زمانی نیست که بتوان به‌راحتی از استعاره‌‌ها چشم پوشید. لیکاف معتقد است “هنگا‌‌می‌ که شما جسم و مغز را به شیوه‌‌ی علمی‌ مطالعه می‌کنید، به‌طور اجتناب‌ناپذیری به سراغ استعاره‌‌ها ‌‌می‌روید (اسداللهی و جهان‌دوست، 1400: 38-23)

 

فرخی شاعری از سیستان

فرخی از جمله‌ی شاعران عهد غزنوی است که ‌‌بیش‌ترین استفاده را از طبیعت برده است. او که ‌‌یکی از شاعران دربار سلطان‌محمود غزنوی است، در هنگام سرایش قصایدش که ‌‌بیش‌تر این قصاید نیز مدحیه است، گوشه‌‌ی چشمی‌ به طبیعت داشته و زیبا‌ترین تصاویر را از طبیعت به‌دست داده است. عنصر باد و به‌خصوص باد صبحگاهی در شعرش نمود خاصی دارد و مفاهیم متنوعی را از این پدیده به‌دست داده است. مثلاً قصیده‌‌ی معروف باکاروان حله‌‌ی فرخی، نمادی است از ذهن قوی و تخیل‌پردازش.

از اوایل زندگی فرخی اطلاع کاملی در دست نیست جز مقدار مختصری که در چهار مقاله آمده است و از آن استفاده می‌شود که فرخی پیش از آن‌که به چغانیان برود شعر ‌‌می‌گفته است و چنگ ‌‌می‌زده و خدمت‌‌ یکی از دهقانان سیستان ‌‌می‌کرده. فرخی به واسطه‌ی شیرین‌زبانی و دستی که در موسیقی داشت نزد محمود قربت و منزلت بسیار ‌‌یافت و در سفر‌‌ها ملتزم رکاب بود.

فرخی از علوم ادبی اطلاعات کاملی داشته و چنان که معلوم است در فلسفه و ریاضی نیز اطلاع داشته است. شعر فرخی در سادگی به‌حدی است که در نظر اول به نظر هر خواننده ‌‌می‌آید که او به‌جای عبارات ادبی عبارات معمولی را به‌کار برده و بالآخره به‌جای این‌که شعر بگوید و طرز عالی فصاحت را در نظر بگیرد به عرف و عادت مراجعه کرده و محاوره نموده است. لیکن وقتی دقیق شویم معلوم می‌شود که این طور نیست؛ بلکه فرخی در اشعار خود و مناسب نمودن الفاظ آن‌‌ها با‌‌یک‌دیگر کاملاً دقیق است ( فروزان فر،1383 : 192).

شیوه‌‌ی شعر فرخی بر عذوبت لفظ و معنی تکیه دارد و این همان شیوه‌ای است که رودکی و شهید نیز پیروی ‌‌می‌کرده‌اند. فرخی طریقه‌‌ی آن‌ها را ‌‌می‌پسندیده است و گویی در قصیده تا حدی به اسلوب رودکی نظر داشته است. فرخی بیش از شهید و رودکی به صنعت گرایش دارد؛ اما این صنعت را چنان به‌کار ‌‌می‌بندد که در ظاهر شعر او جز به ندرت اثری از تکلف نیست (زرین‌کوب، 1347 :36)

اما آن‌چه به صورت کلی از شعر عهد سامانی و عهد غزنوی می‌توان برداشت نمود این است که شاعران این دوره‌‌ها ‌‌بیش‌تر از مفاهیم طبیعت سود می‌بردند و آن را برای نمود ‌‌بیش‌تر در مدح‌سرایی استفاده می‌کردند.

 

تحلیل اشعار

آن‌گاهی که شاعران به طبیعت نظری می‌اندازند، باد‌‌ یکی از عناصری است که به آن توجه ‌‌می‌کنند، باد به دلیل سفرهایش به هر طرف، اغلب پیام‌رسان شاعران بوده که پیام خود را به گوش معشوق و ‌‌یا ممدوح خود برسانند. گاه ‌‌می‌بینیم که غنچه از باد شکایت دارد و پرپر شدنش را به دوش او می‌اندازد و اما باد بدون توجه به شکایت غنچه بوی خوشش را به همه سو ‌‌می‌پراکند. گاه این بازی‌گوش، عنبر در آستین دارد و ‌‌می‌تواند خاک را مشک‌افشان کند. گاه هنگام صبح ‌‌می‌وزد و باد صبا نام ‌‌می‌گیرد. حتی در اسطوره‌‌ها نیز این پدیده‌‌ی طبیعت جان داشته و انسان نخستین را به شگفتی ‌اندر کرده است، چنان‌چه ایزد باد در ایران باستان “وایو” نام دارد. در فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌‌ها در ادبیات فارسی، ذیل “باد” چنین آمده است: وات: باد‌‌یا وایو که اصلاً از “وا” به معنی وزیدن  مشتق شده، در سسنکریت و اوستا اسم مخصوص ایزدِ باد و نخسین ایزدی است که نذور را ‌‌می‌پذیرد. در‌‌یشتها سه بار وات به معنی فرشته آمده است. در روایات دو باد است:‌‌ یکی نگهبان هوای پاک و سودبخش و دیگر مظهر هوای ناپاک و زیان‌آور.

وایو ‌‌یکی از اسرارآمیز‌ترین خدایان هندو ایرانی است. دریکی از متون هندی درباره‌‌ی او آمده است که وی از نفس غول جهانی که دنیا از بدن او ساخته شده، پیدا گشته است. در نمادگرایی هندو، خدای باد‌‌یا وایو همان نفخه‌‌ی کیهانی است. باد از ‌‌یک طرف پدیدآورنده‌‌ی باران ‌‌یعنی حیات و از طرف دیگر به‌وجودآورنده‌‌ی توفان ‌‌یعنی مرگ است (اسداللهی و جهان‌دوست، :1400: 38-23).

با توجه به برجستگی این عنصر طبیعت در شعر شاعران ما در طول قرن‌‌ها، به این نکته ‌‌می‌پردازیم که این پدیده در نگاه فرخی چه نمودی داشته است و او از این عنصر چگونه در شعرش استفاده کرده است.

 

الف. باد گوهری گران‌بها در دست دارد

باد را کیمیای سوده که داد

که از او زر ساو گشت گیا (سیستانی ، 1392 : 240)

از این منظر باد کیمیای سوده را، که همانا خاکی است با بوی خوش گل‌ها در آمیخته، در آستین دارد و چون به هر سمتی ‌‌می‌پراکند، طبیعت را پر زر ساخته. باد انسانی است که کیمیای سوده را از کسی که در نظر شاعر ناشناخته است، گرفته و به هر سو ‌‌می‌پراکند. در حقیقت باد در نگاه شاعر انسانی فرض شده که کیمیای سوده را ‌‌می‌گیرد و قدرت گرفتن چیزی را دارد.

که داد سیم به ابر و که داد زر به باد

که ابر سیم‌فشان‌ست و باد زر افشان (200)

باد گویی مشک سوده دارد‌ اندر آستین

باغ گویی لعبتان ساده دارد در کنار( 202)

باد انسانی است که لباس بر تن دارد و این لباس به شیوه‌‌ی لباس‌‌های عصر خود فرخی، آستین‌‌های جاداری دارد که ‌‌می‌تواند مشک سوده را در خود پنهان کند و  بر سر گل و گیاه بریزد.

بادی، که هر انگشتی ازو پنهان ابریست

ابری، که همه روزه درم بارد و دینار (330)

لازم به ذکر است که چون فرخی شاعر دربار است و در نظر شاعر درباری و شاعری که با قدرت تمام مدح شاه را ‌‌می‌کند، درم و دینار نمود ‌‌بیش‌تری دارد و حتی در نگاه این شاعر، باد انگشت دارد و هر انگشت او در خود ابری را پنهان دارد و  از این ابر، آن‌چه‌ بارد درم و دینار است. باد در مشت خود ابر را پنهان دارد؛ ‌‌یعنی این‌که ابرها را حرکت می‌دهد به هر سمتی که هدایت شوند و دینار که استعاره‌ای است از باران. ابیاتی که در پی می‌آیند نیز نمایانگر همین مفهوم‌اند:

راست گفتی به باد بر، جم بود

گر بود باد را مشام به زر (247)

باد مشام خود را با زر آمیخته کرده است. باد انسانی فرض شده که حتی مشامش نیز با بوی خوش آمیخته است و شاعر با آوردن لفظ گر، گزاره را شرطی ساخته. باد وظیفه‌‌ی به‌‌یغمابردن شکوفه‌‌ها را دارد و شکوفه‌‌ها را چون درم‌‌هایی نیم‌کاره در صحن چمن ‌‌می‌پراکند. باد نگذاشته که شکوفه‌‌ها کامل شوند و چون در‌‌می‌ نیمه آن‌ها را به زمین ‌‌می‌افکند.

باد بر باغ همی‌عرضه کند زر عیار

ابر کوه تو همی‌توده کند سیم حلال ( 423)

باد عرضه ‌‌می‌کند زر عیار را. در این نگاه ، باد همچون زرگری است که متاع خویش که همانا زر است را به باغ عرضه ‌‌می‌کند و آن زر نیز زر بی‌غش و خالص است؛ به‌نوعی باد باغ را وسوسه ‌‌می‌کند برای گرفتن زر. عرضه‌کردن نوعی عشوه و خودنمایی را نیز در خود دارد، پس باد می‌خواهد باغ را بفریبد.

باد هر ساعت از شکوفه کند

پر درم‌‌های نیم‌کاره چمن (596)

باد خزان به جام مناقب کشید زر

نامهربانی از چه قبل کرد مهرگان ( 574 )

باد خزان از آب کند تخته‌‌ی بلور

دیبای زربفت درآرد ز پرنیان ( 574)

باد خزان مهارت این را دارد که چنان بر آن بوزد که او را چون تخته‌‌ی بلور سازد، باد خزان با سوز اش می‌تواند بافندگی کند و دیبای زربفت بسازد. او در نگاه شاعر چنین قدرتی دارد.

تا ندیدم مرکبت را من ندانستم که هست

باد را سیمین‌رکاب و کوه را زرین‌ستام ( 457)

باد به اسپ تبدیل شده است که رکابی سیمین دارد، باد در نگاه فرخی تغییر معنی می‌دهد و او نظر به شعرش از این مفهوم به‌خوبی سود می‌برد. این‌جا باد را به حیوانی تبدیل کرده و آن هم اسپ که باد پایی‌اش را از باد گرفته است.

زر چو کاهست و دست راد تو باد

پیشگاه خزانه‌‌ی تو مهب ( 42)

باد نامهربان است

اندر آمد به باغ باد خزان

گرد بر گشت گرد شاخ رزان

عادت او چنین بود به خزان

از چرا ‌ترسد ای شگفت ز باد (608)

اما در این نگاه باد خزان نا مهربان است، همچون باد صبحگاهی و باد بهاری نیست، عادت و خلق و خویش عوض می‌شود. در این بیت، باد از نگاه فرخی همچون پاسبانی است که با قدرت وارد باغ می‌شود و گرداگرد گل‌ها ‌‌می‌چرخد. در تصور خواننده می‌آید که دست‌های باد در پشت سرش روی هم نهاده و در حال بررسی ‌‌یک‌‌یک گل‌‌هاست و گل‌‌ها در این مدت ‌‌می‌هراسند و عاقبت سرنوشت‌شان را ‌‌می‌دانند که همانا پرپرشدن است. شاعر می‌خواهد گل‌‌ها را خاطر جمعی بدهد و‌‌ یادآوری می‌کند که عادت باد خزان همین است چرا باید از باد‌ ترسید. باد در خزان خو‌‌یش عوض می‌شود. باد همچون انسانی است که در فصلی از سال خویش تغییر می‌کند و ممکن است خیلی مخرب شود و حتی تبدیل شود به سموم که بادی است وحشی.

ور سموم خشم تو بر ابر و باران در فتد

از تف آن ابر آتش گردد و باران شرار ( 341)

سخن راست توان دانست از لفظ دروغ

باد نوروزی پیدا بود از باد خزان ( 590)

شمع داریم وشمع پیش نهیم

گربکشت آن چراغ ما را باد ( 95)

در این‌جا در نظر شاعر، باد قاتل است و شمع را کشته. همچنان که باد دشمن شمع است؛ اما شاعر به خود قوت قلب می‌دهد که شمع‌‌ها را پیش ‌‌می‌نهیم هرچند چراغ را باد کشته است. چراغ نیز استعاره‌‌ی دیگری است از انسانی قدرت‌مند که باد حوادث او را کشته است و هر آن ممکن است این باد به سراغ شمع نیز بیاید ولی تا بیاید، شمع‌‌ها را  باید پیش نهیم.

گلی که باد بر او برجهد فرو ریزد

چرا دهم دل نیکو پسند خویش به آن (525)

گل با باد پیوند ‌‌می‌بندند و این پیوند سخت سست است. باد گل را فرو ‌‌می‌ریزاند و در این‌جا در نقش انسانی است که پیمان‌شکنی می‌کند و گمان همه را بر گل بد می‌سازد.

باد خزان چنان نا مهربان می‌شود وقتی بر درخت بوزد، تار و پودش را به هم می‌ریزد. شاعر آن‌گاهی که سخن از خشم ممدوحش که همانا شاه است، می‌راند این مثال را می‌آورد و بیان می‌کند که درخت نیز باید فرمان ‌تو را ببرد وگرنه صبا بر او خشمگین خواهد شد.

درخت هم به بهار ار خلاف تو طلبد

صبا برو هم از آنسان گذر کند که خزان ( 488)

اگر ندارد با باد شمع تابان تاب

همی‌کنند به رنگ و به گونه سیب و بهی ( 36)

 

باد بازی‌گوشی می‌کند

از سر کوه بادی ‌اندر جست

گل من کرد زیر گل پنهان (514)

درخت گل چو بدو باد برجهد گویی

همی ‌نماید طاووس جلوه در بستان (548)

باد زلف سیاه او برداشت

تاب او باز کرد ‌‌یک ز دگر ( 197)

باد همچون انسانی که تیز و چالاک است، بازی‌گوشی می‌کند و بر گل نظر دیگری دارد، گل از برجستن بادی تیز که خود را از سر کوه به پایین می‌اندازد خودش را پنهان می‌کند.

باد پیراهن درخت را با‌‌یک حرکت از تنش بیرون می‌کند و در این معامله، زیبایی درخت چون طاووس هویدا می‌شود. شاعر از اسم فعل جهیدن استفاده کرده و جهیدن تیز رفتن معنی می‌دهد و ‌‌یعنی این‌که باد از نگاه شاعر در‌‌یک حرکت چون آهویی تیزپاست. باد زلف سیاه معشوق را برمی‌دارد و دانه دانه تاب‌‌هایش را باز می‌کند و با بازی‌گوشی تمام طره‌‌های سیاه معشوق را بر شانه‌‌هایش ‌‌می‌ریزاند.

 

باد پیام‌رسان است

از باغ باد بوی گل آورد بامداد

وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد (108)

باد پیام‌آور است، بوی گل را می‌آورد. آن هم بادی که هنگام بامداد می‌وزد. باد صبا. شاعر بین خود، باد، گل و مل سوری پیوند بر قرار می‌کند. در این بین نقش باد که پیام‌رسان است، برجسته می‌شود. در ابیات بعدی نیز همین معنی نمود دارد، گل‌‌ها پیام خود را به‌دست باد ‌‌می‌سپرند، چون می‌دانند که باد چون رهگذر است، تمام منازل و مسیر‌‌ها را می‌شناسد و به همین دلیل نیز هست که شاعر احوال ‌‌یار را از باد می‌پرسد.

ای باد بهاری خبر از ‌‌یار چه داری

پیغام گل سرخ سوی باده کی آری

هم ز اول روز از تو همی ‌بوی خوش آید

گویی همه شب سوخته‌ای عود قماری (734)

دوش وقت نیم‌شب بوی بهار آورد باد

حبذا باد شمال و خرما بودی بهار (338)

گل سوری به دست باد بهار

سوی باده همی‌دهد پیغام

که‌ ترا با من ار مناظره‌ای‌ست

من به باغ آمدم به باغ خرام (440)

 

باد نوید بخش و مبارک است

بر ما وزید باد شمال

آن شمال خجسته‌پی مرکب (41)

در فرهنگ دهخدا آمده است که باد شمال، بادی است که از شمال وزد. بادی به غایت لطیف و موافق مزاج خلایق است.

شمال در این‌جا مرکب است که خجسته‌پی است و وقتی بر شاعر می‌وزد ، او را زنده می‌سازد و چنان ارزش‌مند است که این واقعه را خبر می‌دهد.

باد شبگیری بر زلف سیاهش  بوزید

طبل عطار شد از بوی همه لشکرگاه ( 686)

باد شبیگری، باعث آوردن بوی خوش به لشکرگاه می‌شود. لشکرگاه را طبل عطار می‌سازد. باد باعث شده که لشکرگاه که جایی است که سپاه در آن غنوده‌ است، شب با باد طبل عطار می‌شود و همان سختی و خشونت لشکرگاه به نر‌‌می‌ تبدیل می‌شود.

عید خجسته دست وفا داده با بهار

باد شمال ملک جهان برده از خزان (2)

لاجرم خلق جهان بر خوی او شیفته‌اند

چون گل سوری بر باد سحرگاهی و نم (476)

 

نتیجه گیری

1- عهد غزنوی از حیث داشتن فضلا و شاعران در جایگاه مطلوبی قرار دارد و ‌‌یکی از دلایل این مسأله نیز شاعرنوازی شاهان است.

2- فرخی ‌‌یکی از شاعران بنام عهد غزنوی است که شعرش سلاست و روانی خاص خود را دارد و عذوبت لفظش مشهور است. او‌‌ یکی از شاعرانی است که از مفاهیم پر رنگ طبیعت در شعرش سود جسته است.

3-استعاره‌‌ی مفهومی ‌‌یکی از مفاهیم پر رنگ زبان‌شناسی شناختی است که در آن ‌‌بیش‌تر رابطه زبان و ذهن نمود پیدا می‌کند و استعاره‌‌ها در این مفهوم، همچون گذشته مورد بحث نبوده و می‌توانند حوزه‌‌ی معنایی بزرگ‌تری را در بر گیرند.

4-استعاره‌‌های مفهو‌‌می‌در قصاید مورد بررسی از فرخی وجود داشتند که بسا از این استعاره‌‌ها تا حدی محصول تخیل خود شاعراست. او از باد چندین تصویر را به‌دست داد، باد پیام رسان است، باد بازی‌گوش است، باد نامهربان است. این استعاره‌‌های مفهو‌‌می ‌از باد هرچند ممکن است در شعر دیگر شاعران هم عصر وی هم دیده شود؛ اما فرخی با نوع نگاه خودش به آن‌ها پرداخته است.

سرچشمه‌‌ها

اسداللهی، خدابخش؛ سبزعلیپور، جهان‌دوست. (1400). «تحلیل استعاره‌‌ی  مفهو‌‌می ‌باد صبا در شعر حافظ»  مطالعات زبان و ادبیات غنایی. سال‌‌یازدهم، شماره‌‌ی سی و نه.

زرین‌کوب، حسین. (1347). باکاروان حله: چاپ سوم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات جاویدان.

سیستانی، فرخی. (1393). دیوان قصاید. تهران: نشر سنایی.

صفا، ذبیح الله. (1391). تاریخ ادبیات ایران ( جلد اول) چاپ‌‌یازدهم، تهران: چاپخانه‌ی دیبا.

فروزان‌فر، بدیع‌الزمان. (1383). تاریخ ادبیات ایران (بعد از اسلام تا پایان تیموریان) تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

فضائلی، سیده مریم؛ ابراهیمی، شیما. (1393). «بررسی استعاره‌‌ی مفهو‌‌می‌احساس غم در شعر مسعود سعد» مطالعات زبان و ادبیات غنایی، سال چهارم، شماره‌‌ی 13.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2699


مطالب مشابه
سنجاب

سنجاب

27 دلو 1403