#ادبیات

سایه‌ی‌ لرزان

27 جدی 1402
نگارنده: سیامک هروی   در یک شب گرم تابستانی که روستای «جغاره» در زیر نور مهتاب  لم داده بود و در آسمان زلال ستاره می‌شمرد و گوش به نغمه‌خوانی قورباغه‌های شالی‌زارها سپرده بود، امیر با صدای نی از خواب بیدار شد و به‌سوی آن کشیده شد. صدای نی از دوردست‌ها می‌آمد، از آن‌سوی زمین‌های مرادخان و با گذشت از روی شالی‌زارهای سیدرسول...
بیشتر بخوانید