ایتالو کالوینو نویسندهی شهیر ایتالیایی بههمین نام کتابی دارد، که به معرفی بزرگترین و مهمترین شاهکارهای ادبیات جهان میپردازد. کالوینو با نگاه ویژه و منحصر بهفرد خود بزرگترین شاهکارهای جهان را با زبانی سرشار از ژرفکاویهای ادبی به عنوان آثاری که از غربال روزگار گذشته و محک خورده که میتواند دستمایهی فهم تازه از هستی و جهان شود، به خواننده نشان میدهد. بحث مهم و اصلی کالوینو در این مجموعه نشاندادن آن جنبههایی از آثار کلاسیک است که همچنان آنها را به عنوان آثاری زنده و پویا زنده نگه داشته است. چه چیزی سبب میشود که اثری به عنوان اثر کلاسیک شناخته شود؟ شاید پاسخ به چنین پرسشی حتا با مسامحه ساده نباشد. کالوینو مینویسد: «آثار کلاسیک کتابهایی هستند که تأثیر خاصی برجای میگذارند و همچنان که به عنوان امر فراموشنشدنی برجای میمانند، در هزارتوی یاد، در ناخودآگاه جمعی یا فردی پنهان میشوند». اتفاقاً در میان نامهایی که این مجموعه به آنها میپردازد، یک شاهکار زبان پارسی، هفت پیکر نظامی گنجوی، نیز دیده میشود.
زبان پارسی شاید از معدود زبانهای جهان باشد، که ارزشمندترین آثار ادبی را بهدنیا عرضه کرده است. از شاهنامهی فردوسی گرفته تا مثنوی مولانا و از خمسهی نظامی تا گلستان و بوستان سعدی و از شعرهای حافظ تا نکتهسنجیهای حیرتانگیز بیدل دهلوی همه شاهکارهای ادبیاند. شاهکارهایی که هربار با بازخوانیشان میتوان به ظرفیتهای نوبنیادشان دوباره پی برد و با آن ها همذات پنداری کرد.
کالوینو معتقد است: «هر بازخوانی اثر کلاسیک، کشف تازهای است؛ همچون نخستین خوانش آن». خوانش آثار کلاسیک نگاه و درک خواننده را متحول میکند و دریچهی تازه بهروی خواننده میگشاید، بازهم به باور کالوینو «اثر کلاسیک کتابی است که هرگز به گفتن همهی آنچه برای گفتن دارد، بسنده نمیکند.»
گفتوگوی میان ادبی که این روزها از آن زیاد سخن میرود و در نظریهی ادبی به «بینامنیت» شهره شده، رابطهی آثار ادبی را با یکدیگر نشان میدهد. هیچ سخن ادبی بدون چنین گفتوگویی بینامتنی نمیتواند شکل بگیرد و هستی پیدا کند. امروز بیش از هر زمان دیگر به شناخت و بازخوانی آثار کلاسیک نیاز داریم، نه فقط برای لذتی که این آثار میتوانند به ما عرضه کنند، بل برای اینکه قادر شویم در تداوم این شاهکارها همچنان زندگی را معنا کنیم، آن هم در جهانی که هر روز بهسوی ابهام و پیچیدگی هر چه بیشتر پیش میراند.
ادبیات به بیان جیمز وود دارای توانایی منحصربهفردی برای شیوهی زندگی ماست، و میتواند نهاد زندگی را از مرگ و فراموشی تاریخی نجات دهد.
وقتی سعدی در گلستان می گوید:
ناخوشآوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم.
گفت: از بهر خدا مخوان:
گر تو قرآن بر این نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
چه چیزی سبب آن شده که این حکایت کوتاه با همهی دلفریبیهای زیباییپسندانهی آن همچنان زنده بماند و سخن امروز ما باشد؟
شاید همان «آنی» که حافظ می گوید دلیل این نامیرایی شاهکارهای ادبی باشد، آنگاه که میگوید:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بندهی طلعت آن باش که آنی دارد
«آن»ی که حافظ از آن سخن میگوید، آن زیبایی مرموز و توصیفناپذیری است که حسن «شاهد» را مهر جاودانگی زده است. همانگونه که در سخن سعدی نیز میتوان آن را چشید و لذت برد؛ اما در کنار آن امروزینگی حکایت سعدی همچنان میتواند آن را پاسخی به دغدغههای امروزی ما تبدیل کند. خواندن و بازخوانی آثار کلاسیک از چنین جنبههایی است که همچنان به عنوان امری تعطیلناپذیز میتواند مطرح باشد و پرباری زبان پارسی در این گستره، مسؤولیت ما را در خواندن و بازخوانی آثار و شاهکارهای پارسی بیشتر میکند.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1721