نگارنده: ماندانا تیشه یار
عضو هیأت علمیگروه مطالعات آسیایی موسسهی آموزش عالی بیمهی اکو
و رئیس هیأت مدیرهی انجمن علمیمطالعات صلح ایران
پاسداری از محیط زیست و احترام به عناصر طبیعی چهارگانه و نیز کوشش برای دوری از آسیبرساندن به گیاهان، جلوگیری از آلودهساختن آب و هوا و احترام به آتش، از دیرباز در میان بسیاری از اقوام و ملتها رایج بوده است. در واقع، پاسداشت طبیعت در میان ملتها، ریشه در فرهنگها و تمدنهای کهن دارد. از اینرو، داستانهای بسیاری را میتوان در میان متون کهن بهویژه در میان تمدنهای باستان یافت که گویای نگرش محیط زیستمدارانه به زندگی و احترام به عناصر طبیعی بهعنوان نعمتهای خداوند بوده است.
در این پژوهش کوشش شده است تا در چهارچوب روش تاریخگرایی نوین، به بازخوانی متون کهن ادبی با هدف ارائهی برداشتهای نوین بر پایهی سبک زندگی امروزی پرداخته شود. در واقع، استفاده از این روش به ما این امکان را میدهد که درسهایی از ادبیات دیرینه برای تعریف سیاستها و برنامههایی تازه و تعریفی نو از نگاه اندیشمندان این حوزهی تمدنی ارائه دهیم.
با کندوکاو در داستانهای شاهنامهی فردوسی، کتابی که در حدود یکهزار سال پیش سروده شده و آیینهی تمامنمای فرهنگ و هویت تمدّن ایرانی در دوران باستان بهشمار میرود، نشان داده شود که نیاکان ما در سراسر این حوزهی بزرگ تمدّنی چگونه به پاسداشت طبیعت و حفظ محیط زیست بهعنوان یک ارزش فرهنگی اهتمام داشتهاند.
با تحلیل محتوای داستانهای شاهنامه، سه رویکرد اصلی را میتوان در زمینهی محیط زیست در آن یافت که در زیر به آنها پرداخته خواهد شد.
الف) محیط زیست نماد آفرینندگی پروردگار
نخست آنکه عناصر چهارگانهی طبیعت و نیز همه آنچه که در زمین و آسمان و دریا آفریده شدهاند، از آنجا که آفریدهی خداوند بزرگ هستند، شایستهی ستایش بوده و باید محترم و ارزشمند شمرده شوند. در واقع، آفرینش عناصر طبیعی خود نشان از وجود پروردگار جهان دارند و مقدس شمرده میشوند. برای نمونه، هنگامیکه انوشیروان پادشاه دادگر ایرانی به تخت پادشاهی مینشیند، در سخنرانی خود چنین میگوید:
ز خاشاک تا هفتچرخ بلند
هوا، آتش و آب و خاک نژند
به هستی یزدان گواهی دهند
روان ترا آشنایی دهند
همچنین در داستانی دیگر، گفتهشده انسانیکه درختی در زمین بکارد و به محیط زیست احترام بگذارد، شایستهی آن میشود که به بهشت خداوند راه یابد:
به نزدیک یزدان، ز تخمیکه کشت
بیابد به پاداش، خرّمبهشت
افزون بر اینها، در همه داستانهای شاهنامه، هرجا که قهرمان داستان نامهای را به نزد یکی دیگر از شخصیتها میفرستد، نامه را با نام خدا آغاز میکند و برای ستایش پروردگار، همهجا از آفریدههای او در طبیعت نام میبرد. در زیر چند نمونه از این خداپرستی طبیعت محور آورده شده است:
در نامهی رستم، پهلوان بزرگ ایرانی، به پدرش زال پس از پیروزی در جنگ آمده است:
نخست آفرین بر خداوند هور
خداوند مار و خداوند مور
خداوند بهرام و ناهید و مهر
خداوند این بر کشیده سپهر
و یا در آغاز نامهای دیگر، نوذر، شاه ایران، به سام، فرمانده سپاه ایران، مینویسد:
خداوند ناهید و بهرام و هور
که هست آفرینندهی پیل و مور
همچنین در جایی دیگر، یکی از نشانههای قدرت پروردگار در این دیده شده که همه موجودات فرمانبردار او هستند:
نخست آفرین کرد بر دادگر
کز ویست نیرو و بخت و هنر
پی پشه تا پر پران عقاب
به خشکی چو پیل و نهنگ اندر آب
ز پیمان و فرمان او نگذرد
دم خویش بی رای او نشمرد
ب) پیوند میان انسان و محیط زیست
و اما رویکرد دوم، بهخوبی گویای رابطهی تنگاتنگ انسان ایرانی با گیاهان و جانوران است. در آغاز داستانهای شاهنامه، فردوسی داستان تهمورس و رامکردن حیوانات جهان در آغاز زندگی انسان بر روی زمین را بازگو میکند. در این داستان از همان آغاز تأکید بر رفتار نرم و دوستانه بر حیوانات است:
رمنده ددان را همه بنگرید
سیهگوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آنکه بد زان گروه
ز مرغان هم آنگه بد و نیک ساز
چو باز و چو شاهین گردنفراز
بیاورد و آموختنشان گرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
در ادامهی داستانها، رابطهی عمیق و معنوی زال و پرنده سیمرغ، رابطهی دوستانهی رستم با اسبش رخش، و رابطهی فریدون و گاوی که از کودکی او را شیر میدهد و میپروراند، نمونههایی از دوستی میان قهرمانان شاهنامه با حیوانات است. در فرهنگ ایرانی کشتن گاو ناپسند بود و در یکی از داستانها، بهرام پادشاه ایران به سپاهیان خود پند میدهد که گاوان را نکشند چرا که با کشتن این حیوان سودمند، بزرگی و فرّهی از کشور بیرون میرود:
به دادار دارید یکسر سپاس
که اویست جاوید نیکی شناس
…
مریزید هم خون گاوان ورز
که ننگست از گاو کشتن به مرز
ز پیری مگر گاو بیکار گشت
بهچشم خداوند خود خوار گشت
نباید ز بن کشت گاو رهی
که از مرز بیرون شود فرّهی
و اوج نگاه همراه با مهربانی به دیگر جانداران را میتوان در این بیت دید:
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
ارتباط میان انسان و گیاه نیز به همینگونه، از اهمّیت والایی در داستانهای شاهنامه برخوردار است. هنگامیکه سیاووش، قهرمان اسطورهای ایرانی بیگناه کشته میشود، از خون او قطرهای به زمین میچکد و گیاهی میروید که پرسیاووشان نام گرفته و تا امروز برای درمان بسیاری از دردها از آن در پزشکی استفاده میشود.
گیاهی برآمد همانگه ز خون
بدانجا که آن طشت شد سرنگون
به ساعت گیاهی از آن خون برست
جز ایزد که داند که آن چون برسد
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همیخون اسیاوشان
بسی فایده خلق را هست ازوی
که هست آن گیا اصلش از خون اوی
پ)رابطه میان محیط زیست و سیاست
رویکرد سوم در شاهنامه، پیوند میان سیاست و محیط زیست در داستانهای شاهنامه است. در واقع، هرگاه سیاستمداری خردمند و دادگر بر کشور حکمروایی میکند، سرزمینها آباد هستند و انسان و گیاه و جانور در آشتی با یکدیگر و با همزیستی مسالمتآمیز کنارهم زندگی میکنند و هرگاه که دستگاه سیاست از راه عدالت دور میشود، ویرانی آن نه تنها جامعهی انسانی، بلکه محیط زیست را نیز فرا میگیرد.
در داستان پیروز، شاه دورهی ساسانی، با اینکه سرزمین ایران با سالها خشکسالی دستوپنجه نرم کرده، میبینیم که شاه با دادگری و توجه به مردم و محیط زیست سبب میشود که بار دیگر باران بر این سرزمین ببارد و کوه و دشت پر از سبزه و تازگی شود و زندگی به جامعه برگردد. همچنین سیاووش، شاهزادهی ایرانی که نماد وفای بهعهد و درستکاری است، شهری بهنام گنگ دژ بنا میکند که مهمترین ویژگی آن سرسبزی و خرّمی و باغهای پرشمار در آن است.
بنا کرد جایی چنان دلگشای
یکی شارسان اندر آن خوبجای
بدو کاخ و ایوان و میدان بساخت
درختان بسیارش اندر نشاخت
بسازید جایی چنان چون بهشت
گل و سنبل و نرگس و لاله کشت
در عین حال، هنگامیکه خسرو، شاه ایران، موبدی نابخرد و ستمگر را فرماندار یک روستا میکند، پس از یکسال، آن روستای آباد، به دهی ویران تبدیل میشود. همچنین در یکی از داستانها، بهرام شاه ایران در سفر از سپاهیان جدا میشود و راه را گم میکند. ناچار شبی در خانهی یک روستایی بهصورت ناشناس میخوابد. صبح که بر میخیزد، میشنود که زن روستایی به همسرش میگوید: گمان میکنم که شاه دست از دادگری کشیده و میخواهد به مردم ستم کند. امروز که میخواستم شیر گاو را بدوشم، شیر او کم شده بود و برکت رفته بود. شاه این پیام را درمییابد و با خود عهد میبندد که دست از ستمگری بردارد.
همچنین هنگامیکه انوشیروان ساسانی به تخت سلطنت مینشیند، از بزرگمهر، وزیر دانای خود میپرسد که چگونه میتوان این سرزمین را آباد کرد؟ و او در پاسخ میگوید: تنها با دادگری میتوان این آبادی را به کشور بازگرداند.
بدو گفت کسری که آباد شهر
کدامست و ما زو چه داریم بهر
چنین داد پاسخ که آبادجای
ز داد جهاندار باشد به پای
انوشیروان پندهای بزرگمهر حکیم را میپذیرد و راه دادگری در پیش میگیرد و پس از چندی سرزمینی دارد که مردم و گیاهان و جانوران در صلح و آشتی در کنارهم میزیستند و همهجا آباد شده بود.
شد ایران به کردار خرم بهشت
همه خاک عنبر شد و زرش خشت
جهانی به ایران نهادند روی
برآسود از درد و از گفتگوی
گلابست گفتی هوا را سرشک
برآسود مردم ز درد پزشک
ببارید بر گل به هنگام نم
نبد کشت ورزی ز باران دژم
جهان گشت پر سبزه و چارپای
در و دشت و گل بود و بام و سرای
همه رودها همچو دریا شده
به پالیز گل چون ثریا شده
…
ز خورشید وز آب و از باد و خاک
نگردد تبه نام و گفتار پاک
نکتهی جالب دیگر، شیوهی گرفتن غرامت از دشمن شکستخورده است. در یکی از جنگها که قیصر روم به ایران حمله کرده و سپس شکست سختی از سپاه ایران خورده بود، شاپور پادشاه ایران به او میگوید:
ـ هرچه از ایران غارت کرده و بردهای، باید بازگردانی!
ـ هرخانه و دیواری که خراب کردهای، باید بسازی!
ـ هردرختی که کندهای، باید بکاری!
بدو گفت شاه ای بد بدگهر
چرا کردی این بوم زیر و زبر
اگر خواسته هرچه بردی به روم
مبادا که بینی تو آن شوم بوم
همه یکسر از خانه باز آوری
بدین لشگر سرفراز آوری
از ایران دگر هرچه ویران شدست
کنام پلنگان و شیران شدست
سراسر بر آری به دینار خویش
بیابی مکافات کردار خویش
دگر هرچه ز ایران بریدی درخت
نبرد درختِ کسان، نیکبخت
بکاری و دیوارها برکنی
ز دلها مگر خشم کمتر کنی
کیخسرو شاه ایران نیز به هنگام جنگ همواره از سپاهیان خود میخواست که آبها را آلوده نکنند و باغها را ویران نسازند. وی پس از شکستدادن سپاه دشمن، خطاب به فرماندهان لشکر میگوید:
و دیگر که خوانند بیداد و شوم
که ویران کند مهتر، آباد بوم
و سرانجام آنکه، آبادسازی زمینهای بایر از دیگر سیاستهای پادشاهان بوده است. بهگونهای که انوشیروان دستور داده بود هر دهقانی که پول کافی برای خرید بذر و کاشت گیاهان ندارد، میتواند از خزانه شاهنشاهی پول بگیرد و زمین خود را آباد سازد.
کسی را کجا تخم یا چارپای
به هنگام ورزش نبودی به جای
ز گنج شهنشاه برداشتی
ز کشتن زمین خوار نگذاشتی
همچنین اگر زمینی بدون صاحب میماند، دربار خود دست بهکار میشد تا هیچ زمینی بایر و ویران در سراسر ایران نماند:
زمینی که آن را خداوند نیست
بمرد و ورا خویش و پیوند نیست
نباید که آن بوم ویران بود
که در سایه شاه ایران بود
…
همه روی گیتی پر از داد کرد
به هر جای ویرانی آباد کرد
به این ترتیب، میتوان با بررسی داستانهای شاهنامهی فردوسی به این جمعبندی رسید که طبیعت دوستی و مهر به محیط زیست از هزاران سال پیش به عنوان الگوی زیست خوب در میان مردم حوزهی تمدّن ایرانشهری رایج بوده و از ارکان اصلی رشد سیاسی و اقتصادی جوامع این منطقه بهشمار میرفته است.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1786