نویسنده: دکتر سید جمالالدین «هروی»
بخش سوم
مبحث دوم
نامدارترین دانشمندانی که در ترویج و پیشبرد زبان عربی، در شهر هرات، نقش بارزی داشتهاند و فهرست نوشتههای مشهور ایشان:
چنانکه پیشتر گفتیم: این شهر باستانی است و دانشمندانی زیاد داشتهاست؛ اما چون مجالِ کافی برای نامبردن همهی این بزرگان نیست، برخی را نام میبریم و اجمالاً بهبیان خدمات و کارنامههای علمیشان در راستای توسعهی زبان عربی میپردازیم:
ابوعبید قاسم بن سلام هروی (157هـ- 224هـ): دانشمند، زبانشناس، فقیه، محدّث و یکی از امامان فنّ «جرح و تعدیل» بودهاست. در دو قرن دوم و سوم هجری، میزیستهاست. او کتابهای ارزشمندی برجای گذاشته که مشهورترین آنهاست:
۱. الغریبالمصنّف؛
۲. غریبالحدیث؛
۳. الأموال: یکی از کتابهای پایه در اقتصاد اسلامی است.
وی یکی از پیشوایان اهل حدیث، از همترازان و معاصران امام احمد بن حنبل میباشد. قاسم بن سلام بن عبدالله در سال 157هـ، در هرات چشم بهجهان گشود (ذهبی، 1427ق.: ج10/ 493). از کسانی است که در فرآیند رشد و توسعهی زبان عربی، کارهای مهم و ارزندهای انجام دادهاست؛ او کتابهای بیمثال نوشته و خیلی از دانشمندان زبان عربی را پروردهاست، در این زمینه از هیچ سعی و تلاشی دریغ نورزیده، سبق از سایرین ربودهاست.
استادان: او از شریک بن عبدالله، سفیان بن عیینه، عبدالله بن مبارک، وکیع بن جراح و یحیی القطان، روایت شنیده و از سعید بن اوس بن ثابت ابوزید انصاری، نویسندهی «النحو واللغة» حدیث روایت کردهاست، همچنان از ابوعبیده معمر بن مثنی قریشی لغوی (متوفی 210هـ) دانش آموختهاست (خطیب بغدادی، 1422ق.: ج10/ 109).
کتابهای او: 1- الغریبالمصنف: از بزرگترین کتابهای او در زمینهی علم لغت است؛ این کتاب را بهسبک و چینش کتاب «الصفات» نضر بن شمیل نگاشتهاست؛ از آفرینش انسان آغازیده، سپس بهبحث زنان پرداخته، همین طور بهبحث پوشاک، بهبحث خوراک و بهبحث بیماریها….
این کتاب را با «غریبالحدیث» در درازای چهلسال نوشتهاست؛ در این مدت، هر آنچه را از زبان مردم میشنیده، مینوشته؛ هرگاه حرفی وزین میشنیده، و معنای آن را باز میشناخته، شب از خوشحالی بیدار میمانده، و صبح، شادان بهشاگردانش میگفته: میبینم یکی از شما از این که کتاب «غریبالمصنف» را در هفتماه از من بیاموزد، بسیار مینگارد!.
شمر بن حمدویه هروی، دربارهی همین کتاب گفته است: عربها، کتابی نیکوتر از «مصنف أبوعبید» ننوشتهاند (ازهری هروی، 2001: ج1/ 18). شمار بابهای این کتاب، بر حسب گفتهی خود نویسنده هزار باب است. بیش از هزارودوصد شعر بهحیث شاهد در این کتاب آورده شدهاست (ابن ندیم، 1417ق.: 97). اغلب کسانیکه زندگینامهی نویسنده را نوشتهاند، زبان بهستایش این کتاب نیز گشودهاند. باری، «الغریبالمصنف» اصل و مأخذی است برای كتب لغت بعد از خود؛ که بر این کتاب، اعتماد و به آن استناد کردهاند و از چشمهی گوارای آن، کامِ تشنگان بسیاری تر و تازه گشته است (ازهری هروی، 2001: ج1/ 19- 20). صرف بخش اول این کتاب، بهتحقیق و پژوهش «دکتور رمضان عبدالتواب» از طرف کتابخانهی الثقافةالدینیه – مصر، به سال 1989م – چاپ و منتشر شدهاست، سپس در تونس، با پژوهش دکتور محمد المختار العبیدی در سال 1416هـ/ 1996م، در سه جزء، از طرف المجمعالتونسی للعلوم و الآداب و الفنون، با همکاری دار سحنون للنشر و التوزیع، بهزیور چاپ آراسته شد.
کتاب «غریبالحدیث»: ابوعبید، این کتاب را با اسنادهای خود، نوشته، همچنان کتابش در باب «معانیالقرآن» را که البته نیمهکاره مانْد، و عمْر، یاریاش نکرد، همچنان، کتابی دارد بهنام «لغات القبائل الواردة فیالقرآن».
کتاب الأمثال: این کتاب در دانشگاه امالقری – مکةالمکرمه، بهتحقیق دکتور عبدالمجید قطامش، در سال 1400 هـ/ 1980م بهزیور چاپ آراسته شد. این کتاب نیز از کتابهای مشهور ابوعبید و منبع پایهای است برای کتابهایی که در فنّ «امثال: ضربالمثلها» نوشته شدهاند. بر این کتاب، شروح و مختصراتی نیز نوشته شدهاست.
کتاب أنسابالعرب: این کتاب را علامه زبیدی در «تاجالعروس»، ذیل مادهی: س- ر- ع، نام برده و علامه سهیلی در الروضالأنف: ج1/ ص292، از آن سخن زدهاست. این کتاب، البته ضمن کتب مفقود وی میباشد.
کتاب «المذکر و المؤنث»: این کتاب او، نیز در ضمن آثار مفقود او میباشد.
کتاب «معانیالشعر»: گرچه این کتاب وی نیز مفقود است، اما علامه «سبکی» در طبقاتالشافعیه: ج1/ ص272- 273، از آن سخن زدهاست.
ابوعبید، کتابهای فقهی نیز دارد؛ از آن جمله:
كتاب «الأموال» که از بهترین و نیکوترین کتابهای فقه معاملات بهحساب میآید. ابوعبید، در کتابهای فقهیاش، دل در گرو مذهب مالکی و شافعی دارد، چنانچه، بسیار از آن پیروی نموده، شاهد آورده، روایات گردآوری کرده و با آرایههای زبانی- نحوی، آن را آراسته است. و در علم قرائت، نیز کتابی بیمثال دارد.
برخی از شاگردان وی: ابوبکر صاغانی، احمد بن یوسفالتغلبی، ابوبکر بن ابیالدنیا، حارث بن ابی أسامه، علی بن عبدالعزیز البغوی، محمد بن یحیی مروزی، عبدالله بن عبدالرحمن دارمی، احمد بن یحیا بلاذری، و دیگران. (ذهبی، 1427: ج10/ 493).
جایگاه والای علمی و بهویژه ادبی وی، و نقش بر جستهی او در زمینهی توسعهی زبان عربی:
ایشان از جملهی کسانی است که در راستای شکوفایی و توسعهی زبان عربی در میان عجمها، خدمات و تلاشهای ارزنده و ماندگاری انجام دادهاست. او بهگواهی همترازانش، از پیشوایان زبان عربی است و در این زمینه، میراث پربار و ارزشمندی آفریده و بر جای نهادهاست.
دیدگاه عالمان و پیشوایان دربارهی او:
عمرو بن بحر جاحظ دربارهی او گفتهاست: ابو عبید قاسم بن سلام یکی از آموزگاران، فقیهان، محدّثان، نحویان، مفسّران، دانشمندان علوم قرآن و حدیث، ماهر در ناسخ و منسوخ و غریب حدیث و از کسانی است که جامع علوم مختلف میباشد. فرهیختهای که چون او کسی دقیق و عمیق و پربار ننوشتهاست (اشبیلی، بیتا: ج1/ 199).
عبدالله بن طاهر گفتهاست: عالمان اسلام، چارنفر اند؛ هر یک در روزگار خود: 1. عبدالله بن عباس، در عصر صحابه؛ 2. امام شعبی در روزگار خویش؛ 3. قاسم بن معن در زمان خود و 4. قاسم بن سلّام در زمانهاش (خطیب بغدادی، 2002: ج14/ 392).
ابن سعد نوشتهاست: ابوعبید، شخصیت فرهیخته، فرزانه، دانشمندی نحوی و زبانشناس بوده، دستی قوی در فقه و حدیث داشتهاست (ابن سعد، 1410: ج7/ 253).
عبدالله بن جعفر بن درستویه نحوی در رابطه با وی نگاشته: ابوعبید، از جمله محدّثین، نحویانِ کوفی مذهب، راویان زبان و علم «غریب لغت» بر سبک و نهج بصری و از دانشمندان قراءات (روایات قرآنی) و از جامعان علم و نویسندگان هر فن، میباشد (ذهبی، 1427: ج10/ 493).
اسحاق بن راهویه (حافظ و محدّث مشهور) در بارهی وی میگفت: از حق نگذریم -که خداوند، دوستدار حق است-، ابوعبید، داناتر از من و امام احمد بن حنبل، و امام شافعی است، همچنان گفته: هرگاه در بارهی چیزی مینوشت، بهنهایت وضاحت مینوشت (الهراس، بیتا: 3).
خیلی از علمای لغت، از جمله «ابن منظور افریقی» از وی نقل کردهاند.
ابوعبید، در شهرهای خراسان، مرو، سرّ من رأی و طرسوس در سمت ادبآموز امیرزادگان کار کرده، ضمنا در عصر ثابت بن نصر بن مالک، به مدّت هیجدهسال، متصدی سمت قضاوت بودهاست (زبیدی، بیتا: ج1/ 199).
منهج و اندیشه
ابوعبید، در باب عقیده / کلام، فردی ژرفبین بودهاست، اما در کتابهای فقهیاش بهمذهب مالکی و شافعی گرایش داشته، در تضعیف آرا و استدلالات شیعه و جهمیه میکوشیدهاست. ابوسعید بن اعرابی گفته: از عباس دوری شنیدم که میگفت: از ابوعبید شنیدم که میگفت با مردمان بسیاری نشست و برخاست کردم، و با متکلمان زیادی نیز گفتوگو، اما هیچ گروهی درماندهتر، پلیدتر، مردارتر، سست مایهتر، و نادانتر از رافضیها ندیدهام (زبیدی، بیتا: ج1/ 200).
2- امام ازهری هروی (لُغوی نامدار):
حافظ ذهبی در «سیَر أعلام النبلاء» در بارهی او نوشتهاست:
ایشان، علامه ابومنصور محمد بن احمد بن طلحه ازهری هروی، دانشمند زبانشناسِ شافعی مذهب است.
از مشایخ اوست:
الف) در شهر خودش: حسین بن ادریس، محمد بن عبدالرحمن سامی و … .
ب) در بغداد: ابوالقاسم بغوی، ابن ابی داوود، ابوالفضل منذری. وی بهخاطر رعایت تقوا و تدیّن، محضر «ابن دُرید» را ترک کرد؛ زیرا میگوید: وقتی بهخانهاش رفتم، دیدم با وجود سنّ بزرگی که داشت، مست افتادهاست. علامه ازهری، از پیشوایان علم لغت و ادبیات عرب و فقه بود و از لحاظ روایت و قواعد سختگیرانهی علمای جرح و تعدیل، ثقه، ثبت، پارسا و پرهیزگار بهحساب میآید.
از زبان خود وی نقل شده که میگفت: وقتی در سفر حج بهدست بدویهای قرمطی اسیر شدم، از آنان چیزهای زیادی آموختم. وفات او در ماه ربیع الاول سال 370هـ، بهسن 88 سالگی بودهاست (ذهبی، 1427: ج16/ 316- 317).
خیرالدین زرکلی، در کتاب «الأعلام» نوشتهاست:
محمد بن احمد بن طلحه ازهری از پیشوایان زبانشناسی و ادب. زادگاه و آرامگاه او هرات در خراسان بودهاست. نخست بهفقه پرداخت تا در آن شهرتی یافت، پس وارد دریای زبان عربی گشت؛ در راه این زبان، سفرها کرد، در میان بومیانِ تبارهای مختلف گشت و گذار کرد و لغات و امثال و مصطلحات هر یکِ آنها را فراگرفت، حتی باری بهاسارت صحرانشینان قرمطی افتاد: بهدست گروهی از هوازن بود که با فرهنگ و گویش بومی خود صحبت میکردند؛ چندان که دشُوار میتوانست لحنشان را بفهمد. این داستان را، خود وی نیز، در کتابش «تهذیباللغه» آوردهاست (زرکلی، 2002: ج5/ 311).
دکتور عمر فروخ، نیز نوشتهاست:
وقتی ازهری از اسارت رهایی یافت بهبغداد رفت و آن جا با «ابن دُرید» (متوفی 321هـ) آشنا شد، اما بهدلیل بزرگسالی ابن دُرید، ازهری نتوانست از وی چیزی فراگیرد و بهنزد نفطویه (متوفی 323هـ) رفت و از وی آموخت، هنوز که استاداش؛ منذری (متوفی: 329هـ) وفات نیافته بود، بههرات برگشت و آنجا بهاستادی پرداخت. سرانجام در هرات بهسال 370 هـ (اواخر 980م) وفات یافت (فروخ، بیتا: ج2/ 517- 520).
شاگردان وی:
ابوعبید احمد بن محمد هروی، نویسندهی کتاب «الغریبین».
ابویعقوب قراب هروی؛ محدّث هرات در روزگارش.
ابوسعید محمد بن علی بن عمرو اصبهانی: کسی که کتاب «معانیالقراءات» را از خود امام ازهری، روایت کردهاست.
ابوذر عبدالله بن احمد، حافظ هروی، یکی از حدیثشناسان و فقهای مالکی و نویسندهی کتابهای گرانسنگ در تفسیر و حدیث.
حسین بن محمد باشانی هروی و دیگران.
کتابها و تألیفات ازهری:
۱. التقریب فیالتفسیر؛
۲. تفسیر أسماءالله عزّ و جل؛
۳. علل القراءات؛
۴. کتابالروح و ما جاء فیه منالقرآن و السنه،گ؛
۵. کتاب معانی شواهد غریبالحدیث؛
۶. تفسیر شواهد غریبالحدیث؛
۷. کتاب معرفةالصبح؛
۸. تفسیر ألفاظ أبی محمدالمزنی؛
۹. تفسیر اصلاحالمنطق (از ابن سکیت)؛
۱۰. کتاب الأدوات؛
۱۱. کتاب مشهور تهذیباللغه؛
۱۲. تفسیر السبعالطوال؛
۱۳. شرح دیوان أبی تمام (معجم الأدباء، 1414: ج17/ 165)؛
۱۴. کتاب الروح؛
۱۵. الزاهر فیغریب ألفاظ الشافعی (بروکلمان1: 135). بهاحتمال قوی این همان کتاب غریب الألفاظ التی استعملها الفقهاء (وفیات الأعیان 2: 316) باشد.
ویژگیهای روش علمی او:
امام ابومنصور ازهری، در کنار آن که متبحّر در علم لغت بود، پیشوایی در علم تفسیر، حدیث و فقه نیز بودهاست.
کتاب «تهذیباللغه» را از استادش منذری روایت کرد، سپس حدود سال 350هـ آن را گرد آورد و چیزهایی هم بر آن افزود و آن را بهترتیب مخارج حروف و بر سبک کتاب «العین» خلیل بن احمد فراهیدی تنظیم کرد. مضاف بر آن، ازهری در کتاباش نامهای امکنه (شهرها) و آبها (دریاها) را نیز اضافه کرد؛ آن چه سبب شد کتاباش یکاطلس علمی نیز تلقی شود (فروخ، بیتا: ج2/ 517- 520).
خود او در مقدمهی «التهذیب» گفته است: کتابام را تهذیباللغة نام نهادم؛ زیرا خواستم واژگان دخیل در زبان عربی را که برخی نادانها، آنها را از ساختار اصلیشان، دور کردهاند و از وضع نخستینشان، تغییر دادهاند، بزدایم؛ در این کتاب، در حد دانشام، این خبط و خطاهای علمی لغوی را گرد آورده، پیراستهام، آرزوی آن را نداشتهام که کتابام را با لغات و اصطلاحاتی که تبار واژگانی آنها برای من ناشناخته بود یا واژگان نا آشنا که دانشمندان معتبر آن را بهعرب نسبت ندادهاند، پر حجم و دامنهدار سازم. از خداوند میخواهم که همهیمان را، با آرایهی تقوا، راستگویی و راستکاری بیاراید، و از آفت خودبینی و موجبات آن، در امان نگه دارد، بر آنچه میخواهیم و در راستای آن جدّ و جهد میورزیم، یاریمان دهد و ما را از زمرهی متوکلان گرداند؛ که او ما را بس و او چه کارساز خوبی است. فقط اوست که بهتوفیق خود از کژی و ناراستی باز میدارد و برراه راست و درست نیرو میبخشد؛ بر او توکل میکنیم و بهآستان او بر میگردیم (ازهری هروی، 2001: ج1/ 45).
ابن منظور افریقی گفتهاست:
در میان کتابهای ادب و لغت، کتابی بهسامانتر، زیباتر و پسندیدهتر از «تهذیباللغه» ازهری و کاملتر از «المحکم» ابوالحسن علی بن اسماعیل بن سیده اندلسی ندیدهام، این دوکتاب از امهات و اصول کتابهای تحقیق لغت میباشد، خدا رحمتشان کند. این دوکتاب، قطعا از کتابهای پایهی زبان اند و دیگر کتابهای این علم بهمثابهی کمک آموزشی در این راه محسوب میشوند (ابن منظور، 1414: ج1/ 7).
3- ابوعبید هروی:
حافظ ذهبی، در «سیر أعلامالنبلاء» نوشتهاست:
علامه ابوعبید، احمد بن محمد هروی شافعی، لغتشناس، ادبآموز، نویسندهی «الغریبین» بودهاست؛ علم لغت را نزد ازهری و دیگران فراگرفت و به او «فاشانی» نیز گفته میشود. و «فاشان» دهی است از مربوطات هرات. ابوعمرو بن صلاح، نیز وی را در «طبقاتالشافعیه» آورده، دربارهی وی نوشتهاست: او از احمد بن محمد بن یاسین و ابواسحاق احمد بن محمد بن یونس بزار حافظ حدیث روایت کردهاست و ابوعثمان صابونی و ابوعمر عبدالواحد بن احمد ملیحی، کتاباش «الغریبین» را از وی روایت کردهاند (ابن صلاح، 1992: ج1/ 402). او در 6 رجب، سال 401هـ، وفات یافت (تغری بردی، بیتا: ج4/ 228).
ابن خلکان گفتهاست:
کتاباش «الغریبین» شهرهی آفاق گشت؛ و الحق چنین سزد که یکی از کتابهای سودمند است؛ در بارهی او گفتهاند:
او خوشگذران بوده، با ادبدوستان، بزم گرم میکرده و عیاشی مینمودهاست، خداوند از وی در گذرد (قفطی، 1406: ج4/ 179).
او در هرات، استاد ادب و با فرهنگشناسان و ادیبان همنشین بودهاست، از آنان بهره جسته، از نزدشان دانش اندوختهاست. از جمله:
ابومنصور محمد بن احمد ازهری (متوفی 370هـ) نویسندهی فرهنگ «تهذیباللغة» بزرگترین سرچشمهی تشنگان تحقیقات لغوی. ابوعبید هروی، از برجستهترین و درخشانترین یاران و شاگردان او بودهاست، چنانچه ابن اثیر، بهخاطر مصاحبت طولانی با ازهری، وی را «صاحب الإمام أبیمنصور الأزهریاللغوی» لقب دادهاست. کتاب «تهذیباللغة» را در نزد خود ازهری فراگرفت و از خود او روایت کرده، بههمین کتاب، در نوشتن «الغریبین: غریب القرآن و الحدیث» استناد جسته، از آن بهره بردهاست.
این چهرهها از نامدارترین اشخاصی اند که از وی علم و ادب آموختهاند:
ابوسلیمان، حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی بستی شافعی، از دانشمندانی که در علم «غریبالحدیث» کتاب نوشتهاند.
محمد بن علی بن محمد، ابو سهل هروی (متوفی 433هـ) مؤلف کتابهای زیادی در علم لغت و نحو؛ از جمله: 1- المختصر فیالنحو، 2- شرح شواهدالکتاب، 3- شرحالفصیح، و 4- مختصرالفصیح.
سبک او در کتاب «الغریبین»
نویسنده تمام الفاظ غریب در قرآن و حدیث را گرد آورده، آنها را بر اساس الفباء ترتیب داده، واژگان لغوی غریب را تبارشناسی کرده، حروف اصلی مادهی آنها را وا کاویده، معنای وضعی، نحوی حرکات و تلفظ و مفهوم آنها را باز شگافتهاست. ابوعبید صرف دوکتاب نوشته: «ولاة هراة»، و «الغریبین: غریبی القرآن و الحدیث»؛ دومی اما، مشهورتر بوده، چاپ شدهاست. او در این کتابش، از «تهذیباللغه» ازهری، بس بهره گرفته، و از آن نقل کردهاست.
این کتاب او از مهمترین کتابهای فنّ «غریبالقرآن و غریبالحدیث» است که آن را بر سبکی بیپیشینه و نوآورانه نوشتهاست. در این نوشته، بهچینش الفبایی التزام ورزیده، آن را بهچندین کتاب بخشبندی کرده، برای هر یک از حروف الفباء، کتابی اختصاص دادهاست؛ مانند: کتاب الهمزه، کتاب الباء، کتاب التاء، کتاب الثاء و … تا آخر حروف معجم. او برای هر کتاب، چند باب، همچنان بهترتیب الفباء وضع کردهاست؛ مثلا: کتاب الهمزه را بهبابهای مختلفی: بابالهمزة معالباء، بابالهمزة معالتاء، بابالهمزة معالثاء … تا آخر حروف، همچنین کتاب باء را بهابوابی مختلف تقسیم نموده؛ بابالباء معالهمزه، بابالباء معالباء، بابالباء معالتاء … تا آخر حروف. بدین سان، کتاب «الغریبین» نخستین کتاب در علمالغریب است که نویسنده در آن بهترتیب الفبایی ملتزم بوده: نخست لفظ غریب قرآنی را تفسیر میکند، سپس بهغریبالحدیث میپردازد و آن را شرح میدهد، وانگهی در آثار صحابه و تابعین مینگرد و با توسّل به آنها بحث را بسط میدهد.
او در کار تفسیر بهشعر دست یازیده، از آن در امثال، استشهاد جستهاست و از دانشمندان معظمی؛ مانند: ابوعبیده معمر بن مثنی، ابوعبید قاسم بن سلام هروی و ابنقتیبه و نیز، از عالم نامدار لغت عربی، نفطویه، بسیار نقل قول کردهاست.
این کتاب را از خود نویسنده، شخصیتهای بزرگی، روایت کردهاند؛ از جمله:
-. احمد بن محمد بن احمد مالینی شافعی؛ ۲. محمد بن علی، ابوسهل هروی، نحوی لغوی؛ ۳. اسماعیل بن عبدالرحمن بن احمد، ابو عثمان صابونی؛ ۴. ابوعمر عبدالواحد بن احمد ملیحی هروی. باری، کتاب «الغریبین» در میان دانشمندان، جایگاهی ویژه یافته، شهرهی آفاق گشتهاست، چنانچه خیلی از علماء به آن توجه ورزیدهاند: برخی، بهنقد آن، پارهای بهمختصرسازی آن، بخشی بهافزونسازی و ذکر مسائلی که نویسنده آن را نیاورده، پرداختهاند، همچنان، زبانشناسان، مفسران و ادیبان بسیاری از این کتاب بهرهی وافر گرفته، از آن نقل کردهاند؛ مضاف بر این، فرهنگنویسانی بزرگ مثل ابنسیده در کتاب «المحکم» و زبیدی در «تاجالعروس» از این سرچشمه، بهرهی فراوان گرفتهاند (حموی، 1414: ج2/ 460).
ابوالفضل محمد بن ابوجعفر منذری هروی:
ابونضر عبدالرحمن بن عبدالحبار بن ابوسعید فامی در کتاباش، تاریخ هرات، دربارهی این دانشمند سخن زده، نوشتهاست: این دانشمند، در ماه رجب، سال 329هـ وفات یافتهاست؛ او دانشمندی نحوی و لغویای است که در این میدان تصنیفات دقیقی دارد. وی، شیخ ابومنصور محمد بن احمد ازهری است؛ که کتاب تهذيباللغة (ازهری) را بهروایت از وی بر شاگردانش املاء کردهاست.
ازهری در مقدمهی کتابش نگاشته: ابوالفضل منذری، سالها همنشین و ملازم ابوهیثم رازی بوده، کتابها را نزد وی عرضه کرده، فوائد و امالیای در بیش از 200 جلد از وی دستنویس کردهاست.
همو، نوشته: آنچه در کتابام از ابوهیثم آوردهام، چیزی است که به واسطه و از زبان منذری در کتابهای «الشامل» و «الفاخر» فرا گرفتهام.
برخی از تألیفات وی:
کتاب الزیادات: افزونههایی است که بر کتاب «معانیالقرآن» فراء، افزودهاست،
زیادات بر کتاب «امثال» ابوعبید،
کتاب غریبالحدیث. همچنان ابونضر گفته: ابوالفضل منذری، کتابهای نظمالجمان، الملتقط، ذکرالفاخر و الشامل را نیز تصنیف کردهاست.
ازهری نوشتهاست: از ابوالفضل منذری شنیدم که ابوهیثم رازی بهوی سپارش کرده که بهنزد ابوالعباس، یعنی امام ثعلب، برود.
وی میگوید: رخت سفر بهعراق بر بستیم و در روز جمعه، در حالی که تمام همّ و غمّام رسیدن بهنزد ابوالعباس بود، وارد دارالسلام (بغداد) شدم؛ نزد او رفتم و داستان را تعریف کردم و مقصد خویش را باز گفتم. بنا بر این، او در درس «النوادر» برای من نشستگاهی اختصاص داد؛ همان کتابی که آن را از ابن اعرابی شنیده بودهاست. من این کتاب را، از خود ابوالعباس، در مجالس درساش شنیدم و فراگرفتم.
باری، از وی، در باب حروفی پرسیدم که ابوهیثم، در مورد آنها، لاجواب مانده بود و او پاسخ وافی ارائه کرد (إرشادالاریب إلی معرفةالأدیب، 1414: ج6/ 2471- 2472).
امام فخرالدین رازی:
امام رازی، از والاترین شخصیتهایی است که در فرآیند رشد، گسترش و ارتقای زبان عربی، در میان عرب و عجم، نقشی بس بزرگ ایفا نمودهاست.
حافظ ذهبی در کتابش: «سیر أعلامالنبلاء» در بارهی او نوشتهاست:
علامهی بزرگ ذوالفنون (دانای علوم مختلف)، فخرالدین محمد بن عمر قریشی بکری، دانشمند علم اصول، مفسر، سرآمد هوشمندان، خردورزان و نویسندگان است که در سال 544هـ، زاده شد و آموزش ابتدایی را نزد پدرش، امام ضیاءالدین، خطیب ری، فراگرفت. نوشتههای وی در حیاتاش بر گسترهی دنیا، شهرت یافت.
او چنان بود که «بالای سرش ز هوشمندی/ میتافت ستارهی بلندی». در کتاب «تاریخالإسلام» بهتفصیل از وی سخن رفتهاست.
در نوشتههایش کژرویهایی نیز از وی سر زدهاست، الله از او در گذرد، او بر روش نیکو و پسندیده وفات یافتهاست. و الله متعال اسرار بنده را میداند. در روز عید فطر سال 606هـ بهعمر شستوچند سالگی در شهر هرات وفات یافت. او، خود نیز در پایان عمرش بدین امر اعتراف کرده، گفتهاست:
در باب گرایشهای کلیدی و نگرشهای فلسفی بس تأمل کردم، در آخر، هیچیک آنها، عطش روحیام را، برطرف نکرد و دردی را درمان ننمود، تا این که سالمترین و نزدیکترین را، راه قرآن یافتم؛ در باب مسألهی اثبات؛ آیت «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (طه: 5) و آیت: «إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ» (الفاطر: 10) را میخوانم، و در باب مسألهی نفی، آیت: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (الشوری: 11) ورد زبان من است، باری، هر که چون من بیازماید بهشناختی چون شناخت من رسد (ذهبی، 1427: ج21/ 500- 501).
بهراستی، امام رازی، یکی از پیشوایان علوم عربی، نیز بودهاست. هم ایشان در راستای ارتقای زبان عربی، در تمام جهان اسلام بهويژه خراسان و هرات کارهای ارزنده انجام داده، دست بالایی داشتهاست.
باری، بهرساله/ پایاننامهی دکتورایی بهنام «الجهودالبلاغیة فیالتفسیرالکبیر للفخرالرازی»، تحت رهنمایی دکتور عمر محمد عبدالواحد، استاد بلاغت و نقد ادبی دانشگاه «المنیا»، و دکتور مبروک عبدالحلیم جادالمولی، مدرّس بلاغت و نقد ادبی نیز در همان دانشگاه، برخوردم.
این پژوهش، بهتوضیح شگرفیِ روش خطاب قرآنی پرداخته، وجوه اعجاز آن را آفتابی کرده، بیان داشته که چهگونه امامِ مناظر بلاغی، از فنون معانی، بیان و بدیع در کار تفسیر متن قرآنی بهخوبی بهره گرفته، خصوصا که رابطهی میان بلاغت و تفسیر خیلی تنگاتنگ و محکم است؛ چه این هر دوفن، دوروش کلیدی اند برای چشایش و بساوش معنای متن قرآنی و پرداختن بهگشایش رمز و مغز درون سخن آن.
نویسندهی این پژوهش، تفسیر کبیر را بهمثابهی «متن نمونه» برگزیده، زیرا جایگاه بلاغی برازندهای دارد؛ از آنرو که امام فخر رازی توانسته دیدگاه دانشمندان در باب یکمسأله را گرد آورد؛ افزون بر این، بهواکاویهای شنیدنی توجه داشته، نکات دقیق بلاغییی را که بهکار اثبات اعجاز قرآنی میخورده، بررسی و انتخاب کردهاست؛ کاری که بر پژوهش بلاغی، سایه گستردهاست.
باری، این کارِ کارستان، در لباس خوشآراسته، جلوه کرده، فنّ واژگان بلاغی را با سبکی علمی و روشی کارآمد و دقیق آوردهاست.
از همین رو، دیدگاه بلاغی امام رازی در کتاب تفسیراش، یکی از حلقات/ مکاتب بزرگ تاریخ بلاغت عربی را شکل داده، در نگهداری نگارهی بلاغت در چکاد سهم بارزی گرفتهاست (رک: حمدان ابوصالح، 1409: التصویر اللغوی عند امام فخرالدین الرازی).
دکتور جابرالعلوانی نوشتهاست: فخرالدین رازی، شخصیتی که ادب سخن و ادب قلم را یکجا داشتهاست؛ او خود، خطیب و خطیبزاده و سخنران و نویسندهی کتابهای استثنایی و پربار و بیمثال بودهاست. او در سخنرانی و خامهزنی، چیرهدست بوده، بدانسان که در نشستها و حلقهی درسگاههای او پادشاهان، ادیبان و فقیهان زیادی میآمدهاند. بیشک، توانایی او در این دوفن، نشانهای است بر دریاسانی او در علوم عربی، و تسلطاش بر مسایل ریز و درشت آن (العلوانی، 1431: 91).
زبان عربی، یکی از مسایل مورد توجه امام رازی در تفسیراش است. بدین خاطر است که میبینیم در زیرینترین لایههای آن شناور شده، توانسته شگرفترین نکات را از آن کشف کند و بهخوبی آن را واشکافد؛ مسایل نحوی و دستور زبان را با تمام شاخ و برگ آنها، با تمام بحث و فحصهای موجود دربارهی آن و قیل و قالهای دانشمندان نحوی بیاورد و خود بهداوری نشیند؛ سبک، سنگین کند و بسیاری مفاهیم متنازعفیه را واشکافد (النمر، بیتا: ج1/ 127).
بهدیدگاه امام رازی فراگیری علوم عربی، یکمسئولیت دینی و واجب است؛ درست بههمانگونه که آموزش قرآن و سنت لازم است، حتی، بهنظر او، آموزش زبان عربی واجبتر بهنظر میرسد، لذا مقدم است بر آموزش آن دو، زیرا زبان عربی، پیشزمینهی آموزش و فهم قرآن و سنت است و ممکن نیست بیزبان عربی، قرآن و سنت را درست فهمید (فخررازی، 1418: ج1/ 22).
امام رازی، مضاف بر این، از نظر برخی علمای اصول که بهپژوهش و ضبط زبان و پیروی از روش رجال آن، و هموارسازی راههای بازبرد آن، بههمان قواعدی که سنت از آن پیروی کرده، توجهی نورزیدهاند، تعجب کرده و میگوید: آنان، برای حجّیت خبر واحد در احکام شرع استدلال کردهاند، اما عجبا که برای اثبات حجیت خبر واحد، در باب لغت، استدلال نکردهاند!، حال آن که، این کار، مهمتر است.
او در مقدمهی تفسیراش، بحث ارزشمندی در باب لغت/ زبان عربی آورده که نکات ژرفی دارد، همچنان، در کتاب «المحصول» بحثی در بارهی احکام اجمالی و مشترک زبانها نوشتهاست (المحصول، ج1/ 175). همو، دربارهی بحثهای تخصصی جزئی زبان، نوشتههای ویژهای دارد که نشان میدهد چه قدر بههمهی علوم مربوط بهزبان عربی، اهتمام، تسلط و احاطه داشتهاست.
امام رازی و بلاغت:
برخی نویسندگان، امام رازی را نخستین بنیانگذار پایههای علوم بلاغی دانسته، گفتهاند، هموست که بلاغت ادبی و بلاغت روشمند و منضبط را بههم گره زده و پیوندی عمیق بخشید؛ چنانچه کتاباش: «نهایةالإیجاز فی درایةالإعجاز» از کتابهای پایهی بلاغی در شمار است.
امام رازی و نحو: امام، بر نحویان، خردهگیریهای بهجایی دارد؛ از آن جمله این که جمهور نحویان، دخول «رُبّ» بر فعل مضارع را جواز ندادهاند، ولی خود رازی، این مورد را جایز دانستهاست و بهآیت: «رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ كَانُواْ مُسْلِمِينَ» (قرآنکریم، حجر، 2). استشهاد کردهاست و به کسانی تأسف میخورد که در اثبات جواز این مسأله بهسخن شاعر: «ربما تکره النفوس من الأمر» (استناد کرده، بهسخن الله استدلال نجستهاند و میگوید: اگر آنان (نحویان) یکبیتی مییافتند که مؤید جواز این مسأله بود حتماً بهجواز آن نظر میدادند در حالی که سخن خدا، قویتر، موثقتر، بزرگ و والاتر از آن است، پس چرا از این آیت، بهجواز آن نظر نداده، استدلال نکردهاند؟ او این اشکالات را در جای جای کتابهایش، خصوصا در مقدمههای تفسیر (الرازی، 1421: ج19/ 157). و کتاب «المحصول» توضیح دادهاست، همچنان که این اعتراضاتاش را بهکتاب «المحرر» که بهریزهکاریهای نحوی اختصاص دارد، جای دادهاست، اما این کتاباش مفقود میباشد (الامام الرازی و مصنفاته، 92). (ادامه دارد)
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2085