نگاهی به چهار فصل سقوط، اثر سیامک هروی

8 عقرب 1402
8 دقیقه
نگاهی به چهار فصل سقوط، اثر سیامک هروی

نگارنده: محمد رنجبر، پژوهش‌گر ادبیات

 

چکیده
سیامک هروی اواخر دهه هشتاد شروع به نوشتن داستان در باره روستاییان غرب کشور، به‌ویژه هرات کرد. از سال ۱۳۸۸هـ.ش. رمان‌های متعددش یکی پی دیگری انتشار یافتند. وی با تولید ۱۱ رمان جایگاه شامخی برای خودش در ادبیات داستانی افغانستان دست‌و‌پا کرده است. تمام رمان‌های سیامک هروی پیرامون فضای موجود این چند دهه‌ی اخیر افغانستان و هرات بوده است. این فضا در دامن: جنگ، فقر، کم‌سوادی، ستم بر زنان، جنگ‌سالاری، انتحاری، قاچاق، طالبان و مفاهیمی از این‌دست است. چهار فصل سقوط هم بیان‌گر همین درون‌مایه‌هاست. تلاش سیامک هروی در درون‌مایه‌ی نقد و به پرسش‌کشیدن تمام همین ساختارها می‌باشد. چهار فصل سقوط، روایت فروپاشی و سقوط یک نظام است. فضا و ماجراهای عمده‌ی «چهار فصل سقوط» انباشته از خشونت و سرکشی و قتل و کشتار و فرار است. حوادثی که در آن مردها نقش اساسی دارند و زنان در سایه و حاشیه‌ی ماجراها قرار دارند.
واژه‌های کلیدی: چهار فصل سقوط، درون‌مایه، زاویه‌ی دید، شخصیت‌پردازی، روایت قاب، ضرب‌المثل.

مقدمه
احمدضیا سیامک هروی در سال ۱۳۴۶ هجری خورشیدی در هرات متولد شد. کودکی و تحصیلات ابتدایی را در همان‌جا گذراند. پس از فراغت از دانشگاه، کارهای گوناگونی از جمله خبرنگاری و سخن‌گویی و مأموریت‌های دیپلماتیک پیشه کرد. او اواخر دهه‌ی هشتاد، شروع به نوشتن داستانی درباره‌ی روستاییان غرب کشور به‌ویژه هرات کرد. از سال ۱۳۸۸ هجری شمسی رمان‌های متعددش یکی پی دیگری انتشار یافتند. «اشک تورنتو در پای درخت انار۱۳۸۸»، «گرگ های دوندر ۱۳۸۹»، «سرزمین جمیله ۱۳۹۱»، «تالان ۱۳۹۲»، «گرداب سیاه ۱۳۹۳»، «بازگشت هابیل۱۳۹۴»، «بوی بهی مجموعه داستان کوتاه ۱۳۹۵» و به عنوان یک نویسنده پر کار و خلاق در جامعه ادبی پذیرفته شد(فخری، ۱۳۹۶:۳۱۶).
سیامک هروی یک‌سال بعد از نوشتن آخرین داستان خود، به نوشتن و نشر رمان‌های دیگری از جمله «دختران تالی۱۳۹۶»، «خدایان منسوخ ۱۳۹۹»، «در رکاب عشق۱۴۰۰» و «چهار فصل سقوط۱۴۰۲» که آخرین رمان او را تشکیل می‌دهد، پرداخته است. غیر از ره‌نورد زریاب، کمتر داستان‌نویسی را در حوزه‌ی داستانی‌نویسی افغانستان می‌توان سراغ کرد که به پیمانه‌‌ی سیامک هروی تولید اثر ادبی در جامعه‌ی ادبیات داستانی داشته باشد. با این‌حال؛ تولید این‌ همه آثار داستانی – تاریخی، به‌طور مسلم جایگاه ادبی و اجتماعی سیامک هروی را در جامعه ادبی افغانستان شامخ‌تر و سهم قابل توجهی در تکامل رمان در تاریخ ادبیات داستانی کشور برای او تعیین می‌کند.

 

چهار فصل سقوط
این رمان از هشت فصل تشکیل گردیده است که در هر فصل آن، راوی و یا همان زاویه‌ی دید تغییر می‌کند. نویسنده در این رمان از دو زاویه‌ی دید (اول‌شخص و دوم‌شخص) سود جسته است. بیشترین سود را از زاویه‌ی دید دوم‌شخص داشته است.
روایت این رمان، روایت فروپاشی و سقوط یک نظام است. این رمان با روایت «نبی»، یکی از شخصیت‌های اصلی رمان که یکی از گاردهای ارگ ریاست جمهوری است، آغاز می‌شود. نبی در ابتدا از سقوط استان‌های افغانستان و نزدیک‌شدن سقوط ارگ ریاست جمهوری روایت می‌کند و بعد با زاویه‌ دید دوم‌شخص به گذشته‌ی‌ خود، خانواده، عشق خود (مرجان)، دوستان و حکومت‌ حامدکرزی و طالبان می‌پردازد. نویسنده در یک سلسله فصل‌های این رمان، روایت را به «جک»، شخصیت اصلی دیگر این رمان می‌سپرد و با فلش‌بک-هایی به حال و گذشته جک و فعالیت‌های وی در زمانی مأموریت او در افغانستان می‌پردازد.

 

تم یا درون‌مایه
رمان، داستانی است راجع به مردم. رمان‌نویس شخصیت‌هایی تخیلی خلق می‌کند و آن‌ها را درگیر موقعیت‌های دراماتیکی می‌کند که خود انتخاب کرده است. رمان‌نویس داستانش را برای این تعریف می‌کند تا درون‌مایه و مضمونی را که بر آن اشراف دارد به تصویر بکشد. یک نویسنده باید عقاید خود را اظهار کند و خواننده بتواند آن را درک کند؛ یا به عبارت دیگر، او باید بتواند با خواننده ارتباط برقرار کند. درون‌مایه یا مضمون معمولاً شالوده و اساس رمان شماست(دات فایر؛ ۱۳۹۴: ۹).
هرگز از مضمونی که باعث ناراحتی‌مان در داستانی‌نویسی می‌شود، نباید هراس داشته باشیم و سیامک هروی از آن‌دسته داستان‌نویسانی به‌شمار می‌رود که از درون‌مایه‌هایی که باعث ناراحتی او می‌شود، هراس ندارد. درون‌مایه‌ی تمام رمان‌های سیامک هروی پیرامون فضای موجود این چند دهه‌ی افغانستان و هرات بوده است. این فضا در دامن: جنگ، فقر، کم سوادی، ستم بر زنان، جنگ سالاری، انتحاری، قاچاق، طالبان و مفاهیمی از این‌دست است. تلاش سیامک هروی در درون‌مایه، نقد و به پرسش‌کشیدن تمام همین ساختارها می‌باشد. درون‌مایه‌ی اصلی «چهار فصل سقوط»، سقوط و فروپاشی یک نظام است.
ما معمولاً در رمان، یک درون‌مایه‌ی اصلی و چندین درون‌مایه‌ی فرعی داریم که درون‌مایه‌ها می‌توانند (تنهایی، انتقام، خیانت، خودیابی …) باشند که در داستان کوتاه چنین نیست و ما تنها یک درون‌مایه‌ی اصلی داریم. در این رمان هم ما شاهد یک درون‌مایه‌ی اصلی هستیم که «سقوط یک حکومت» را بیان می‌دارد و چندین درون‌مایه‌ی فرعی مانند؛ عشق نبی به مرجان و عشق جک به میشل، انتقام غورفانی و دشمنان پدر نبی از خانواده نبی، انتقام نبی از غورفانی …، تجاوز نبی به دختر خردسال غورفانی، معامله و فرار … . این درون‌مایه‌های فرعی، تکمیل‌کننده‌ی درون‌مایه‌ی اصلی در رمان می‌باشد.

 

زاویه‌ی دید
زاویه‌ی دید یا زاویه‌ی روایت، نمایش‌دهنده‌ی شیوه‌ای است که نویسنده با آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارایه می‌کند و در واقع رابطه‌ی نویسنده را با داستان نشان می‌دهد. زاویه دید در داستان کوتاه اغلب ثابت می‌ماند، اما در رمان ممکن است هر فصلی به زاویه‌ی دیدی جداگانه اختصاص داده شود. البته زاویه‌ی دیدی که نویسنده انتخاب می‌کند بر عناصر دیگر داستان تأثیر می‌گذارد؛ بر شخصیت‌پردازی، گسترش و تکوین پی‌رنگ، بر بافت کلام و شیوه‌ی نگارش و … . (میرصادقی؛ ۱۳۸۴: ۳۸۷).
در داستان‌نویسی ما با سه نوع زاویه دید سر و کار داریم؛
اول‌شخص: زاویه دید درونی؛
سوم‌شخص: زاویه دید بیرونی؛
دوم‌شخص:‌ که به آن متغیر یا چندروایتی، و ضمیر تو نیز می‌گویند.
در این مقاله به دلیل حجم کم صفحات، ما به شرح زاویه‌ی دید اول‌شخص و سوم‌شخص نمی‌پردازیم و به زاویه‌ی دید دوم‌شخص که در این رمان از آن استفاده شده است، می‌پردازیم.
زاویه‌ی دید دوم‌شخص زمانی استفاده می‌شود که نویسنده بخواهد بین خودش و درگیری‌اش با داستان فاصله ایجاد کند و به این ترتیب به جای ضمیر من، از ضمیر تو استفاده می‌کند. در این زاویه روایت، شخصیت‌های داستان هر کدام بیان قسمتی از وقایع داستان را بر عهده می‌گیرند. کاری که نویسنده این رمان انجام داده است و روایت را گاهی به نبی می‌سپارد، گاهی به جک و دامون … .
جک: «تو ظرف بیست روز، سه بار عملیات شدی و نزدیک به دو ماه را در شفاخانه گذراندی. با میشل هم در شفاخانه آشنا شدی. مادر پیر او افتاده بود و سٌرینش شکسته بود. او را در دهلیز دیدی و همان دم صدای قلبت را شنیدی. …»(هروی؛ ۱۴۰۲: ۱۵۱).
نبی: «تو محو در میان روستا گام بر می‌داشتی و با خود می‌اندیشیدی که این روستا باید هم مرجانی داشته باشد. این‌جا که مرجانی نداشته باشد دریا هم ندارد. از خود می‌پرسیدی: دنبال کی می‌گردی؟ خانه‌اش را بلدی؟ … . دل تو به این خوش بود که در جای پای او پا می‌گذاری و به این خوش بودی از هوایی که مرجان نفس می‌کشد، نفس می‌کشی. دل تو به این خوش بود که مرجانت عمری در این روستا پایین و بالا رفته و هر وجب و هر سنگ و صخره‌اش نشانی از او دارد. …»(هروی، 1402: ۶۱).
راوی مستقیماً مخاطبانش را مورد خطاب قرار می‌دهد؛ به همین لحاظ این نوع روایت را خطابی نیز می‌گویند. این شیوه، خواننده را به‌عنوان یکی از شخصیت‌ها وارد متن می‌کند و همین باعث می‌شود تا خواننده خود را در ساخت ماجرا شریک و سهیم بداند. معمولاً از این نوع زاویه دید خیلی کم در روایت‌های داستانی استفاده می‌شود؛ زیرا بعضی این نوع زاویه دید را مخصوص آثار غیر داستانی می‌دانند و استفاده آن در داستان‌ها مهارت خاص نویسنده را می‌طلبد.

 

شخصیت پردازی
مهم‌ترین عنصر منتقل‌کننده‌ی تم داستان و مهم‌ترین عامل طرح داستان، شخصیت داستانی است. تقربیاً تمام داستان‌ها در گسترش طرح و ارایه‌ی تم خود از شخصیت‌های داستانی یاری می‌جویند، که معمولاً انسان هستند(یونسی، ۱۳۹۹: ۳۳). در شخصیت‌پردازی، موقعی‌که اشخاص را وارد داستان می‌کنید، یکی از این دو راه را باید انتخاب کنید: یا باید داستان در اختیار اشخاص باشد، یا اشخاص در اختیار داستان باشند. در رمان «چهار فصل سقوط» شخصیت‌ها در اختیار داستان قرار دارند، و با این دلیل در این رمان با حوادث زنده سر وکار داریم.
در این رمان ما دو شخصیت اصلی داریم که یکی «نبی» است و دیگر «جک»که شخصیت مرکزی نبی است و بالغ بر ۵۰ شخصیت فرعی داریم: «دیدار اشرف‌غنی با آن قطری که هنوز نمی‌دانستم چه مقامی و منصبی دارد، تمام شد؛ اما منفردزاده و عاشق‌الله اجازه رفتن به حرم‌سرا را نیافتند. «حبیب‌یار» بعد از بدرقه‌ی مهمان قطری و حرکت موتر او، واپس به حرام‌سرا رفت و دم دروازه به بچه‌های تشریفات گفت … .»(هروی، 1402: ۲۲). «نه هاشم خان! باورکن خون می‌شاشم. دیشب پلک هم نزدم و همه به خود، تو و کریم فکر کردم.»(هروی، 1402 :۲۵)

 

چند اصطلاح برای شخصیت‌ها
۱. اصلی: شخصیتی که با حذف او معنای داستان از بین می‌رود(نبی و جک).
۲. فرعی: شخصیتی است که با حذف او چندان لطمه‌ای به داستان وارد نمی‌آید(گل‌آقا شیرزی، حبیب‌یار، هاشم، حسین …).
۳. تک‌بُعدی: شخصیتی است که در یک‌جمله خلاصه می‌شود، برای مثال: او آدم خسیسی است، این خسیس‌بودن تمام شخصیت او را در برمی‌گیرد(راشدخان غورفانی: انتقام‌جو تا آخر داستان، شالدون: عقده‌مند، غوث‌الدین: هتلی …).
۴. چندبُعدی: شخصیت پیچیده‌ای ا‌ست که توصیف او معمولاً یک پاراگراف را در بر می‌گیرد(نبی و جک).
۵. ایستا: به شخصیتی اطلاق می‌شود که در پایان داستان همان فردی است که در ابتدای داستان بوده است. فرایند رخدادها و وقایع هیچ تأثیری در او نگذاشته است(رحمت‌الله نبیل، شگوفه، واسع، صلاح‌الدین ایوبی ..)
۶. پویا: به شخصیتی اطلاق می‌شود که در پایان داستان نگرش‌های متفاوتی پیدا کرده و تغییر رفتار داده(نبی و جک).

 

روایت قاب
وقتی به کران‌های یک روایت نزدیک می‌شویم، ممکن است متوجه شویم، این روایت در دل روایتی دیگر کاشته شده است. این روایت در برگیرنده را «روایتِ قاب» می‌نامیم. نمونه‌های کلاسیک روایت‌های قاب یا قصه‌های قاب عبارت‌اند از: دکامرون اثر بوکاچیو،کنتربری از چاوسر و هزارویک شب(ابوت؛ ۱۳۹۷: ۶۶). در روایت قاب را ما در اکثر رمان‌های (در رکاب عشق، سرزمین جمیله، دختران تالی و …) سیامک هروی شاهد هستیم. در این رمان هم نویسنده از روایت قاب سود جسته است:
«از کابل حرکت کردید و رهسپار یک عملیات فوق‌سری در ننگرهار شدید. … در مسیر راه، رودخانه-های دیگری هم به رودخانه‌ی کابل می‌پیوستند و آب بزرگی را در دره به خروش می‌انداختند. … رضا که در پهلویت نشسته بود با دیدن ماهی‌فروشی بی‌قرار شد: …»(سیامک هروی؛ ۱۴۰۲: ۱۷۰).
«چون غلام‌نبی چرخی مبارز و آزادی‌خواه بود. چون غلام‌نبی چرخی کتاب‌خوان و روشن‌فکر بود و در زمان نادرشاه در برابر ظلم و خیانت و جنایت ایستادگی کرد.»(همان: ۲۰۵).
در این روایت می‌بینیم که نویسنده در دل روایت حال، روایت قابی می‌سازد از حکومت‌های قبل از حال و این روایت‌های قاب می‌توانند نقش بسیار مهمی در تفسیر روایت‌هایی دیگر رمان داشته باشد.
گاهی درون روایت‌ها، روایت‌های درونی‌ای می‌یابیم که خود در برگیرنده‌ی روایت‌های دیگری هستند و هر کدام نقش روایت قاب را برای روایت درونی‌شان بازی می‌کند(ابوت؛ ۱۳۹۷: ۶۸).
«کرزی بعد از کنفرانس توکیو به حضور ظاهرشاه می‌رود. ظاهرش برایش روایتی از گذشته می‌کند، روایتی که قوماندانی قالین از پیرمرد به زور می‌گیرد و فرزندش را به قتل می‌رساند و روزگاری آن پیرمرد هم با جمعی از مردم هرات به دیدار ظاهرشاه می‌آیند و آن قالین را به در دفتر ظاهرشاه می‌بیند و می‌گوید…»(سیامک هروی؛ ۱۴۰۲: ۱۵-۱۶).
همین توالی روایت‌های درونی در رمان‌ها باعث ایجاد درجه‌های گوناگونی از روایت‌مندی می‌شود، زیرا همه‌ی این روایت‌ها راوی و مجموعه‌ای از رخدادهای به‌هم‌مربوط و ویژگی‌های دیگری دارند که به ما حس قصه‌خوانی را منتقل می‌کنند(ابوت؛ ۱۳۹۹: ۶۹).

 

استفاده از ضرب‌المثل‌های فارسی
استفاده از ادبیات شفاهی می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که نویسنده‌ها در داستان‌های خود از آن‌ها سود می‌جویند. می‌تواند برای آشنایی با تاریخ گذشتگان، بیان درد‌ها و رنج‌ها و تجربیات، تولید فرهنگی، توصیف زیبایی هنری یا پاس‌داری از ارزش‌ها و میراث ملی باشد.
« تا ریشه در آب است، امید ثمری هست، کاسه زیر نیم کاسه، کل اگر طبیب بودی، درد خود دوا نمودی، تازی را وقت شکار گُه می‌گیرد، دیر آید، درست آید، یار زنده و صحبت باقی…».
داستان‌نویس با به کاربردن ضرب‌المثل‌ها، صمیمت و بومی‌بودن متن را بیشتر کرده است. استفاده از ضرب‌المثل در داستان‌ها یک چیز عام است؛ طوری‌که در داستان‌ها و رمان‌هایی مانند کلیدر (دولت آبادی)، نون والقلم، زن زیادی، مدیر مدرسه (جلال آل احمد) و رمان دزد و سگ‌ها از (نجیب محفوظ) نویسنده‌ی مصری ما شاهد کاربرد ضرب‌المثل‌های عام همان منطقه هستیم.

 

برایند
سیامک هروی از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های داستان‌نویسی افغانستان است که در حافظه‌ی ادبی رسوخ کرده است. او را باید پرکارترین داستان‌نویس این چند دهه‌ی اخیر، بعد از ره‌نورد زریاب خواند. سیامک هروی همان‌طور که در اکثر رمان‌هایش به مسایل اجتماعی، جنگ و خشونت پرداخته است، این رمان (چهار فصل سقوط) هم جدا از این درون‌مایه‌ها نیست. هروی کوشیده است تا مسایل سقوط یک نظام را در لباس داستان آب و تاب‌دار به خوانندگان عرضه نماید. اغلب صحنه‌ها و ماجراها به تماشای فلمی مستند یا دیدن عکسی که از چنین مکانی گرفته شده باشد، شباهت دارد. در این رمان آن‌قدر بر حوادث و شخصیت‌های تاریخی و واقعی تأکید شده که مخاطب شک می‌کند که آن‌چه را می‌خواند، فقط اثر ادبی باشد، بل‌که واقعی بودن آن‌را باور می‌کند.
در نهایت در مقایسه با بعضی داستان‌نویسان چنین به نظر می‌رسد که سیامک هروی از توانایی بیشتری در اصول داستان‌نویسی برخوردار است و نسبت به بعضی از نویسندگان، نویسنده دقیق‌تری است و اصالت‌مندتر و آگاهانه‌ترکار می‌کند.

 

سرچشمه‌ها
– ابوت، اچ. پورتر. (۱۳۹۷). سواد روایت. مترجم: رویا پور آذر، نیما اشرفی. چاپ دوم. تهران: نشر اطراف.
– خسروی، احمد غنی. (۱۳۹۹). ادبیات داستانی (سیر تحول داستان در افغانستان). چاپ نخست. هرات: نشر قدس.
– دات فایر، دات. (۱۳۹۴). فن رمان‌نویسی. مترجم: فیروزی، م. جواب. چاپ دوم. تهران: نشر نگاه.
– سیامک هروی، احمدضیا. (۱۴۰۲). چهار فصل سقوط. چاپ نخست. کابل: نشر امیری.
– فخری، حسین. (۱۳۹۶). داستان‌ها و دیدگاه‌ها. چاپ سوم. کابل: نشر زریاب.
– میرصادقی، جمال. (۱۳۸۰). عناصر داستان. چاپ چهارم. تهران: نشر سخن.
– یونسی، ابراهیم. (۱۳۹۹). هنر داستان‌نویسی. چاپ شانزدهم. تهران: نشر نگاه.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1042


مطالب مشابه