خنده نقاب ذات غم‌انگیز ماست

19 اسد 1403
6 دقیقه
خنده نقاب ذات غم‌انگیز ماست

حمیده میرزاد، شاعر و پژوهش‌گر

 

“تحلیلی از فیلم سینمایی جوکر”

فیلم: جوکر

به کارگردانی: تاد فیلیپس

تهیه‌کننده: تاد فیلیپس ، بردلی کوپر، اما تیلینگر کوسکوف

نویسنده: تاد فیلیپس، اسکات سیلور

جوکر در اکتبر 2019 در سراسر جهان اکران شد. داستان فیلم در سال 1981 در شهر گاتهام رخ می‌دهد. مخاطبان زندگی یک کمدین شکست‌خورده به‌نام آرتور را دنبال می‌کنند که پس از تجربه‌های تلخ وارد دنیای جنایت می‌شود. در این فیلم، فیلیپس با استفاده از فنون فیلم و دلایل اجتماعی و روانی، قاتلی منحرف و ناامید را از یک فرد عادی به‌نام آرتور بازآفرینی می‌کند. چگونه شخصیت آرتور در فیلم جوکر به “جوکر” تبدیل می‌شود؟ در این مقاله، من در دو بخش به این سؤال پاسخ خواهم داد. قسمت اول دلایل اجتماعی است که شخصیت آرتور را تغییر می‌دهد و قسمت دوم گریپ‌های سینمایی است که برای تبدیل‌شدن آرتور به جوکر مورد استفاده قرار گرفته است.

فیلمنامه‌ی هوشمندانه تاد فیلیپس و اسکات سیلور داستان یک شهر فاسد، با شرایط سخت و استرس‌زای آمریکای مدرن را روایت می‌کند. آن‌ها شخصیتی را معرفی کرده‌اند که از تجمل‌گرایی محروم و محکوم به فنا است! درست مانند سایر شهروندان در کلان‌شهرهای غیرسازمان‌یافته که شکاف اجتماعی، مردم را ازهم جدا می‌کند. در چنین سیستمی‌است که منیت و هویت انسانی به عصبانیت و شورش علیه سیستم غلط تبدیل می‌شود. شخصیت جوکر از شخصیت دیگر فیلم‌ها مثل «راننده‌ی تاکسی»، «شوالیه‌ی تاریکی» و چند فیلم دیگر برداشت شده است.

در تاریخ  جوکر، یکی از نظریه‌های اصلی این است که اصل و واقعیت زندگی ما درد و غم است و خنده نقاب ذات غم‌انگیز ماست. انسان، مانند هزاران اختراع دیگر، خنده را هم اختراع کرده، اختراعاتی که برای ادامه‌ی انسانیت کار می‌کنند تا تلخی طعم زندگی را کاهش دهند و به ما انگیزه دهند تا ادامه دهیم. ولی خنده‌های بی‌اختیار آرتور در اوقات اجتماعی نامناسب او را رنج می‌دهد. در آغاز ما با شخصیتی ترسو، تنها و غیرمذهبی روبه‌رو می‌شویم که با مادر بیمار خود زندگی می‌کند. رابرت دنیرو نمایش زنده‌ای را با بازی موری فرانکلین برگزار می‌کند که هرشب نمایش داده می‌شود. آرتور این برنامه را هر شب با مادر بیمار خود پنی تماشا می‌کند و آرزو دارد که به این برنامه دعوت شود. رؤیایی که آرتور هر شب با مادرش به آن فکر می‌کند و هرگز محقق نشده است.

این ممکن است یکی از دلایل طغیان او باشد. در حقیقت، آرتور با مشکلی روبه‌رو است که برای اغلب آن‌ها وجود دارد؛ اما کم‌تر جدی می‌گیرند. او نوعی ترس وجودی از بودن و نبودن در هیچ کجای دنیا دارد. بنابراین او همه کارها را برای ایجاد یک اعتبار تکاملی و خودش برای خودش انجام می‌دهد. او به این جمله‌ی معروف رسیده است: “بدنامی ‌بهتر از گم‌نامی‌است”. به‌عنوان مثال به دیالوگی بین جوکر (آرتور فلک) و مادرش (پنی فلک) فکر کنید: در حالی‌که آرتور با اسلحه‌ای که همکارش به او داده رقصیده و به‌طور اتفاقی توسط مادرش در اتاق مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد. او می‌پرسد: “صدای چه بود آرتور!” آیا آن صدا را شنیدی؟! “آرتور که متحیر شده، با صدای بلند به مادرش می‌گوید: “من دارم فیلم جنگی می‌بینم، مامان!” مادر می‌گوید: ساکت شو! آرتور به آرامی ‌می‌گوید: “مامان نمی‌توانم!”

مادرش شباهت زیادی به مادران عادی ندارد. او گم‌راه است و به‌نظر می‌رسد حداقل بخشی از روان‌پریشی جوکر ریشه در مادرش دارد. مادر آرتور برای کمک به بهبود فرزندش کاری نمی‌کند. او فقط با تشدید کابوس‌ها و تخیلات و تزریق آن‌چه که ندارد، آرتور را به هیولایی تبدیل می‌کند که به همه دنیا بدهکار است و می‌خواهد انتقام بگیرد. هیولایی که جهان بیش از ظرفیت ممکن خود انتظار دارد. عصبی‌بودن و پریشانی عاطفی او ریشه در دوران کودکی تاریک او دارد و ما شاهد فروپاشی، فروپاشی و نابودی دنیای ذهنی‌ای هستیم که او برای خود ایجاد کرده است و حتی بسیاری از شادی‌های کوچکی را که برای او به‌وجود آمده است نیز درک می‌کنیم. رابطه با (صوفی). این نتیجه‌ی توهمات و رؤیاهای او است. تنهایی جوکر آن‌قدر عمیق است که او غم و اندوه خود را با یک یخچال سرد و تاریک و بی‌احساس تقسیم می‌کند. چه زمانی جوکر واقعی شکل گرفته است؟

جوکر واقعی وقتی شکل می‌گیرد که او بفهمد علت اصلی تمام مشکلات روحی او مادرش با تجاوزهایی است که از کودکی بر او روا داشته است. دروغ‌هایی که به وی گفته می‌شود ضربات روحی و روانی محکمی به وی وارد می‌کند. بله، این‌جاست که آرتور، از سیستم گسیخته ‌شده، با خوردن آخرین ضربه به جوکر انتقال شخصیت می‌دهد. او گرفتار یک سیستم ضد واقعی است که هدفی جز مبارزه با نظم موجود ندارد. هیچ‌کس با آرتور مهربان نبوده و این باعث ایجاد نفرت او از جامعه می‌شود. او در زندگی چه ارتباطاتی داشت؟ فکر می‌کرد مردم او را دوست دارند. مادر، همکار، زن همسایه و نمایشی که می‌خواست با او کار کند. در طول داستان، او متوجه می‌شود که مادرش یک دیوانه‌ی خشن است؛ این به‌دلیل کودکی دشوار او است که در زندگی بعدی او نقش زیادی در سلامت روان او دارد. علاوه بر این، ما هم‌چنین می‌بینیم که شومان با او صادق نیست و قصد خوبی نداشت. او فقط می‌خواست از آرتور برای پول و شهرت استفاده کند؛ نه این‌که به او کمک کند استعداد خود را کشف و گسترش دهد.

این‌ها باعث و محرک آرتور می‌شوند و او را به یک قاتل تبدیل می‌کنند. جنایتکاری که بعداً به جوکر معروف شد. وقتی کسی دست و پاهای مرد را ببندد و سرش را پایین بیاورد، هدف دیگری وجود ندارد جز این‌که کسی بخواهد او را بکشد، بنابراین حداقل انتظاری که می‌کشد این است که او مبارزه کند. گاهی اوقات چیزی که به آن انتقام گفته می‌شود فقط یک واکنش ساده است، واکنش یک قربانی است. آرتور به نقاط ضعف خود می‌رسد. او مادرش را که نمادی از ضعف اوست، نابود می‌کند به‌طوری که دیگر چیزی برای از دست‌دادن ندارد و فقط در این صورت است که حرکت دلقک آغاز می‌شود. این جنبش توسط افرادی که واقعاً مورد توجه جامعه نیستند و غالباً روان‌پریش خوانده می‌شوند، نادیده گرفته می‌شود. اکنون زمان انتقام است. شخصی که هرگز طعم پیروزی را نچشیده است چیزی برای از دست‌دادن ندارد.

جوکر پس از حل و فصل زندگی شخصی خود چیزی برای از دست‌دادن ندارد. نه میل به عشق و زندگی، نه آموزه‌های اخلاقی و نه مسؤولیت اجتماعی، نمی‌توانند او را متوقف کنند. اگر با فردی به لحاظ اخلاقی به‌درستی رفتار نشود، نمی‌توان انتظار داشت که آموزه‌ی اخلاقی بر وی تأثیر بگذارد و همچنین جامعه‌ای که هرگز احترامی ‌برای شخص قایل نبوده است نمی‌تواند در مورد مسؤولیت اجتماعی با او صحبت کند. همه چیز مطابق با واکنش‌های غریزی است. او چیزی برای از دست‌دادن نداشت و بنابراین هیچ چیز او را متوقف نکرد. پلیس و حتی تصادفات در خیابان‌ها برای او کافی نبود. او به برنامه‌ی محبوب تلویزیونی می‌رسد و دیگر هیچ‌چیز برای او معنی ندارد.

تا پیش از این، این جهان بود که با بی‌رحمی‌آرتور را در هم کوبیده و از او چیزی به عنوان یک “شئ” ساخته بود که هیچ‌کس به آن توجه نداشت؛ اما اکنون آرتور در تلاش است تا جهان را به هر قیمتی پشیمان کند. در حقیقت، آرتور با مشکلی روبه‌رو است که اغلب آن‌ها وجود دارد؛ اما کم‌تر جدی می‌گیرند. او می‌ترسد که منظورش هیچ نباشد، نامرئی باشد و به هیچ کجای دنیا نرسد. بنابراین او همه کارها را برای دیده‌شدن و جلب توجه انجام می‌دهد.

کل شهر شورش می‌کند و جوکر را از چنگال قانون آزاد می‌کند. جوکر اکنون فقط یک نفر نیست. افراد زیادی وجود دارند که جوکر قربانی تمام گناهان آن‌ها است؛ از جمله کسی که به توماس وین شلیک می‌کند. گناهان بر گردن او می‌افتد و از آن‌جا جهان چنان از او خالی می‌شود که لبخند ابدی در صورت او شکل می‌گیرد. آن وقت همه مردم شهر مانند آرتور خواهند شد. جوکر چند برابر می‌شود و جوکرها شهر را تسخیر می‌کنند.

جوکر روزی نفس می‌کشد که مردمش غالباً از فردیت برخوردار نیستند و اصالت را از دست داده‌اند. بسیاری از افراد که همه شبیه هم هستند و گله‌هایی را دوست دارند که باید به این سو و آن سو هدایت شوند. آن‌ها همه چیزهایی را که یک هویت خاص یک شخص می‌تواند داشته باشد، فدای خود کرده‌اند تا به تنهایی سرگرم شوند.

این “آخرین مردم” بدترین نسلی هستند که می‌توانند متولد شوند. آن‌ها برای خود معنی ایجاد نمی‌کنند و تا آن‌جا که ممکن است به خواسته‌های زودگذر و فروتنانه عادت دارند. تغییر و تحول و تلاش و خطر هیچ اهمیتی در عقاید آن‌ها ندارد؛ زیرا دست و پا زدن در خاک زندگی روزمره برای آن‌ها کافی است.

و در چنین شرایطی است که جوکر ظاهر می‌شود و مانند پیامبری برای خود پیروان می‌سازد؛ اما به ترسناک‌ترین معنی کلمه. شخصیت جوکر دارای ابعاد و لایه‌های فلسفی و روان‌شناختی بسیاری است. او در این فیلم هم قهرمان است و هم ضد قهرمان. جوکر نمایشی درباره‌ی جامعه است. جامعه‌ای که منتظر جرقه‌ای است. فاصله‌ی گناه تا باور درست اجتماعی فقط به اندازه‌ی شلیک گلوله است. وقتی بذله‌گو می‌فهمد با رقص و آرایش نمی‌تواند لب‌های مردم را بخنداند، خنده را با خون روی لب‌های‌شان رنگ می‌کند.

نتیجه

ما با یک فاجعه‌ی بزرگ روبه‌رو هستیم. انسان‌هایی که باید موجودات خوبی می‌بودند، با داشتن آینده و تمایل به تبدیل‌شدن به تنها حاکم هوشمند در جهان با استقرار تمدن مدرن، اکنون موجوداتی بحران‌زده، ناامید و منقرض شده‌اند.

این فیلم ارزش دیدن دارد؛ زیرا به افراد در اقشار مختلف جامعه هشدار می‌دهد. طبقات پایین که هرکدام تحت تأثیر شوک اجتماعی می‌توانند به یک قاتل تبدیل شوند. از طرف دیگر، به طبقات بالای جامعه نیز هشدار داده می‌شود که استفاده‌ی ابزاری از توده‌ها گاهی منجر به تشکیل توده‌ُای از سرطان می‌شود که می‌تواند جامعه را به مرز نابودی بکشاند.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2387


مطالب مشابه