نقدی بر کتاب «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغانستان»

21 اسد 1403
4 دقیقه
نقدی بر کتاب «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغانستان»

نویسنده: ضیاءالدین جمال

منتقد اثر: ضیاالدین جمال

 

کتاب «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغان‌ستان» را دکتر عبدالخالق لعل‌زاد با استفاده از ۴۲۰ منبع دست اول نوشته‌است، نویسنده در این اثر دخل و تصرفی نکرده‌است و این اثر را به شیوه‌ی یک دایرةالمعارف نوشته‌است.
موضوع اثر درباره‌ی هویت، فرهنگ و جامعه‌ی افغان‌ها و افغانستان است که روایت تاریخی آن در جهت روایت‌های پیشین تاریخی این قوم نیست.
پیوست این نگارش، نقد روش‌شناسی ضیاالدین جمال است که از نظر روش‌های علمی پژوهش و تاریخ‌نگاری مدرن اثر را به نقد گرفته است:

اخیراً کتابی با عنوان «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغانستان» توسط پروفیسور دکتر عبدالخالق لعلزاد نوشته و در لندن منتشر شده است. به اساس نسخه‌ای پی دی اف که در دسترسم قرار دارد، کتاب متشکل از  1388 صفحه است. چند یادداشت با عنوان: تقریظ، مقدمه، نقل مطالب منابع تاریخی مرتبط به افغان‌ها و افغانستان و نتیجه‌گیری، بخش‌های مهم کتاب را تشکیل می دهد. از آن‌جا که کتاب مذکور از سوی تقریظ‌نویس‌ها، سخن‌رانان در محفل رونمایی کتاب، خود نویسنده و جمعی از خوانندگان به عنوان پژوهش تاریخی و مبتنی بر روش‌های علمی مورد توصیف قرار گرفته است، می‌خواهم در این یادداشت به این خصوصیات اثر بپردازم و نظرم را در مورد شیوه‌ی علمی- پژوهشی کتاب مذکور بنویسم.

چنان‌که از روی جلد کتاب پیدا است، نویسنده‌ی این اثر دارای رتبه‌ی علمی پروفیسور و درجه‌ی تحصیلی در سطح دکتری است؛ این مسأله انتظار مخاطب/ مخاطبان را از کتاب بالا می‌برد و خواننده توقع دارد تا با پژوهشی با حداقل‌های روش‌های پذیرفته‌شده‌ی تحقیقات علمی روبه‌رو گردد؛ اما این انتظار با قرائت این اثر برآورده نمی‌گردد. کتاب به عنوان پژوهش تاریخی منتشر شده است و ادعا می‌شود که متن تاریخی است؛ اما بررسی آن نشان می‌دهد که این کتاب خصوصیات علمی تاریخ‌نگارانه را در خود کم دارد. پژوهش تاریخی دارای مراحلی است و وقتی یک اثر به آن سویه ارتقا می‌کند که از آن مراحل تحقیق عبور کرده باشد. به نظر می‌رسد کتاب در مرحله‌ی فیش‌برداری به‌عنوان اثر پژوهشی منتشر شده است؛ در حالی‌که اطلاعات و داده‌های گردآوری شده، هنوز مواد خام هستند. نقد، تصنیف، تحلیل و تجزیه‌ی آن صورت نگرفته است و تبدیل به متن نیز نشده است.

وقتی کار تحقیق به مرحله‌ی تدوین گزارش و تولید متن برسد، تاریخ‌نگار قبل از آغاز کار در این مرحله، روش مورد نظرش را انتخاب می‌کند و به وسیله‌ی آن متن تاریخی را به وجود می‌آورد. از آن‌جا که کتاب مورد بحث، به آن مرحله نرسیده است، فاقد روش تاریخ‌نگاری نیز است. کتابی که به اساس روش علمی تهیه نشده باشد، ارزش علمی آن ضعیف می‌باشد. برخی‌ها در توصیف کتاب تأکید می‌کنند که «این پژوهش با بی‌طرفی کامل و بدون دخل و تصرف نویسنده صورت گرفته است و آن‌چه در منابع و اسناد وجود داشته، توسط نویسنده نقل شده است». تاریخ‌نگاری نقلی و روایت آینه‌وار که از روش‌های سنتی تاریخ‌نویسی است، در تاریخ‌نگاری مدرن مورد پذیرش نمی‌باشد. این روش به دلیل سهل‌الوصول بودن مورد انتقاد قرار دارد و تاریخ‌نگاران مدرن معتقد هستند که معرفت تاریخی سهل‌الوصول نیست و دست‌یافتن به آن کار اهل فن می‌باشد. به‌جای آن بیش‌تر از روش توصیف فربه، عمیق، گسترده و پرمایه دفاع صورت می‌گیرد. مدافعان این روش هواخواه کاربست نظریه‌ در تاریخ هم نیستند و مخالفت کامل با نظریه هم ندارند. از برقراری تعادل میان سند و نظریه در کار تاریخ‌نگاری دفاع می‌کنند.

اتکای بیش از حد به سند و منبع و نقل کلمه‌وار آن در تاریخ‌نگاری مدرن جایگاه ارزشمند ندارد. تاریخ‌نگاران مدرن عقیده دارند که سند یا منبع به تنهایی تاریخ را به وجود آورده نمی‌تواند. تاریخ‌نگار باید سند را به سخن بیاورد و ترجمان اسناد و منابع باشد. آن‌ها را باید نقد، تحلیل و تجزیه کند و با زبان روز و قابل فهم به متن بریزد. نقل کلمه‌وار داده‌ها و اطلاعات از منابع و اسناد تاریخی به صفت «فیتیشیم اسناد» در تاریخ‌نگاری امروز مورد حمله قرار دارد. کتاب «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغانستان» این ویژگی را به صورت بسیار برجسته حمل می‌کند و از این لحاظ نمی‌تواند متن تاریخ‌نگارانه باشد.

تسلسل موضوعی ویژگی دیگری است که باید یک پژوهش علمی از آن برخوردار باشد؛ اما این کتاب، در بیش‌تر موارد مملو از مباحث پراگنده، غیر مرتبط و بدون پیوست باهم‌دیگر است. تسلسل کرونولوژیک نیز برخلاف ظاهر کتاب، در موضوعات مورد بحث رعایت نشده است. در جایی از امان الله خان بحث می‌شود و به تعقیب آن و بدون توضیح از احمدشاه ابدالی سخن می‌رود. پراگندگی و فقدان یک‌نواختی در متن کتاب نیز سایه‌ی گسترده دارد. از آن‌جا که مطالب به صورت مستقیم از منابع نقل شده است، ادبیات آن روان و یک دست نیست. این نقیصه در کتاب‌ها معمولاً باعث کاهش جذابیت متن می‌شود و خواننده را از خود دور می‌سازد. ترتیب مباحث به اساس تاریخ منابع که در کتاب مذکور صورت گرفته است، روش معمول در مجامع علمی نیست. هم‌چنان نقل قول مستقیم از منابع به‌حدی که در این کتاب دیده می‌شود، جایز نمی باشد. تشابه متنی در تحقیقات امروزی پذیرفتنی نیست. اثر پژوهشی باید از حداقل مشابهت متنی با سایر آثار برخوردار باشد و برای تثبیت درصدی مشابهت آثار پژوهشی برنامه‌هایی وجود دارد که نهادهای علمی برای تأیید یا نشر یک پژوهش از آن استفاده می‌کنند. در صورت تثبیت بیش از بیست درصد مشابهت، اثر به اتهام انتحال یا اقتباس رد می‌گردد. اگر این کتاب به وسیله‌ی آن‌ها بررسی شود، احتمالاً بیش از نود درصد مشابهت را نشان بدهد.

نقد دیگری که بر کتاب  «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغانستان» بسیار وارد به نظر می‌رسد، روش ریفرانس و ارجاع‌دهی آن است. روش‌های ارجاع‌دهی در تحقیقات علمی یا به شکل پاورقی است یا هم به روش درون متنی. روش‌های مختلفی در شیوه‌ی ارجاع‌دهی درون متنی در دنیای امروز وجود دارد که پر کاربردترین آن‌ها APA، MLA، OSCOLA Chicago، و… می‌باشد؛ اما این کتاب که ادعای پژوهشی بودن را دارد، از هیچ یک از روش‌های پذیرفته شده‌ی بین‌المللی در امر ارجاع‌دهی استفاده نکرده است. شیوه‌ی ارجاع‌دهی در این کتاب طوری است نام منبع به جای عنوان موضوع ذکر شده است و در ذیل عنوان صفحه مورد استفاده آورده شده است. روشی که در هیچ یک از مجامع علمی دنیا معمول نمی‌باشد. فهرست منابع و مآخذ که معمولاً در آخر کتاب‌ها وجود می‌داشته باشند، در این کتاب وجود ندارد.

بنابر آن‌چه گفتیم کتاب «پژوهشی در گستره‌ی تاریخ و جغرافیای افغان‌ها و افغانستان» با وجود آن‌که زحمت زیاد صرف آن شده است، نمی‌تواند یک اثر پژوهشی علمی و تاریخی باشد؛ اما کار فاقد ارزش هم نیست. می‌شود به عنوان یک راه‌نما یا تسهیل‌کننده‌ی تحقیقات بعدی از آن استفاده شود. از این رو به‌جای اثر پژوهشی و تاریخی، مناسب خواهد بود که آن را «مطالب گردآوری شده در مورد افغان‌ها و افغانستان» بگوییم.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2393


مطالب مشابه