سرمایه‌ی اجتماعی در اندیشه‌ی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

24 میزان 1402
10 دقیقه
سرمایه‌ی اجتماعی در اندیشه‌ی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

نگارنده: شفیق الله شفیق

 

چکیده
سرمایه‌ی اجتماعی اصطلاح جدیدی در حوزه‌ی علوم بشری دانسته می‌شود. به‌همین‌خاطر؛ زمانی‌که از سرمایه سخن به‌میان می‌آید، بی‌تردید ذهن آدمیان به‌سوی سرمایه‌ی مالی و ثروت سمت‌و‌سو‌ پیدا می‌نماید. درحالی‌که سرمایه‌ی اجتماعی، بنیاد هنجارها و آیین‌ها و روابط اجتماعی را می‌سازد؛ چون اعتماد، هم‌کاری، هم‌بستگی، حس همنوع‌دوستی، صداقت، راست‌کاری، پیمان‌‌داری و پاس‌داری از ارزش‌های اخلاقی، پایه‌های اصلی جامعه‌ی خوب را می‌سازد. جامعه در واقع همان قرارداد جمعی است که افراد از حالت نخستین اجتماعی به حالت مدنی- اجتماعی ورود پیدا می‌کنند. امروزه حاکمیت قانون، فسادزدایی از ساختارهای دولتی، گسترش دامنه‌های صلح و احساس بشردوستی، محصول سرمایه‌ی اجتماعی یک‌جامعه دانسته می‌شود که ریشه‌ی آن به ادبیات، هنر، فرهنگ و جهان‌بینی عمومی و سرگذشت تمدنی یک سرزمین می‌رسد. ازاین‌روی؛ درحالی‌که رشته‌های علمی به‌شدت تخصصی و حوزه‌بندی شده، اما از سوی دیگر پیچیدگی‌های مناسبات انسانی، زمینه را برای هم‌بستگی مفاهیم علمی پدید آورده است. بی‌جهت نیست که اندیشه‌های صلح‌جویانه و بشردوستانه‌ی مولانا، اشعار همنوع‌دوستی سعدی و سایر مفاخر حوزه‌ی تمدنی ما، می‌توانند منابع مؤثر در بازشناسی بنیان‌های جامعه‌ی مسالمت‌آمیز و حکم‌روایی خوب پنداشته شوند و نقشی مهم در آفرینش سرمایه‌ی اجتماعی داشته باشند.
کلید واژه‌: سرمایه‌ی اجتماعی، صلح‌جویی، پیمان‌داری، عشق، مولانا.

 

مقدمه
هرچند مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی در حوزه‌ی علوم اجتماعی سابقه‌ی طولانی ندارد، اما؛ موضوع بحث سرمایه‌ی اجتماعی به‌عنوان یک مسأله‌ی بحث بسیار حیاتی در ارتباط به توسعه‌ی سیاسی –اقتصادی، پیوسته مورد توجه بوده است. به‌همین روی؛ اغلب دانش‌مندان سعی کرده‌اند که حاکمیت قانون، استواری سیاسی، امنیت و توسعه اقتصادی را با توجه به ارزش‌های فرهنگی و آیین‌نامه‌های اخلاقی یک‌جامعه، حول روابط فرد و نهادهای اجتماعی دسته‌بندی نمایند. ازاین جهت؛ کارآیی یک‌جامعه، بیشتر حاصل سرمایه‌ی اجتماعی آن پنداشته می‌شود که اعتماد، هم‌نوع‌دوستی، پیمان‌داری و صداقت از بنیادهای اصلی سرمایه‌ی اجتماعی یک‌جامعه گفته می‌شود. چنان‌چه فرانسیس فوکویاما روابط افراد یک‌جامعه را بر پایه‌ی ارزش‌های مستقیم، ذیل قوانین و ارزش‌های غیرمستقیم، همانند اصول اخلاقی در وفا، عهد و پیمان‌داری، و همین‌طور صداقت و راست‌کاری در روابط افراد تعریف می‌نماید: «سرمایه‌ی اجتماعی محصول ارزش‌های غیرمستقیم یک‌جامعه در تعاملات اجتماعی می‌باشد که حس اخلاقی و نیکوکاری در روابط جمعی پدید می‌آورد»( فوکویاما، 1395: 108). باید اضافه کرد که فرآیند زندگی جمعی و گروه‌های اجتماعی، بیشتر در گستره‌ی ادبیات، هنر، فرهنگ و تاریخ به تکامل می‌رسد، چون ادبیات و فرهنگ بنیادهای سرمایه‌ی اجتماعی یک‌جامعه را می‌سازد و پیشرفت و تکامل هر نظام اجتماعی، حاصل میراث و تجربیات تاریخی و فرهنگ آدمیان آن‌خطه می باشد که از چگونگی هم‌زیستی، هم‌نوع‌دوستی، اعتماد به همدیگر و جامعه‌پذیری، قابلیت سنجش را پیدا می‌نماید. به‌همین‌خاطر؛ شماری از دانش‌مندان از جمله ساموئل هانتینگتون، استغنای فرهنگی و اخلاقی یک‌جامعه در صلح‌جویی و هم‌نوع‌دوستی را عامل اثرگذار در ثبات و استحکام سیاسی می‌داند او می‌گوید: نهادهای سیاسی گذشته از بعد قدرت ساختاری، دارای بعد اخلاقی نیز هستند، جامعه‌ای که نهادهای سیاسی ضعیفی داشته باشد، توانایی مهارکردن آرزوهای شخصی و تنگ‌نظرانه را ندارد. به‌همین‌خاطر؛ چنین جامعه‌ای گرفتار قلمرو هابزی در یک رقابت فروکش‌ناپذیر قرار می‌گیرد که نهادها گرفتار فساد می‌شوند و گروه‌های اجتماعی وارد رقابت پایان‌ناپذیر و خشونت‌گرا می گردند(هانتینگون، 1396: 40-41).
شماری از دانشمندانی که فرهنگ را عامل اصلی در توسعه می‌دانند، عقب‌ماندگی اقتصادی و خشونت‌های سیاسی را در یک رابطه‌ی علّی، معلول آشفتگی فرهنگی و ارزش‌های اخلاق‌محور لحاظ می‌نمایند که درواقع رفتارهای سیاسی و شبکه‌های اقتصادی دولتی در غیاب آیین اخلاقی و تعهد به ارزش‌های جمعی به چرخش افتاده است که فوکویاما از آن به‌نام حامی‌پروری در دستگاه دولتی یاد می‌کند و گرایش کارگزاران به فساد را در دولت‌های ضعیف، عدم تفکیک منافع شخصی و عمومی می‌داند که سرمایه‌ی اجتماعی به رفتارها و کنش‌های فردی و جمعی استیلا نیافته است(فوکویاما، 1395: 101).
باید اذعان کرد که مدنیت زبان پارسی، با آن‌که از نظر مقوله‌ها و آموزه‌های فرهنگی و اخلاقی، یکی از کانون‌های غنی جهان بشریت به‌حساب می‌رود و ازنظر داشتن آثار و متون فرهنگی و معنوی جای‌گاه ارج‌مندی در تاریخ جهان دارد، اما؛ مساحت زندگی آدمیان این حوزه، طی یک قرن اخیر به‌شدت زیر سایه‌ی خشونت، بحران اجتماعی، فقر و حکومت‌های استبدادی گرفتار آمده است. از این‌لحاظ؛ ضرورت می‌افتد که سنت‌های تمدنی و تاریخی مدنیت پارسی با رویکرد دانش و مفاهیم علم مدرن به‌هدف پویایی نظم‌های اجتماعی به بررسی گرفته شوند. در این‌میان؛ جای‌گاه اندیشه و آرای مولانا از اهمیت فراوان در امر مفهوم‌سازی و بومی‌سازی موضوع سرمایه‌ی اجتماعی برخوردار است که با اتکا به میراث این مولانا، می‌توان ادبیات بشردوستانه، اعتماد اجتماعی، پلورالیسم فرهنگی و سیاسی، آزادی و اخلاق پیمان‌داری را در عرصه‌ی روابط اجتماعی کشورهای میراث‌دار زبان فارسی و مدنیت‌های هم‌جوار موردتوجه قرارداد؛ چون سرمایه‌ی اجتماعی بر بنیاد موارد یادشده، بیشتر در زندگی انسان معاصر موضوعیت پیدا می‌نماید.

 

جلوه‌های هم‌زیستی و صلح‌جویی در اندیشه‌ی مولانا
ادبیات آشتی‌جویانه و صلح‌جویانه از منظومه‌های اصلی اندیشه‌ی مولانا در مثنوی معنوی و دیوان شمس دانسته می‌شود. تصور می‌شود که هیچ متفکری به پیمانه‌ی او توجیهات محکم و استوار برای صلح واقعی در نهاد زندگی بشر پدید نیاورده است. آموزه‌ها و اندیشه‌ی عرفانی مولانا چنان بر بنیاد آشتی اضداد در زیست تکاملی استوار است که ریشه‌های گفتمان صلح‌خواهی او از سطح نیازمندی‌های تعامل اجتماعی به سطح تعامل تضادهای درونی یک فرد فرو می‌رود. مولانا با خوانش دوپارگی نهاد وجود آدمی، با منشأ جسمی و روحی، اضداد عالم هستی را به هماهنگی و آشتی فرامی‌خواند که استمرار چرخه‌ی حیات در تعامل و تعادل اضداد در کنار هم قرارگرفته است.
از دیدگاه او غایت نهایی آدمیان، حول حقیقت واحد که محرک اصلی این تضادهاست و تضادها را به هماهنگی نموده به‌سوی خود می‌کشاند، تعلق می‌گیرد.
هست احوالم خلاف همدیگر
هریکی باهم مخالف در اثر
چون‌که هر دم راه خود را می‌زنم
با دگر کس سازگاری چون کنم
موج لشکرهایِ احوالم ببین
هریکی با دیگر در جنگ و کین
می‌نگر در خود چنین جنگ گران
پس چه مشغولی به جنگ دیگران؟
(مثنوی معنوی، دفتر ششم: 51-75)
مولانا با بیان حالات روحی و روانی آدمی، سر ناسازگاری درونی در کشمکش جسم و روح را، سرچشمه‌های اختلاف و جنگ در عناصر اجتماعی می‌داند که خلق‌ها در توالی تاریخ حیات بشر پیوسته در ستیز باهم بوده‌اند. اما باید گفت مولانا با آن‌که اضداد را به رسمیت می‌شناسد و سعی در نکوهش آن ندارد، اما؛ به‌هیچ‌روی تلاش ندارد که آتش جنگ را با کینه و عقده افروخته نگه بدارد. او مناسبات رقابت‌جوی اضداد را به هماهنگی فرامی‌خواند که مسیر آن به‌سوی تکامل اجتماعی حول غایت اصلی متمرکز است که از نتیجه‌ی آن نفاق‌ها به اتفاق‌ها مبدل می‌شوند.
جنگ‌های خلق، بهر خوبی است
برگ بی‌برگی، نشان طوبی است
خشم‌های خلق، بهر آشتی‌ست
دام راحت دائماً بی راحتی‌ست
هرزدن، بهر نوازش را بُود
هر گله از شکر آگه می‌کند
جنگ‌ها می آشتی آرد درست
مارگیر از بهر یاری مار جست
(مثنوی معنوی، دفتر ششم: 989-103)
باید گفت تعریف مولانا از روابط و مواجهه‌ی تفاوت‌ها و گوناگونی‌ها، بسیار واقع‌گرایانه تبیین یافته است، او در ضمن این‌که از کنار تضادها و اختلافات چشم‌بسته عبور نمی‌کند، سعی می‌نماید که فضای تفاوت‌ها را از گفتمان هویت‌خواهی و ظاهرگرایی به جهان‌بینی معرفت‌خواهی و اصالت‌باوری بکشاند. به‌همین‌لحاظ؛ این نگاه مولانا بن‌مایه‌های اجتماعی را به هدف مهار گرایش‌های خشونت‌زا تقویت می‌نماید. چنان‌چه ساموئل هانتینگتون در کتاب سامان سیاسی در جوامع دست‌خوش دگرگونی می‌گوید: عامل خشونت‌های سیاسی در دولت‌های نا استوار، ریشه در فقدان صلح‌جویی و هم‌نوع‌دوستی دارد، چون صلح‌خواهی و هم‌دیگردوستی از عناصر مهم سرمایه‌ی اجتماعی‌اند که در تنوع و کثرت ارزش‌ها پدید می‌آیند(هانتینگتون، 1396: 41).

 

نکوهش روایت دیگرپندار در اندیشه‌ی مولانا
از آنجایی‌که آدمیان قرون مدرن بیشتر گرفتار ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌های هویت‌خواه شده‌اند که غالباً شانس بقا را با مقوله‌ی « تنازع پایدار در نظم طبیعت» به هدف غیریت‌سازی و غیرخودپنداری میان گروه‌ها و اجتماعات بشری بازیابی کرده‌اند؛ بایست اضافه نمود که این رویکرد تنازع‌گرا، با آن‌چه مولانا از اختلاف کثرات نتیجه می‌گیرد، کاملاً فرق می‌نماید. تنازع در اندیشه‌ی مولانا، به‌سوی وحدت‌گرایی هدایت می‌شود که با تنازع واگرایی در گفتمان داروینیسم اجتماعی ایدئولوژی‌های مدرن، فرق مفهومی و ساختاری دارد. مولانا اختلاف و اضداد را با ترسیم هدف مشترک به‌سوی حقیقت مطلق به آشتی فرامی‌خواند و از آن‌طریق، خصومت‌ها میان تفاوت را به حاشیه می‌برد. درحالی‌که در گفتمان ایدئولوژی‌های سلب‌گرایانه‌ی عصر مدرن، این تفاوت‌ها را به هدف صف‌بندی‌های خودی و غیرخودی به‌کار می‌برند که پیامد آن ایجاد شکاف عمیق میان هویت‌ها دانسته می‌شود. به‌همین‌روی است که هویت‌های دینی، قومی، زبانی، گروهی و حتی جنسیتی، در مناسبات زندگی انسان زمان ما به‌شدت دچار نزاع هم‌دیگربرانداز شده‌اند و فضای ملال‌آور کنونی در سرزمین‌های ما، با تعصبات و خشونت‌های سیاسی نیز محصول همین نوع نگرش غیریت‌ساز و دیگرپندار، پنداشته می‌شود که زیر نقاب ایدئولوژی، حکام دینی و مذهبی و هویت قومی و ملی تقدیس می‌گردند.
افزون بر آن؛ رهبران بقای هویت‌ها را از طریق دامن زدن به تفاوت‌ها و اختلافات‌ها بیشتر مطرح می‌نمایند که روایت سیاه ‌وسفید پنداری به صف‌ بندی‌های اجتماعی بشدت استیلا داشته است، به‌همین‌روی پیوسته قضاوت‌های گزینشی، با این نگاه که «ما حق مطلقیم، و دیگری باطل مطلق اند» به شکاف این صف بندی ها افزوده است. در عصر حاضر شکاف‌های اجتماعی در محور قومیت، مذهب، گرایش‌های سیاسی، طبقات اجتماعی قابل بازشناسایی است(بشریه، 1400: 99).
باید گفت که پیامد این نگاه‌های تنگ‌نظرانه، فهم دین‌داری، فعالیت اقتصادی و رفتار سیاسی را به‌سوی انحصارگرایی و خصلت مافیایی هدایت نموده است. ازهمین‌لحاظ است که مدارس دینی به‌جای آموزش اخلاقیات و معرفت دینی و توجه به اندیشه‌ی مقاومت در برابر خواهشات خویشتن، بیشتر آموزش قواعد سخت‌گیرانه و احکام هویت‌خواهانه را ترجیح می‌دهند و دانش‌آموختگان آن نیز به‌شدت هویت پندارند و این هویت‌خواهی از مواجهه با « دیگری» و دامن‌زدن به «اختلافات ارزشی « با سایر ادیان و مذاهب فربه می‌شود. همین‌گونه مباحث قومی، ملی و زبانی نیز در مناسبات اجتماعی گروه‌ها و بازیگران سیاسی منطقه‌ای ما در چهارچوب چاق نمودن گفتمان هویتی، به‌جای گفتمان معرفتی پیش برده می‌شود که اکثراً رهبران سیاسی پوپولیست سعی می‌نمایند که اختلافات را بیشتر در اذهان شهروندان برجسته سازند. به‌همین‌لحاظ؛ آندره اس ویمر می‌گوید: «در شرایط کنونی موضوع تضاد هویت‌ها چه در سطح داخلی و چه در سطح بین‌المللی عامل اصلی واگرایی و اختلافات است»(ویمر،1396: 57). درحالی‌که با تکیه به میراث‌های فرهنگی و فکری بزرگان حوزه‌ی زبان فارسی، امکان آن وجود دارد که هم‌بستگی و هم‌گرایی را در تمام مراتب روابط اجتماعی آدمیان این‌منطقه پدید بیاوریم و هم‌دلی را جای‌گزین ظاهربینی نماییم، چنان‌چه مولانا روابط اجتماعی را بر بنیاد عشق بیان می‌نماید:
ای‌بسا هندو و ترک هم‌زبان
ای‌بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
هم‌دلی از هم‌زبانی بهتر است
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
جمله مرغان هریکی اسرا خود
از هنر وز دانش و از کار خود
(مثنوی معنوی، 1206-1215)
اضافه بر آن؛ در آرا و اندیشه‌ی مولانا به آشتی ادیان و فرهنگ‌های متفاوت نیز پرداخته‌شده است. هرچند باید گفت مولانا را نمی‌توان در قامت یکی نسبی‌گرا و یا پلورالیست موردنظر دنیای مدرن به معرفی گرفت؛ چون مولانا درحالی‌که به کثرات جهان هستی اشاره می‌نماید، اما وی یک موحد تمام‌عیار است و توحیداندیشی او بر همه‌ی روایت‌ها و اندیشه‌ی کثرت‌گرایانه‌ی او مستولی است. ازاین‌روی؛ پلورالیسم مولانا حقیقت را به‌سان یک آیینه‌ی بزرگ تشبیه می‌نماید که این آیینه در زندگی آدمیان شکسته است و گوشه‌های آن به‌دست همگان افتاده است.
در تعبیر او، حقیقت واحد است و برداشت‌های متفاوت از آن وحدت واحد پدید آمده است. موضوع یگانگی در اندیشه‌ی مولانا به این معنی است که کثرات بایست حول آن حقیقت به وحدت برسند؛ چون غایت اصلی تمامی کثرت‌‍‌ها همانا حقیقت مطلق است:
منبسط بودیم یک جوهر همه
بی‌سر و بی‌پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم هم‌چون آفتاب
بی‌گره بودیم و صافی هم‌چو آب
چون به‌صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایه‌های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
(مثنوی معنوی، دفتر اول: 686-695)
بنابراین؛ مولانا برداشت از بزرگی و عظمت حقیقت را تفسیرپذیر می‌داند، اما جوهر حقیقت را یگانه می‌پندارد. ازاین‌روی؛ ظاهرخواهی و روایت‌های دیگر ندار که بنیاد وحدت سیاسی و اجتماعی یک‌جامعه را به خطر مواجه می‌سازد، در اندیشه‌ی مولانا مذموم و ناپسند گفته ‌شده است.
آن‌که دو گفت و سه گفت و بیش ازین
متفق باشــند در واحـــد یــقین
احولی چون دفع شد یک‌سان شوند
دوسه‌گویان هم یکی‌گویان شوند
(مثنوی معنوی، دفتر دوم: 312-311)
این نگاه کثرات‌گرایانه‌ی مولانا، بر پایه‌ی وحدت‌گرایی استوار است که زیربنای یک نظام اجتماعی سالم را می‌سازد. او از یک‌سو به تفاوت‌ها با احترام می‌نگرد، از طرف دیگر سرانجام تفاوت‌ها را در هم‌بستگی می‌بیند، باید علاوه نمود که هم‌بستگی دموکراتیک و مبتنی به احترام از کلیدی‌ترین، ارزش‌ها در توسعه‌یافتگی و ثبات سیاسی در عصر کنونی پنداشته می‌شود.

 

پیمان‌داری و تأثیر آن روی سرمایه‌ی اجتماعی
به باور دانش‌مندان، اعتماد یکی از مؤلفه‌های اصلی سرمایه‌ی اجتماعی دانسته می‌شود که روابط اجتماعی در تعاملات سیاسی و مراودات اقتصادی بر بنیاد آن جریان پیدا می‌کند. از طرف دیگر؛ پایداری پیمان‌های تجاری و اتحادها و ائتلاف‌های سیاسی در کنار آن‌که با ابزار قانون موردتوجه قرار می‌گیرند، هنجارهای اخلاقی در نقش ضمانت‌های وجدانی در حفظ و پایداری آن قراردادها مؤثر دانسته می‌شود. ازاین‎روی؛ وفاداری به عهد و پیمان یکی از بحث‌های جدی در مناسبات زیست اجتماعی مسالمت‌آمیز انسان امروز گفته‌شده است که هدف آن معطوف به تقویت پایه‌های نظام اجتماعی تعریف می‌شود. سرمایه‌ی اجتماعی یک‌مجموعه از نهادهای زیربنایی اجتماع نیست، بلکه حلقه‌ی اتصال‌دهنده‌ی افراد در قالب نهادها، شبکه‌ها و تشکل‌های داوطلب است(حافظی زاده، 1394).
آنتونی گیدنز جامعه‌شناس انگلیسی‌تبار، توسعه‌ی اقتصادی دنیای مدرن را محصول پیشرفت تجارت می‌داند که بنیان‌های آن از اعتماد پدید می‌آید که اساسات آن به صداقت، درستی، ایمان، اخلاق، شفافیت می‌رسد(گیدنز، 1383: 65). قابل یاد آوری است، که گیدنز در کتاب پیامدهای مدرنیت، اعتماد را اساس زندگی توأم با اخلاق و مسؤولیت و نیکویی می‌داند و باور دارد که پیوندهای اجتماعی در جامعه‌ی مدرن، در سایه‌ی اعتماد شکل می‌گیرد(گیدنز، 1377: 74). او افزون بر اثرگذاری اعتماد در پیمان‌داری و روابط اجتماعی، روی تأثیر اعتماد در مشروعیت و ثبات دولت نیز سخن گفته است.
بایست اذعان نمود که در جهان مدرن، اعتماد در عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی انسان‌ها نقش دارد. وفا به عهد و صداقت یکی از ارکان اساسی در مراودات تجاری است که سخنیت آن از اخلاقیات و ادبیات فرهنگی یک‌جامعه حاصل می‌آید. ازاین‌جهت؛ اندیشه و آرای مولانا در ترویج پاس‌داری از تعهد و پیمان، می‌تواند مورد توجه باشد. مولانا با فراخ اندیشه و اخلاق‌گرایی سعی می‌نماید که تمامی زمینه‌های خیانت و پیمان‌شکنی را در نهاد بشر نکوهش نماید:
چون درخت است آدمی و بیخ، عهد
بیخ را تیمار می‌باید به جهد
عهدِ فاسد، بیخ پوسیده بُوَد
وز شمار و لطف ببریده بُوَد
شاخ‌و‌برگِ نخل، گرچه سبز بود
با فساد بیخ، سبزی نیست سود
ور ندارد برگِ سبز و بیخ هست
عاقبت بیرون کند صدبرگ، دست
تو مشو غرّه به علمش، عهد جو
علم چون قشرست و عهدش مغز او
(مثنوی معنوی، دفتر پنجم:1166-1170)
مولانا در این ابیات، نظام اجتماعی و نهاد وجود آدمی را به درخت تشبیه نموده است که استواری آن‌درخت به ریشه‌های عمیق ارتباط می‌گیرد و آن ریشه‌ها چیزی نیست جز عهد و پیمان‌داری. او قول شکنی، وفا نکردن به عهد را مایه‌ی پوسیدگی ریشه‌ها در آدمیان می‌داند. از این منظر؛ کارآیی یک‌جامعه محصول پایبندی آدمیان آن به عهد و پیمان است که تمام روابط آن‌ها همانند برگان درخت سبز می‌ماند. چنان‌چه ریشه‌های درخت درصورتی‌که پوسیده بشود؛ برگ‌ها خزان‌دیده و زرد می‌شوند. باید گفت که خصلت و اخلاق عهدنگه‌دار در روابط اجتماعی آدمیان باعث می‌گردد که تمامی شبکه‌های اقتصادی و سیاسی جریان سالم و مطلوب خویش را بپیمایند. برعکس؛ اگر تعهد و وفا به پیمان در مناسبات اجتماعی یک جامعه ضعیف باشد، در آن‌صورت جامعه گرفتار فساد، ریا و عملکردهای مافیایی و خشونت‌بار سیاسی می‌گردد.

 

عشق حرف اول و آخر مولانا
عناصر کلیدی سرمایه‌ی اجتماعی در اندیشه‌ی مولانا، بر بنیاد عشق استوار است، آن‌گونه که عبدالکریم سروش مولانا را «عارف عاشق» و مثنوی معنوی را « عشق‌نامه» توصیف می‌نماید(سروش، 1384: 33-34). در نگاه او جای‌گاه معنوی شخصیت فرزانه و میراث ارجمند مولانا در قلمرو زندگی آدمیان تمدن زبان پارسی و جهان بشری با اقلیم هم نوع‌دوستی، تساهل و تسامح مذهبی، خیراندیشی و پرهیز از نیت و عمل ریاکاری شناخته می‌شود. حلقه‌های اتصال جامعه‌ای که مولانا از آن سخن می‌گوید؛ چه جامعه‌ی آرمانی و چه جامعه‌ی واقع‌گرا، عشق و « حکمت» است. عشقی‌که از دل می‌جوشد و مرده را زنده، گریه را خنده و هوشیار عافیت‌جوی را سرمست شوریده و مجنون زنجیر‌گسلنده می‌کند و حکمتی که از سر می‌جوشد و ریشه در اندیشه و ودیعه‌ی الهی است که کسی باید به‌قدر سعه‌ی وجودی خود، آن‌را بجشد که؛ من لم یذق لم یدر. مولانا ضرورت حیازت حکمت را در مقدمه‌ی منثور دفتر دوم مثنوی به شیواترین اسلوب تبیین کرده است(رحم‌دل، 1384).
مولانا نهال دوستی را در ژرفنای تاریخ بشر نشانده تا آدمیان با استفاده از میوه‌های مثمر آن، هم‌زیستی و هم‌نوع‌پذیری را در اندیشه و عمل پیشه کنند،که از نتیجه‌ی آن خیر و خوش‌بختی در جهان حال و آینده‌ی انسان‌ها فراهم گردد. ازاین‌روی است که بررسی میراث معنوی او در پرتو قاعده‌ی عشق، ما را کمک می‌نماید تا شاخص‌های سرمایه‌ی اجتماعی را به مقصد هم‌گرایی و هم‌بستگی در سطوح روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به بازخوانی گرفته و اتحاد و هم‌گرایی انسانی سرزمین‌های ما را از سطح ملی تا منطقه‌ای مستحکم نماییم.
افزون بر آن؛ علمی‌سازی آرا و اندیشه‌ی انسان‌دوستانه و اخلاق‌محور بزرگانی هم‌چون مولانا در عصر حاضر به مقصد بارورسازی فرهنگ و اخلاقیات، در کنش‌ها و واکنش‌های اجتماعی انسان منطقه‌ی ما، یکی از ضرورت‌های جدی پنداشته می‌شود تا از طریق آن، سلامت نظم‌های اجتماعی سرزمین‌های ما از بحران بی‌اعتمادی و واگرایی، رهایی حاصل نمایند. چون اعتماد و هم‌نوع‌دوستی از گم‌شده‌های اصلی مناسبات اجتماعی انسان‌های سرزمین‌ ماست. باید گفت اعتماد، عدالت و عشق به هم‌نوع، بنیادهای یک جامعه سالم را می‌سازد، در این میان؛ سرمایه‌ی اجتماعی نیز محصول همین ارزش‌های گران‌بهای تمدن انسانی است که فقدان آن زیست جمعی و هم‌بستگی‌های اجتماعی را گرفتار اندیشه‌ها و عملکردهای خشونت‌پرور و فسادزا می‌سازد. ازاین‌روی؛ باید اذعان نمود که میراث فکری و معنوی مولانا با ادبیات بشردوستانه و جلوه‌های عشق و صلح‌جویی نقش کلیدی در هم‌گرایی و هم‌بستگی تفاوت‌ها و گوناگونی فرهنگ‌های درون‌تمدنی و بیرون‌تمدنی منطقه‌ای ما دارد و میراث او برای منطقه‌ی ما خجسته و مبارک است.

 

منابع
بشیریه، حسین.(1400). جامعه شناسی سیاسی، تهران: نشر نی، چاپ بیست و نهم.
بلخی، جلال‌الدین‌محمد.(1392). مثنوی معنوی، به کوشش رنولد نیکلسون، تهران: نشر تمیشه.
حافظی‌زاده، فرزاد.(1394). سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد بین نیروی کار، تبریز: انتشارات دانشگاه آزاد تبریز.
رحم‌دل، غلام‌رضا.(1384).نگاهی بر ساختار اجتماعی اندیشه‌ی مولوی در مثنوی، شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز.
سروش، عبدالکریم.(1384). قمارعاشقانه، تهران: موسسه فرهنگی صراط.
فوکویاما، فرانسیس.(1395). نظم و زوال سیاسی، مترجم: رحمان قهرمان‌پور، تهران: انتشارات روزنه.
گیدنز، آنتونی.(1377). پیامدهای مدرنیت، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: نشر مرکز.
گیدنز، آنتونی.(1384). تجدد، تشخص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه: ناصر موفقیان، تهران: نشر نی، چاپ سوم.
ویمر، آندره اس.(1396). مرزبندی قومیتی (نهادها، قدرت و شبکه‌ها)، ترجمه: محمد رضا فدایی، تهران: انتشارات شیرازه.
هانتینگتون، ساموئل.(1396). سامان سیاسی در جوامع دست‌خوش دگرگونی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: نشرعلم، چاپ ششم.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=975


مطالب مشابه
رسامی

رسامی

15 میزان 1403