زبان پارسی در شبه قاره

28 سرطان 1402
13 دقیقه
زبان پارسی در شبه قاره

محمدافسر رهبین

 

جُستار
روابط تاریخی افغانستان و شبه قاره، به پیش از میلاد مسیح بر می‌گردد. این روابط که در زمان فرمان‌روایی خانواده‌ی «موریا» توسط آشوکا آغاز گردید، با گسترش آیین بودا همراه بود. سپس نیز کنیشکا شاه بزرگ کوشانی که خود از هواداران آیین بودایی شمرده می‌شد، آیین بودا و روابط با شبه قاره را بیشتر توسعه بخشید.
جواهر لعل نهرو چنین گفته‌ای دارد: «امپراتوری کوشان از جهات مختلف جالب توجه بوده است. دولت آن‌ها یک دولت بودایی بود. یکی از امپراتوران آن‌ها به‌نام «کنیشکا» از جمله هواداران جدی و پرحرارت آیین بودا بود. این امپراتوری قریب 300 سال دوام یافت … پایتخت دولت کوشان ظاهراً ابتدا شهر کابل بود و بعد به پشاور که آن‌را «پوروشاپورا» می‌نامیدند، منتقل گشت و در همان‌جا باقی ماند.» (نهرو، 1338: 177) و اما این روابط در اواخر سده‌ی چهارم هجری خورشیدی، رنگ تازه‌ای به‌خود گرفت و زبان پارسی نقش یک پل ارتباط میان دانش و فرهنگ خراسان (افغانستان امروز) و هند گردید.
زبان پارسی نخستین بار توسط سلطان‌محمود غزنوی و هم‌رکابان او به هند برده شد. هرچند محمود از پدری ترک‌تبار و مادر پارسی‌زبان به‌جهان آمده بود، مگر برای فرمان‌روایی، زبان پارسی را برگزید.حضور ده‌ها تن دانش‌مند، شاعر و هنرمند پارسی‌زبان و پارسی‌دان در کنار محمود، یکی از انگیزه‌های دیگر، برای رسمیت بخشیدن این‌زبان به‌عنوان زبان دیوانی و رسمی در شبه قاره بوده می‌تواند. همین‌گونه؛ توجه به فارسی به‌عنوان زبان پایتخت نیز می‌تواند در رسمیت بخشیدن آن، اثرگذار باشد.
پارسی دری، نه‌تنها زبان رسمی حکومت‌داری در هند شناخته شد، بل زبان مراوده و مبادله‌ی دانش و فرهنگ نیز پذیرفته شد و مردمان خراسان بزرگ اسلامی با مردم هند، با همین ابزار به تفاهم مشترک دست یافتند. طرح غزنویان در هند توسط شاهان و دودمان‌های پس از آن‌ها: غوری‌ها، سوری‌ها، لودی‌ها، ابدالی‌ها… و سرانجام توسط گورگانیان، پاس‌داری گردید و هرکدام به گونه‌ای در گسترش و شکوفایی بیشتر زبان پارسی پرداختند. و چنان شد که فارسی، افزون بر زبان دیوانی، زبان ادبیات نیز گردید و آثار ارزش‌مند در عرصه‌ی شعر، عرفان و تصوف، واژه‌شناسی، تذکره‌نویسی، تاریخ‌نگاری و دیگر زمینه‌ها پدید آمد.
عارفان بزرگ غزنه و هرات؛ علی هجویری غزنوی «داتا گنج بخش» مؤلف کشف المحجوب نخستین اثر منثور در عرفان اسلامی، و «خواجه معین‌الدین چشتی» را می‌توان از فرمان‌روایان معنوی در شبه قاره برشمرد. این‌دو شخصیت با دعوت و فراخواندن مردم به عشق و همدیگرپذیری، در آشتی و همدیگرپذیری مذاهب، نقش ارزش‌مندی را انجام دادند. انتقال پیکر ظهیرالدین‌محمد بابر از دهلی به کابل، بر بنیاد وصیت خود او، می‌تواند مورد دیگری از مشترکات و علایق تاریخی میان هند و خراسان باشد.
همین‌گونه؛ نگارش «کابلی‌والا»، توسط شاعر و نویسنده‌ی نام‌آور هند رابندرنات تاگور، در جای خود روابط عمیق فرهنگی و تاریخی میان کابل و دهلی را به روشنی بازتاب می‌دهد. تاریخ‌نگاری، تذکره‌نگاری و ترجمه‌ی آثار گران‌بها و ارزش‌مند از زبان‌های هندی و سانسکریت به فارسی، یکی از دیگر مواردی است که در گسترش ادب و هنر و تاریخ شبه قاره به سایر نقاط حوزه‌ی زبان فارسی خیلی مهم پنداشته می‌شود.
مکتب هندی یا دبستان هندی، که طلیعه‌های نخستین آن در غزل‌های امیرخسرو دهلوی دیده شده و پس از صایب و بیدل و غالب و اقبال، هنوز در سرودهای پارسی‌سرایان هند نیز دیده می‌شود، محصول روابط فرهنگی و زبانی میان هند و خراسان بزرگ اسلامی و افغانستان امروزین می‌باشد.
یکی از موارد خیلی مهم دیگر، نقش زبان فارسی در پدید‌آمدن زبان اردو (ریخته) است. زیرا به گونه‌ای‌که می‌دانیم، زبان اردو، نزدیک به هفتاد درصد الفاظ خود را از زبان فارسی برداشته که به این‌گونه، حیثیت مادر زبان را برای اردو دارد و گاه این درصدی در برخی از اشعار اردو (غالب و دیگران) تا 90 درصد می‌رسد و یا هم وقتی به سرود ملی کشور پاکستان نگاه کنیم؛ این درصدی فراتر از 90 درصد می‌رسد.
در این‌جا باید افزود که؛ روابط تاریخی افغانستان
با هند و هم‌خانوادگی زبان‌های سانسکریت و هندی با زبان فارسی، تاثیرات متقابل نیز داشته است. سکونت‌پذیری هندوها و سیک‌ها در نقاط مختلف افغانستان و حضور ملموس آن‌ها در عرصه‌های مختلف حیات اجتماعی، بیان‌گر آمد‌و‌شدها میان دو کشور همسایه و دوست بوده می‌تواند. هم‌اکنون واژه‌های بسیاری از زبان‌های هندی و سانسکریت و حتی اردو، در گویش‌های مردم افغانستان به‌خوبی محسوس‌اند. در قسمت‌های شمال غربی بگرام و کاپیسا، در جنب سلسله‌کوههای هندوکش، کوهی قرار دارد که مردم به آن «کوه عاشقان» می‌گویند. مگر با توجه به غارها و استوپه‌های بودایی که در دامنه‌های آن وجود دارند، چنان پنداشته می‌شود که نام این کوه «آشوکا» بوده است.
حضور و اقتدار چندین سده‌ی زبان پارسی در هند، چنان هنرمندانه بوده است که با وجود فروپاشی این زبان در اواخر سده‌ی نوزدهم، توسط انگلیس‌ها، هنوز هم در آن سرزمین کسانی هستند که به فارسی می‌نویسند و به فارسی می‌سرایند. توجه به زبان پارسی در هند، توجه به ادبیات طلایی این کشور است و نادیده‌گرفتن زبان پارسی در هند، یک‌سو نهادن بخش زرین تاریخ شبه قاره بوده می‌تواند.
سرانجام این‌که؛ هرچند سال‌هاست زبان فارسی در هند افول نموده، مگر گنجینه‌ی سترگ آثار پارسی شبه قاره، از دارایی‌های مشترک دو کشور باهم‌برادر افغانستان و هند و حتی از سرمایه‌های ارزش‌مند حوزه‌ی تمدنی پارسی شمرده می‌شود.

غزنویان پرچم‌افراز زبان پارسی در هند
محمود غزنوی پس از سبکتگین پدر خود به سال (388 هجری، برابر با 990 میلادی) در غزنه بر تخت نشست. او با نبوغ و استعداد فراوان سیاسی و نظامی که داشت، دامنه‌ی فتوحات پدر را به‌سوی شرق و غرب گسترش بیشتر بخشید و سلطه‌ی دودمان غزنوی را به اوج رساند. «و امیر محمود به هرات باز آمد، پنجم رمضان سنه احد و تسعین و ثلثمائة (391 هجری قمری). و از غزنین سوی هندوستان شد با لشکر عظیم، و به شهر پشاور فرود آمد ….» (گردیزی، 1363)
سلط محمود بر بخش‌های بزرگ شبه قاره نه صرف یک حرکت نظامی ـ سیاسی بود، بل حضور دانش‌مندان و سخن‌وران سترگ در رکاب او؛ زمینه‌ی انتقال زبان فارسی و فرهنگ خراسانی را نیز به شبه قاره فراهم ساخت. «ادبیات فارسی درهند در روزگار محمود غزنوی آغاز گردید. در آن‌دوران افزون بر سپاهیان ارتش، شمار زیادی از افغان‌ها و ترک‌های دیگر نیز وارد هند گردیدند و در پنجاب غربی به آبادانی پرداختند. زبانی‌که این تازه‌واردان با آن سخن می‌گفتند، فارسی بود. محمود غزنوی خود دلبسته‌ی شعر و سخن بود و در دربار او شاعران و ادب‌شناسان زیادی حضور داشتند.» (رضوی، 1389: 2)
زبان فارسی پیش از هر پدیده‌ی دیگر فرهنگی توانست در آن سرزمین جای باز کند. تا آن‌جاکه جای‌گاه رسمی یابد و سده‌ها حضور دیوانی داشته باشد؛ که خطوط پارسی بازمانده بر کتیبه‌ها و بناهای تاریخی هند گواه حضور درازمدت و چندین‌سده‌ی این زبان در شبه قاره می‌باشد. خلف محمود نیز به‌دنبال سلف خویش هم‌چنان به گسترش زبان فارسی در شبه قاره پرداختند و پس از آن‌ها دودمان‌ها، شاهان و فرمان‌روایان دیگر نیز هم‌چنان این راه را ادامه دادند.

پارسی، زبان دیوانی، فرمان‌روایی و رسمی
موارد زیرین را به حیث انگیزه‌های گزینش و پذیرش زبان فارسی در هند می‌توان برشمرد:
1ـ ایجاد سهولت در کارهای اداری و تأمین روابط با پایتخت؛
2ـ حضور زبان‌های مختلف در هند؛
3 ـ آسان‌بودن فراگیری زبان پارسی نسبت به زبان‌های شبه قاره؛
4ـ پهنای حوزه تمدنی زبان پارسی؛
5 ـ حضور دانش‌مندان، شاعران و نویسندگان نام‌آور در گستره‌ی زبان پارسی؛
بی‌گمان زبان پارسی در آغاز، برای مردم شبه قاره، جای‌گاه یک زبان استیلاگر را داشته است. زیرا چنان‌که از تاریخ پیداست؛ تسلط و حضور بیگانگان در هرکشوری، با تهاجم فرهنگی همراه بوده است. از این‌رو نمی‌توان این موضوع را در مورد تهاجم و تسلط غزنویان بر هند نیز نادیده گرفت. مگر با این تفاوت که زبان فارسی به مرور زمان، در متن جامعه و ادبیات هندوستان پذیرفته شد، به‌عنوان زبان رسمی شناخته شد و چنان جای‌گاه باز کرد که بسیاری از آثار به‌جا‌مانده به این زبان در هند، ارزشی فراتر از زبان‌های بومی شبه قاره را کسب کردند.
از دیگرسو، تعدد زبان‌ها در هند ایجاب می‌نمود تا برای انجام امور حکومت‌داری، یک زبان واحد برگزیده شود. از این‌رو؛ زبان فارسی به‌عنوان زبان پایتخت، باعث ایجاد سهولت در روند حکومت‌داری نیز گردید. فراگیری آسان زبان فارسی به‌خاطر نداشتن ضمایر مذکر و مؤنث و نیز ساختار فونتیک نرم و شیرین آن، شاید از موارد دیگر گسترش این زبان در هند گردیده باشد.
یکی از انگیزه‌های دیگری که پنداشته می‌شود زبان فارسی در شبه قاره جای‌گاه دیوانی و رسمی یافته باشد؛ توجه به پهنای گسترده‌ی قلمروهای این زبان بوده می‌تواند. یعنی حضور این زبان در قلمروهای وسیع خراسان بزرگ اسلامی که مناطق آسیای میانه، ایران و افغانستان امروزی و حتی بغداد و کاشغر، که همه برای شبه قاره دارای اهمیت فراوان بودند، عامل دیگری در جهت رسمیت‌یافتن زبان فارسی پنداشته می‌شود. حضور ده‌ها تن دانش‌مند، شاعر و عارف و حکیم پارسی‌زبان و آثار ارزش‌مندی که به زبان پارسی پدید می‌آمدند؛ نیز باید یکی از عوامل اثرگذار در زمینه‌ی گزینش و ترویج زبان فارسی دانست.
پارسی، گنجینه‌ی ادبیات شبه قاره
هیچ پژوهش ادبی و فرهنگی در شبه قاره، بدون مطالعه‌ی سرگذشت زبان پارسی در هند نمی‌تواند، کامل باشد.
زیرا در صورت ندیده‌انگاشتن زبان پارسی، بخش بزرگی از آثار ماندگار و ارزش‌مند شعر و ادبیات و هنر و فرهنگ شبه قاره به فراموشی سپرده می‌شود. حتی سخن گفتن از شعر و ادبیات پارسی، بدون ذکر دبستان هندی در کنار دو دبستان دیگر شعر پارسی (خراسانی، عراقی) نیز نافرجام خواهد بود. «روزگار امیرخسرو را می‌توان به‌عنوان روزگار گسترش و ارتقای ادبیات فارسی در هند دانست، که از دوران حکم‌روایی بلبن آغاز می‌گردد. اما در دوره‌های زمام‌داری خلجی و تغلق چنان درخشید که حضور شاعر دیگر در کنار او مطرح نبود.»(رضوی، 1389: 2).
موجودیت آثار بی‌شمارِ ماندگار و ارزش‌مند فارسی در زمینه‌ی شعر، عرفان و تصوف، تاریخ، تذکره‌ی شاعران، فرهنگ واژگان، حکمت، نجوم و دیگر عرصه‌ها، همه از پیشینه‌ی پربار دانش و فرهنگ در سرزمین هند حکایت دارند. در صورتی‌که این‌همه داشته‌ها نادیده گرفته شوند، بخشی از تاریخ درخشان هند نیز زیر پرسش خواهد رفت. ترجمه‌ی دو اثر مهم؛ کلیله و دمنه(پنچاتترا) و (مهابهارت) دل‌بستگی پارسی‌زبانان به تاریخ و فرهنگ هند را بیشتر ساخت و بر ادبیات پارسی دری تأثیر جدی گذاشت. از جمله در مثنوی معنوی، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی داستان‌واره‌های فراوانی از کلیله و دمنه را به‌کار گرفته شده است.
در روزگار معاصر، ترجمه گیتانجلی اثر شاعر و نویسنده‌ی نام‌آور هند به زبان پشتو در سال 1336، توسط روان‌شاد عبدالرّؤوف بینوا (1292 ـ 1362) شاعر و نویسنده‌ی افغانستانی، و چند سال بعد توسط دکتور عبدالغفور روان‌فرهادی نویسنده‌ی افغانستانی به زبان دری ترجمه گردید. فرهنگ قواس (فخرالدین مبارک‌شاه غزنوی، نگارش 699 هجری)، فرهنگ آنندراج (محمد ادشا متخلص به شاد، نگارش 1888 میلادی)، غیاث‌اللغات (محمد غیاث‌الدین رامپوری، نگارش 1242)، فرهنگ جهان‌گیری (جمال‌الدین حسین اینجوی شیرازی، نگارش 1017 میلادی)، برهان قاطع (محمدحسین بن خلف تبریزی، نگارش1030) و ده‌ها فرهنگ واژگان پارسی دیگر در هند نوشته‌اند که از سرمایه‌های مشترک ادبی حوزه‌ی زبان پارسی شناخته می‌شوند.
در تذکره‌نویسی نیز شبه قاره پیش‌تاز بودده است و نخستین تذکره‌ی سخن‌وران فارسی‌گوی در این سرزمین پدید آمده است. چنان‌که در «طور معنی» چنین آمده است: «این حقیقتی تردیدناپذیر است که در عرصه‌ی تألیف فرهنگ‌ها و کتاب‌های دستور زبان فارسی و تذکره‌نویسی، زبان‌دانان هند بر اهل زبان تفوق داشته و در این‌راه پیش‌قدم و راهنمای آنان بوده‌اند و این مزیت هم نصیب هندوستان شده که «لباب‌الالباب» نخستین تذکره‌ی سخن‌وران فارسی موجود در جهان در همین‌جا نگاشته شده است (سحرکاکوزوی، بی‌تا: 17).
در اثر دیگری پیرامون تاریخ‌نگاری چنین آمده است: «بنا به اطلاعات موجود، تاریخ‌نویسی فارسی در هند، تحت تأثیر تاریخ‌نویسی دوره‌ی غزنویان آغاز گردید. در آن‌زمان ترجمه‌ی فارسی تاریخ طبری که توسط ابوعلی البلعمی صورت پذیرفت، مسیر جدیدی را پیش روی فارسی‌نویسان گشود. پیرو آن ابو سعید بن عبدالحی گردیزی کتاب «زین‌الاخبار» را به سال 1050 هجری نگاشت که در این کتاب، علاوه بر شرح تاریخ (افغانستان و ایران کنونی) درباره‌ی هند شمالی و آداب و رسوم هند پرداخته است.» (شیکهر، 2009)
همین‌گونه؛ کار چاپ آثار فارسی در شبه قاره، به چند سده‌ی پیش از امروز می‌رسد، که آثار منتشره‌ی چاپ‌خانه‌های کلکته، بمبئی، کراچی و برخی دیگر به سراسر کشورهای حوزه‌ی زبان پارسی صادر می‌گردید. کار ارزش‌مندی که می‌تواند پژوهش‌گران را در زمینه‌ی شناخت و مطالعه‌ی آثار فارسی چاپی در هند کمک کند، اثری است که به کوشش محقق و ادبیات‌شناس پاکستان، عارف نوشاهی زیر نام «کتاب‌شناسی آثار فارسی چاپ‌شده در شبه قاره» تألیف گردیده و بار نخست در سال 1391 منتشر شده است. « بر بنیاد این پژوهش طبع و نشر فارسی در شبه قاره در سده‌ی هجدهم آغاز گردیده است. چنان‌که نخستین کتاب فارسی شبه قاره زیر نام «انشای هرکرن» به سال 1781 در کلکته منتشر گردیده است. چاپ آثار فارسی در زمانی آغاز گردید که زبان اردو جانشین زبان فارسی می‌گردید و فارسی رو به افول گراییده بود. با آن‌هم در سده‌های هجدهم و نوزدهم، فارسی زبان علمی و ادبی بود.» (خورشید، 2013: 101).

شعر، شعور برتر
در کشورهای شرقی، شعر یکی از پدیده‌های اثرگذار در روابط انسانی شمرده می‌شود. از همین‌رو؛ شعر فارسی در هندوستان مورد توجه فراوان قرار گرفت. اعتبار دیوانی و رسمی زبان فارسی سبب گردید که شاعران و نویسندگان از روی نیاز و گاهی برای تفنن این زبان را فرا گیرند. از همین‌رو؛ شاعران بزرگی که طی چند سده‌ی مورد نظر در هند ظهور نمودند، یا کلاً به زبان پارسی شعر سروده‌اند و یا هم این‌که دو زبانه بوده‌اند. یعنی افزون بر زبان‌های مادری، به زبان فارسی نیز صاحب دیوان بوده‌اند. برخی از شاعران نام‌آور زبان پارسی این‌ها بوده‌اند:
ابوالفرج رونی، مسعود سعد سلمان (لاهور)، مختار غزنوی، سعدالدین عور غزنوی، امیرخسرو دهلوی، امیرحسن دهلوی، تاج‌الدّین ریزه ،طالب آمُلی، سلطان باهو، ملاشاه بدخشی، میرزا عبدالقادر بیدل، میرزا اسدالله‌خان غالب، عرفی شیرازی، فیضی دکنی… نخستین شاعر فارسی‌سرا در هند، ابوالفرج رونی را گفته‌اند که در دربار سلطان‌ابراهیم غزنوی و فرزند او سلطان‌مسعود گذرانیده است و از قصیده‌سرایان نام‌آور خوانده شده است.
سرزمین شبه قاره، هم از دیدگاه مذهبی و هم از لحاظ تصوف، با شعر و موسیقی عجین گردیده است. از این‌رو؛ شعر پارسی هم در متن جامعه و هم در دربار شاهان هند حضور داشته است. چندین تن از شاهان و شه‌بانوان، خود شاعر و سخن‌ور بودند و به پارسی شعر می‌سرودند. از آن‌میان سلطان ابراهیم لودی، خود به فارسی شعر می‌سرود و در اشعارش «گل‌رخ» تخلص می‌کرد. همین‌گونه؛ شاه‌جهان ‌یگم (1023 ـ 1092 هجری قمری) فرزند شاه‌جهان و ممتاز محل، از بانوان پارسی‌سرا در هندوستان بوده است.
پس از گسترش زبان فارسی درهند، افزون بر ظهور و حضور شاعران پارسی‌گوی درهند، آثار شاعران نام‌آور پارسی‌سرا از نواحی مختلف خراسان بزرگ اسلامی، به هند راه باز کرد. فردوسی، سنایی، خاقانی، مولانا جلال‌الدّین محمد بلخی، سعدی، حافظ، صائب و برخی دیگر به زودی و حتی در زمان حیات خویش شناخته شدند و آثار آن‌ها در شعر و ادبیات هند خیلی اثر گذار بوده است.
سید حسن دهلوی (649 ـ 737) و امیرخسرو دهلوی(651 ـ 725) از جمله شاعرانی‌اند که از سعدی شیرازی تأثیر برداشته‌اند و همین‌گونه تأثیرگذاری‌های حافظ را در اشعار و سروده‌های میرزا اسدالله‌خان غالب به روشنی می‌توان دید. در سده‌های پسین، محمد‌اقبال لاهوری شاعر نام‌آور شبه قاره(پاکستان) تا آن‌جا از مولانا جلال‌الدین‌محمد بلخی اثرپذیر بوده که در اشعارش خود را مرید او قلم‌داد کرده است: «برای تأثیربرداری متقابل شاعران و سخن‌وران شبه قاره با دیگر شاعران پارسی‌سرا می‌توان نمونه شعری از سه شاعر بزرگ؛ سعدی، امیرخسرو و حافظ آورد که در هیأت یک قافیه و ردیف سروده شده‌اند و بیان‌گر رابطه‌ی نزدیک شاعران فارسی‌گوی در آن روزگار بوده می‌تواند:
سعدی:
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری، طاقت نماند مارا
امیرخسرو:
آن شه به‌سوی میدان خوش می‌رود سوارا
یارب نگاه داری آن شه‌سوار مارا
حافظ:
دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را!
دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا
آن‌هایی که با شعر پارسی آشنایی دقیق دارند، مطالعه‌ی کامل متن غزل‌ها نه، بلکه حتی با نگاه ساده به این سه مطلع سه شعر، می‌توانند اشتراک ذهنی و نزدیکی میان آن‌ها را به‌خوبی لمس کنند» (رهبین، 1389: 90).
هرچند با تسلط انگلیس‌ها بر هند و حضور کمپنی هند شرقی، زبان پارسی به افول گرایید، مگر شعر پارسی پس از حصول استقلال هند (1947) نیز ادامه یافت و تا امروز سخن‌وران زیادی به این زبان شعر می‌سرایند. بیشتر شاعران پس از این دوره دوزبانه‌اند. برخی از شاعران فارسی‌گوی که پس از آزادی هند مطرح بوده‌اند: رئیس نعمانی (زاده‌ی 1955)، رادهی شیام رستوگی احقر (گزینه‌ی او زیر نام «نقش‌های رنگ‌رنگ» در سال 1945 منتشر گردید)، طارق امروهوی (زاده‌ی 1943)، ولی‌الحق انصاری(زاده‌ی 1924)، اکبرالنساء بیگم مضطر (زاده‌ی 1936)، نگهت‌شاه جهان‌پوری (زاده‌ی 1905)، قمر مرادآبادی (زاده‌ی 1911) و بانو طاهره سعید.
به گونه‌ای که می‌دانیم، شگردهای سرایش شعر پارسی را در سه سبک؛ خراسانی، عراقی و هندی مشخص نموده‌اند، که نخستین جرقه‌های سبک هندی در سروده‌های امیرخسرو دهلوی دیده می‌شوند و آخرین سخن‌ور این سبک بیدل دهلوی می‌باشد. میرزا عبدالقادر بیدل، سبک هندی را به اوج برد و با حدود یک‌صدهزار بیت، در ردیف شاعران پرسخن جهان قرار گرفت. امروز بیدل‌شناسی در اکثر کشورهای منطقه برای شناسایی اندیشه‌های عرفانی و انسانی بیدل وجود دارد. این‌گونه شعر پارسی برای انتقال شعور و عواطف انسانی یک پدیده‌ی کارآمد بوده و سخن‌وران هندی در این جهت نقش مهم و ارزش‌مند داشته‌اند.
امروز نیز در هندوستان شاعران بسیاری وجود دارند که در کنار زبان‌های اردو و هندی به فارسی نیز شعر می‌سرایند. چند تا از این شاعران که خیلی اشعار خوب و دلپسند می سرایند افرادی مانند، دکتور اخلاق احمد آهن، نقی عباس، بلرام شوکلا.

نقش پارسی در ایجاد زبان اردو (ریخته)
پژوهندگان، در مورد تاریخ زبان اردو، نظریه‌های گوناگون دارند و در مورد خاست‌گاه و چگونگی پدید‌آمدن این زبان، نظریه‌ی بسیار دقیق وجود ندارد. از میان پژوهندگان، آقای دکتور غلام‌حسین افتخار چنین نظریه‌ای دارد: «همراه با فتوحات سلطان‌محمود غزنوی، در شبه قاره روزگار تازه‌ای آغاز گردید. سلسله‌ی این فتوحات از سال 1000 تا 1026 میلادی جریان داشت و افزون بر پنجاب و سند، پای فاتحین تا قنوج، گجرات، متهرا و کالنجر نیز رسید. مگر محمود غزنوی این مناطق مفتوحه را مشمول سلطنت خود نساخت و در سال 1025 با تعیین نایب خود در لاهور، پنجاب را قلمرو خود اعلام نمود.
فاتحان جدید افغان و ترک بودند. در روزگار غزنوی‌ها، مسلمان‌ها در پنجاب صاحب شکوه و شأن فراوان گردیدند. علما و عرفا با رفت‌و‌آمدهای خویش در آن‌جا مراکز دعوت و ارشاد بنیاد نمودند و به تبلیغ دین پرداختند. به اثر این دعوت‌ها، باشندگان بومی گروه‌گروه به اسلام مشرف گردیدند و تأثیرات این انقلاب تغییر بر زبان نیز تأثیر گذاشت. به‌این‌ترتیب؛ فاتحان با مسکن‌گزیدن در پنجاب، زبان گفت‌وگوی آن‌ها را نیز پذیرفتند. به این‌گونه در روزگار غزنوی، افزون بر زبان‌های فارسی، ترکی و عربی، خط و خال زبان «هندوی» نیز نمایان گردید.» (اعجازخان، 2006).
تأثیرپذیری اردو از فارسی به‌حدی است که برخی از ادب‌شناسان اردو را «عروس زبان فارس» لقب داده‌اند. زبان اردو را در آغاز «ریخته» می‌نامیدند، چنان‌که میرزا اسدالله‌خان غالب (زاده 1212 هجری قمری، وفات 1896 م) بیتی دارد: این اردوی معلی یا ریخته یا اردو، رفته‌رفته چنان به اوج می‌رسد که سخن‌وران آن، از شاعران نام‌آور شبه قاره شناخته می‌شوند.
طرز بیدل میں ریختہ کہنا
اسداللہ خاں قیامت ہے (احمدخان، 1983: 12)
یا این بیت دیگر از غالب:
جو یہ کہے کہ ریختہ کیوں کر(کہ) ہوں رشک فارسی
گفتۂ غالب ایک بار پڑھ کے اسے سنا کہ یوں (احمدخان، 1983: 12)
این دو بیت اردوی غالب، دو نکته را می‌رسانند:
1ـ این‌که غالب در شعر اردوی خود نیز از بیدل متأثر است و این خود تسلط پارسی بر اردو را می‌رساند؛
2ـ این‌که اردو با وجود تأثیرپذیری از پارسی، خود به اوج رسیده و اسباب رشک پارسی پنداشته می‌شود.
و این در حالی‌ست که دیوان پارسی غالب بزرگ‌تر از دیوان اردوی او می‌باشد.

افول زبان پارسی در شبه قاره
زبان فارسی پس از ورود به شبه قاره (اواخر سده‌ی چهارم هجری)، در مدت‌زمان کوتاهی به اوج رسید و توانست بیشتر از هشت‌قرن در آن سرزمین حضور رسمی و مأنوس داشته باشد. اهل علم و دانش همه فارسی می‌دانستند و فارسی زبان تجارت و مراوده نیز بوده است. از همین‌رو؛ نویسندگان اردوزبان که معمولاً فارسی نیز می‌دانستند، در نبشته‌های اردوی خود به اشعار فارسی استناد می‌جستند. به‌گونه‌ی مثال مولانا ابوالکلام آزاد در «غبار خاطر» که یکی از آثار ارزش‌مند در زبان اردو پنداشته می‌شود، رویکردهای زیادی به اشعار مولانا، سعدی، حافظ، بیدل و دیگر شاعران پارسی‌سرا دارد. یک‌تن از استادان نام‌آشنای زبان فارسی درهند، دکتور شریف‌حسین قاسمیکه حدود سی‌و‌پنج سال در هندوستان مشغول تدریس زبان فارسی بوده است، در یک مصاحبه چنین می‌گوید: «پدرم مفسر قرآن بود. من دروس ابتدایی را نزد او فراگرفتم… او فارسی را خوب می‌دانست و به‌من فارسی درس می‌داد. من کتاب‌های گلستان، بوستان و سایر آثار مقدماتی زبان فارسی را نزد او آموختم. من علاقمندی به زبان فارسی را از خانواده‌ی خود به ارث برده‌ام.» (شهرکتاب، 1395)
در بیشتر از هشت قر ن حضور پر رونق زبان فارسی در شبه قاره، افزون بر خلق آثار بی‌شمار در زمینه‌های شعر و ادبیات، تذکره‌نویسی، تاریخ، نجوم و دیگر بخش‌های دانش و فرهنگ، هزاران نسخه‌ی خطی آفریده شد. نسخه‌های خطی از شاهنامه، مثنوی معنوی، بوستان و گلستان، دیوان حافظ و بسیار دیگر، هم‌اکنون در کتاب‌خانه‌های معتبر هند موجود‌اند.
همین‌گونه؛ موجودیت شعر و خط پارسی بر کتیبه‌ها و نیز بر رواق‌های بناهای تاریخی هند، از تاج‌محل تا قطب منار و از قلعه اسکندر تا البرت هال جیپور، همه گواه حضور مأنوس زبان پارسی و تاریخ درخشان آن در شبه قاره می‌باشد. در کتاب ادبیات فارسی در عهد اورنگ‌زیب ( فارسی ادب بعہد اورنگ زیب) چنین آمده است: «تصور همگان بر این است که زوال شعر پارسی در هند از روزگار اورنگ‌زیب آغاز می‌گردد و عامل اصلی این افول نیز اورنگ‌زیب شناخته می‌شود. زیرا او به سمت ملک‌الشعرا پایان بخشید و حمایت دولت از شاعران را قطع نمود. از این‌رو؛ چنان پنداشته می‌شود که در برابر بالندگی شعر مانعی پدیدار گردید» (انصاری،2006: 17).
از این گفته می‌توان استنباط نمود که؛ وقتی شعر به‌عنوان یکی از گونه‌های پیش‌تاز ادبیات رو به افول می‌نهد، بی‌گمان گونه‌های دیگر ادبی نیز نمی‌توانند از آسیب به‌دور مانند.
و اما برخی‌ چنین می‌اندیشند: «پس از سال 1857 م که هندوستان شاهد انحطاط همه‌جانبه‌ی خود بود، اما ادبیات فارسی در این‌عهد، نه‌تنها از لحاظ کیفیت قابل ملاحظه است، بلکه از نظر کمیت نیز بیش از آن است که در دوره‌ی به اصطلاح شکوفایی پدید آمده بود. طی این‌دوران هرج‌و‌مرج سیاسی و اجتماعی که نتیجه‌ی به‌قدرت‌رسیدن انگلیسی‌ها در هند بود، زبان و ادبیات فارسی اعتبار خود را حفظ کرده بود و حامیان و دوست‌داران زیادی در سراسر هند داشت.» (اشرف‌خان، بی‌تا) و سرانجام، زبانی که سده‌ها در دیوان‌ها و دل‌های میلیون‌ها انسان شبه قاره جای داشت، با تسلط استعمار بریتانیا و رسمیت‌یافتن زبان انگلیسی، به افول گرایید.
مگر باور بر این است که ره‌آورد زبان فارسی در شبه قاره چنان سترگ و سنگین و ارزش‌مند است که نادیده‌انگاشتن و فروگذاشتن آن، فراموشی بخش بزرگی از تاریخ و فرهنگ هندوستان خواهد بود. از همین‌رو؛ هنوز هم دل‌بستگی به زبان فارسی دری وجود دارد. هنوز هم زبان فارسی در دانشگاه‌های هند و دیگر کشورهای شبه قاره تدریس می‌شود و هنوز هم فارسی‌دانان در این سرزمین‌ها به زبان فارسی شعر می‌سرایند و هنوز هم صدای اقبال لاهوری چنین بالاست:
گرچه هندی در عذوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین‌تر است

رویکردها:
1. 1ـ نهرو، جواهرلعل. (1338).نگاهی به تاریخ جهان، امپراتوری مرزی کوشان، ترجمه: محمود تفضلی.
2. 10ـ احمدخان، حمید. (1983). دیوان غالب، نسخه‌ی حمیدیه کراچی، لاهور: مجلس ترقی ادب لاهور، چاپ دوم.
3. 12ـ پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب. (1395). 35 سال آموزش زبان فارسی در شبه قاره، بی‌جا.
4. 13ـ انصاری، نورالحسن. (2006). ادبیات فارسی در روزگار اورنگزیب، دهلی: دانشگاه دهلی
5. 14ـ مجلة تحقیقات فارسی، به کوشش علیم اشرف خان، مقاله‌ی خانم مهتاب جهان، تاریخ آثار فارسی در هند.
6. 2ـ گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحّاک ابن محمود. (1363). تاریخ گردیزی، تصحیح تحشیه و تعلیق: عبدالحی حبیبی، تهران: نشر دنیای کتاب.
7. 3ـ رضوی، سلمان. (1389). شاعران فارسی‌سرا در هند، ترجمه: محمدافسر رهبین،کابل: انتشارات سعید.
8. 5ـ منشی احمدحسین سحر کاکوزوی. بی‌تاریخ، مرکز تحقیقات فارسی، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، دهلی نو.
9. 6ـ شیکهر، چندر. (2009). تاریخ‌نویسی در ادب فارسی هند، نشر گروه فارسی دانشگاه دهلی.
10. 7ـ خورشید، عطا، تاریخ چاپ آثار فارسی در شبه قاره، پیغام آشنا، سه ماهی، علی گر، شماره 53ـ 54 اپریل 2013.
11. 8ـ رهبین، محمدافسر. (1389). رند شیراز و طوطی هند، کابل: انتشارات سعید.
12. 9ـ اعجازخان، وهاب. (2006). تاریخ زبان اردو، اردو محفلیں.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=292


مطالب مشابه