بخش چهارم و پایانی
نویسنده: دکتر مریم ظریف، استاد دانشگاه هرات
ادامهی واژهنامه:
تروش کردن/ پینک تروشی: اخم کردن، پیشانی ترشی:
همی که خور توروش کردک پریجو
بترسیده و خور لوکّه کشیده (همان: 61).
تور مایم: دوستت دارم:
به قرآن خیلی تور مایم پریجو (همان: 2).
تَخبُم: تختبام: قسمتی از پشت بام یا حیاط طبقهی دوم که بالاتر از سطح زمین درست میکردند و برای نشستن عصرانه یا خوابیدن استفاده میشده است:
اگی رفته که تَخبُم خور بروفه
بلخشه از سرِ بُم کلّهپا شه (همان: 48).
***
همو تَخبُم و تاوستون و گرمی
همو خاوا به زیر پشهخونه (همان: 88).
تُندَه: بلندی، سربالایی بین راه:
سوهَن کردم همو تاوقاچ کُنده
همینجی یُم اَنِی نزدیک تنده
ته: داخل، تو:
به ته خونه به خو باسکل خریده (همان: 50).
به ته دل مه هزاراتا سواله (همان: 53).
جاوری پکه/ پُلّه/ ذرت بو داده:
پریجو، جاوری پکّه ر خیلی مایی!
به دم مکتب تو جاوری میفوروشم (همان: 37).
جُلجَغَندِی: شلخته و نامرتب:
پریجو هلّهگک هوش خور بگیرک
شلخته تا به کی و جُلجغندی؟ (همان: 65).
چُرتزدن: اندیشهکردن، تأملکردن:
مه چُرتِ خونه و باغی ندارم (همان: 32).
***
پریجو چُرتی یه وُ دل گرفته
فقط میگی دهن خور گِل گرفته (همان: 50).
چنگاو: گرفتار:
به زلفا تو دلم چنگاو نمیشد (همان: 29).
چوری: النگو:
جرینگس میکنه تا چوریا تو (همان: 1).
خَپ و چُپ: آهسته و آرام:
همیتاو خپ و چپ بیسرصدا یه (همان: 13).
خرم بارک: شلوغی، بههمریختگی، بیر و بار:
ازینجی تا به مَجغَندک، نمیشه
نزن دستک، که بم دستک نمیشه
همه شعره، دوبیتی هم پریجو
بگو اینجی، خَرُمبارک نمیشه (همان: 93).
خراب کسی را دیدن یا ندیدن: این جمله که بیشتر به شکل «خرابَ تور نبینم»، بهکار میرود از اصطلاحات و جملههای ریخته و استوار کاکهها است. کاکهها گروههای مردمی اند با فرهنگ خاص و طرز لباسپوشیدن و حرفزدن مخصوص به خود که همواره در کنار مردم مظلوم و محروم قرار میگیرند و از آنان دفاع میکنند. این گروه از مردم اگرچه وجوه مشترکی با قروتکها دارند، به لحاظ اخلاق و رفتار کاملاً متفاوت و مخالف قروتکها یا همان اوباشان هستند. کاکهها تاریخ طولانیتری دارند و در کابل، ولایات مرکزی و شمالی بیشتر استند و در هرات کمتر، ولی به هرحال حضور داشتند:
ادای کاکهها ر میکرد پری مه
به یاد تونه پری، از “بابه موسا”
صدا خور تاو و پچ میداد و میگفت
خراب تور نبینم بچهکاکا (همان: 83).
خود را بهدرآوردن: پز دادن، خود را گرفتن:
پِرَن آستین کُته سرخ نپوشک
نیار خودخور بهدر آخه پریجو (همان: 68).
خُسرُونی: خواستگاری:
مه میترسم به خسرونی بیایم
همی جفگاو مر هم پیشکش بگیره (همان: 40).
خودخور نشون دادن: اظهار وجود، نمایان ساختن تواناییها، خودی نشاندادن:
چکار میشه وخی خودخور نشون ده!
دلم دسپخت تور مایه پریجو (همان: 49).
دل مه به خاک شه: بمیرم (برای بیان مهر و شفقت بهکار میرود، مانند بمیرم برات):
چری کُنجُل شده، دل مه بهخاک شه
لب و لنج پریجو مه کشاله (همان: 53).
دهن گِل گرفتن: خاموش بودن:
پریجو چُرتی یه وُ دل گرفته
فقط میگی دهن خور گِل گرفته (همان: 50).
روفتن: جارو کردن:
اگی رفته که تخبُم خور بروفه
بلخشه از سرِ بُم کلّهپا شه (همان: 48).
زار و زهیر: لاغر و نزار:
پریجو مه چری زار و زهیره
دلم از زندگی ولا که سیره (همان: 41).
سپرزی شدن، قُناغ (حناق یا خناق) گرفتن، درد بیدرمان، مرگ مفاجا: گونهای نفرین که برای فرد مریضی خطرناک و مرگ ناگهانی طلب میکنند:
پریجو رُز دشمن تو سیا شه
سپُرزی شه لغدمال بلا شه
قناغ و درد بیدَرمُن بگیره
به مرگ مفاجا مبتلا شه (همان: 43).
سارغ: بقچه: پارچه چهارگوشی که زنان داخل آن لباس و سایر لوازم خود را میگذارند:
به ته کوچه هزارتا لندَهوره
بده سارغ حموم خور به دستم (همان: 67).
سرآهنگ: یکی از بهترین آوازخوانها و موسیقیدانهای سبک کلاسیک افغانستان است. وی شعرهای بیدل را با سبک خاص موسیقی مشترک هند و افغانستان که غزل نامیده میشود میخواند:
تو باشی شعرکا بیدل پریجو
و مه هرشاو سرآهنگ تو باشم (همان: 30).
سردل: حوصله:
برفتی تا پریجو از کنارُم
دگه سردل به هیچ کاری ندارم (همان: 63).
***
نمیشه پشت گردن خور بخارم
به دوبیتی دگه آر خور نیارم
همه میگن بگو، میگم به شرطی
پریجو هم نگه سردل ندارم (همان: 91).
سودا کردن: معاملهکردن، همچنان دغدغه و وسواس به خرجدادن. در معنای اول:
خدایا دل به دل سودا نمیشه
هوای همدلی پیدا نمیشه (همان: 9).
به معنای دوم:
به هر کنجی ازی دنیا پریجو
مسافر دارُم و سودا، پریجو
دمی اینجی یُم و گاهی به اونجی
سری دارم و سوداها، پریجو (همان: 22).
زغند: زغند آتش ، چوب یا ذغال سرخ شده.
غرچیدن: جویدن، گازگرفتن:
بُگُفتُم باشه لمبُس تور بغرچم
لبا خور لکتاو کردی پریجو (همان: 38).
غلغلاو: غالمغال (قالومقال)، سروصدا راهانداختن:
همیتاو غلغلاو کردک، پریجو (همان: 45).
غُلُولُو: غلت خوردن، درحال غلت خوردن:
الهی بشکنه دم پس نیاره
غُلولو شه بخیر از کپچ باره (همان: 73).
قُت و پُت: کاملاً و پنهان از نظرها. (این اصطلاح بار عاطفی منفی دارد):
تموم پولَکا مر مُختین تو
پریجو قُت و پُت لوکه بخورده (همان: 54).
قراری: آرامش و امنیت:
همو یاری و یاریها پریجو
همو رُزا، قراریها پریجو (همان: 85).
قروتک: گروههای اوباشان شهر هرات که در این اواخر با پوشش خاص ظاهر میشوند و با ایجاد ناامنی، دزدی، غارت، لت و کوب و چاقوکشی و ایجاد خشونت، سبب ناراحتی و نگرانی مردم شدهاند.
یکی حیرون دُزّ و اختطافه
یکی هم از قروتک بم غلافه
یکی محکم گرفته باسکل خور
یکی قایم شده زیر لحافه (همان: 79).
قدیفه/ قطیفه، روسری:
قدیفی خور بده آخه پریجو
به اشکا خو که دسمالی ندارم (همان: 19).
قُلّاج دادن: پیچ و تاب دادن:
چکار کردُم که مر اخطار دادی
که خور قُلاج به مثل مار دادی
فقط هِلّهگکی پیشتر خزیدُم
به یک پیشراو کو مر نسوار دادی (همان: 44).
کاسهگدا: فقیر و نداری که دست یا کاسه پیش روی مردم میگیرد و گدایی میکند:
پریجو دشمن تو روسیا شه
به هر پسکوچهیی کاسهگدا شه (همان: 48).
کپچ/ کپچ باره: واژهی کپچ به معنای سقف و بلندترین قسمت یک جای مرتفع بهکار میرود، مانند کپچ آسمون، کپچ باره. به دیوارهای شهر در قدیم باره میگفتند. این واژه هنوز هم بین مردم هرات رایج است و بقایای دیوارهای شهر کهن هرات را باره میگویند:
الهی بشکنه دم پس نیاره
غُلولو شه بخیر از کپچ باره (همان: 73).
کلاونگ: مشغول
مه خوش دارم کلاونگ تو باشم
و محرم بم دل سنگ تو باشم (همان: 30).
***
غزلها مر نخونده پاره کردی
به دوبیتی کلاونگم پریجو (همان: 5).
کُنجُل: چروک، مچالهشده.
چری کنجل شده، دل مه بهخاک شه (همان: 53).
کوکوستو: قمری:
کوکوستوی دلم میگه که کوکو (همان: 28).
گتله: کوتاهقد بداندام:
همو گُتله که مثل فیل چاقه
و روی یو به مثل مندلاقه (همان: 48).
گوشت لند: گوشت خشکشده. چوب گوشت لند: چوبی که تیکههای نمکسود گوشت را سوراخ کرده به آن در میکشند و در آفتاب خشک میکنند. کنایه از لاغری و سیاهی است.
همو که مثل چوب گوشت لنده
خیال کرده پری واری بلنده
به یک پوف کلّهپا میشه به قرآن
همیتاو مردهغش، هِلّه به بنده (همان: 110).
لُمبُس/ گونه، صورت:
بُگُفتُم باشه لمبُس تور بغرچم
لبا خور لکتاو کردی پریجو (همان: 38).
کوتاو کردن: کسی را بهشدت ناراحت و بیحوصله کردن، در این حالت گفته میشود «مر کوتاو کردی» یا «دیونه جون مه کردی».
به غمزه مر کوتاو کردی پریجو (همان: 38).
لکتاو: آویزان.
لبا خور لکتاو کردی پریجو (همان: 38).
لوکک خونی: مریضی که غدههای خونی از بدن بیرون بزند:
بمره هرکه اور آزرده کرده
الهی لوکک خونی بگیره (همان: 41).
لوکه کشیدن/ کلوس کشیدن: خود را جمعکردن، از ترس، سرما یا ناراحتی:
همی که خور توروش کردک پریجو
بترسیده و خور لوکّه کشیده (همان: 61).
لَوسَکِی: سیلی. لوس: صورت، گونه:
اجاق لوسکیها، داغ داغه
تنور بوسهها، سرده پریجو (همان: 74).
لچر: زن بسیار زشتخو و شلیته که سر هر مسألهی کوچکی سروصدا و داد و بیداد راه میاندازد:
همو لچّر که از گوشه برنده
زده هی، هرُّهِر بم زیر خنده
عجب لیبات جتّی بوده ولا
گلوبند پریجو مر بکنده (همان: 51).
ماوری/ فرش ماوری: نوعی قالین دستباف عالی که قوم ترکمن یا موریها در هرات می بافند و شهرت جهانی دارد. موری در اصل مروی است. مرو با پسوند یای نسبتی، یعنی متعلق به مرو یا شهر ماری ترکمنستان:
نمِگم فرش ماوری می فوروشم
بگی هرچی تو، فوری می فوروشم (همان: 37).
مختین: بهخاطر، به این دلیل: تغییرات وارده بر این واژه را نمیدانم که ابتدا چه بوده و در اثر چه فرایندی به این شکل درآمده است:
عموجو تو که قرض از مه بُبُرده
نمایه هِلّهگک خودخور که شُر ده
تموم پولکا مر مُختین تو
پریجو قُت و پُت لوکه بخورده (همان: 54).
مردهغش: لاغر مردنی
همو که مثل چوب گوشت لنده
خیال کرده پری واری بلنده
به یک پوف کلّهپا میشه به قرآن
همیتاو مردهغش، هِلّه به بنده (همان: 38).
ملایم: نرم و تپل
پری دستا سفید تور بگردم ملایم مثل یک لوکه خمیره (همان: 39).
مشت و یخن: مشت بهیخن شدن، درگیرشدن، دعوای فزیکی دوتن با یکدیگر که از یقهی همدیگر بگیرند.
اگی مشت و یخن باشه پریجو
بخور مشتی بزن باشه پریجو (همان: 10).
ناخون (ناخن) دادن: توانایی دادن. به عنوان یک نفرین به کار میرود که خدا این توانایی اندک را که ناخن داشته باشی و بتوانی از پس خاراندن خود بربیایی، از تو بگیرد:
الهی هرکه آزار ده پری مر
خدا ناخون نده خودخور بخاره (همان: 73).
هِلّه/ هِلّهگک: اندکی، خیلی اندک:
کیچیری گوشت لند و پلِی کُرسی
وُ کُرسی، هلهگک نغزیک ارسی
***
عموجو تو که قرض از مه بُبُرده
نمایه هلّهگک خودخور که شُر ده (همان: 54).
هله بهبند: به کس یا چیزی که حالت و موقعیت خود را به یکباره از دست دهد و یا به آسانی و زودتر از حد انتظار تغییر حالت دهد، هله بهبند میگویند.
به یک پوف کلّهپا میشه به قرآن
همیتاو مرده غش، هِلّه بهبنده (همان: 110).
هوش کردن: مواظب بودن، مراقبت کردن:
به بابو تو همی آخِر هفته
بُگُفتُم هوش کُنک بابو که نفته (همان: 45). (گفتم پدربزرگ مواظب باش نیفتد)
***
نمام دسمال به پینک خو ببندی
آخی هوش کو که کاوشا خور بکندی
پریجو هلّهگک هوش خور بگیرک
شلخته تا به کی و جُلجَغندی؟ (همان: 65).
هولکی: سراسیمه، هول > هولکی
همیتاو هولکی مثل همیشه
بهدور از چیشم هرچی قوم و خیشه (همان: 47).
***
هیله بیله: بیهوده و بی اهمیت:
آهاو لالا بیا چیشما خو وا کو
نلخشی تا، برو خور جابجا کو
به دوبیتی نچسپک، هیله بیله
همی کاره یله، بم شاعرا کو (همان: 98).
یکه: تنها:
کمر خور مه به خدمت تو ببستُم
چری یکّه پری؟ آخی مه هستم (همان: 67).
یادداشت: اعداد پس از واژگان یا بیتها نشانگر شمارهی دوبیتی در کتاب پریجو است.
منابع:
آشوری، داریوش. (1373). شعر و اندیشه. چاپ نخست، تهران: نشر مرکز.
جلیلی، جواد. (1384). ادبیات جادهای. چاپ دوم، قم: انتشارات وفایی.
حبیبی، عبدالحی. (1341). «چندکلمه از لهجهی هروی و کتاب طبقاتالصوفیه. مجلهی یغما، شمارهی 166 (7صفحه، از 65 تا 71)، تهران: انتشارات یغما.
رحمانی، روشن. (1380). تاریخ نشر افسانههای مردم فارسیزبان ایران، تاجیکستان، افغانستان. چاپ اول، تهران: نوید شیراز.
سخا، سیدضیاالحق. (1398). پریجو. (مجموعهی شعر) هرات. انتشارات آن.
شفیعی، سمیرا (1400). «عناصر فارسی میانه در ساخت فعلی گویش هروی». پنجمین همایش بینالمللی زبان و ادبیات فارسی. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.
شمشیرگرها، محبوبه. (1396). «بررسی واژههای غریب و نادر گونۀ هروی کهن و کاربرد آنها در گویش معاصر هرات». زبان فارسی و گویشهای ایرانی. سال دوم، دورهی دوم، شمارهی پیاپی4. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.
نغزگوی کهن، مهرداد. (1384). «اهمیت یافتههای لهجهشناسی در مطالعات تاریخی». مجلهی زبان و زبانشناسی، دوره1، شمارهی1 (صص 115 تا 127). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و خدمات فرهنگی.
یاحقی، محمدجعفر. (1376). دیباچهی فارسی هروی: زبان گفتاری هرات. محمدآصف فکرت. مشهد: دانشگاه فردوسی.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2721