تحلیل آوایی، واژگانی و دستوری گویش هروی بر اساس مجموعه‌ی دوبیتی‌های پری‌جو

14 حوت 1403
6 دقیقه
تحلیل آوایی، واژگانی و دستوری گویش هروی بر اساس مجموعه‌ی دوبیتی‌های پری‌جو

بخش چهارم و پایانی

نویسنده: دکتر مریم ظریف، استاد دانشگاه هرات

 

ادامه‌ی واژه‌نامه:

تروش کردن/ پینک تروشی: اخم کردن، پیشانی ترشی:

همی که خور توروش کردک پری‌جو

بترسیده و خور لوکّه کشیده (همان: 61).

 تور مایم: دوستت دارم:

به قرآن خیلی تور مایم پری‌جو (همان: 2).

تَخبُم: تخت­بام: قسمتی از پشت بام یا حیاط طبقه‌ی دوم که بالاتر از سطح زمین درست می­کردند و برای نشستن عصرانه یا خوابیدن استفاده می­شده است:

اگی رفته که تَخبُم خور بروفه

بلخشه از سرِ بُم کلّه‌پا شه (همان: 48).

***

همو تَخبُم و تاوستون و گرمی

همو خاوا به زیر پشه‌خونه (همان: 88).

تُندَه: بلندی، سربالایی بین راه:

سوهَن کردم همو تاوقاچ کُنده

همینجی یُم اَنِی نزدیک تنده

ته: داخل، تو:

               به ته خونه به خو باسکل خریده (همان: 50).

به ته دل مه هزاراتا سواله (همان: 53).

جاوری پکه/ پُلّه/ ذرت بو داده:

پری‌جو، جاوری پکّه ر خیلی مایی!

به دم مکتب تو جاوری می‌فوروشم (همان: 37).

جُل‌جَغَندِی: شلخته و نامرتب:

پری‌جو هلّه­گک هوش خور بگیرک

شلخته تا به کی و جُل‌جغندی؟ (همان: 65).

چُرت‌زدن: اندیشه‌کردن، تأمل‌کردن:

مه چُرتِ خونه و باغی ندارم (همان: 32).

***

پری‌جو چُرتی یه وُ دل گرفته

فقط میگی دهن خور گِل گرفته (همان: 50).

چنگاو: گرفتار:

به زلفا تو دلم چنگاو نمی‌شد (همان: 29).

چوری: النگو:

جرینگس می‌کنه تا چوریا تو (همان: 1).

خَپ و چُپ: آهسته و آرام:

همیتاو خپ و چپ بی‌سرصدا یه (همان: 13).

 

خرم بارک: شلوغی، به‌هم­ریختگی، بیر و بار:

ازینجی تا به مَجغَندک، نمی‌شه

نزن دستک، که بم دستک نمی‌شه

همه شعره، دوبیتی هم پری‌جو

بگو اینجی، خَرُم‌بارک نمی‌شه (همان: 93).

خراب کسی را دیدن یا ندیدن: این جمله که بیش‌تر به شکل «خرابَ تور نبینم»، به‌کار می­رود از اصطلاحات و جمله­های ریخته و استوار کاکه­ها است. کاکه­ها گروه­های مردمی اند با فرهنگ خاص و طرز لباس‌پوشیدن و حرف‌زدن مخصوص به خود که همواره در کنار مردم مظلوم و محروم قرار می‌گیرند و از آنان دفاع می­کنند. این گروه از مردم اگرچه وجوه مشترکی با قروتک­ها دارند، به لحاظ اخلاق و رفتار کاملاً متفاوت و مخالف قروتک­ها یا همان اوباشان هستند. کاکه­ها تاریخ طولانی­تری دارند و در کابل، ولایات مرکزی و شمالی بیش‌تر استند و در هرات کم‌تر، ولی به هرحال حضور داشتند:

ادای کاکه‌ها ر می‌کرد پری مه

به یاد تونه پری، از “بابه موسا”

صدا خور تاو و پچ می‌داد و می‌گفت

خراب تور نبینم بچه‌کاکا (همان: 83).

خود را به‌درآوردن: پز دادن، خود را گرفتن:

پِرَن آستین کُته سرخ نپوشک

نیار خودخور به­در آخه پری‌جو (همان: 68).

خُسرُونی: خواستگاری:

مه می‌ترسم به خسرونی بیایم

همی جفگاو مر هم پیشکش بگیره (همان: 40).

خودخور نشون دادن: اظهار وجود، نمایان ساختن توانایی‌ها، خودی نشان‌دادن:

چکار می‌شه وخی خودخور نشون ده!

دلم دسپخت تور مایه پری‌جو (همان: 49).

 

دل مه به خاک شه: بمیرم (برای بیان مهر و شفقت به‌کار می­رود، مانند بمیرم برات):

چری کُنجُل شده، دل مه به‌خاک شه

لب و لنج پری‌جو مه کشاله (همان: 53).

دهن گِل گرفتن: خاموش بودن:

پری‌جو چُرتی یه وُ دل گرفته

فقط میگی دهن خور گِل گرفته (همان: 50).

روفتن: جارو کردن:

اگی رفته که تخبُم خور بروفه

بلخشه از سرِ بُم کلّه‌پا شه (همان: 48).

زار و زهیر: لاغر و نزار:

پری‌جو مه چری زار و زهیره

دلم از زندگی ولا که سیره (همان: 41).

سپرزی شدن، قُناغ (حناق یا خناق) گرفتن، درد بی‌درمان، مرگ مفاجا: گونه­­­ای نفرین که برای فرد مریضی خطرناک و مرگ ناگهانی طلب می‌کنند:

پری‌جو رُز دشمن تو سیا شه

سپُرزی شه لغدمال بلا شه

قناغ و درد بی‌دَرمُن بگیره

به مرگ مفاجا مبتلا شه (همان: 43).

سارغ: بقچه: پارچه چهارگوشی که زنان داخل آن لباس و سایر لوازم خود را می‌گذارند:

به ته کوچه هزارتا لندَهوره

بده سارغ حموم خور به دستم (همان: 67).

سرآهنگ: یکی از بهترین آوازخوان‌ها و موسیقی‌دان‌های سبک کلاسیک افغانستان است. وی شعرهای بیدل را با سبک خاص موسیقی مشترک هند و افغانستان که غزل نامیده می‌شود می‌خواند:

تو باشی شعرکا بیدل پری‌جو

و مه هرشاو سرآهنگ تو باشم (همان: 30).

سردل: حوصله:

برفتی تا پری‌جو از کنارُم

دگه سردل به هیچ کاری ندارم (همان: 63).

***

نمی‌شه پشت گردن خور بخارم

به دوبیتی دگه آر خور نیارم

همه میگن بگو، میگم به شرطی

پری‌جو هم نگه سردل ندارم (همان: 91).

سودا کردن: معامله‌کردن، همچنان دغدغه و وسواس به خرج‌دادن. در معنای اول:

خدایا دل به دل سودا نمی‌شه

هوای همدلی پیدا نمی‌شه (همان: 9).

به معنای دوم:

به هر کنجی ازی دنیا پری‌جو

مسافر دارُم و سودا، پری‌جو

دمی اینجی یُم و گاهی به اونجی

سری دارم و سوداها، پری‌جو (همان: 22).

زغند: زغند آتش ، چوب یا ذغال سرخ شده.

            غرچیدن: جویدن، گازگرفتن:

بُگُفتُم باشه لمبُس تور بغرچم

لبا خور لکتاو کردی پری‌جو (همان: 38).

غلغلاو: غالمغال (قال‌ومقال)، سروصدا راه‌انداختن:

همیتاو غلغلاو کردک، پری‌جو (همان: 45).

غُلُولُو: غلت خوردن، درحال غلت خوردن:

الهی بشکنه دم پس نیاره

غُلولو شه بخیر از کپچ باره (همان: 73).

قُت و پُت: کاملاً و پنهان از نظرها. (این اصطلاح بار عاطفی منفی دارد):

تموم پولَکا مر مُختین تو

پری‌جو قُت و پُت لوکه بخورده (همان: 54).

قراری: آرامش و امنیت:

همو یاری و یاری‌ها پری‌جو

همو رُزا، قراری‌ها پری‌جو (همان: 85).

قروتک: گروه­های اوباشان شهر هرات که در این اواخر با پوشش خاص ظاهر می­شوند و با ایجاد ناامنی، دزدی، غارت، لت و کوب و چاقوکشی و ایجاد خشونت، سبب ناراحتی و نگرانی مردم شده‌اند.

یکی حیرون دُزّ و اختطافه

یکی هم از قروتک بم غلافه

یکی محکم گرفته باسکل خور

یکی قایم شده زیر لحافه (همان: 79).

قدیفه/ قطیفه، روسری:

قدیفی خور بده آخه پری‌جو

به اشکا خو که دسمالی ندارم (همان: 19).

قُلّاج دادن: پیچ و تاب دادن:

چکار کردُم که مر اخطار دادی

که خور قُلاج به مثل مار دادی

فقط هِلّه‌گکی پیشتر خزیدُم

به یک پیشراو کو مر نسوار دادی (همان: 44).

کاسه‌گدا: فقیر و نداری که دست یا کاسه پیش روی مردم می‌گیرد و گدایی می­کند:

پری‌جو دشمن تو روسیا شه

به هر پسکوچه‌یی کاسه‌گدا شه (همان: 48).

کپچ/ کپچ باره: واژه‌ی کپچ به معنای سقف و بلندترین قسمت یک جای مرتفع به‌کار می­رود، مانند کپچ آسمون، کپچ باره. به دیوارهای شهر در قدیم باره می­گفتند. این واژه هنوز هم بین مردم هرات رایج است و بقایای دیوارهای شهر کهن هرات را باره می­گویند:

الهی بشکنه دم پس نیاره

غُلولو شه بخیر از کپچ باره (همان: 73).

کلاونگ: مشغول

مه خوش دارم کلاونگ تو باشم

و محرم بم دل سنگ تو باشم (همان: 30).

***

غزل‌ها مر نخونده پاره کردی

به دوبیتی کلاونگم پری‌جو (همان: 5).

کُنجُل: چروک، مچاله‌شده.

چری کنجل شده، دل مه به‌خاک شه (همان: 53).

کوکوستو: قمری:

کوکوستوی دلم میگه که کوکو (همان: 28).

گتله: کوتاه‌قد بداندام:

همو گُتله که مثل فیل چاقه

و روی یو به مثل مندلاقه (همان: 48).

گوشت لند: گوشت خشک‌شده. چوب گوشت لند: چوبی که تیکه‌های نمک­سود گوشت را سوراخ کرده به آن در می‌کشند و در آفتاب خشک می­کنند. کنایه از لاغری و سیاهی است.

همو که مثل چوب گوشت لنده

خیال کرده پری واری بلنده

به یک پوف کلّه‌پا میشه به قرآن

همیتاو مرده‌غش، هِلّه به بنده (همان: 110).

لُمبُس/ گونه، صورت:

بُگُفتُم باشه لمبُس تور بغرچم

لبا خور لکتاو کردی پری‌جو (همان: 38).

 

کوتاو کردن: کسی را به‌شدت ناراحت و بی‌حوصله کردن، در این حالت گفته می‌شود «مر کوتاو کردی» یا «دیونه جون مه کردی».

به غمزه مر کوتاو کردی پری‌جو (همان: 38).

لکتاو: آویزان.

لبا خور لکتاو کردی پری‌جو (همان: 38).

لوکک خونی: مریضی که غده‌های خونی از بدن بیرون بزند:

بمره هرکه اور آزرده کرده

الهی لوکک خونی بگیره (همان: 41).

لوکه کشیدن/ کلوس کشیدن: خود را جمع‌کردن، از ترس، سرما یا ناراحتی:

همی که خور توروش کردک پری‌جو

بترسیده و خور لوکّه کشیده (همان: 61).

لَوسَکِی: سیلی. لوس: صورت، گونه:

اجاق لوسکی‌ها، داغ داغه

تنور بوسه‌ها، سرده پری‌جو (همان: 74).

لچر: زن بسیار زشت‌خو و شلیته که سر هر مسأله­ی کوچکی سروصدا و داد و بیداد راه می‌اندازد:

همو لچّر که از گوشه برنده

زده هی، هرُّهِر بم زیر خنده

عجب لیبات جتّی بوده ولا

گلوبند پری‌جو مر بکنده (همان: 51).

ماوری/ فرش ماوری: نوعی قالین دستباف عالی که قوم ترکمن یا موری­ها در هرات می بافند و شهرت جهانی دارد. موری در اصل مروی است. مرو با پسوند یای نسبتی، یعنی متعلق به مرو یا شهر ماری ترکمنستان:

نمِگم فرش ماوری می فوروشم

بگی هرچی تو، فوری می فوروشم (همان: 37).

مختین: به‌خاطر، به این دلیل: تغییرات وارده بر این واژه را نمی‌دانم که ابتدا چه بوده و در اثر چه فرایندی به این شکل درآمده است:

عموجو تو که قرض از مه بُبُرده

نمایه هِلّه‌گک خودخور که شُر ده

تموم پولکا مر مُختین تو

پری‌جو قُت و پُت لوکه بخورده (همان: 54).

مرده­غش: لاغر مردنی

همو که مثل چوب گوشت لنده

خیال کرده پری واری بلنده

به یک پوف کلّه‌پا میشه به قرآن

همیتاو مرده‌غش، هِلّه به بنده (همان: 38).

ملایم: نرم و تپل

پری دستا سفید تور بگردم    ملایم مثل یک لوکه خمیره (همان: 39).

مشت و یخن: مشت به‌یخن شدن، درگیرشدن، دعوای فزیکی دوتن با یک‌دیگر که از یقه­ی هم‌دیگر بگیرند.

اگی مشت و یخن باشه پری‌جو

بخور مشتی بزن باشه پری‌جو (همان: 10).

ناخون (ناخن) دادن: توانایی دادن. به عنوان یک نفرین به کار می­رود که خدا این توانایی اندک را که ناخن داشته باشی و بتوانی از پس خاراندن خود بربیایی، از تو بگیرد:

الهی هرکه آزار ده پری مر

خدا ناخون نده خودخور بخاره (همان: 73).

هِلّه/ هِلّه‌گک: اندکی، خیلی اندک:

کیچیری گوشت لند و پلِی کُرسی

وُ کُرسی، هله‌گک نغزیک ارسی

***

عموجو تو که قرض از مه بُبُرده

نمایه هلّه‌گک خودخور که شُر ده (همان: 54).

هله به‌بند: به کس یا چیزی که حالت و موقعیت خود را به یک‌باره از دست دهد و یا به آسانی و زودتر از حد انتظار تغییر حالت دهد، هله‌ به‌بند می‌گویند.

به یک پوف کلّه‌پا میشه به قرآن

همیتاو مرده غش، هِلّه به‌بنده (همان: 110).

هوش کردن: مواظب بودن، مراقبت کردن:

به بابو تو همی آخِر هفته

بُگُفتُم هوش کُنک بابو که نفته (همان: 45). (گفتم پدربزرگ مواظب باش نیفتد)

***

نمام دسمال به پینک خو ببندی

آخی هوش کو که کاوشا خور بکندی

پری‌جو هلّه‌گک هوش خور بگیرک

شلخته تا به کی و جُل‌جَغندی؟ (همان: 65).

هولکی: سراسیمه، هول > هولکی

همیتاو هولکی مثل همیشه

به‌دور از چیشم هرچی قوم و خیشه (همان: 47).

***

هیله بیله: بیهوده و بی اهمیت:

آهاو لالا بیا چیشما خو وا کو

نلخشی تا، برو خور جابجا کو

به دوبیتی نچسپک، هیله بیله

همی کاره یله، بم شاعرا کو (همان: 98).

یکه: تنها:

کمر خور مه به خدمت تو ببستُم

چری یکّه پری؟ آخی مه هستم (همان: 67).

 

یادداشت: اعداد پس از واژگان یا بیت‌ها نشانگر شماره‌ی دوبیتی در کتاب پری‌جو است.

 

منابع:

آشوری، داریوش. (1373). شعر و اندیشه. چاپ نخست، تهران: نشر مرکز.

جلیلی، جواد. (1384). ادبیات جاده‌ای. چاپ دوم، قم: انتشارات وفایی.

حبیبی، عبدالحی. (1341). «چندکلمه از لهجه‌ی هروی و کتاب طبقات‌الصوفیه. مجله‌ی یغما، شماره‌ی 166 (7صفحه، از 65 تا 71)، تهران: انتشارات یغما.

رحمانی، روشن. (1380). تاریخ نشر افسانه‌های مردم فارسی‌زبان ایران، تاجیکستان، افغانستان. چاپ اول، تهران: نوید شیراز.

سخا، سیدضیاالحق. (1398). پری‌جو. (مجموعه‌ی شعر) هرات. انتشارات آن.

شفیعی، سمیرا (1400). «عناصر فارسی میانه در ساخت فعلی گویش هروی». پنجمین همایش بین‌المللی زبان و ادبیات فارسی. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.

شمشیرگرها، محبوبه. (1396). «بررسی واژه‌های غریب و نادر گونۀ هروی کهن و کاربرد آن‌ها در گویش معاصر هرات». زبان فارسی و گویش‌های ایرانی. سال دوم، دوره‌ی دوم، شماره‌ی پیاپی4. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.

نغزگوی کهن، مهرداد. (1384). «اهمیت یافته‌های لهجه‌شناسی در مطالعات تاریخی». مجله‌ی زبان و زبان‌شناسی، دوره1، شماره‌ی1 (صص 115 تا 127). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و خدمات فرهنگی.

یاحقی، محمدجعفر. (1376). دیباچه‌ی فارسی هروی: زبان گفتاری هرات. محمدآصف فکرت. مشهد: دانشگاه فردوسی.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2721


مطالب مشابه
سنجاب

سنجاب

27 دلو 1403