– محمدامین دانش، دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
– دکتر منوچهر دانشپژوهان، عضو هیأت علمی دانشگاه بینالمللی اهلبیت-تهران
بخش نخست
چکیده
در روزگار معاصر با وجود گسترش راههای ارتباطی، باز هم اخوانیهنویسی از جایگاه خاصی برخوردار است، با آنکه در ادبیات معاصر افغانستان شاعران اندک، در این زمینه گام بر داشتهاند؛ اما بررسی آن ضرورتی انکار ناپذیر است. اخوانیهسرایی از گونههای دیرپای ادبیات فارسی و جزو زیرمجموعهی ادب غنایی است که شاعران از سدههای نخستین ادب فارسی، بدان توجه داشتهاند. اخوانیه به آن نوع از اشعار گفته میشود که بازتاب دهندهی الفت و دوستی بین دو شاعر یا شخص بوده و حاوی درونمایهی گسترده است. اخوانیات بیشتر با موضوعات ستایش، شکوه و گلایه، شکایت از ناملایمات روزگار و دوستان، طنز و طیبت و … گره خورده است؛ اما نسبت به سایر موضوعات ادبی، از تحقیق و پژوهش بازمانده و به آن توجه نشده است. حالا با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی، ضمن بررسی اجمالی، نمونههای آن را در آثار شاعران معاصر افغانستان بررسی و گونههای مختلف آن را دستهبندی کردهایم. بررسیها نشاندهندهی آن است که با توسعهی ابزارهای ارتباطی در دنیای معاصر، از وجود اخوانیهنویسی و نامهنگاری در حوزهی ادبیات معاصر افغانستان بهشدّت کاسته شده و نسبت به گذشته از رونق بازمانده است. همچنان تغییرات و تحولاتی که در ساخت و درونمایهی شعر معاصر افغانستان و در کل زبان ادبیات فارسی بهوجود آمده، قالبهای کهن که روزگاری بستر مناسب برای سرایش شعر بود، امروز کمکم بهفراموشی سپرده میشوند. بهعلاوهی این مشکلات باز هم کم و بیش سنت اخوانیهنویسی در محور توجه شاعران معاصر افغانستان وجود داشته و به آن پرداختهاند.
پژوهش حاضر، از عصر نوگرایی و تجدد ادبی (دورهی محمود طرزی و همفکرانش تا روزگار ما) با محوریت اخوانیههای منظوم مورد پژوهش قرارگرفته است. در این میان در داخل کشور از شاعرانی چند بهعنوان نمونه: استاد خلیلالله خلیلی، عبدالقهار عاصی، محمدکاظم کاظمی، صالحمحمد خلیق، سلمانعلی زکی، زهرا حسینزاده و دیگران قابل یادآوری است.
کلیدواژه: نامهنگاری، اخوانیهسرایی، تحلیل محتوا، شعر معاصر افغانستان.
مقدمه
نامه پیامی است که بنابر ضرورتی برای کسی یا جایی فرستاده میشود و برطرفکنندهی نیازهایی در روابط بین افراد است و اگر در نوشتن آن دقت شود، بهطوریکه عواطف و احساسات نویسنده در آن منعکس شود، جنبهی ادبی پیدا میکند(گنابادی و دیگران، 1400: 3). اخوانیهسرایی در حیات ادبیات فارسی سابقهی طولانی دارد. شاعران و نویسندگان ادب فارسی در زمینه و مسابل مختلف با همدیگر مکاتبه داشتهاند. انواع مختلفی از ترسلات با نامهای: نامههای دیوانی، اخوانی، سلطانیات و … از فرهنگ گذشته برجای مانده است. شرایط اجتماعی روزگار قدیم، نبود امکانات ارتباطی پیشرفته در میان مردم در تقویت این فن نقش مهمی داشته و نامهنگاری را به یکی از عناصر مسلّط ارتباطی در جوامع قدیم بدل کرده است. سابقهی نامهنگاری در ایران به پیش از اسلام بر میگردد. جستوجو در منابع مختلف نشانگر آن است که این فن در ایران باستان، بهویژه در دورهی ساسانیان رواج چشمگیری داشته است؛ با این همه نشانههای زیادی از این آثار بر جای نمانده است و آگاهیهای ما محدود به یادکرد نویسندگانی است که در دورهی اسلامی، فرهنگ ایران ساسانی را به زبان عربی گزارش کردهاند؛ از اینرو، با مطالعه و تحقیق در آثار مؤرخان ادب عرب و نیز محققان و نویسندگان ایرانینژاد، در قرون اولیهی اسلامی و تطبیق روایات آنان با مختصر آثار موجود یا معلوم میتوان بهخوبی دریافت که این قسم از اقسام نثر در ایران پیش از اسلام، با شرایط و ضوابط فنی خاص خود، شهرت و رواج تمام، و در فنّ نثرنویسی ارزش و مرتبتی خاص داشته و چنانکه بیشتر محققان و مؤرخان قدیم و جدید بدان تصریح کردهاند؛ قواعد مستقیم و مختصات آن، از طریق ترجمه، بهطور مستقیم و غیرمستقیم در دواوین خلفا تقلید شده و اثر گذاشته و در تکوین و تکامل مکاتیب و ترسلات زبان عربی بعد از اسلام، سهمی بسزا داشته است(گلیزاده و دیگران، 1396: 3).
این فن بعدها در دربارها و مناصب حکومتی بهعنوان عنصر مسلّط ارتباطی موردتوجه قرار گرفت. یکی از گونههای مهم نامهنگاری که بعدها از دل همین ترسّلات شکل گرفت، نامههای اخوانی یا اخوانیات است. آنطور که از پژوهش در باب مکاتیب و ترسّلات ادبیات فارسی برداشت میشود، ظاهراً اینگونه نامهها، در ابتدا خاص نثر فارسی بودهاند؛ اما بعدها بهدلیل جذابیت و ظرفیتهای خاص شعر که قدرت انگیزش و جذابیت بیشتری داشته است، بخشی از اخوانیات در قالب شعر سروده شدهاند. از آنجا که نامههای اخوانی ماهیت غیر رسمی و فارغ از قیل و قال دربار و مناصب حکومتی داشتهاند؛ شاعران این امکان را داشتهاند که مسایل شخصی و منویات درونی خود را بیپرده بیان کنند(گنابادی و دیگران، 1400: 3).
بنابراین، این نامهها نکات قابلتوجه و حائز اهمیتی در خود دارند که بررسی و واکاوی آنها میتواند نکات مبهم بسیاری را از قبیل: بروز خلاقیتهای ذهنی، نحوهی بیان در قالب کلمات با توجه به وضعیت مخاطب که گاهی به شکل دوستانه، مراثی، عرفانی، شکوائیه، طنزگونه و غیره میتوان بیان کرد، روشن کنند. همچنان تحلیل درونمایهها در اخوانیههای معاصر، نیز قابل پژوهش و یادآوری است، موضوعات جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، غربت و آوارگی از وطن، همه بهعنوان بنمایههای مطرح در اخوانیهها، نکاتی بااهمیت است.
نخستین قطعههای اخوانی را باید در دیوان مسعود سعد سلمان جستوجو کرد. مسعود سعد اخوانیهای مشهور دارد که به شاعر روزگار خود، ابوالفرج رونی نوشته است با این مطلع:
ای خـواجه بوالفرج نکنی یاد من
تا شـاد گـردد این دل ناشـاد من
(مسعود سعد، 1364: 893)
پس از او در دیوان سنایی غزنوی نیز اخوانیههایی بهیادگار مانده است. شاعران دیگری مانند سوزنی سمرقندی، انوری، خاقانی نیز در این گونهی شعری طبعآزمایی کردهاند و نامههای ردوبدلشده میان خاقانی و رشید وطواط در ادب فارسی مشهور است. در اوایل قرن هفتم و هشتم در دیوان ابن یمین و کمال خجندی اخوانیههای بسیاری دیده میشود و چنانکه برخی از محققان گفتهاند، ابن یمین بیشتر از شاعران پیش از خود شعر اخوانی دارد. در بین متأخران، ایرج میرزا مقامی برتر در اینگونه شعر دارد و شاید بتوان گفت در شعر اخوانی هیچکس یارای پهلوزدن با ایرج را ندارد(گلیزاده و دیگران، 1396: 3)
تا آنجا که ممکن بود، سعی کردیم جواب نامهها را از مخاطبان در تعاقب نامهها بیاوریم؛ مگر بعضی نامهها که یا جوابی در پی نداشتهاند یا به منبع آنها دست نیافتهایم. در بخش اخوانیات منظوم، باید گفت که غرض و انگیزهی سرودن اینگونه نامهها را تا آنجا که مبرهن و معلوم بود توضیح دادیم و پیشاپیش نامهها ذکر نمودیم. مورد بعدی که آن نیز حایز اهمیت است بیان شرححال مختصری دربارهی خود کاتبان و مخاطبان است تا موقعیت و مقام آنها را به ما بشناساند. بدین منظور در پایان این اثر اعلام را به آن افزودیم.
تعریف مسأله
واکاوی بالای اخوانیات یا برادرانهسرودهها، مکاتبات منظوم در شعر معاصر افغانستان گفتاری است که مورد توجه پژوهشگر در این نوشته است. ناگفته نباید گذاشت که دورهی ادبی معاصر افغانستان، همزمان با کسب استقلال سیاسی در زمان شاه اماناللهخان، همراه با تجدد و نوگرایی در تمام عرصهها بهویژه در بخش ادبیات با همّت جمعی از شاعران که در رأس آنها محمود طرزی قرار داشت، تا امروز را در بر میگیرد. در کلّیت نظام از عصر تجدد ادبی همزمان با دورهی مشروطیت تا عصر حاضر، بیشتر شعر معاصر افغانستان منبعث از ارادهی جمعی تودههای مردمی است که یک دورهی نسبتاً طولانی را با مبارزه و مقاومت، در برابر بیگانگان و متجاوزان سپری کردهاند و محتوای آنهم بیشتر رنگوبوی ادبیات پایداری، مقاومت در برابر بیعدالتی، ظلم و استبداد و مسایل دیگر را بهخود گرفته است. با دوام چنین وضعیت، اکثر شاعران معاصر به خارج از کشور مهاجر شدهاند. لذا در این دورهی تاریخی و ادبی میبینیم که شاعران و نویسندگان مجال کمتر یافتهاند تا اشعار دوستانه بسرایند و دم از دوستی و رفاقت و مسایل شخصی بزنند.
اخوانیات معاصر افغانستان دارای چه ساختار و نظامی است؟ کدام موضوعات را بیشتر در قالب دوستی بین شاعران، بیان میدارد؟ بازتاب دهندهی کدام موضوعات است؟ اینها موضوعاتی است که در این پژوهش باید به آن پاسخ گفت.
افزون بر موضوعات یادشده، عواملی که سبب خلق چنین اثر گردیده و پژوهشگر را به گردآوری اخوانیهها در شعر معاصر افغانستان و تحلیل آنها، مجبور ساخته است، از چند جهت قابل تأمل است؛ اول اینکه تا هنوز پژوهشی مشابه، در ادبیات معاصر افغانستان روی این موضوع صورت نگرفته است و این خود اولین گام در این عرصه شمرده میشود. دوم: در زبان و ادبیات فارسی، ما بیشتر با نامهنگاری منثور سروکار داشتهایم و خلق و ابداعات هنری شاعران به شکل منظوم کمتر بوده است؛ بنابراین، بیان داشتهها و منویات ذهنی در قالب نظم نسبت به نثر، تأثیر بیشتری بر ذهن و روان خواننده داشته و از اهمیت بیشتری برخوردار است.
تفکیک، تحلیل و بررسی نامههای منظوم از سایر اشعار که از لحاظ موضوع و اینکه حامل چه پیامی برای مخاطبان است؟، نیز یکی از دلایل مطرح در جهت گردآوری موضوع است. تفسیر و توضیح اینگونه نامهها نسبت به سایر اشعار که مخاطبان نامشخصی دارد، برای مردم عام و آنهایی که اهلفن نیستند، دشوار است. همچنان مشخص ساختن مرز مشترک میان اشعار سپید و نیمایی و نامههای منظوم که در اینگونه قالبها، سروده میشود. نیز مهم است.
اهمیت پژوهش
یکی از وظایف پژوهش در زمینهی هر موضوع، این است که آن موضوع را از هالهی ابهام بیرون آورده و به آن هویت علمی میدهد؛ افزون بر آن، اهمیت پژوهش در زمینهی تحلیل محتوایی نامهنگاریهای منظوم در شعر معاصر افغانستان از چند جهت قابل تأمل است؛ اول اینکه موضوع در حوزهی ادبی افغانستان، بکر و تازه است و تحقیق در این زمینه در نفس خود از ارزشمندی خاصی برخوردار است. اثر نو و بکر جایگاه ویژهی داشته و توجه خوانندگان بیشتری را جلب نموده، باعث انتقال مفاهیم جدید به مخاطبان میگردد. دوم: شکوفایی و پویایی داشتههای ادبی درگرو پژوهش، تولید علم و دانش است و گردآوری و تحلیل دادههای فکری، بر بقا و زندهماندن سرمایههای ادبی کمک کرده و از زوال و نابودی آن جلوگیری میکند.
سوم: تبیین دادههای ذهنی شاعران و نویسندگان، روایت از اوضاع و احوال ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارد و برای ما از درد و رنج، گفتهها و ناگفتهها و آنچه یک شاعر و نویسنده در ذهن دارد، حکایت میکند. سرانجام در قالب کلمات و واژهها، احساس و درک یک ملت را به خواننده هدیه میکند که در ذات خود، شایستهی تقدیر است.
تلاش پژوهشگر در این پژوهش این است تا با جوانب مختلف زندگی، فعالیتها و کارنامههای ادبی شاعران، در پهنهی پرندین ادبیات معاصر فارسی آشنا شده؛ افزون بر آن، پژوهش پیرامون شاعران معاصر افغانستان و آشکارسازی مهارتهای اینچنینی شان، ما را با دیگر شاعران همعصر و اهداف آنان در قبال شعر و ادب فارسی آشنا میسازد تا در بستر ادبیات فارسی دری به شناسنامهی آنان دستیابیم.
روش پژوهش
شیوهی پژوهش این پایاننامه بر اساس نوع پژوهش توصیفی_تحلیلی انجام یافته است که با استفاده از منابع موجود در این زمینه، بر روشهای نقل قول، عبارتپردازی و خلاصهسازی استوار بوده که خود نمایانگر رعایت اصول و مبانی پژوهشی در زمینهی نگارش پایاننامهنویسی و رسالهنویسی بهشمار میآید.
اهداف پژوهش
مسألهی اصلی، بازیابی و استخراج محتویات نامهها است که عبارت از مسایل شخصی و دوستانه، غم غربت، جنگ، آوارگی و مهاجرت، بازتاب تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، تاریخی، جغرافیایی، گلایه از روزگار، خونریزی مردم بیگناه، انتقاد از نظام حاکم و دهها مسألهی دیگر که در بطن نامهها وجود دارد و ما با توجه به متون نامهها، بتوانیم به این عناصر مجهول، پاسخ دریافت کرده و هرکدام را تعریف و دستهبندی کنیم.
همچنان برای دستیابی به نتیجهی بهتر، میکوشیم، دستهبندی همهجانبهی را از انواع اخوانیه در روزگار معاصر داشته باشیم و هرکدام از نامهها را در دستهی خود معرفی کرده و در چارچوب: 1. اخوانیههای شخصی (احوالپرسیهای دوستانه) 2. اخوانیههای مدحی 3. اخوانیههای شکوهآمیز 4. اخوانیههای اجتماعی با گلایه از شرایط روزگار 5. اخوانیههای پرسش و پاسخ 6. اخوانیههای طنزآمیز 7. اخوانیههای عرفانی 8. اخوانیههای طلبی 9. مراثی اخوانی 10. اخوانیههای عذرخواهانه، تحلیل نماییم.
تشویق و ترغیب خوانندگان، نویسندگان و شاعران جوان برای تداوم این سنت پسندیده، یکی دیگر از عواملی است که صاحب اثر را به پژوهش واداشته و در واقع گامی است در جهت برجستهسازی موضوع در پهنهی ارزشمند ادبیات معاصر افغانستان و از طرف دیگر، با شعر و ادب معاصر که در حقیقت بیانکنندهی هویت ملی مردم این جغرافیا است، آشنا شده، در ضمن یک راهگشا و شروع خوبی برای تحقیقات بیشتر در مراحل بعدی خواهد بود.
پیشینهی پژوهش
در قسمت پیشینهی پژوهش روی این موضوع، آنهم در بستر ادبیات معاصر افغانستان، با این نام و نشان هیچگونه پژوهشی صورت نگرفته و این اولین گامی است که در زمینهی تحلیل و بررسی نامهنگاریهای منظوم یا برادرانهسرودهها (اخوانیات) برداشته میشود؛ اما در خارج از افغانستان، یعنی در کشور ایران نظیر اینگونه فعالیتها کموبیش صورتگرفته است. کتابی است بهنام «مکاتبات منثور و منظوم شعرا و فضلای نامی ایران» توسط سید وهاب قیاسی که انتشارات صراط در سال( 1394 هـ.ش) منتشر کرده است. این کتاب، شامل نامههای منظوم و منثور اعم از اخوانیات و سلطانیات را از قرن پنجم هجری الی قرن معاصر دربر دارد.
نگاهی به ادبیات معاصر افغانستان
در آغاز سدهی بیستم میلادی، افغانستان با تحولات و دگرگونیهای اقتصادی و فرهنگی روبهرو میشود. در نخستین دههی این قرن است که با تغییر مناسبتهای اجتماعی و سیاسی روبهرو میگردیم. در سال (1291 ه.ش.) نخستین مدرسه به شیوهی مدارس جدید غربی گشایش مییابد و بهنام امیر وقت(حبیبالله خان)، حبیبیه نامیده میشود. این مدرسه، که معلمان هندی نیز آموزگاران آنند، کانونی میشود برای جنبشهای فکری، نهضت مشروطیت نیز از همینجا سربلند میکند.
در سال (1289 ه.ش.) محمود طرزی، که پس از سالها تبعید از ترکیه برگشته بود، بر اثر نفوذی که در دربار دولت دارد، هفتهنامهی را به نام «سراجالاخبار» بنیان میگذارد. هرچند این نخستین جریده در کشور نیست؛ ولی نخستین جریدهای است که هم در عرصهی ژورنالیسم و روزنامهنگاری و هم در حوزهی ادبی کشور، پیشاهنگ رشد و تحول این دو عرصه بهشمار میآید. اگرچه برای بار نخست جریدهی «شمسالنهار» در سال(1161ه.ش.)، به نشرات خویش آغازید؛ اما بههیچوجه نتوانست منشأ خوبی در عرصهی روزنامهنگاری و ادبیات گردد و سهم اندکی هم در تحول ادبی کشور داشته باشد.
سراجالاخبار نه تنها در پویایی جریان روزنامهنگاری نقش ارزنده بازی کرد؛ بل در ایجاد فضای نو و تازه در عرصهی ادبیات، گامهای استواری برداشت و زمینه را مساعد ساخت که شعر و نثر کشور به جستوجویی مضامین تازه برخیزد. محمود طرزی که بهگونهی غیر مستقیم، از مجرای ادبیات ترکیه، به ادبیات فرانسه و مغربزمین آشنایی یافته بود، جریدهاش را عرصهی معرفی اینگونه ادبیات و تقلید از ادبیات اروپایی ساخت. اگر بنا باشد بهگونهی فشرده از شیوهی کار محمود طرزی در دگرگونی ادبیات سنتی فهرستی تهیه بداریم، به چنین خلاصهای دست مییابیم:
اول: ترجمهی رمان اروپایی و آشنا ساختن خوانندگان به نحوهی جدید داستاننویسی که با شیوهی سنتی افسانهگویی، قصهنویسی و حکایتنگاری ادبیات فارسی، تفاوت فاحش داشت. او رمانهای «ژول ورن» را به فارسی دری برگرداند و بهصورت مستقل چاپ، و زمینه را فراهم ساخت تا نویسندگان کشور بهشیوهی داستاننویسی غربی آشنایی بههم رسانند.
دوم: تحول در مضمون شعر و پشتکردن به مسایل شخصی و ضجههای عاشقانه، طرزی دو مضمون جدید را در شعر دارد؛ نخست، اصطلاحات فناوری و تمدن اروپایی؛ دو دیگر، مسایل اجتماعی و میهنپرستی. او قالب کلام خویش را دگرگون نکرد؛ بل در همان فرم و قالب کلاسیک اندیشههای آنروز را گنجاند و صدایش را از همان محدودهی قالبهای قدیمی با پیامهای نوین بلند کرد. شعری را که او هواخواهش بود، “شعر مقتضیات” نامیدهاند که بار نخست در فرانسه و سپس در ترکیه، ایران و افغانستان پیروان و مشتاقانی را یافت. شعر مقتضیات افغانستان، افزون بر دو ویژگی و خصوصیتی که برای آن بر شمردیم، تلاش ورزید تا زبان گفتار را نیز در حریم خویش راه دهد و بیپروا به انتقاد معاندان و مخالفان، از کاربرد واژگان عامیانه هراسی نداشته باشد. محمود طرزی حتی شاعران را تشویق و تحریک کرد تا به گویشهای محلی خویش، سرودهایی بهنام او بفرستند و او دست به چاپ آنها زند. در همین روزگار، انواع ادبی دیگر چون پارچههای ادبی و شعر منثور، که تقلید از ادب اروپایی بود، رایج گشت و قطعات نمایشی در جریدهی سراجالاخبار چاپ گشت.
در سال (1298ه.ش.)، پس از کشتهشدن امیرحبیبالله، پادشاه افغانستان، عینالدوله امانالله فرزند امیر مقتول بر جای وی نشست و بهدنبال آن، مشروطهخواهان و روشنگران تجددطلب را، از زندان آزاد ساخت. آنان قدرت و مدیریت را در عرصههای مختلف به دست گرفتند و سال های(1298-1307 هـ.ش) را دههی گسترش فرهنگ و بالندگی مطبوعات و روزنامهنگاری ساختند. جنگهای استقلالطلبانهی کشور در همین دهه به ثمر نشست، نخستین قانون اساسی در همین روزگار تدوین گشت.
نوسازی در حیات اجتماعی با اعمال قدرت دولت اصلاحگرا در اوضاع و احوالی صورت میپذیرفت که سنتهای گذشته به سختی بیداد میکرد و هیچ گونه تحول و توسعهی سیاسی و اقتصادی را بر نمیتافت؛ ولی با این حال دولت جدید در همه عرصهها دست به نوآوری، ابتکار و تجدد میزد و نوگرایی در برابر سنت، پیگیرانه میرزمید؛ اما در این چالش، نوگرایان فرهنگ و سیاست، شکست سختی را چشیدند و جدال تجدد و سنت به شکست تجدد انجامید. با برچیده شدن اصلاحات امانی، بار دیگر روزگار اختناق فرا میرسد و ادبیات زیر چتر حکومتهای خودکامه، مجال برای تنفس نمییابد. نظارت بر مطبوعات و آثار ادبی، سانسور، تفتیش عقاید و نابودی آزادی بیان، از دستاوردهای این دوران است.
در سال(1308 هـ.ش) “انجمن ادبی هرات” به دست چند تن از سخنوران آن دیار، پس از ماهها رکود و فترت ادبی، گشوده میشود و یک سال پس از آن، “انجمن ادبی کابل” گشایش مییابد. این هر دو انجمن مجلههای ادبی “هرات” و “کابل” را انتشار میدهند؛ اما این مجلهها بهویژه مجلهی ادبی کابل، نمیتوانند پایگاهی برای شعر مدرن و داستان نوخاسته باشند. مجلهی ادبی کابل در واقع سنگری است برای ادبیات سنتی، شعر و داستان مدرن به حاشیه رانده میشوند. در این میان، دولت نیز دو سوم نویسندگان انجمن ادبی کابل را که مردان متجدد و آزادیخواه بودند، به زندانهای طولانی میافگند. نمایندگان شعر کلاسیک و سنتی در این دوران، قاری عبدالله، عبدالحق بیتاب و استاد خلیل الله خلیلی اند. دو تن نخست، به ترتیب ملک الشعرای افغانستان می گردند و خلیلی که از آنان جوانتر است، از یک سو به جای گرایش به شیوهی شعرسرایی مکتب هندی، به مکتب خراسانی توجه میکند و از طرف دیگر گوشهچشمی به شعر جدید دارد و قطعاتی در فرمهای جدید و با مضمونهای نسبتاً نوآیین عرضه میکند.
در سال (1318هـ.ش) پس از چاپ شعرهای “غراب” و “ققنوس” از نیما یوشیج در مجلهی “موسیقی” خلیلی شعری به نام “سرود کوهستان” می نویسد که شعری است شبیه نیمایی، و به مجلهی ادبی کابل می فرستد؛ ولی سنتگرایان این شعر را که تساوی طولی مصراعها در آن رعایت نشده بود، چاپ نمیکنند و خلیلی را بهخاطر چنین بدعت، مورد سرزنش قرار میدهند. بهرغم خواست محافظهکاران ادبی، شعر نو و داستان جدید آرام آرام پا میگیرد و راهش را در آشفتهبازار ادبی پیدا میکند. نخستین مجموعهی شعرنو در سال (1336هـ.ش) اجازهی چاپ مییابد و در سال (1341هـ.ش) دفتر شعری چند شاعر نوسرا در کابل انتشار مییابد.
نسل نخستین که به جبههی تجدد در شعر میپیوندند، محمود فارانی، بارق شفیعی، سلیمان لایق، سهیل و آیینه و چند تن دیگرند. به دنبال آنان واصف باختری، اسدالله حبیب، لطیف ناظمی؛ ولی سهم این شاعران در روند شعر نو یکسان نیست. تاریخنگاران ما، سالهای (1342-1351) را دههی دموکراسی، دههی مشروطه و دههی قانون اساسی مردمسالارانه، که راه را برای تشکیل احزاب سیاسی گشوده است، میدانند. قانون مطبوعات آزاد، در همین سالها انتشار مییابد و نشریههای گوناگون و غالباً با گرایشهای ایدئولوژیک و آرمانخواهانه از همین سالها نشرات خویش را آغاز میکنند. تظاهرات خیابانی، اعتصابات و تعطیلات پیهم دانشگاه کابل، به علت تظاهرات در همین فصل تاریخی است.
در شعر مدرن سالهای چهل و پنجاه خورشیدی، دگرگونی چشمگیری در مضمون و شکل شعر پدیدار میگردد. شعر مدرن در جبههی زندگی قرار میگیرد و بازتاب زندگی، نمایش غمها و شادیهای انسان معاصر را، رسالت خویش میسازند، گرچه کلّیت شعر مدرن از نظر دورنمایه به دو بخش تقسیم میشود. بخشی از آن ادبیات «من» گرا است با مویههای یأسآلود، و بخش دیگر، شعر اندیشهگرا و جامعهگرا است. در این میان، شاعران آرمانگرا، که به مارکسیزم و لنینیسم دل بسته بودند، در جستوجوی آرمان شهر خویش اند و به فرداهای خیالانگیز دل بستهاند.
در شعر مدرن سالهای چهل و پنجاه خورشیدی، دگرگونی محسوس و چشمگیر، در مضمون و شکل شعر پدیدار میگردد. رمانتیسم دقیق و احساساتی و شعر اجتماعی و متعهد، هر دو به یک نقط منتهی نمیگردد. تصویرگری طبیعت و بیان احوال نفسانی با زبان تغزلی و غنایی، تصویر لحظههای شیدایی و شادخوارگی، ویژگی شعر دستهی نخستین است، و بازتاب ناهنجاریهای اجتماعی و عواطف جمعی، دلبستن به قهرمانان خیالی از ویژگیهای دستهی دوم. اینان با طرح مسایل شخصی و فرایند ذهنی در جستوجوی پاسخگویی به نیازمندیهای خویشاند و آنان با عنوان کردن عواطف اجتماعی و رویدادهای پیرامونی، پاسخگوی خواستهای زمانه.
در سال(1352ه.ش) پیکر آزادی با گلولههای کودتاچیان، از هم دریده میشود. حکومت تکحزبی، عامل منع مقررات گشت وگذار شبانه است. حکومتی که دموکراسی را بر نمیتابد؛ هیچگونه مدارا و کثرتگرایی را نمیتواند تحمل کند؛ بر مسند قدرت تکیه میکند. دیگر زبانها بسته و خامهها شکسته میشوند؛ اما هنوز هم فاجعه آغاز نگردیده است و کودتای اردیبهشت (1357هـ.ش) در راه است. هنوز هم سربازان ارتش سرخ، از رود جیحون نگذشتهاند، هنوز هم بمبافگنها، بر بام خانهها، دهکدهها و کشتزارها، ارمغانهای خویش را نثار نکردهاند. کودتا و سپس تجاوز و اشغال شوروی، میان شاعران، خط فاصلی میکشد: شاعرانی که با دستگاه اند و شاعران و نویسندگانی که بر دستگاه؛ آنانی که با دولتاند یا آنهایی که علیه دولتاند. شاعران وابسته به دولت، چامههای شان را که از نگاه ساخت و پرداخت شعری نیز سست و نااستوار بود، آذین مطبوعات دولتی میساختند و شاعران متوسط نیز بهدنبال آنان به پیروی از این اندیشه بر میخاستند. بدینگونه، شعر در بند ایدئولوژی افتاد؛ ولی همزمان با آن، روند شعر مقاومت آهسته، آهسته هم در درون کشور و هم در بیرون مرز پا گرفت.
شعر برونمرزی مقاومت در فضایی سروده میشد که سایهی هولناک سانسور و نظارت حاکمه بر آن، مسلط نبود و سرایندهاش به هیچ آداب و ترتیبی پایبند نبود. از این رو شاعران برونمرزی، به جان زبان تصویر، از زبان توضیحی و حرفی کار میگرفتند و بهجای تکیه و تأکید بر اسناد مجازی و بیان کنایی، با زبان عربی و مستقیم از فاجعه سخن میراندند. از این رو شعر را در قلمرو شعار کشاندند؛ اما شعر درونمرزی بهخاطر هراس از دستگاه، شکنجه و شلاق، بهسوی زبان کنایی و استعاری رانده شد. کاربرد ابهام در شعر و حتی در داستان چنان فزونی گرفت که گاهی از حیطهی ادراک مخاطبان خارج بود.
باری، در سالهای اشغال، برای بار نخست در تاریخ ادبیات کشور، کانون نویسندگان افغانستان زیر نام «اتحادیهی نویسندگان جمهوری دموکراتیک افغانستان» عرض وجود کرد و از بدو گشایش، یعنی سال(1359-1366هـ.ش) کانونی بود برای نشر و تبلیغ نظام حاکم وقت و آفرینش ستایشنامه برای اشغالگران، حقستیزان و حقستانان! در سال (1366هـ.ش) این نهاد با اساسنامهی جدید و با نام «انجمن نویسندگان افغانستان»، نویسندگان غیر وابسته و دگراندیش را بهسوی خویش فرا خواند تا راهی دیگر پیش گیرند و ادبیات را از گروهگرایی رهایی بخشند. انجمن در درازای عمر دوازده سالهاش توفیق یافت تا نزدیک به دو صد عنوان کتاب شعر و داستان را انتشار دهد و گامی استوار در معرفی ادبیات معاصر کشور بردارد. در سال (1371هـ.ش) بنیادگرایان بر کابل و شهرهای دیگر یورش آوردند و به شمول انجمن نویسندگان همه نهادهای فرهنگی را ویران ساختند.
غارت، تعصب و تحجر فکری مجالی برای پویایی فرهنگ و ادبیات باقی نگذاشت. حکومت تنظیمی و به دنبال آن سیادت طالبان، همه پلهای پشت سر را ویران کرد و افقهای امید برای آینده را تیره و تار ساخت. چنان فتنهی برپا گشت که به بیان شیخ اجل: «هریک از گوشهی فرا رفتند». پنج میلیون انسان به تبعید داخلی و برونمرزی تن دادند و در این میان هزاران شاعر، داستاننویس، ادبیاتشناس، مترجم، هنرپیشه و هنرمند بار غربت را بر دوش کشیدند(ناظمی، 1390).
اخوانیات در شعر معاصر
با توجه به گسترش وسایل ارتباطی در روزگار ما، نامهنگاری رونق گذشتهی خود را ندارد؛ اما شاعران و ادیبان در سرایش اخوانیه تنها به سویهی ارتباطی آن چشم نداشتهاند؛ بلکه اخوانیه را چنانکه گفتیم محملی بهشمار آوردهاند تا مقاصد گوناگون خود را در قالب آن پیدا کنند؛ ازاینرو، با وجود گسترش روزافزون ابزارهای ارتباطی جمعی و نیز دگرگونیهایی که صورت و سیرت شعر فارسی در روزگار معاصر به خود دیده است، با آنهم از رونق اخوانیه کاسته نشده، بلکه شاعران معاصر کم و بیش اخوانیههایی را در چارچوب این سنت ادبی کهن سرودهاند، شایان یادآوری است بیشتر این اخوانیهها در قالبهای کهن سروده شدهاند و شماری از شاعران معاصر قالب نیمایی و یا بهطورکلی قالبهای آزاد را برای سرایش اخوانیه در نظر گرفتهاند. برای دستیابی به نتیجهی بهتر، میکوشیم دستهبندی همهجانبهای از انواع اخوانیه را در روزگار معاصر داشته باشیم. در یک چشمانداز کلی انواع اخوانیههای روزگار معاصر را میتوان اینگونه بهشمار آورد:
اخوانیهی شخصی (احوالپرسیهای دوستانه)؛ 2. اخوانیهی مدحی؛ 3. اخوانیهی شکوهآمیز؛ 4. اخوانیهی اجتماعی با گلایه از شرایط روزگار؛ 5. اخوانیهی پرسش و پاسخ؛ 6. اخوانیهی طنزآمیز؛ 7. اخوانیهی عرفانی؛ 8. اخوانیهی طلبی؛ 9. مراثی اخوانی؛ 10. اخوانیهی عذرخواهانه.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1107