ادبیات داستانی، مظهر بی‌بنیگی ادبیات افغانستان

19 عقرب 1402
7 دقیقه
ادبیات داستانی، مظهر بی‌بنیگی ادبیات افغانستان

حمیدالله امینی

 

چکیده
ادبیات در گستره‌‌ی خویش با نمودهای زیادی مراوده دارد که هریک از این نمودها، تأثیر شگرف بر پیکره‌ی ادبیات وارد می‌سازد. بر همین مبنا، پدیده‌های متعددی محمل باروری ادبیات شمرده می‌شوند که هرکدام به نوبه‌ی‌ خود، برای پرمایگی ادبیات، سنگ تمام می‌گذارند. از زمان خلق «حماسه گیلگمش» تا این‌دم، ادبیات بر محور شاخص‌های متعددی در چرخش بوده که هریک از آن‌ها، در برهه‌ای زنده‌دار ادبیات به حساب می‌آید. در این میان، شعر و کلام موزون در شکوفایی ادبیات نقش پررنگ‌تر بازی کرده و از دیرباز تا الحال، عده‌ای مستغنی‌شدن ادبیات یک جغرافیای فرهنگی را با کیفیت و کمیت شعر موجود در آن بررسی می‌کنند. این سیاق در جغرافیای فرهنگی افغانستان هنوز رایج‌ترین سبک بررسی ادبیات جهان است؛ اما، در کشورهای دیگر مسطوره‌های نثر و نظم، چون دو خط موازی مورد توجه قرار می‌گیرند و هریک از آن‌ها را متمم دیگر می‌دانند.
ادبیات داستانی افغانستان در سنجش با ادبیات داستانی کشورهای دیگر، نسبتاً بی‌بینه است. این بی‌بنیگی براهین متعددی دارد که در این نوشته به آن‌ها اشاره خواهد شد. به نسبت مقدور نبودن ارائه‌ی پژوهشی این نوشته در کلمات محدود، از روش تحلیلی در این مقاله کار گرفته شده است تا روشنایی اندک در خصوص علل بی‌بینگی ادبیات داستانی افغانستان بیفکند.

ادبیات داستانی افغانستان و براهین بی‌بنیگی آن
به‌طور کلی ادبیات فارسی و به تأسی از آن ادبیات افغانستان از نظر نظم مستغنی است، این انگاره عریان است و قابل کتمان نیست. شعرا و چکامه‌سرایان این زبان و سرزمین، از چندین سده‌ی گذشته، اشعار و سروده‌های ماندگاری از خود به‌جا گذاشتند که بدون اغراق، طلایه‌دار ادبیات جهان است. همین جایگاه شامخ ادبیات نظم این زبان و منطقه، محمل آن بوده است که اخلاف آنان نیز توجه بیش‌تر بر ادبیات منظوم داشته باشند و در نتیجه روی‌کردی درخور توجه به ادبیات منثور و به‌طور خاص به ادبیات داستانی به‌نمایش نگذارند.
ادبیات داستانی به سنخ‌های متباینی رونمایی و عرضه شده است که از داستان‌های بزرگ و حماسه‌ای گرفته تا رمان، نوول و داستان کوتاه یا خیلی کوتاه را در بر می‌گیرد. در طی دو تا سه سده‌ی اخیر، ادبیات داستانی رمان وجه غالب بر ادبیات داستانی جهان بوده است که از این منظر درخور نگرش است. امروزه‌ ادبیات داستانی، به‌ویژه «رمان» سایه‌ی سترگی بر ادبیات جهان افکنده که این حالت در مجامع علمی و ادبی جهان به‌خوبی قابل مشاهده است.
یکی از مایه‌های کلیدی در غنی‌سازی ادبیات کنونی، ادبیات داستانی است. این انگاره را می‌توان از میزان نشر و پخش کتب داستانی در سراسر جهان و انتخاب و استقبال مردم از کتاب‌های داستانی مشاهده کرد. ادبیات داستانی که امروزه بر کلیت ادبیات سایه می‌افکند در افغانستان جانیفتاده است و طرف‌دارانی پروپاقرص ندارد؛ از این‌رو است که ادبیات داستانی افغانستان را بی‌بنیه می‌دانند. بی‌بنیگی ادبیات داستانی افغانستان دلایل متعدد دارد که شرح آن‌ها از حوصله این نوشته‌ی محدود خارج است؛ اما برای روشنایی‌انداختن به این مسأله، به چند مورد از کلیدی‌ترین آن‌ها ذیلاً اشاره می-کنیم.

 

الف) انگاره‌ی برتری نظم بر نثر
در اندیشه و رأی نویسندگان افغانستان هنوز ایده‌ی غیرمعقول و سر به هوای برتری نظم بر نثر حاکم است که همین نوع نگرش به‌خودی خود، از جان‌گرفتن و نشر مکفی متون نثر و ادبیات داستانی می‌کاهد. خیلی از نویسندگان افغانستان ریسک داستان‌نویسی را نمی‌پذیرند و به همین آوند به‌جای محک داستان‌نویسی، قلم به نظم‌نویسی می‌زنند که از آزمون پذیرش جامعه، موفق برون آمده است. ادبیات افغانستان هنوز تحت تأثیر قالب‌های سرمدی شعر فارسی است و این هناییدن به‌حدی است که حتی قالب‌های شعری‌ای چون: نیمایی، سپید و موج نو نیز، به مقبولیت لازم در میان خوانندگان نرسیده است. مسلم است در جامعه‌ای که حتی شاعران و نویسندگان شیفته‌ی سنت‌گرایی باشند و خود ر ا وابسته و پابند به پذیرش سیاق و روش اسلاف خود بدانند؛ رمان و داستان‌نویسی راه طولانی برای کسب وجاهت و مردم‌پسندی در پیش خواهد داشت.
هر چند رمان‌نویسی در افغانستان از ابتدای سده‌ی چهاردهم هجری آغاز شد؛ اما به‌دلیل نزار و بی‌جان‌بودن نوشته‌ها، امروزه فقط نامی از آن‌ رمان‌ها در میان کتب تاریخی به‌چشم می‌خورد و بس. در دهه‌ی چهل و پنجاه هجری اولین نسل از رمان‌نویسان با ممارست و پشت‌کار و تأثیرپذیری از رمان‌نویسان ایرانی دست به خلق رمان زدند که بعضی از آن نوشته‌ها تا کنون در دست‌رس است. اوج شکوفایی رمان‌نویسی در افغانستان در دهه‌های هشتاد و نود هجری اتفاق افتاده است که بر کمیت رمان‌نویسان و رمان‌خوانان افزوده شده بود؛ هرچند هنوز نیز کیفیت رمان‌های ابداعی زیر پرسش بود و انگشت‌شماری از آن رمان‌های منتشر شده مورد پسند قرار گرفت. بدیهی است که کیفیت‌ رمان‌ها، تأثیر بسزایی در دل‌بسته‌شدن و ترغیب مردم به خواندن رمان‌ها دارد و بر همین مبنا است که امروزه تأکید بیش‌تر بر کیفیت متن‌ها است تا کمیت‌ آن‌ها. برخی از نویسندگان ادبیات داستانی با نگارش چندین کتاب بازهم نتواسته‌اند که سبب تحریک جامعه برای خواندن و ارزش قایل‌شدن به ادبیات داستانی همانند ادبیات منظوم شوند که شاید یکی از عمده‌ترین علل آن، همین ضعف نوشته‌ها باشد.

 

ب) جبر تاریخی و نطفه‌های آهمند
تا دو یا سه سده‌ی پیش، شعر و کلام موزون در ادبیات جهان یکه‌تاز بود و بی‌هماورد. داستان‌های کوتاه یا داستان‌های حماسه‌ای نتوانستند محبوبیت شعر را به‌چالش بکشند و در میدان رقابت با شعر به دست‌آورد بزرگ نایل آیند. وقتی رمان‌نویسی رایج شد و رمان‌های ماندگار چون: «بینوایان» در فرانسه، «جنگ و صلح» در روسیه و بعدها «برباد رفته» در آمریکا از چاپ برآمد، رفته رفته کتاب‌های رمان نیز در کنار کتاب‌های شعر، جاخودش کردند. این وضعیت در ایران با انتشار رمان «بوف کور» از صادق هدایت، «چشمهایش» از بزرگ علوی، «جای خالی سلوچ» از محمود دولت‌آبادی و «سمفونی مردگان» از عباس معروفی به‌چشم آمد.
در برهه‌ای که ادبیات جهان به‌دنبال نوآوری و خلق رمان بود، ادبای افغانستان مجال هم‌پایگی با نوآوری ادبیات جهان را نداشتند. از این روی، حتی چند دهه‌ی بعد در مقطعی که ادبیات ایران داشت از خود رمان‌های ماندگاری به‌جا می-گذاشت؛ ادبیات افغانستان تمهید مسیر سراسیمگی را می‌گرفت و به‌دلیل وضعیت سیاسی و اجتماعی حاکم، پازل‌های یک بحران در حال تکمیل‌شدن بودند که به‌همین سبب، ادبیات افغانستان داشت در جبر تاریخی قرار می‌گرفت.
داستان‌نویسان که در دهه‌ی چهل و پنجاه هجری به‌دنبال خلق رمان بودند و جوهر قلم‌شان را در داستان‌نویسی مصرف می‌کردند، با کودتای کمونستی و سپس جنگ‌های خونین و پرآواره، راه مهاجرت در پیش گرفتند. هرچند عده‌ای از آنان در مهاجرت به نویسندگی ادامه دادند و نوشته‌های خوبی از خود به‌جا گذاشتند اما عده‌ای دیگر در همان نطفه خفه شدند و مجال دوباره برای ظهور نیافتند. در دهه‌های هشتاد و نود که شرایط نسبی برای جاافتادن ادبیات داستانی و رمان در افغانستان مرئی شده بود، برخی نویسندگان در پی جا‌انداختن ادبیات داستانی در میان جامعه‌ی منجمد افغانستان بودند و تلاش‌ها در این عرضه جریان داشت که با سقوط نظام جمهوری، گویی دوباره ادبیات افغانستان در جبر تاریخی قرار گرفت.

 

ج) عدم خلق داستان‌های ماندگار
یکی از اسباب عمده که سبب ترغیب خواننده به مطالعه و تحریک نویسنده برای نوشتن می‌شود، کیفیت نوشته‌های عرضه‌ شده است. طوری که قبلاً نیز اشاره کردیم، ادبیات موزون افغانستان از لحاظ کیفیت اشعار، خارق‌العاده است؛ همین مسأله داعیه آن بود تا ادیبان افغانستان نیز توجه بیش‌تر بر شعر، آن‌هم در پرتو ‌قالب‌های کلاسیک داشته باشند. امروزه تعداد رمان‌های نگاشته‌شده‌ی فارسی توسط نویسندگان افغانستان که به‌زیور چاپ آراسته شده به‌صدها مورد می-رسد؛ اما فقط اندکی از آن‌ها به چاپ‌های بعدی رسیدند و خیلی از رمان‌های نگاشته شده در همان چاپ اول زمین‌گیر شدند و در گوشه‌ی کتاب‌فروشی خاک می‌خورند.
رمان «بادبادک باز» نوشته‌ی خالد حسینی، شاید اولین کتابی باشد که بتوان از آن به‌عنوان معرف ادبیات داستانی افغانستان در جهان نام برد. این رمان که میلیون‌ها نسخه از آن در سراسر جهان منتشر گردیده و به حول‌وحوش پنجاه زبان دنیا ترجمه شده است، شاهکار ادبیات افغانستان به‌حساب می‌آید. دو رمان دیگر «هزار خورشید تابان» و «ندای کوهستان» که از خالد حسینی منتشر شده نیز موفقیت چشم‌گیر داشتند که در محافل ادبی از آن‌ها به‌عنوان مظهر ادبیات داستانی افغانستان یاد می‌شود. کتاب‌های داستانی عتیق رحیمی نیز در خارج از افغانستان طرف‌داران زیاد دارد و مورد استقبال بی‌نظیر از سوی خوانندگان قرار گرفته است. این دو نویسنده اصالت افغانستانی دارند و فضای رمان‌های نگاشته شده‌ی‌شان جغرافیای افغانستان را احاطه می‌کند و در تقلای تبیین چالش‌های زندگی مردم افغانستان در قالب داستانی-های اند که از سوی جامعه افغانستان پذیرایی آن‌چنانی نشد. این رمان‌ها شهرت و محبوبیت جهانی دارند و می‌توانند الگویی برای ادبیات داستانی افغانستان و رمان‌نویس‌ها به‌حساب آیند. مستدل است که با نگارش چند رمان ماندگار و باارزش چون «بادبادک باز» یا «هزارخورشید تابان»، آن‌هم به زبان فارسی، محرک پرمایگی ادبیات افغانستان خواهد شد و توده‌های بیش‌تری را ترغیب به خواندن و نوشتن خواهد کرد.

 

د) استقبال نشدن از سوی جامعه
انسان‌ها به‌طور ذاتی دارای سلایق متباین هستند که این تفاوت سلیقه حتی در کتاب‌خواندن هم محسوس است. هرچند قشر کتاب‌خوان در افغانستان به‌تناسب دیگر کشورهای جهان ناچیز و مختصر است؛ با آن‌هم همین مجموعه نیز در چندین دهه‌ی گذشته علاقه‌ی چندانی به کتاب‌های داستانی و رمان از خود نشان ندادند. معمول است که می‌گویند رمان «جنگ و صلح» اثر لئو تولستوی را قریب به اتفاق همه مردم روسیه خواندند و به‌همین‌گونه رمان «بینوایان» اثر ویکتور هوگو را مردم فرانسه. هم‌چنان کتاب‌های دیگر چون «صد سال تنهایی»، «کشتن مرغ مینا» و یا «بربادرفته» از سوی مردم کشورهای متبوع و حتی هم‌زبان قرائت شده است.
با آن‌که کتاب‌های خالد حسینی به‌شکل بی‌نظیری مورد استقبال جهانیان قرار گرفته است و هم‌چنان در صدر پرفروش‌ترین کتاب‌ها در اقصی نقاط جهان قرار دارند؛ در افغانستان استقبال چندانی از آن‌ها نشده است. افغانستان محل وقوع رخ‌داد‌های رمان‌های باارزشی چون: «بادبادک باز»، «هزار خورشید تابان» و «ندای کوهستان» از خالد حسینی؛ رمان «خاک و خاکستر» از عتیق رحیمی؛ مجموعه‌ی داستانی «در گریز گم می‌شویم» از محمدآصف سلطان‌زاده؛ رمان‌های «گلنار و آیینه» و «چار گرد قلا گشتم» از ره‌نورد زریاب و چندین رمان مطرح دیگر است که فرصت نام‌بردن از آن‌ها در این نوشته نیست، ولی بازهم هیچ یک از این رمان‌ها مورد استقبال عموم مردم در داخل افغانستان قرار نگرفته است.

 

ه) خلق برترین‌ها به زبان غیرفارسی
هرگاه حرف از ادبیات داستانی و رمان‌های افغانستان در مجامع علمی و ادبی می‌شود نام رمان «بادبادک باز» تداعی-کننده‌ی ادبیات داستانی افغانستان محسوب می‌گردد؛ در کنار «بادبادک باز» «هزارخورشید تابان» نیز طلایه‌دار محفل می‌شود. رمان‌های چون «ندای کوهستان» و یا حتی «سنگ صبور» و «لعنت به داستایوسکی» نیز رمان‌های شگفت-انگیز شمرده می‌شوند که هر خواننده‌ای را مجذوب می‌کنند.
رمان‌های فوق برترین رمان‌هایی اند که در محور ادبیات افغانستان به جهانیان معرفی شده‌اند؛ اما باید در نظرداشت که نسخه‌های اصلی رمان‌های مزبور به زبان انگلیسی و فرانسوی منتشر گردیده، نه به زبان و ادبیات افغانستان. بر همین مبنا، اعتراض کلی و اساسی از سوی برخی منتقدین بر رمان‌های خارق‌العاده فوق وارد است که آن‌ها را جزو ادبیات افغانستان نه، بلکه جزو ادبیات آمریکا و فرانسه به‌حساب می‌آورند. خرده‌گیران تبیین می‌کنند که ولو روی‌دادها و سوانح رمان‌های‌ مزبور مربوط به فرهنگ، جغرافیا و رسم و رواج مردم افغانستان باشد؛ اما به‌دلیل نگارش به‌زبانی که در این مرزوبوم نه رسمیت دارد و نه متکلم، نمی‌توان آن‌ها را جزو ادبیات افغانستان به‌شمار آورد. این ایده‌ و خرده‌گیری نتوانسته است در بحبوحه‌ی‌ روند استقبال از این رمان‌ها خللی ایجاد کند و امروزه از رمان‌های نام‌برده شده در جهان به عنوان شاهکار ادبیات افغانستان یاد می‌کنند.

 

جمع‌بندی
ظواهر چنین نشان‌ می‌دهد که ادبیات داستانی و به‌ویژه «رمان» در آینده، سایه‌ی سترگ‌تری بر ادبیات خواهد افکند. از این منظر، برای زنده‌داری ادبیات یک کشور و زبان، خلق رمان‌های ماندگار حیاتی است؛ زیرا مشتاقان مطالعه و قرائت ادبیات داستانی همه‌روزه در حال فزونی است. آن درد و المی که گذشته‌ها تنها در قالب شعر بیان می‌شد، امروزه در قالب رمان بیان می‌شود و از این منظر مردم خریدارش می‌شوند. ادبیات افغانستان از منظر ادبیات داستانی بی‌بنیه است و نیاز مبرم دانسته می‌شود تا برای شکوفایی آن، این خلأ و قلّت برطرف شود. خلق رمان‌های ماندگار و خارق‌العاده می‌تواند جامعه را ترغیب به خواندن کند و به این سیاق از بطن هر داستان موفق، داستان دگر برون آید و سبب غنی‌شدن ادبیات گردد.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1141


مطالب مشابه