نگارنده: دکتر صاحبنظر مرادی
بدخشان تاریخی در دنیای باستان بهلحاظ عبور جادهی ابریشم بین شرق وغرب و موجودیت معادن مشهور لعل و لاجورد بود و از عصرهای میانه بدینسو با حمل و ترویج محمولهای از حریر شعر و ادبیات شهرهی منطقه و جهان گردیده است و کمتر چکامهگری را سراغ داریم که عروس شعر خود را با حریر لعل و لاجورد نیاراسته باشد.
وصف زیبارویان بدخشانی در افسانههای کهن فارسی، و جادوگری طبعیت خوشگوارش، این خطه را بسیار رمزآلود، پیچیده و جالب توجه جلوه داده است. سخنوران بدخشانی همواره از بلندیهای سرکش پامیر حمیت و بلنداندیشی، از لالایی رودباران شفافش حسّ پاکیزگی و رمز سروش و سرایش، و از آسمان صاف و قلههای الماسی آن، میراث عشق به ارزشها، انساندوستی و طینت پاک و بیغشگونگی را آموختهاند. بیهوده نبوده است که ما از پتشخوارگر کهن و هفتپردهی کوه قاف با درههای ارغوانی و قلل شامخ آن تعبیرات متنوع و ناهمگون میخوانیم. بهگواهی تاریخ، هر بوموبر بدخشان خاستگاه دلیرمردان اندیشه و خرد، و خوابگاه ابدی بزرگمردانی است که نقد جان را در بهای پیمانهای انسانگرایانهی خود اهدا کردهاند، و بدینوسیله نقش روشنی در برپایی کاخ تمدّن فارسی ایفا نمودهاند.
اگر هزارسال پیش ناصرخسرو قبادیانی آن پیر خشمگین وحجّت جزیرهی خراسان، اندرزهای پرخاشگرانه و حکیمانهی خود را در باب ظلمتستیزی ومبارزه با غولان زمان در دهلیزهای کوهی بدخشان و در درههای یمگان بهگوش تاریخ رسانید، در سدههای بعدی مولانا اسعد شیون، محمد عاشق، امیرمحمد جمیل، ابوالفیض حضرت، میرغیاثالدین غیاثی، سیدابوالحسن عنوان، میراحمد اظهر، رحمت بدخشی، احقر بدخشی، میرزاسنگمحمد بدخشی ، شاهعبدالله یمگی بدخشی، محمدطاهر بدخشی و دیگران از ویرانههای تاریخ این سرزمین قامت بر افراشتند، و اندرزهای شاهناصرخسرو را برای همدیاران شان بازخوانی و در سیاق شعر پارسی به ودیعه گذاشتند.
درهی یمگان گنجینههای گرانبهای مادی و معنوی فرهیختگانی مثل ناصرخسرو بلخی قبادیانی و شمار هماندیشان او را چون درِّ شاهوار در صدف سینهی خود پنهان دارد، که رهروان فقه و فلسفهی او همواره دست دعا بهدرگاه پرفیض ایشان بلند میکنند، و از زلال حکمت و خردمندی او عطش خود را سیراب میسازند.
شاهعبدالله بدخشی، تالی ناصرخسرو مردی که از نوجوانی برای اندوختن دانش و خرد، پژوهشهای ادبی و تاریخی بهشیوهی جدید و معاصر آن کمر همّت بر بست و راههای گوناگون خدمترسانی فرهنگی به مردم را تجربه کرد، و گونههای جدیدی را برای تاریخنگاری و پژوهشهای ادبی به بامازندگان این دیار مطرح ساخت، و چون شاهناصر گوهر دُرّ دَری را در پای خوکان نریخت.
شاهعبدالله یمگی گاه به شیوهی عطاءملک جوینی بر صدر حلقهی گاهنامهنگاری ایستاد، و زمانی دفتر «سیاستنامه»ی خواجه نظامالملک را در باب دیوان و حکومتداری ورق گردانی کرد. او نخستین کار سیاست و فرهنگ را در کانون ادبی خانآباد به اشتراک شخصیتهای بارز تخارستان و بدخشان مثل: جمشیدخان شعله چاهآبی، حاجی سیداحمد دهقان کشمی، مستوفی نصراللهخان رستاقی، محمدانورخان بسمل، نایب شیرخان قندزی و عدّهی دیگر انجام داد و دیری نگذشت که شاهعبداللهخان از این کانون ادبی با رهتوشهی اندیشه و دانش سفر هدفمند خود را بهسوی سرزمین «فردا» آغاز کرد.
کانون ادبی خانآباد که در زمان تصدی نایبالحکومگی محمدنادرخان در قطغن و بدخشان بهمنظور ترویج اهداف خاص حکومت بنیاد گذاری گردیده بود، نقش پر درخشش و بزرگی را در امر آگاهیدهی به مردم تخارستان، ظهور و معرفی چهرههای علمی فرهنگی و رشد شخصیت پیشگامان این عرصه انجام داد، که موجب نگرانی حلقات انحصارگر دولتی در کابل گردید. در پرتو فعالیتهای روشنگرانهی انجمن فرهنگی خانآباد چند حزب و نهاد سیاسی مثل «حزب جمهوریت» به رهبری حاجی محمدیعقوب رستاقی، «سازمان آباد خواهان میهن» به رهبری عبدالرؤوف ضیاءزاده شهردار فیضآباد و «سازمان ضیائیان ماورای هندوکش» به اشتراک محمدطاهر بدخشی، محمدهاشم واسوخت، عبدالعزیز کوشانی، عبدالرحیم زرگر، ضیاءالدین حافظی، عبدالفغور سوزن صورت گرفت، که بهدنبال آن چهرههای بانفوذ اجتماعی دیگر چون حاجی عینالدین عینی، حفیظالله سیرت تالقانی، داکتر برنا آصفی، رضوانقل تمنا، عبدالسّلام تاشقرغانی معین عدلیه به این جمع پیوستند.
تنها این نبود؛ بلکه از سرکوب اعضای مشروطیت اول و دوم در دربار امیرحبیباللهخان سراج تا سقوط دولت متجدد شاهامان اللهخان که در ساختار آن شخصیتهای بدخشانی مثل«شاهمحمدولیخان دروازی، میرزمانالدین بدخشی، میریاربیک بدخشی اشتراک داشتند، دستیابی امیرحبیبالله کلکانی بهسلطنت موروثی خاندانی بارکزایی در افغانستان، سقوط سلطنت امیرحبیب الله کلکانی، بهقدرت رسیدن محمدنادرخان بهحمایت انگلیس، تاراج و سربریدن اهالی شمالی بهجرم هموطنی با حبیبالله کلکانی توسط محمدگلخان مومند، اعدام شخصیتهای آزادیخواه استقلال (1919م.) مثل محمدولیخان دروازی نایبالسلطنه، وزیر خارجه و وزیر دفاع شاهامانالله، و خانواده آزادیخواه چرخی و جوهر شاه غوربندی و دیگران سایهی مکدّر خود را در ذهن و اندیشه شاهعبداللهخان بهجا گذاشته بود. هنوز برخلاف پایان روند سیاست منطقوی استعماری انگلیس و روس (Farward Polisy) حصول و اعلام استقلال، کشور آماج مداخلات خارجی قرار داشت، و توافقات این دو ابر قدرت استعمارگر منجر به تقسیم و ترکه جغرافیای تاریخی فرهنگی و زادگاه شاهعبداللهخان در توافقات سرحدی (1803-1805م.) بین روس و انگیس گردیده بود، که استعمارگران توسط امیرعبدالرحمنخان پادشاه افغانستان، سر مارتیمر دیورند وزیر خارجهی بریتانیا و سالسبری وزیر خارجهی روسیهی تزاری، بدخشان تاریخی را بین امارت مستملکهی بخارا و دولت افغانستان از میان دوتا کردند، که بر اساس آن هزاران خانوادهی تاجیک و ترک هم پیوند در دو سوی رود آمو از یکدیگر جدا شدند، و تا زوال امپراتوری سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی (1992م.) ازحال یکدیگر خبر نداشتند.
شاهعبدالله بدخشی که مرد محافظهکار نبود و با مظالم قرون وسطایی و استبداد کبیر آسیایی ناسازگار هم بود، با اینکه در میان روشنفکران و مشروطهخواهان نفوذ و روابطی داشت، از طرف صدراعظم محمدهاشمخان به کابل فراخوانده شد و بهعنوان مدیر تحریرات صدارت و در واقع بهحیث یک فرد تبعیدی زیر نظر و سانسور قرار گرفت؛ اما توانست بهزودی در میان روشنفکران کابل و استقلالخواهان نهضت امانی راه یابد و عضویت انجمن ادبی کابل را بهدست آورد، و بهمدت هفدهسال این دوره نظربند (تبعید) را در کابل سپری کرد.
جمشیدخان شعله از متبحرین تخارستان می نویسد که: «شاهعبدالله پس از سقوط شاهامانالله بهعنوان طرفدار امانالله به زندان خانآباد در بند کشیده شد…؛ شاهعبدالله با پدرش در لویه جرگه (1303ه.) شاهامانالله اشتراک کرد، و بهنمایندگی از شاگردان معارف بیانیهی غرایی ارائه و از معارفپروری شاهامانالله تمجید کرد. «که طبیعتاً این مقاله تصویر شاهعبداللهخان را در حلقههای حاکمیت دوران نادرخان همچون متمرد و سرکش ثبت کرد.
جناب عالمشاهی یکی از نویسندگان همروزگار شاهعبدالله در «سوانح وخصوصیات یمگی بدخشی» (چاپ مجلهی آریانا، ش5، س6) مینویسد: «او بهوسیلهی تذکرهی “ارمغان بدخشان” در همان مرحلهی اول مقام تتبع و تدقیق و نیروی فضل و دانش خود را در نزد اساتید سخن و کاروان ادب ثابت کرد، و جمع کثیری متوجه نگاههای دقیق و منتظر طلوع او بودند.
نگارش کتاب «ارمغان بدخشان» از کارهای زمان بیستسالگی شاهعبدالله بدخشی میباشد، که در سه جلد ترتیب گردیده بود. جلدهای اول و دوم در مجلهی کابل (ارگان انجمن ادبی کابل از1314تا1317) انتشار یافت، و بعداً با مساعی فرید بیژند یکی از علاقهمندان شاهعبداللهخان و ادبیات فارسی در کابل حلیهی چاپ یافت؛ اما جلد سوم آن نشر نگردید، که با تأسف اثری از آن دیده نشده است. ممکن است بهدلیل عدم تکمیل از چاپ بازمانده باشد. علاوه بر آن منابع نگارشی از آثار دیگر شاهعبدالله بدخشی بهگونهی ذیل خبر دادهاند: علما و فقها در افغانستان شناسنامهی (324) تن از شخصیتهای نامور، حکیم، دانشمند، فقیه و هنرمند کشور که از زندگینامهی امام اعظم ابوحنیفه نعمان آغاز و هفت سدهی نخستین هجری را در بر می گیرد. «تاریخ یفتلیها»، «قاموس زبانهای آریایی افغانستان» در دو جلد (جلد اول لغات زبانهای پامیری اشکاشمی و شغنی) و جلد دوم شرح واژهها و کلمات شغنی، پراچی و پشهای. «حقوق در اسلام» که این آثار به استثنای جلد اول قاموس زبانهای آریایی افغانستان چاپ نشدهاند، و سایر نبشتهها و مقالات از وی باقی ماندهاند.
شاهعبداللهخان بدخشی که عمری کوتاه؛ ولی مثمر داشت، با استفاده از فرصتهای دستداشته به تدوین و انشای رسالات و مقالههای فرهنگی و تذکرهنگاری ادبی متوصل گردید، و تدقیق و پژوهشهای تاریخی و ادبی خود را بهشیوهی جدید در این راستا دنبال کرد، که بیتردید این روش او برای پژوهشگران آیندهی خود تأثیرگذار گردید و مباحث جدیدی را فرا راه آنان قرار خواهد داد. دفتر «ارمغان بدخشان» یکی از دستآوردهای ارزشمند شاهعبدالله یمگی میباشد که از خامهی این پژوهشگر توانمند تراویده و مورد پژوهش اهل ادب قرار گرفته است.
ارمغان بدخشان در بر گیرندهی آثار و احوال شاعران فارسیگوی مطرح بدخشان تا زمان زندگی یمگی میباشد، که از شاعر عارف میرغیاثالدین غیاثی جرمی آغاز گردیده است. تذکرهی مذکور از لحاظ محتوایی و کارکردی با تذکرههای پیشین ادبی تفاوتهای زیادی دارد. تلاشهای جدید در کندوکاو بازشناسی ارزشهای ادبی و فرهنگی و حضور پر رنگ شاعران متبحر در این عصر از شگردهای «ارمغان بدخشان» میباشد، که بهگونهی نقادانه و دقت در فراگیری محتوای آثار شاعران این دوره بدان امتیاز بیشبهایی بخشیده است.
مؤلف ارمغان بدخشان کوشیده است تا تبلور روشن و عام از نحوهی روابط اجتماعی و سنتهای انسانپرور شعرای پیش از خود، بهجا گذارد و کوشیده است تا به این مسأله از دید تاریخی و روش کارشناسانه استفاده نماید. این دید تاریخنگرانه و جامعهشناسانه «ارمغان بدخشان» را از حد یک تذکرهی ادبی معمولی دوران فرا تر میبرد، و به خواننده امکان میدهد تا در فراگیری مضمون و محتوای اجتماعی و تاریخی بدخشان توفیق بیشتر داشته باشند.
باید خاطرنشان کرد که بدخشان سرزمین زبانهای مختلف آریایی میباشد و این زبانها تا امروز در گویش لایههای مختلف مردم بدخشان زنده هستند، و از لحاظ محتوایی و ارزشگزاری بدخشان کانون ساختار تاریخی و محیط رشد و نموی این زبانها یا حتی جغرافیای ظهور و نگهداشت آنها میباشد. این زبانها چون: وخی، زیباکی، اشکاشمی، سنگلچی، شغنی، یزغلامی و غیره در کنار یکدیگر زیست مینمایند، و بر یکدیگر تأثیرات متقابل ادبی میگذارند، و شاعران و چکامهگران خاص خویش را دارند، که بر اساس چارچوبهای زبانی و شعری فارسی خود شعر و چکامه ایجاد میکنند. این واقعیتها از نظر شاهعبداللهخان پوشیده نماند، و خانوادهی زبانهای پامیری را به کنکاش و بررسی گرفته و پیوندهای زبانی آنها را دستهبندی و مشخص نموده است. این در حالی است که مسألهی زبانشناسی هنوز در کشور ما رایج نگردیده و دانش زبانشناسی هنوز در حکم عنقا و سیمرغ بود، که تلاشهای شاهعبداللهخان از این رهگذر حایز اهمیت علمی میباشد. این تذکره در شرایطی به نبشت گرفته شده که از لحاظ سیاسی تجارب روشنگرانه نهضتهای مشروطیت اول و دوم توام با سرکوب ظالمانه و بهدار کشیدن جوانان وطندوست و مبارز کشور وجود داشت، و هرگوشه و دامان وطن از خون فرزندان برومند آن رنگین بود.
شاهعبداللهخان با اینکه جویای احوال شاعران و سخنوران پیش از خود بود، خود شاعر ژرف بین و نازک خیال نیز بود، و در سرایش شعر طبع روان و موزون داشت، و با پشت کار مداوم از هر لحظه زندگی استفاده مطلوب میکرد. به نمونهی کلام او میتوان توجه کرد:
ماه من شهرت رؤیت به جهان شور افگند
چه حوادث که در این صفحه اخبار تو نیست
نگه مست تو تاراج دل و دینم کرد
فتنهها نیست که در دیدهی بیمار تو نیست
شاهعبداللهخان مرد ظریف، خوشلباس و خوشسخن بود. مرحوم پروفیسور سرور همایون در خاطرات خود در مورد وی مینویسد: «در سال 1315 که در صنف دوازده لیسهی حبیبیه بودم. (پس از دهسال از رسمیت برانداختن زبان فارسی از نصاب تعلیمی مکاتب، که در این برنامه بهدلیل افول ارزشهای معارف تجدید نظر صورت گرفت) شنیدم که برای ما معلم زبان فارسی در کابل نتوانستند پیدا کنند، تا اینکه شاهعبداللهخان یمگی بدخشی را- که شغلشان معلمی نبود و در صدارت عظمی ظاهراً بهحیث سرکاتب و در واقع بهحیث نظربند ایفای وظیفه مینمود، بهحیث معلم زبان فارسی در هفته دو ساعت میفرستادند. مرحوم شاهعبدالله بدخشی از بیماری توبرکلوز (سل) رنج میبرد. او مرد پاکنهاد وپاکیزهخوی بود، قد متوسط داشت، لباسهای تمیز و اتوکرده میپوشید، نکتایی میزد، کلاه قرهقلی را با آرایش رومی بهسر میگذاشت، و ریش خود را میتراشید. بهزبان فصیح و لهجهی شیرین بدخشانی صحبت میکرد، و در خلال درسهایی که آن مرحوم به ما میگفت، آشکار بود که درد و عقدهی سیاسی خود را پیش ما نیشتر میزد. بحثهای او در بارهی اوضاع سیاسی و فرهنگی دورهی سامانیها و غزنویها برای او روکشی بود، در ابراز ایدیالهایش با لحن ملایم بدخشی پردههای دلفریبی از شعر و ادب و از رونق فرهنگ و جاه و جلال ملی در پیش تاق ذهنمان میآویخت، و من هرگز آن چهرهی شریف و سر و وضع گوارا و نجیب او را فراموش نخواهم کرد… «او پارچههای امتحان» مارا در بستر مریضی سناتوریم علیآباد کابل نمره داده بود، این مرد نستوه بهتاریخ 26 حمل1327 در شفاخانهی علیآباد کابل در سن36 سالگی جان بهجانآفرین سپرد. روحش شاد». حاکمیت وقت اعلان کرد که او به مرض سل در گذشته است؛ اما بستگانش هرگز این اعلان را باور نکردند و مرگ او را عمدی میدانستند. تا جاییکه من دریافتم، پس از وفات شاهعبداللهخان تعداد زیادی از شاعران در رثایش سوگنامهها سرودند، و منابع ذیل در موردش چیزهایی را نوشتند و بهچاپ رسانیدند:
– بهار بدخشان، نوشتهی میرعبدالکریم حسینی مشهور به میا صاحب
– یادداشتهای جمشیدخان شعله پیرامون شاعران در کتاب «سیر دبستان بدخشان»
– سخن و سخنوران، نوشتهی مولانا خالمحمد خسته، شاعر و سیاستگر نیمهی اول قرن چهاردهم هجری
– یادی از رفتگان، تألیف مولوی خالمحمد خسته
– تحلیل در آفریدههای شاهعبدالله یمگی بدخشی به قلم محمدطاهر بدخشی
– شمارههای مجلهی کابل، ارگان انجمن ادبی کابل
– شمارههای مجلهی هنر و پارهای از یادداشتهای دیگر
– تذکرههای ادبی که از شاعران بدخشان یاد کردهاند.
امیدوارم شخصیتهای کمنظیربدخشانی، مانند: علّامه محمدسلیم طغرا، محمدذکریای ذاکر مشهور به پیر اسپاخواه، مولانا عبدالله مصرع راغی، شمسالدین شاهین، اولیا حسین مغموم دروازی، مولانا محمدعمر حسرت کشمی، سیدمتقی ضمنی کشمی، سیدةالنساء شاهبیگم مخفی بدخشی، سیدزمانالدین مشهور به عدیم شغنانی که با وجود ایجاد آثار ارزشمند علمی و ادبی شان ناشناخته ماندهاند، در سلسلهی معرفی آنها گامهای برداشته شود، که اگر زندگی فرصت میداد این کمترین متوجه رفع این نقیصه هستم.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1789