زندگی‌نامه‌ی سیاسی و خدمات خیریه‌ی امیرعلی‌شیر نوایی

11 حوت 1402
7 دقیقه
زندگی‌نامه‌ی سیاسی و خدمات خیریه‌ی امیرعلی‌شیر نوایی

پژوهنده: ولی‌محمد حدید
بخش نخست

امیرعلی‌شیر نوایی در هفدهم ماه رمضان سال 844/ 9 فیبروری 1441 در دولت‌خانه‌ی شهر هرات دیده به‌جهان گشود. بر اساس گفته‌های نوایی، اجدادش در خدمت امیرتیمور و فرزندان او بوده‌اند. پدرش غیاث‌الدین کیچکینه بهادر از مقربان ابوالقاسم بابر از حاکمان آن‌زمان بود. دولت‌شاه سمرقندی در تذکره‌اش در این باره نوشته است: «پدر این امیر بزرگ از انسان‌های مشهور و بزرگان سلسله‌ی جغتای بود. در زمان حکم‌روایی سلطان‌العظیم ابوالقاسم بابر از مدبران کشور و دولت محسوب می‌‌شد و از قوم تورک بود. نوایی همان‌گونه که از طرفِ پدر اصیل‌زاده بود از طرف مادر نیز نسل و نسب بلند داشت. مثلاً پدر بزرگش سرسلسله‌ی بیکان پدرِ سلطان حسین بایقرا بود».
پدرش در تربیه‌ی علی‌شیر توجه و اهتمام خاص داشت، خصوصاً مِهر و علاقه‌ای که او به علم و ادبیات داشت در حقیقت از تربیت خانوادگی او سرچشمه می‌‌گرفت. آن‌چه که نوایی را به علم و هنر بیش‌تر مشتاق می‌‌ساخت، صاحب‌کمال‌بودن اقوام و وابستگان پدری و مادری‌اش بود.
نوایی در نوجوانی در سرای ابوالقاسم بابر با حسین بایقرا هم‌بازی و هم‌درس بود. حتی حکایتی مردمی‌ که تصویرکننده‌ی زمان کودکی و نوجوانی زندگی نوایی است، موجود است. بنا بر همین حکایت در همین دوره، علی‌شیر نوایی با حسین بایقرا از کودکی دوست بوده و در مکتب نیز هم‌درس و هم‌صنف بوده‌اند. استاد آن‌ها شخصِ ذکی و صاحب فن بوده است. یکی از روزها استاد می‌‌خواهد بداند که شاگردانش به چه چیزی بیش‌تر علاقه دارند. استاد در دو ورق کاغذ برای هردوی آن‌ها رسم شمشیر و سرانسان را می‌کشد و از آن‌ها می‌خواهد تعبیر و تفسیر خود را از این دو رسم در ذیل ورق بنویسند. علی‌شیر در باره‌ی کله‌ی آدم و عقل و هنر غزلی می‌سراید و حسین بایقرا در بیان شمیشیر و جنگ مدیحه‌ی بلند بالایی می‌نویسد. استاد بعد از خواندن نوشته‌های شاگردانش، به آسمان نگاه می‌کند و آفتاب نورانی را به علی‌شیر و ابر سیاه را به حسین بایقرا نشان داده به علی‌شیرآفرین می‌گوید و به بایقرا چیزی نمی‌گوید. حیسن بایقرا از این‌که استادش در مورد نوشته‌ی او تمجید نکرد با تعجب به‌خود گفت شاید استاد ستایش از من را فراموش نموده است. از استادش می‌پرسد که جایزه‌ی من چی است؟ استاد می‌گوید: «جایزه‌ی تو هیهات یعنی افسوس است.» علی‌شیر از تحسین و تشویق استاد بسیار خوشحال می‌‌شود؛ اما حسین میرزا اسرار این جایزه را نمی‌‌فهمد. منظور استاد از رسم سر انسان همانا عقل و از شمشیر همانا ضد عقل بود.
کیچکینه بهادر با بهترشدن اوضاع در سال 1452 دوباره به خراسان برمی‌‌گردد. و این جدایی پنج سال به درازا می‌کشد. نوایی حالا یازده ساله است. پدر نوایی کیچکینه بهادر بعد از بازگشت به خدمت حکم‌ران هرات ابوالقاسم بابر درآمد و علی‌شیر نیز تحت حمایت او قرار گرفت. نوایی در مجالس النفایس در این باره نوشته که پدرش کیچکینه بهادر از سوی ابوالقاسم بابر به‌عنوان امیر سبزوار مؤظف شد. علی‌شیر هم با پدر به سبزوار عزیمت کرد.
نوایی در سبزوار از استادان زیادی تعلیم گرفت یکی از آن جمله جامی‌ اوحدی مستوفی بود. او در ادبیات عرب و فلکیات از پیش‌گامان عصر خود بود. علی‌شیر بعد از بازگشت به هرات بازهم در حضور ابوالقاسم بابر ماند. ابوالقاسم بابر زمانی که در سال 1456 سفری به مشهد داشت علی‌شیر و فرزندش حسین بایقرا را با خود بههمراه داشت. از اثر التفات پادشاه و بنابر اعتباری که شاه نزد علما و مشایخ داشت؛ زمینه‌ی تحصیل و تعلیم برای هردوی آن‌ها به‌خوبی فراهم شد.
با گذشت یک‌سال از این تاریخ، ابوالقاسم بابر مشهد را تصرف کرد. در این سال حسین بایقرا به مرو فرستاده شد؛ اما علی‌شیر در حضور ابوالقاسم در مشهد مسکن‌گزین شد و به کسب علم و تحصیل ادامه داد. او در مشهد با مشکلات عدیده‌ای مواجه شد. ابوسعید میرزا که تخت شاهی در هرات را به تصرف خود درآورده بود نسبت به نوایی و خانواده‌ی او رفتار خوشایندی نداشت. نوایی در برخی از نوشته‌های خود اشاراتی در این باره دارد.
زندگی نوایی در مشهد برابر است با دوره‌ی جوانی او. به‌دلیل موجودیت آرامگاه امام علی بن موسی الرضا در مشهد این خطه هم از نگاه مدنی و هم از جهت دینی همواره مزدحم بود. نوایی از محیط معنوی این شهرِ مزدحم بیش‌ترین تأثیر را گرفته و تا حد امکان در استفاده از آن جد وجهد کرده است. او در سال‌هایی که در مدرسه‌ی امام رضا مشغول تحصیل بود؛ با تعداد زیادی از عالمان و شاعران فارسی‌زبان شناخت حاصل و از برخی شان درس و علم کسب کرد که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان از کمال تربتی و استاد علم عروض درویش منصور نام برد.
نوایی بعد از درگذشت پدرش و هم‌چنان ابوالقاسم بابر بغایت احساس تنهایی می‌کند، هرچند مدتی از حمایت و الطاف یکی از پرچم‌داران تیموری، یعنی سیدحسن اردشیر بهره‌مند بود؛ اما او مدتی بعد از وفات پدرش یعنی در سال 1464 از مشهد به هرات باز می‌گردد و به‌خدمت ابوسعیدمیرزا درمی‌ آید. نوایی جوان وقتی از اشتباهات تاریخ‌نویسِ ابوسعید میرزا یعنی عبدالصمد بدخشی پرده بر می‌دارد، مورد بی‌مهری این تاریخ‌نگار قرار می‌گرد. وی با وصف آن‌که در دربار ابوسعید میرزا مخلصانه خدمت و تلاش می‌کرد، با آن‌هم با کم‌لطفی امیر نیز مواجه شده به ترک هرات مجبور می‌گردد. او راه سمرقند را در پیش می‌گرد و در شهر سمرقند که از دیرباز به شهر علم و معرفت شهره‌ی آفاق بود به تحصیل علم و کمال ادامه می‌دهد.
بر اساس منابع مختلف نوایی که مدت‌زمان طولانی را در سمرقند سپری کرده در این شهر با شاعران زیادی آشنا شده معرفت حاصل کرده است که ریاضی، اولایی، شاشی و یوسف بدیعی اندیجانی از آن جمله‌اند. در مجالس النفایس، نوایی، اشتباهی را در بیتی منسوب به ریاضی پیدا کرده از اصلاح‌نمودن آن سخن رانده است. ریاضی از این جسارت نوایی به غضب آمده با او به مناظره می‌پردازد. درجریان این مباحثه بعد از آن‌که طرفداران ریاضی دخالت می‌کنند، نوایی مناظره را ترک می‌کند. مناظره‌هایی شبیه این، بین نوایی و اولایی و شاشی هم اتفاق افتاده است. اولایی یکی از معمانویسان زبده‌ی زمان خود بود. نوایی از شکسته‌شدن پای اولایی باخبر شده به عیادت او می‌رود. بعد از این‌که ساعتی در کنارش می‌‌نشیند معمایی که جوابش اولا است نوشته به او می‌دهد. اولایی معما را می‌خواند و برایش معقول می‌ افتد. بعد از این اولایی معمایی را که جوابش نوایی است نوشته به او می‌فرستد. نوایی تا بعد از آن‌که حسین‌میرزا به سلطنت رسید و بر تخت شاهی در هرات جلوس کرد، سمرقند را ترک کرده به زادگاهش هرات برمی‌‌گردد.
نوایی اولین مسؤولیت دولتی را که بعد از پیشنهاد بایقرا پذیرفت مُهرداری دولت بود. نوایی علاوه بر وظیفه‌ی رسمی‌، از مقربان نزدیک حسین بایقرا بود. نخستین خدمتی که نوایی برای دولت بایقرا انجام داد جلوگیری عاقلانه و با تدبیر از قیام مردم به‌دلیل افزایش مالیات در سال 1469م. بود. نوایی در سال 1472 هم‌راه با سیدحسن اردشیر مسؤولیت امارت را می‌پذیرد. او وظیفه‌ی مُهرداری را به شاعر هم‌عصرش امیرشیخم سهیلی می‌‌سپارد.
بر اساس تعامل، در جلسات دیوان و نشست‌ها برای هر یک از امرا و بستگانِ شاه و بزرگان اقوام، حسب منصب و مقام‌شان جایگاه ویژه‌ای در نظر گرفته می‌شد. در فرمان‌های دولت هم بنابرهمین تعامل برزگان مُهر می‌زدند. به‌دلیل این‌که جایگاه نسب نوایی از بیکان پایین‌تر بود او بایست پایین‌تر از بیک‌ها و منصب‌داران دیگر به فرمان‌ها ُمهر می‌زد. نزدیکی نوایی با سلطان هویداست و قبل از این‌که نوایی به وظیفه‌ی جدیدش آغاز کند، سلطان تمام فرمان‌های دولتی را ابتدا به منظور مُهر زدن و تصحیح به او می‌فرستاد و نوایی قبل از این‌که خودش مُهر بزند، فرمان‌ها را برای هم مسلکش سیدحسن اردشیر می‌فرستاد؛ اما سیدحسن اردشیر به‌دلیل حرمت و احترامی‌ که به نوایی داشت قبل از مُهرزدن نوایی، از مُهرزدن اِبا می‌ورزید؛ اما نوایی از روی تواضع مُهرش را در پایین‌ترین نطقه‌ی فرمان‌ها می‌زد. این برخورد و حرکت نوایی در حقیقت نمایان‌گر فضلیت و فروتنی وی بود. این برخورد نوایی یعنی مُهرزدن فرمان‌های سلطان بعدها به‌عنوان یک عادت رسمی‌ در دربار تیموریان پذیرفته شد.
نوایی باتوجه به نفوذ و جایگاهی که در نزد سلطان حسین بایقرا داشت، علاقه داشت تا از امور دولتی به‌دور باشد؛ اما به‌رغم تلاش‌های رقبایش سلطان او را در کارهای جدیدی می‌گماشت. یکی از اساسی‌ترین رقبایش مجدالدین بود؛ اما به‌دلیل نظارت و تفتیش‌هایی که از کار مجدالدین صورت گرفت، کار و منصب او از دربار گرفته شد و به‌عنوان پروانه‌چی یعنی مأمور اجراکننده‌ی فرمان امیر مقرر شد.
نوایی در سال 1476 (در 35 سالگی ) مولانا عبدالرحمن جامی‌ را به‌عنوان مرشد خود برگزیده پیرو طریقت نقشبندی شد. در حقیقت ایجادیات ادبی نوایی از همین سال به بعد آغاز شد. نوایی در سال 1479 زمانی‌که قصد ترک هرات را داشت میرزا ابوبکر فرزند ابوسعید را به‌عنوان نمانیده‌ی خود تعیین کرد. در سال 1481 دربار، به برادر کوچک نوایی عنوان امیری را اعطا کرد.
مهم‌ترین سند میزان قدردانی سلطان حسین بایقرا از نوایی در حقیقت رساله‌ای است که بایقرا در سال 1485 انشا کرد. او در این رساله اساساً بعد از آن‌که از شاعران فارسی‌گوی مثل جامی‌ و سهیلی نام می‌برد، با یادآوری از شاعران تورکی‌گوی، نوایی را سرآمد و قافله‌سالار کاروان شعر و ادبیات تورکی معرفی کرده چنین به ستایشش می‌‌پردازد: «بو اسمی‌ مذکور بولگن لری و اوصافی مستور بولغان لر فارسی نظم انجمنی ده بزم توزگن و فارسی کویلیق بزمی‌ ده شنالیق کورگوزگنلر دورور. ولیکن معانی ابکاریغه بو گون گه دیگینچه هیچ کیشی تورکانه لباس کییدور‌مه‌گن و اول نازنین لرنی بو زیبا خلعت بین جلوه ظهورغه کیتورمه‌گن تورور و مشکبو رعنالر طبع نهانخانه سی ده عریانلیق دین محجوب قالغان دورور و بو حوروش زیبالر حُله سیزلیق دین جلوه ناز قیله آلمه غان دورور…الخ».
در ایامی‌ که این رساله به رشته تحریر درآمد، عصیان و نافرمانی درویش‌علی برادر نوایی از سلطان، موجب نشر آوازه‌های زیادی علیه نوایی، خانواده و بستگان وی گردید. البته نوایی از این شایعات بسا رنج می‌برد. سلطان حسین بایقرا با وصف روبه‌رو شدن به چنین حالتی فرمانی را صادر کرد که در آن نوایی را هم در نزد دولت و هم در نزد ملت انسان بزرگ توصیف و او را یگانه هم‌راز خویش معرفی کرد: «هرکس باید به‌خوبی بداند که جایگاه علی‌شیر نوایی در محضر بنده آن‌چنان پربها است که در تصور شما نمی‌‌گنجد و برای حرمت گذاشتن به وی نباید کوچک‌ترین کوتاهی صورت گیرد».
در ماه نوامبرسال 1492 نوایی از استاد و دوست نزدیکش مولانا عبدالرحمن جامی‌ جدا شد. او بعد از وفات جامی‌ روزهای زیادی را به غم و اندوه سپری کرد. «خمسةالمتحیرین» در حقیقت بازگوکننده‌ی احوال آشفته‌ی آن روزهای پر از درد و اضطراب نوایی است.
در 31 دسامبر سال 1500 سلطان حسین از سفری باز می‌گردد. علی‌شیر نوایی مثل گذشته‌ها برای استقبال از وی به دروازه‌ی شهر می‌رود. مراسم استقبال این‌بار با غم و اندوه به پایان می‌رسد. وقتی این دو باهم روبه‌رو می‌شوند، نوایی از اسب فرود می‌‌آید و می‌خواهد به تخت روان سلطان نزدیک شود؛ اما راه رفته نمی‌تواند، دونفر از زیر بغلش می‌گیرند و او را به نزدیک تخت سلطان می‌رسانند. نوایی به سلطان سلام داده دستانش را می‌بوسد. نوایی در همین لحظه نمی‌تواند به پا بایستد و بی‌هوش می‌شود. سلطان او را عاجل به تخت روانش می‌خواباند. حال بیمار در راه نیز بدتر می‌شود. در نتیجه نوایی روز یک‌شنبه سوم جنوری سال 1501 چشم از جان می‌بندد. او را در زادگاهش هرات به‌خاک می‌سپارند و در لوح مزارش « مزار شاه غریبان علی‌شیر» می‌نویسند که این مقبره به زیارتگاه عام و خاص تبدیل می‌شود.
اگر وقایع را که نوایی در سمرقند پشت سر گذاشته در نظر نگیریم، نوایی در زمان حیاتش از نظرمادی با هیچ‌گونه مشکلاتی روبه‌رو نشده است. بر اساس منابع معتبر، وی دارایی زیادی داشته و به همین سبب زمانی که عهده‌دار مناصب و وظایف دولتی بوده هیچ‌گاهی از خزانه‌ی دولت معاشی نگرفته است. بلکه برعکس در هنگام ضرورت به دولت کمک مادی نموده است. نوایی فقط در زمان ابوسعید از این‌که برایش معاشی داده نمی‌شد زبان به شکایت گشوده و از ایامی‌ که در سمرقند محتاج بوده سخن رانده است. دلایل اصلی این شکایات، احتمالاً دوری‌اش از ملک و جایدادهایش و عدم دسترسی به منابع درآمد هایش بوده است. وقتی او به هرات بازگشت در کوتاه زمانی دوباره به آن‌چه ملکیت و دارایی‌هایش بود، دست می‌یابد و بنابرگفته‌ی «بارتولد» این دارایی مربوط به انجام وظیفه‌ی رسمی‌ در دولت که پس‌انداز نموده باشد نیست؛ بلکه میراثی بوده که از خانواده‌اش به وی رسیده است.

خدمات خیریه و موقوفات
یکی از صفات و خصایل ستوده‌ی علی‌شیرنوایی ساخت بناهای خیریه و بقعه‌هایی بود که بر سر مزار صوفیان بزرگ، شاعران و علمای برجسته اعمار گردیده است. او هم‌چنان در مرمت مساجد، اعمار مدارس و خانقاها، دارالشفاها، ساختمان قلعه‌ها، رباط‌ها و حوض‌های سرپوشیده و پل‌ها توجه جدی داشت و تمام مؤرخین، تذکره‌نویسان و محققانی که در باره‌ی امیرعلی‌شیرنوایی نوشته‌اند از صفات خیرخواهانه و نیکوکارانه‌ی وی در ساختن بناهای عام‌المنفعه و توجه و اهتمام به‌حال فقرا، تهی‌دستان با تمجید و تحسین یادآوری کرده‌اند.

ادامه دارد

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1818


مطالب مشابه