خودکشی و فلسفه‌ی کانت

26 جدی 1402
4 دقیقه
خودکشی و فلسفه‌ی کانت

نگارنده: حمیده میرزاد

 

قرن‌هاست که خودکشی موضوعی بحث برانگیز بوده و پرسش‌هایی را در مورد اخلاقیات و خودکشی ایجاد کرده است. کانت مدعی است که انسان وظیفه دارد به زندگی خود پایان ندهد (بنیاد متافیزیک اخلاق). در این یادداشت نظریه‌ی کانت با توجه به مکاتبات میان او و ماریا فون هربرت بررسی خواهد شد.
در سال 1791، زنی از اتریش به نام ماریا فون هربرت، که علاقه شدیدی به عقاید امانوئل کانت داشت، نامه‌ای برای او نوشت و از او کمک خواست. ماریا عاشق مردی شده بود که معتقد بود از هر نظر عالی است. با این حال، پس از دروغی که ماریا به معشوقش گفته بود، نظر مرد در مورد او تغییر کرده و رابطه شان تمام شده بود. این‌جاست که زندگی برای ماریا ارزشش را از دست می‌دهد. او که خطر را احساس کرده بود به ‌دنبال راهنمایی می‌گشت تا از خطر خودکشی نجات یابد. بنابراین نامه ای به کانت نوشت و از او راهنمایی خواست.
هربرت می‌نویسد که او عشق خود را از دست داده، قلبش شکسته است و حس می‌کند که دیگر ارزشی برای زندگی نمانده است! خواندن مکرر فلسفه‌ی اخلاقی کانت هم در این زمینه کمکی به او نکرده است. پاسخ متقابل کانت به نامه‌ی اول ماریا، دل‌پذیر و در عین حال نامناسب بود و گرایش دیوانه‌وار فیلسوفان را به فلسفه‌ورزی در میان واقعیت آشفته‌ی تعاملات انسانی نشان می‌داد. کانت خطاب به ماریا نوشت: تو با عشقی شایسته خداحافظی کردی! غم و اندوه پاسخی به کاستی‌های اخلاقی فرد است. با این‌حال، مهم است که ما بین کسی که صریحاً دروغ می‌گوید و کسی که به‌طور کلی از بیان حقایق خودداری می‌کند، تمایزی قائل شویم.
دومین نامه‌ی ماریا یک گواهی از حس عجز و نا امیدی بود که وجود ماریا را فرا گرفته بود. متأسفانه، دومین نامه‌ی ماریا توسط کانت نادیده گرفته شد و در سال 1803، ماریا هربرت به طرز غم‌انگیزی جان خود را گرفت. در این یادداشت من با نگاهی به فلسفه‌ی کانت در باره‌ی خودکشی، بررسی می‌کنم که چرا تئوری کانت برای ماریا فون هربرت راه‌گشا نبوده است.
استدلال کانت در مورد خودکشی چیست؟
انسان حق انتخاب دارد و آزاد است؛ ولی از اختیارات خود باید به نحوی استفاده کند که بتواند انسانی زندگی کند. انسان هدف است، وسیله نیست. انسان نباید از اختیارات خویش، علیه خود استفاده کند. از نظر کانت، اخلاق مبتنی بر شواهد تجربی یا ترجیح شخصی نیست، بلکه مبتنی بر عقلانیت و وظیفه است. به همین دلیل است که او خودکشی را بزرگ‌ترین نقض وظیفه نسبت به‌خود می‌داند. از نظر کانت، انسان‌ها حق انتخاب دارند و آزادند؛ اما آن‌ها باید از آزادی خود مسؤولانه استفاده کنند. خودکشی این مسؤولیت را نقض می‌کند؛ زیرا شامل استفاده از آزادی برای پایان‌دادن به زندگی خود است که با هدف اصلی حیات هم‌خوانی ندارد. کانت معتقد بود که انسان‌ها صرفاً موجوداتی دارای ارزش ذاتی هستند. بنابراین، باید به‌خودی خود به‌عنوان یک هدف در نظر گرفته شوند، نه به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به هدف.
فلسفه‌ی کانت در مورد خودکشی را می‌توان در ایده‌های بنیادی او در مورد اخلاق و ارزش زندگی انسانی جست‌وجو کرد. او معتقد بود که انسان مؤظف است جان خود را حفظ کند و خودکشی ذاتاً غیراخلاقی است؛ زیرا ناقض این وظیفه است. از نظر کانت، انسان موجودی عاقل است و از این رو ظرفیت استدلال و انتخاب اخلاقی را دارد. با این حال، خودکشی یک انتخاب غیرمنطقی و غیراخلاقی است. بنابراین، خودکشی نه تنها یک شکست شخصی است، بلکه ناتوانی در انجام وظیفه‌ی اخلاقی فرد است.
سؤال این‌جاست که چگونه فردی که برای آزادی سرزمین خود و با انتخاب عاقلانه به مصاف مرگ می‌رود نه تنها منع نمی‌شود که تشویق و تمجید هم می‌شود؛ ولی امثال ماریا هربرت از خودکشی منع می‌شوند؟ آیا می‌توان گفت که هر دو، نمونه‌ای از افرادی هستند که برای رهایی، وجود خود را صرفاً وسیله قرار داده‌اند؟
در مثال اول فرد برای حفظ ارزشی چون آزادی به مصاف مرگ رفته است. در مثال دوم فردی که به پوچی و بیهودگی رسیده است برای رهایی از بیهودگی مرگ را انتخاب می‌کند. در هر دو مورد فرد وسیله‌ای شده است برای رسیدن به هدف. این‌جا یک تناقض وجود دارد و روشن می‌شود که انسان و ذات عقلانی به‌خودی خود هدف نیستند؛ بلکه این خود ارزش‌های اخلاقی، مانند رهایی از یوغ ظالمان و محافظت از خانواده‌ی خود در برابر حمله‌ی بیگانگان است که هدف است. ارزش زندگی انسان ممکن است ذاتی نباشد؛ بلکه از نظر اجتماعی ساخته شده باشد. از طریق معنویت و فرهنگ می‌توان به ارزش انسان پی برد و در همه زمینه‌های فرهنگی، خودکشی لزوماً از ارزش زندگی انسان نمی‌کاهد.
هر بار که رؤیایی را برآورده می‌کنیم – چه آن رؤیا کسب یک مدرک تحصیلی باشد و چه داشتن یک خانه یا ماشین عالی، به‌محض تحقق‌یافتن هدف ما محو می‌شود. در این شرایط، شروع یک تلاش دیگر برای بازگرداندن معنا به زندگی ضروری می‌شود. از طرف دیگر شکست گاهی اوقات باعث می‌شود که احساس بی‌ارزشی کنیم. این نوسان نامنظم بین موفقیت و ناامیدی، روح ما را به‌قدری تخلیه می‌کند که بحران رخ می‌دهد – ما با سر در ناامیدی غوطه‌ور می‌شویم و احساس پوچی ما را می‌بلعد. کسی که از پوچی رنج می‌برد انتخاب نمی‌کند که از پوچی رنج ببرد؛ به‌عنوان مثال: نمی‌توانید یک روز بیدار شوید و تصمیم بگیرید که می‌خواهید از پوچی رنج ببرید و انتخاب کنید که بعد از ظهر این رنج پایان یابد. این چیزی نیست که انسان بر آن تسلط داشته باشد. محاسبه منطقی خودکشی ممکن است اشتباه باشد. بیماری روانی یا عوامل دیگر می‌تواند بر توانایی فرد برای تصمیم گیری منطقی در مورد خودکشی تأثیر بگذارد. بنابراین، اخلاقی بودن خودکشی ممکن است به شرایط شخصی و سلامت روان بستگی داشته باشد.
خودکشی لزوماً تعهد حفاظت از زندگی را نقض نمی‌کند. برخی معتقدند که خودکشی ممکن است در شرایط خاصی موجه باشد، مانند زمانی که فرد با درد غیرقابل تحمل یا یک بیماری لاعلاج مواجه است. در این موارد می‌توان خودکشی را راهی برای حفظ ارزش زندگی با پایان‌دادن به رنج دانست. در حالی‌که کانت معتقد بود که وظیفه‌ی حفظ زندگی مطلق است و وظیفه‌ی کاهش رنج، لزوماً خودکشی را توجیه نمی‌کند. وظیفه‌ی تسکین رنج ممکن است با وظیفه‌ی محافظت از زندگی در تضاد باشد. سایر ملاحظات اخلاقی، مانند وظیفه در قبال دیگران، نیز ممکن است در تعیین اخلاقی‌بودن خودکشی نقش داشته باشد. بنابراین اخلاقی‌بودن خودکشی به شرایط شخصی و تعهدات اخلاقی بستگی دارد.
نتیجه این است که اخلاق خودکشی پیچیده و چندوجهی است. استدلال کانت بر ضد خودکشی بر اساس وظیفه‌ی حفظ زندگی مورد انتقاد فیلسوفان معاصر قرار گرفته است. در حالی‌که برخی افراد ممکن است بر این باور باشند که خودکشی هرگز از نظر اخلاقی قابل توجیه نیست! برخی دیگر معتقدند که خودکشی ممکن است در شرایط خاص اخلاقی‌ترین گزینه باشد. اخلاقی‌بودن خودکشی ممکن است به پیشینه‌ی فرهنگی، ارزش‌های ذهنی، شرایط شخصی و تعهدات اخلاقی فرد بستگی داشته باشد. در نهایت، مسأله‌ی اخلاقی خودکشی مستلزم بررسی دقیق این عوامل و اتخاذ روی‌کردی لیبرال برای استدلال است. هیچ نظریه‌ی ثابتی نمی‌تواند در این‌جا کمک کند، همان‌طور که نظریه‌ی کانت نتوانست ماریا فون هربرت را از خودکشی باز دارد.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1508


مطالب مشابه