دکتر محمد شاهپور قادری، استاد دانشگاه
چکیده
بازنمایی نهانساخت اشعار باختری با خوانشهای پسکنشانهای و میانرشتهای بهتر میسر است. رویکرد «تحلیل گفتمان انتقادی» یکی از این روشها است که با استفاده از آن، حقایق برتر ژرفساخت متن بازگشایی و کارکرد زبان در روابط گفتمانهای آثار با توجه به مناسبات قدرت و ساختارهای اجتماعی و نهادها مورد مطالعه قرار میگیرد. در این نوشته گفتمانشناسی اشعار باختری در دورهی حاکمیت نظام کمونیستی و ایدئولوژی مارکسیستی در کشور با ابزارها و لایههای انتقادی و روش تحلیلی- توصیفی و کیفی در سه مرحله توصیف، تفسیر و تبیین نقد و بررسی شده است. باختری فضای گفتمانی حاکم را بعد از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ استبدادی، دیکتاتورمنش، انحصارگر، قبیلهای و نژادپرستانه ترسیم کرده و هژمونی حاکم را که بر خونریزی بنا یافته، مورد انتقاد قرار داده و در برابر آن گفتمان مقاومت را در شعر معاصر فارسی به کمال رسانیده است. او «گفتمان مقاومت و حفظ هویت» را وفادار به آرمان مبارزهی عدالتخواهی و آزادیطلبی مردم دانسته و تفکر «گفتمان استعماریـ دیکتاتور» را به چالش کشیدهاست. افزون بر آن، نتیجه پژوهش نشان میدهد که شاعر دستگاه حاکم را مزدور و دستنشاندهی بیگانهها دانسته و نکوهش کرده و در واقع کردار آنها را در اشعارش بازتاب داده است. بنابر این، مبارزه در مقابل کمونیستهای دیکتاتور و سران دستگاه مستبد گفتمان سلطه، همدستی و هماندیشی با مردم، آزادی میهن از دست اشغالگران و حاکمشدن مردم بر سرنوشت خودشان، رهایی زبان و فرهنگ جامعه از دست تعصب قبیله، از خردهگفتمانهای اساسی مقاومت در اشعار باختری است.
واژههای کلیدی: تحلیل گفتمان انتقادی، گفتمان کمونیستی، شعر معاصر، باختری
۱. درآمد
واصف باختری بعد از سپریکردن دورهی تحصیل در آمریکا به وطن برگشت و عشق خدمتگزاری به مردم کشور را داشت؛ اما در همان نخستین ماههای حاکمیت سیاه ترکیـ امین، دستگیر و زندانی شد. به گفتهی خودش یک سال و دو ماه را در پشت میلههای زندان پلچرخی روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. «واصف را نیز به سبب فر و شکوه دانش و شعر و شاعریاش به زندان افگندند. نظام ترهکیـ امین چنین بود که با نخبگان، آگاهان و دستاندرکاران دانش و فرهنگ سر دشمنی داشت و تا که دیدیم اینگونه دشمنی در نظام کارمل و نجبیب نیز ادامه داشت. نظامهای استبدادی نیز همین است که همهجا را در تاریکی فرو میبرند. دام شیطانی میگسترانند و آزادگان را شکار میکنند، تا به آسودگی به زندگی جنایتبار خویش ادامه دهند. بیمورد نیست که گفتهاند، برای شناخت ماهیت دولتها باید زندان آنان را شناخت. واصف باختری، شخصیت دانشمند و دانایی است. به تعبیری او «بودای دانای روزگار ماست.» با آن حافظهی شگفتآور که دارد گویی کتابخانهای زنده و سیاری است. تعهد او در شعر تنها تعهد به رویدادهای سیاسیـ اجتماعی روزگار نیست؛ بلکه او نسبت به شعر، نوآوری در شعر و زبان شعر از همان آغاز یک شاعر متعهد نیز هست. در شش دههی گذشته او پیوسته روایتگری رویدادهای خونین این سرزمین بوده است. او این رویدادها را چنان با عاطفهی همگانی انسانی پیوند میزند که خود به «روایتگر خونینگلوی آزادی» برای همه انسانها بدل میشود که در زنجیر استبداد اجتماعیـ سیاسی در بند اند»(نادری، ۱۴۰۱: ۱۶۷-۱۷۵) و از جانب دیگر،«بعد از هفت ثور، ما فقط یک مجرا داشتیم و آن مسکو بود. از همین طریق باید تمام گپها سازمان داده میشد. اینجا باید یک جریان ادبی ایجاد میشد که آن را مقامات میخواستند. جریانی که زیادتر گرایش به طرف رئالیسم سوسیالیستی داشته، قهرمانش گورکی بوده»(دهقان، ۱۳۹۴: ۷۳)است؛ اما، باختری با«شمشیرسخن» برای مقابله در برابر گفتمان استبدادی، دیکتاتورمآب، فاشیزم و اشغالگر برخاست و اشعارش را به قول نادری «سلاح شکوهمند» مبارزه ساخت و جریان «گفتمان مقاومت» را به صورت جدی در شعر و ادبیات معاصر افغانستان شکل داد که در این مقالهی کوتاه بر مبنای «تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف» در سه مرحله توصیف، تفسیر و تبیین گردیده است.
تحلیل گفتمان انتقادی «روشیاست که به شناخت هرچه بهتر گفتمانهای مختلف و فهم آنها کمک میکند، اینکه گفتمانهای مختلف چگونه در بطن یک جامعه و در برههای خاص شکل میگیرند و اصولاً چه ارتباطی با قدرت و سیستم حاکمیت دارند، همهی این موارد از وظایف وکارکردهای تحلیل انتقادی گفتمان است.»(آقاگلزاده، ۱۳۹۲: ۵۸-۶۰)، که به هدف«تجزیه و تحلیل متن، نشان دادن ارتباطهای پنهان و ایدئولوژی پوشیده در آن و به عبارت دیگر، تلاش برای کشف اطلاعات در زیر سطح زبان و به منظور آشکار کردن انتخابهای زبانی که معنای متن را شکل میدهند.»(درپر، ۱۳۹۱: ۴۱)استفاده میشود و علاوه بر آن در این رویکرد اهمیت زبان در تولید«برای بررسی تغییرات اجتماعی و فرهنگی بهکار گرفته میشود.»(Fairclough, 2002: 70)و نقش«زبان در سلطهی بعضی بر بعضی دیگر»(Fairclough, 1989: 1) مشخص میگردد.
و یا میتوان گفت که «تحلیل گفتمان انتقادی» نوعی جامعهشناسی زبان است که با توصیف متن ادبی کار خود را آغاز و با تبیین ساختارهای اجتماعی دخیل در تعیین گفتمانها، پایان میدهد و تأکید دارد که هر گفتمانی به صورت تاریخی تولید و تفسیر شده و ساختارهای گفتمانی به وسیلهی ایدئولوژی گروه قدرتمند، قانونی میشوند و در مقابل گفتمان رقیب، این امکان را برای خود فراهم میآورد که فشار حاصل از بالا و احتمال مقاومت را در برابر روابط قدرت نابرابر، برجسته نماید. بنابر این، فضای گفتمان کمونیستی در تاریخ معاصر کشور، برساخت گفتمانهای قومی و هژمونی زبانی را برای مردم ما تحمیل کرد که باختری اشعارش گفتمان مقاومت را در برابر گفتمان فرهنگستیز و استبدادی سلطه، به صورت جدی مطرح نموده است و با توجه به نقش زبان در ساختارهای و نشانههای گفتمانمدار متن، شاعر در پی انتقاد و حتی براندازی گفتمان استعماریـ دیکتاتور کمونیستی در کشور است.
۲. نقد و بررسی
شعر نیمایی و آزاد در کشور از دههی پنجاه به بعد با واصف باختری به اوج و کمال رسیده است. «نیماییهای او در نخستین سالهای این دهه چنان با شتاب رو به کمال رفتهاند که با سرودههای دههی چهل شاعر قابل مقایسه نیستند. بیتردید میتوان گفت که نیماییهای او اوج نیماییسرایی شعر پارسی در افغانستان نیز هست. او در این میدان با پیروزی و شتاب چشمگیری به پیش رفته که خود به هویت شعر نیمایی افغانستان بدل میشود. محتوای شعرهایش در این سالها ژرفای بیشتری پیدا میکند. برهنگی زبان سیاسی جایش را به یک زبان نمادین و گاهی چند لایه و چند آوایی میدهد و شعر افقهای معنایی گسترده و دورتری پیدا میکند. در شعرهای این دورهی معاصر واصف استعاره، نماد و اسطورهپردازی، اسطورهگرایی، گرایش به آرکایسم زبانی و اشارهها به شخصیتهای اسطورهیی، تاریخی و رویدادهای اسطورهیی کاربرد گستردهای مییابند. شعر واصف باختری در دههی پنجاه و پس از آن بیشتر متمرکز بر شعر نیمایی و سپید است. .»(نادری، ۱۴۰۱: ۹۱-۹۶) که در اینجا به طور نمونه توصیف، تفسیر و تبیین شده است.
۲-۱. نمونههای اشعار باختری در زمان حاکمیت گفتمان کمونیستی و ایدئولوژی مارکسیست
«سرشکی در تنگنا»،به تاریخ ۲۶ جوزای ۱۳۵۸سروده شده است: «آن شب/ کاج بلند بیشهی آواز/ فریاد بر میداشت/ گویند این شب را، شب زنجیریان خون و آتش را نهایت نیست/ خورشید در چاهاست» (باختری، ۱۳۹۵: ۱۷۵-۱۷۶)؛ «چریک وادی زیتون، ۱۳۶۱»: «شکوهمند شبا دیرتر بپای/ چریک وادی زیتون نماز مغرب را/ به روی گسترهی سبز عشق میخواند/ نهال سبز تفنگش شگوفهباران باد/ درفش سرخش بر دوش شهسوار باد»(همان: ۱۷۸)؛«تا آن گاهوارهی زرکش، ۱۳۶۷»: «در آن هنگام/ که نابههنگام/ و دشمن کام و دشمن گام/ طوفان آرامش را در آغوش کشید/ و کشتی بر شاهنشین ستیغی/ – چون شاهخاتونی/ بر تختی از عاج/ خوابدارویی از رخوت زنانه را/ بلایهوار به نوشیدن نشست/… وزش عبور گامهای اساطیریام را نخواهند شنود»(همان: ۲۸۳-۲۸۵)؛ «ما صد جویبار ترنم بودیم، ۱۳۵۹»: «آن آغازین بلوغ سپیده/ منظومهیی را میمانست/ با قافیههایی از ابریشم عبیرافشانی لبخند نخستینستاره/ با ردیفهایی از رگبار هجاهای پرندینه/ …ما همگام نور بودیم/ و پنداری در همه لحظهها/ من بوی عشق میشنیدم/ و تو بر سراسر آفاق عطر لبخند میافشاندی/ و شبانهها/ تنها/ چابکسواران قبیلهی عشق/ بر خرگاه قلبهای ما شبیخون میآوردند/ و دستهای ما لانههای کبوتران نور بودند/ … غبنا که ما/ آن منظومه را/ چونان قنونی/ که تنها نیمهی نخستینش را/ خوانده باشند/ رها کردیم/ -در ناتمامی-/ و اینک این سوگنا/ منظومهیی را ماناست/ با هجاهایی از هذیان تندرها/ و با ردیفهای از شرارت آذرخشان/ و منظومه اکنون/ ترجیعبندیستـ هزاربندـ/ که در قلعهی کاغذین هر بند آن/ این واژهها را بهزنجیر کشیدهاند:/ ای جشمهسار!/ اکنون به هرچه میخواهی تن بیالایی/ که قساوت سیلاب/ آهوان این بیابان را/ از زلال تو نیز به رمیدن واداشته است/ و در صمیم این نیمروزان/ شقاوت خورشید/ چشم فراخاک افگنده/ تا واپسین جرعههای ترا هم/ با فرمان تبخیر/ به فراسوی دیوار زمان/ تبعید کند/ و ما اندکاندک/ از شهود گلدسته فرود میآییم/ در پلههای غبارآلود آن/ هیچ چیزی فرایادمان نمیآید/ گویی ستارههایی هستیم/ که ما را در هیچ رصدخانه نمیشناسند/ما که سحرگاه/سپیداران را زمزمه میکردیم/ و حتا به آیینهی شبنم/ که میخواست ترا بنگرد/ کورشدن میآموختیم/ اکنون در گوش نبض خویش/ لالایی میخوانیم/ تا بهخوابی فرورود/ برنیاشوبیدنی»(همان: ۲۹۳-۲۹۶)
۲-۲. توصیف
در سطح توصیف و لایهی بیانی متن فرکلاف به ساخت زبانی توجه دارد که «شامل تحلیل زبانی در قالب واژگان، دستور، نظام آوایی و انسجام در سطح بالاتر از جمله است. تحلیل زبان هم واژگانی ـ دستوری و هم ویژگیهای معنایی را در بر میگیرد»(سلطانی، ۱۳۸۴: ۶۴). و منتقد بهدنبال رسیدن به پاسخ پرسشهای این چنینی است: «کلمات واحد کدام ارزشهای بیانی هستند؟ در کلمات از کدام نوع استعارهها استفاده شده است؟ جملات در متن معلوم هستند یا مجهول؟ متن شامل چی ويژگیهای گستردهتری است؟ در این مرحله اهمیت زبان دو چندان میشود، اولین نقش زبان، نقش اندیشگانی است که برای بیان محتوا بهکار میرود…»(فرکلاف،۱۷۰:۱۳۷۹).
بنابر این، گفتمان دیکتاتورـ فاشیزمِ کمونیستی با ایدئولوژی مارکسیستی و ستمگریهای قبیلهای بر زبان و فرهنگ مردم ما در کشور از یک طرف و بحران هویتی و جنایات فرهنگی گفتمان سلطه از جانب دیگر عامل اساسی رستاخیزِ واژگان اشعار باختری است. شاعر، واژههای باستانی و حتی گاهی متروک را جان تازه میبخشد و واژهها بر اساس کارکردهای زیباییشناختی، تواناییهای معنایی و هنر ارتباطمعنایی، هممعنایی و تضادمعنایی برگزیده شدهاند. از اینرو، باختری را میتوان پاسدار بزرگ زبان و فرهنگ ادبیات فارسی دانست که با استفاده از آگاهی، درک و ذهنیت فرهنگی در آفریدههای خودش خدمت بینظیری در شعر معاصر و زبان فارسی نموده است. واژگان در اشعار باختری رستاخیز پرشور دارند که به تسخیر جهان میپردازند و شاعر برای پاسداری از ادبیات فارسی و زندهکردن واژههای متروک و فرسوده با سازههای تازه و بازنمود ساختارهای ترکیبی جدید، مفاهیم وسیعی خلق کرده است و واژههای فراموش شده را حیات دوباره بخشیده است. زمانکه «واژگان از حوزهی قاموسی خود دور شود و به شکل جدید و در مفهوم مجازی خود بهکار رود، رستاخیز واژگان از آنجا آغاز خواهد شد»(شفعی کدکنی، ۱۳۸۹: ۵). بنابر آن، جاگزینی واژهها در اشعار باختری نشان میدهد که بهدور از معنای قاموسی واژهها برای القای مفاهیم ویژه استفاده شده و رسالت مفاهیم را ادا نمودهاند. شاعر بسیار بهخوبی از گونههای مایهای زبان فارسی بهره میگیرد و واژههای کلاسیک را در ساختار جدید در کنار واژههای معاصر قرار داده و مدلولهای ضمنی بیشماری میآفریند و همینطور، گفتمانهای انتقادی فراوان را میسازد.
افزون بر آن، اسطوره و تاریخ در اشعار باختری آمیزش شگفتآور دارد. خواننده از پدیدههای اسطورهایـ توصیفی به تاریخ و از آنجا به روزگاری میرسد که در آن زندگی میکند. زبان اشعار او در دههی پنجاه و پس از آن «بیشتر استعاری، نمادین و ابهامآلود است. کاربرد اسطورهها، نمادها و تعبیرهای اسطورهای آمیخته با گونهی ارگاییزم زبانی با بسامد بلند، فهم پارهای از سرودههای او را برای خواننده دشوار میسازد و حتی در مواردی نیافتنی.»(نادری، ۱۴۰۴: ۹۶)؛ اما، خوانشهای پسکنشانهای و رویکردهای میانرشتهای «تحلیل گفتمان انتقادی» بهقول شاعر دنیای نوین را به روی مخاطب میگشاید که در نمونهی زیر بهخوبی میتوان مشاهده کرد:
سپیده پیر روشنیفروش دورهگرد
به دوش کولهبار نور
به ره نهاده بود گام
که با صدای آی آی روشنی
ز کوچههای شهر خاوران گذر کند
…
سپیده پیر روشنیفروش دورهگرد
ز کودکان کوچههای شهر شرق
دو سکه خنده میگرفت
به دستشان دو خوشه نور مینهاد
(باختری، ۱۳۹۵: ۱۵۴-۱۵۵)
این «یک شعر نمادین است که در سالهای تجاوز شوروی در دههی شصت خورشیدی سروده شده است. شاعر دراین شعر نیز اسطورهسازی میکند. شخصیت محوری همان «پیر روشنیفروش دورهگرد» است، با کولهبار نور که میخواهد از کوچههای شهر خاوران گذر کند. در این اسطورهسازی واصف با ارائهی یک رشته از نمادهای طبیعی، میخواهد ما را با وضعیت ناگوار و خونینی که بر جامعه حاکم شده است، آشنا سازد. نام شعر نیز نمادین است. نام شعر یکی از داستانهای هیجانانگیز شاهنامه را در ذهن خواننده بیدار میکند. جهان پهلوان رستم را میبینیم که به جنگ دیو سپید میرود. هفت خوان را پشت سر میگذارد. ستیز او را میبینیم، نه تنها با آدمها؛ بلکه، با نیروهای جادویی، با اژدها که نمادهایی از شر و بدیاند. در این شعر از آغاز تا پایان این نمادهایند که راه میزنند و در برابرهم قرار میگیرند.«سپیده، پیر روشنیفروش دورهگرد» خود نماد پیچیدهای است که با آی آی روشنی از کوچههای خاوران گذر میکند. همه چیز زیباست. زندگی دلپذیر و قشنگ است که ناگهان «انار سرخ ماه» از «چرخ گوشتسای ابرها» میگذرد و خواننده با نماد پیچیدهی دیگری در شعر روبهرو میشود. «تازیانههای تگرگ» امید رویش و بارور شدن را در ذهن گیاهان و درختان پیر تیر خورده خاموش میسازد. یعنی همهی جامعه قربانی شدهاند. از پیر تا جوان و کودک. بعد «چریک آفتاب» را میبینیم که به آوردگاه میآید و بر «باغبان تندر و تگرگ» هزاران نیزهی آتشین میافگند. آنها را از پای در میآورد و راهی جز فرار برایشان نمیماند. نقطهی پایان یک مصیبت بزرگ اجتماعی است.«انار سرخ ماه» یک ترکیب تصویری است که میتوان آن را دو گونه تعبیر کرد: نخست، اینکه ماه تشبیهی است به انار سرخ که بحث چندانی ندارد؛ اما، زمانیکه این انار سرخ از چرخ گوشتسای ابرها، می گذرد؛ همه چیز دگرگونه میشود. ترکیب تصویر انار سرخماه، بیشتر از اینکه ذهن خواننده را به سرخی انار بکشاند، او ماهتاب سرخی را بر آسمان میبیند که خود یک حادثهی هراسناک است. «ماهتاب سرخ و خونین» ذهن خواننده را از ماهتاب آسمان به ماه تقویمی میکشاند و میرسد به ماه ثور با رویدادهای خونینش. استبداد و تجاوز بیگانه بر همهجا سایه میاندازد. نخلهای پیر تیر میخورند و چراغ رویش در چشمشان تاریک میشود. در افغانستان دو رویداد خونین به ماه ثور وابسته است، یکی همان کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ است که میشود آن را سر آغاز بدبختیهای بزرگ کشور دانست که زمینهی تجاوز شوروی سابق بر افغانستان را نیز فراهم ساخت. واصف در شعر کوتاه «از برزخ تقویم» در برابر این هر دو رویداد میایستد و آن را نکوهش میکند که نکوهش بر تمام پیشوایان این دو رویداد خونین نیز است. این ماه را دیباچهی کتاب شقاوت، آتشفشان برزخ تقویم و چتری فراز مسند نامرد، خوانده است.»(نادری، ۱۴۰۱: ۶۳-۶۷).
اردیبهشت ماه که میآيد
هر قطره خون که در رگ گلهاست
یک رودبار دلهره و درد میشود
کاین ماه گوییا
تا واپسین صحیفهی تاریخ
دیباچهی کتاب شقاوت
آتشفشان برزخ تقویم
و چتری فراز مسند نامرد میشود
(باختری، ۱۳۹۵: ۲۳۱)
همینطور، باختری «در قوس ۱۳۵۸ خورشیدی در زندان پلچرخی شعری سروده است، زیر نام «ژرفای برزخ». در شعر عناصر گوناگونی به گونهی سازمند، درهم آمیخته و شعر را از کلیت بههم بسته برخوردار ساخته است. شاعر از پشت میلههای زندان فریاد میزند؛ اما، چهگونه زندانی؟ این زندان با دو گونه صفت، توصیف میشود، «دوزخ و تنورگدازان.» هرچند همینکه گفتیم، دوزخ دیگر تنورگدازان در برابر آن هیچ است؛ اما، این تنور گدازان ویژگی دردانگیزی دارد. هیزمی در آن نمیسوزد؛ بل، هیزمش استخوانهای خونین است. استخوانهای خونین زندانیانی که به زنجیر کشیده شدهاند. استخوانهای خونآلود و شکسته. اینجاست که تنورگدازان درد بیشتری را در ذهن خواننده و شنونده بیدار میسازد. ذهن خواننده را تا جهنم میکشاند. واصف صدای گریهی فرزندانش را که از آنها به سه پیوند عمر تعبیر کرده است، در فریاد و شکنجهی زندانی احساس میکند. آنجا تا کسی را شکنجه می کردند، زندانیان در خود فرو میرفتند و خاموشی تلخی بر چهرههایشان سایه میانداخت و در اندیشهی خانواده و کودکان خود میشدند. این حس همان پیوند زدن درد است، درد فردی به درد اجتماعی. نظام حاکم نه تنها شهروندان را در زندانها شکنجه میکرد؛ بلکه، خانوادههای زندانیان را نیز زیر نظر داشتند، که خود شکنجهای بود، از گونهی دیگر آن. کشور خود به شکنجهگاه بزرگی بدل شده بود. مخاطب این شعر همان پاسبان یا سربازی است، که پشت دروازههای سرخ و خونآلود زندان کشیک میدهد. واصف با او گفتوگو میکند. سرباز نمیداند، که خود نیز از تیره و تبار زنجیربان است. نمیداند، که پای به زنجیر است و دهان بسته. اجازهی سخن گفتن ندارد. چنان دشنهی خونآلود و زنگارآگینی در سینهی روزگاران فرو رفته است. سرباز نمیداند، شحنه نماد نظام حاکم است، او را در برابر خودش قرار داده است. شاعر با پرسشهایی که با او در میان میگذارد و گفتوگویی که با او دارد، میخواهد او را به بیداری برساند» (نادری، ۱۴۰۱: ۱۶۷-۱۷۵)؛ این ترسیم و پرشسهایی که در شعر مطرح شده است، در واقع «کنشگفتار» ساختاری متن را بیان میکند.
۲-۳. تفسیر
در این لایه «تفاسیر تلفیقی از محتویات خود متن و ذهنیت مفسر»(نورمن فرکلاف، ۱۳۹۹: ۱۹۳) است. باتوجه به این نکته و سطح توصیف متن باید گفت که روح سرشار از دادخواهی و عدالتاجتماعی در پیکر اشعار باختری برجسته شده و شاعر در بازتاب ارزشهای مردم در مقابل گفتمان «دیکتاتورـ فاشیزم» کمونیستیـ استعماری، ناترس و بیدلهره است. او گلوی اژدهای سرخ و سیاه استعمار و فاشیزم را با «شمشیر سخن» میبُرد و روحیهی مقاومت را در میان تودههای مردم تقویت میبخشد. در فضای گفتمانی اشعار باختری، تودههای مردم به یکدستی و همدلی برای مقاومت در مقابل اشغالگران خارجی و داخلی تشویق شده است. شاعر، فداکاری، جانسپاری و مایهگذاری از جان و مال را برای تقویت مقاومت و مبارزهی مردم در مقابل گفتمان فاشیزم و استعمار را از ارزشهای اساسی دانسته است و برای تحقق اهداف و آرمانهای مردم ما، هرنوع نثارگری را توصیه نمودهاست: «زندگی جلوهی دگر گیرد/ گر ستم دیدگان به پا خیزند/ بر ستم پیشگان نبخشایند/ با فرومایگان در آویزند»؛ در این نمونه و اشعار دیگر باختری که گذشت رهایی از قید و بند نیاز به یک رستاخیز مقاومت دارد و او نبض تحرک جامعه را در انگیزهدادن و تحرک مثبت برای تغییر شرایط و گذشتن از شبهای ناامیدی و رسیدن به فردای امید، در حرکت آوردهاست: «دست دژخیم جور بسته شود/ صبح فردای سرخ رزم و ستیز/ صبح فردا که کاخ ددمنشان/ سوزد از آذرخش رستاخیز». بهنگاه شاعر، شگفتن گلشن امید ما، در وحدت مردم و جنبشهای مردمی برای نابودسازی دشمن است و مقاومت و وحدت ابزار، شکستن پایههای اشغال و بریدن دست تجاوز خارجی و داخلی به حریم، فرهنگ و هویت ما است. باختری، برای همین آزاداندیشی بهبند کشیده شد و شکنجه گردید؛ اما هیچگاهی دست از مقاومت نکشید و برش شمشیر سخن او بُرندهتر از گذشته گردید: «گفتند که ای مرغ گرفتار نواسنج/ فریاد مکن، ناله مکش، نغمه مپرداز»، ولی او همه شکنجههای روحی و روانی را قبول کرده و فریاد دادخواهی و عدالت را رساتر ساخته است و همچنان مردم را در راه مقاومت و پایداری انگیزه داده و دشمن را هشدار میدهد: «زندگی ماه مهرگستر نیست/ که به روی جهانیان خندد/ دیو خونخوارهای بود که ز خشم/ دست و پای ستمکشان بندد». در شعر «بشارت» قهرمانان اساطیری و پهلوانان شاهنامه را برای مردم معرفی کرده و مردم را از جهانگشایی نیاکانشان باخبر میسازد، تا دلیری و شجاعت را از نیاکان خویش بیاموزند و در مقابل اهریمنان ددمنش، سبک و آیین اهورایی پیشه کنند و به مبارزه بایستند. با این حال اشعار باختری در زمان حاکمیت گفتمان کمونیستیـ استبدادی در کشور، به شدت مقاومتگرا و در پی عدالت اجتماعی است، که در مقابل گفتمان مستبد غالب آن زمان، قرار گرفته است. باختری در این زمان سردار نبرد شاعرانه شناخته شد و با نشر «… و آفتاب نمیمیرد»، «اسطورهی بزرگ شهادت» و «از معیاد تا هرگز» شدیدترین ضربهها را بر فرق اهریمنان فرود آورد»(قویم، ۱۳۸۷: ۱۲۳-۱۲۵)؛ و شعر مقاومت را بهکمال رساند و از سوی دیگر، تربیتکنندهی درختان پرثمر شعر مقاومت و پایداری در کشور باختری است و یا او را میتوان درخت گشنبیخ و پرثمری دانست که شاخههای آن در باغ شعر مقاومت کشور، شگوفه کرد و به ثمر نشست.
با توجه به توصیف متن، اعتراض، تعهد، پرخاش، آگاهی، مبارزه مقابل نابرابری و ستم فرهنگی و اجتماعی در نخستین شعرهای واصف باختری تا آخرین نوشتههای او برجسته است و به قول نادری «شعر واصف باختری مانند یک طیف نور است، نه مانند یک رشتهی نور. این طیف نور را که از منشور ذهن بگذرانی، موجهای رنگبهرنگی را میبینی که با زیبایی کنارهم نشستهاند، که شعر پایداری یکی از موجهای رنگین این رنگینکمان را میسازد. شعر پایداری بهذات خود شعر سیاسی است، برای آنکه در برابر تجاوز و استبداد حاکم میایستد و سیاست حاکم را نمیپذیرد. گفتن و مقاومت در برابر استبداد خودی و نیروی متجاوز، یک امر سیاسی است. مردم را به دگرگونی وضیعت فرا میخواند، دعوتگر است؛ به تصویرگری نظام سلطهگر و نیروی متجاوز میپردازد و اهداف دشمن متجاوز را برای مردم واضح میسازد. شعر پایداری شعر انگیزه است و مردم را به افقهای روشن پیروزی و امید رهنمایی میکند. شعر پایداری، انسانمحور است، ماهیت روشنگرایانه و آرمانگرایانه دارد. وامانده در یک نظام بستهی ایدئولوژیک نیست. شاعران پایداری، شاعران از ایدئولوژیها، مذهبها و ردههای گوناگون اجتماعی میتوانند، جا داشته باشند. شعر پایداری گونهای از شعر است، با خاستگاه اجتماعی که در یک جهت مفاهیم اعتراض و مقاومت اجتماعی را در برابر استبداد حاکم بازتاب میدهد و در جهت دیگر بازتابدهندهی مبارزه مردم در برابر نیروهای متجاوز است. در این تعریف شعر پایداری شعری است، انقلابی که با رویدادهای خاص یک جامعه در جهت سرنگونی یک حاکمیت استبدادی پیوند میخورد و آن را بازتاب میدهد و در بُعد دیگر، شعری است در پاسداری از آزادی در برابر نیروی بیگانه. واصف باختری، تا از مرز های تجربههای نخستین این سوتر گام میگذارد، این صدای پرخاش، اعتراض و تعهد او در شعرهایش رسایی بیشتری پیدا میکند. این صدا گاهی شیپوری است، در نبردگاه بزرگ زندگی و مرگ، در نبردگاه هستی و نیستی، گاهی همصدایی است، در نبردگاه داد و بیداد و در نبردگاه اهورامزدا و اهریمن»(نادری، ۱۴۰۱: ۱۳۶-۱۳۷)؛ که همهی آنها مؤلفههای گفتمان مقاومت اشعار باختری را در برابر گفتمان سلطه و غالبِ دیکتاتورـ فاشیزم کمونیستی تشکیل داده است.
۲-۴. تبیین
متکی بر توصیف و تفسیر در تبیین متن، فرکلاف بهدنبال چرایی شکلگیری گفتمانهای غالب متن به عنوان کردار اجتماعی و توضیح و تشریح آن است و «هدف از تبیین، توصیف گفتمان به عنوان بخشی از یک فرایند اجتماعی است.»(فرکلاف، ۱۳۸۹: ۲۴۵ ) و یا مرتبط به«تعیین اجتماعی فرایندهای تولید، تفسیر و تأثیر اجتماعی»(عباسی، ۱۳۹۱: ۱۰۵) گفتمانها است. پس، در این لایه باید پاسخ داد که مقاومت و نبردگاه باختری که در توصیف و تفسیر متن مطرح شد، برای چی بوده است؟
او در جایی گفته است که: «من در آفاق روزگار، پس از سال ۱۳۵۷ خورشیدی تا امروز، جنگهایی را دیدهام و امروز هم میبینیم که این نبرد فرهنگی به سپاهیان نیازمند است؛ به سپهداران نیازمند است و این شاعران و نویسندگانی که من بر کتابهایشان مقدمه نوشتهام، به نظر من، سپاهیان همین نبردی هستند که در عرصهی فرهنگ در جریان است.»(دهقان، ۱۳۹۴: ۴۲) و اما، کدام جنگها و چرا؟ پاسخهای آن در اشعار باختری به صورت عمیق و دقیق بازتاب یافته است. جنگ دشمنان برای از بینبردن زبان، شعر و ادبیات فارسی و هویت مردم عزیز ما بوده است که دیدگاه باختری در این مورد چنین است: «در کشورهای دیگر، امروز کار تحقیق و کار نگارش در کدام سطحی از تعالی است و ما چه کردهایم، من شخصاً احساس شرمساری میکنم. تصور میکنم که مدیون زبان، فرهنگ و معنویت بسیار باارزش خود از این جهان خواهم رفت. بگذارید عاجزانه به خدمت شما عرض کنم که خداوند، انسان را در این دنیا یک بار مجال زندگی میدهد. اگر من فرضاً بار دیگر به سن رشد برسم، شدیداً علاقهمند و هواخواه شعر خواهم بود. شعر شناخت نوین از رازهای هستی[است] و بسی ناگفتههای دنیایی را به روی من میگشاید و آفاق نوینی را به روی من باز میکند»(دهقان، ۱۳۹۴: ۴۳-۴۵).
با توجه به این نکات باید گفت که در تاریخ معاصر کشور ما، نهادهای سیاه و سرخ و پیریزان ایدئولوژی گفتمانهای قومی سلطه، برای نابود سازی زبان و ادبیات فارسی و شاعران فارسیزبان از هیچنوع رویههای خصمانه دریغ نکردند و جهت از بینبردن هویت ما با تمام قدرت و نیرو تلاش کردند. به قول باختری، «از سال ۱۳۰۰ به بعد، از کسانی که شاعر بودند و هم مردان سیاسی که به زندان رفتند و حتی کشته شدند، از جمله میرزا محمدعلی تائب که بهدستور اماناللهخان کشته شد، عبدالرحمن لودین که بهدستور نادرشاه کشته شد، سرورجویا و عبدالهادی داوی در دوران امیر حبیبالله و در زمان انتشار سراجالاخبار از مخالفان سلطنت بودند که یک بار به سیاهچالهای ارگ افتادند. در دورهی آغاز سلطنت نادرشاه از سال ۱۳۰۹ به بعد داوی و سرور جویا ۱۵ سال و ۱۶ سال حبس را گذشتاندند. وقتی که از زندان رها شدند، در زندان پیر شدند، خسته شدند. استاد خلیلی هم یک دوره بسیار کوتاه شش ماه زندانی بود. در ارتباط به جنبش صافیهای کوهستان و بعداً تبعید شد به قندهار برای تقریباً چند ماه که مورد عفو قرار گرفت. شهید بلخی هم در سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۴۲ در زندان بود. عدهی زیادی از شعرا به خاطر شعر خود و به خاطر اندیشههای آزادیخواهانه به زندانها رفتند. باقی قایلزاده شاعر نابینای ما در عین نابینایی دچار زندان هم شد. او شاعری است که یک مجموعه بسیار کوچکش بهنام «آشیانهی عقاب» از طرف انجمن نویسندگان به چاپ رسیده است. [مولانا] خسته هم اگرچه عرصهی حبسش کوتاه بود؛ اما به اصطلاح برای تقریباً چهارده ـ پانزده سال نفی بلد بود که به شهر و زادگاه خود رفته نمیتوانست و به اقامت اجباری در کابل ناگزیر بود. طالب قندهاری مدتی زندانی شده بود ـ بهخاطر اندیشههای آزادیخواهانهی خودـ که مسأله در شعرهایش انعکاس مییافت(دهقان، ۱۳۹۴: ۷۳-۷۴)؛ همهی اینها گناهشان مقاومت و دادخواهی در مقابل استبداد و نابرابری بود و بس.
از اینرو، به قول باختری، «شعری که نمایانگر پرخاش شاعران به نمایندگی از مردم افغانستان در برابر نظام دستنشانده و در برابر اشغالگران باشد، از سال ۱۳۵۷ آغاز شد. شعرهای جهادی که بهنام شعر مقاومت به افغانستان رسید، از استاد خلیلی بود، مانند مستزاد «ای وای وطن وای» و بعضی قصایدی که در آمریکا سروده شده بود. یک عده از شاعران ما مثل «داود سرمد»، که شاعر بسیار جوان و با استعداد بود و «علی حیدر لهیب» که شهید شد، … خواستههای اکثریت مردم را انعکاس دادند. اگر در این شعرها که در داخل افغانستان سروده شده است، ابهام دیده میشود، مسلماً طبیعی است. با آن زبان گشاده که تمنا و محمد کاظم کاظمی در ایران میتوانستند بسرایند، شاعرهای ما در داخل کشور نمیتوانستند. اگر گفته شود که شعر مقاومت داخل افغانستان گنگ و مبهم است، به سبب ناگزیریها بوده است»(باختری، ۱۳۷۹: ۵۷-۵۸).
با وجود استبداد، ستمگری و سانسور شدید از جانب گفتمان دیکتاتورـ فاشیزم حاکم، شاعران زیای در جریان شعر مقاومت کشور، از دستپروردههای باختری به کمال رسیدهاند و آثار درخشان آفریدهاند و از جانب گفتمان ستمگر حاکم به زندانی و شکنجه و به شهادت رسیدند «سرشار روشنی» که امروز از دخترش، لیلا صراحت روشنی نام بردیم. پرتو نادری چهار سال به زندان بود. به اسم شاعر شناختهشدهای که شعرهایش چاپ میشد و در آنها آثار مخالفخوانی با دولت پیدا بود. همینطور در شعر عبدالقهار عاصی مخصوصاً پس از سال ۱۳۶۴ و در شعرهای لیلا صراحت روشنی که یکی از شاعران بسیار خوب ماست. انعکاسدهندهی خواستههای اکثریت بر حق مردم افغانستان در آن مقطع از تاریخ بودند. [دیدگاه] پرتو نادری [در جریان گفتوگوی باختری] باختری صاحب! «از هفت ثور تا سالهای ۱۳۶۵ سانسور شدید، مطبوعاتی وجود داشت. کوچکترین چیزی که احساس میشد، به ضد دولت یا سیاستهای جاری دولت است، امکان نشر نداشت. بسیاری از شعرها را دوستان در محافل خصوصی به همدیگر میخواندند. بعد از سال ۱۳۶۵ که شرایط یک کمکی باز شد، بازهم شعرها به شکل سمبولیک و استعاری آمد. البته، آدمهای اهل، تعبیر میکردند و میفهمیدند گپ از چه قرار است. فکر میکنم یکی از دلایلی که شعر مقاومت ما در بیرون زبان نسبتاً باز و روشن دارد و در داخل به طرف سمبلها و استعارهها رجوع میکند، همین سانسور خودی بوده بر سر شاعر» [ادامه صحبتهای باختری] «جناب پرتو بخشی از این پرسش را جواب دادهاند و گفتند که ممیزی فوقالعاده شدید بود. برای شما مثال عرض کنم، یک شاعر ما بهنام بیرنگ کوهدامنی که فعلاً در داخل کشور نیست، غزلی سروده بود که این قسم ختم میشد:«در انتظار پرچم سبز بهار باشد.» یک کسی از ارباب اقتدار دیروز که خودش هم شاعر بود؛ یعنی سلیمان لایق مسأله را محکم گرفته بود که این سبز، بیرق مجاهدین است و این غزل، مردم را به انتظار مجاهدین دعوت میکند. طبیعی است که هیچ جای خلاصی برای شاعر نبود. سلیمان لایق که به جناح پرچم حزب کمونست افغانستان تعلق داشت. ممیزی اینقدر شدید بود. پرتو نادری: «دیوان حکیم ناصر خسرو بلخی را توقیف کردند و گفتند، که مخالف مصالح ملی است. این دیوان تا همین سالهای آخر در مطبعه ماند. شاید سرانجام سوخته باشد. میبینید که حتی در مورد کلاسیکها وضع از این قرار بوده.» [باختری] «پس از سال ۱۳۶۵ که دولت افغانستان با حزب حاکم وقت، خود را در سراشیب زوال احساس کرد، برای اینکه خود را ابقا کرده باشد، یک مقدار مجال داد و شعرهای همین شاعران در مطبوعات رسمی هم انتشار یافت. سپس از سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ اختلافات درونی قدرت حاکم وقت، زیاد و پیشروی مجاهدین به طرف شهرها چشمگیر شد. درآنوقت، آنقدر فاصلهای که میان مردم و دولت وجود داشت عمیق و وسیع شد که دیگرمتوجه هیچ چیز نبودند.[ولی، همانطورکه گفته شد، در این زمان شاعران زیادی فارسیزبان و دادخواه زندانی، شکنجه و به شهادت رسیدند] رونقنادری از جمله شاعران شهید است. او به سال ۱۳۵۸ شهید شد. بسیاری از فرهنگیهای ما در یک دوره به زندان رفتند، منتها دورهها فرق میکند. یکی شش ماه بوده، دیگری یک سال. یکی دو سال، یکی سه سال. یک تعداد هم شهید شدند و یک تعداد هم رفتند بیرون. تعدادی هم از زندان برآمدند و رفتند.»(دهقان، ۱۳۹۴: ۶۳-۶۷)
از اینرو، «تجربههای شعر سیاسی و پایداری در این دوره نسبت به هر زمان دیگری برجستگی بیشتری یافت. چنانکه درا ین دوره شعر پایداری درونمرزی با قوت بیشتر قامت بلند کرد. تردیدی نیست، که واصف باختری در ردهی شاعران پایداری افغانستان نام بلند و درخشانی است»(نادری، ۱۴۰۱: ۷۶). به قول واصف باختری، «خوشبختانه بهرغم تمام تلاشهایی که از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱ از سوی کمونستها برای منحرف ساختن مسیر اصلی شعر افغانستان صورت گرفت، به فضل خداوند و به همت، دلیری، احساس مسؤولیت، عشق به زادگاه، عشق به فرهنگ خودی و زبان مادری، شعر ما به جای اینکه دچار انحطاط شود و راه قهقرا را بپیماید رشد کرد، بالید و به گل و شگوفه نشست که شما هر لحظه ثمراتی از آن را بهدست آورده میتوانید» (هقان، ۱۳۹۴: ۵۶-۵۷).
۳ـ نتیجهگیری
دیده شد که در پس روساخت باشکوه اشعار باختری بعد از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ بنمایههای مقاومت در برابر بازتاب گفتمان دیکتاتورـ فاشیزم مارکسیستی در متن نمود برجسته دارد و حقیقت برتر نهانساخت اشعار شاعر را بیان نموده است. در زمان حاکمیت گفتمان مارکسیستیـ دیکتاتری در کشور باختری، از رهگذر فرم شعر نیمایی و آزاد و از جهت بنمایههای گفتمان مقاومت را در شعر معاصر ما اوج و کمال رسانیده است که شاعرِشاعران و استادِ استادان شناخته شده است. در اشعار نیمایی زبان باختری روایی و در ساختارهای آزاد گاهی تلفیقی است که زبان آمیخته رواییـ تصویری دارد؛ ولی، آنچه دریافتهای پژوهش حاضر است، در واقع گفتمان پایداری و مقاومت شاعر در برابر گفتمان استبدادی و دیکتاتور کمونیزمی بعد از دههی پنجاه با زبان اسطورهیای- نمادین است.
مفصلبندیهایی که در ساختار گفتمانی متن اشعار و گفتمان رقیب ترسیم شد و حاشیهرانیها و برجستهسازیهایی که صورت گرفت، از یکسو برساخت اشعار باختری و ایدئولوژی لای زیرین متن شعر و از جانب دیگر، ارزشهای ایدئولوژیک و ستمگرِ گفتمان سلطه را آشکار کرد که گفتمان اشعار باختری در مقابل گفتمان غالب و رقیب اجتماعی، سیاسی ایدئدلوژی مارکسیست-لینینسم، استوار و محکم ایستاده است و متن شعر با فضای گفتمانی اعتراضی در تحول و تغییر آنها تأکید کرده است. همینطور، زبان برای نقد و براندازی گفتمان قدرت بهکار برده شده است و غیریتسازی فضای گفتمانی، ترکیبها، نشانهها و زبان تصویری اشعار، در مقابل قدرت، ایدئولوژی حاکم و سلطه قرار دارد و همانطورکه اشاره شد؛ در این دوره در افغانستان، باختری، نظام گفتمانها و ساختارهای سیاسی استبدادی، نظام اجتماعی، ایدئولوژی(مارکسیسم – لینینسم) را به شدت زیر سؤال برده است.
سرچشمهها
ـ آقا گلزاده، فردوس(۱۳۹۲)، فرهنگ توصیفی تحلیل گفتمان و کاربردشناسی، تهران: علمی.
ـ باختری، محمد شاه واصف(۱۳۷۹)، در غیاب تاریخ، به کوشش ناصر هوتکی، پشاور: پرنیان.
ــــــــ(۱۳۹۵)، سفالینهی چند بر پیشخوان بلورین فردا، به کوشش ناصر هوتکی، کابل: عازم.
ـ درپر، مریم(۱۳۹۱)، «سبکشناسی انتقادی رویکردی نوین در بررسی سبک بر اساس تحلیل گفتمان انتقادی»، علمی – پژوهشی نقد ادبی، س۵، ش۱۷، ۳۷-۶۲.
ـ دهقان، محمد صادق(۱۳۹۴)، در قاب آئینه (گفتوگو با محمد واصف باختری)، تهران: سوره مهر.
– سلطانی، علیاصغر(۱۳۸۴)، قدرت، گفتمان و زبان، تهران: نی.
- شفیعیکدکنی، محمدرضا (۱۳۹۱)، رستاخیز کلمات، تهران: سخن.
– عباسی، نسرین و صلاحادین عبدی، (۱۳۹۱)، «بررسی رمان الصبار سحر خلیفه بر اساس الگوی فرکلاف»، نقد ادبی معاصر عربی، ش.۳، سال دوم، ۱۰۳-۱۲۲.
– فرکلاف، نورمن(۱۳۷۹)، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمهی گروه مترجمان، تهران: مرکز مطالعات و تحیقیقات رسانهها.
- فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، گروه مترجمان، چاپ دوم، تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانه.
ـ فرکلاف، نورمن(۱۳۹۹)، تحلیل گفتمان انتقادی، مترجم روح الله قاسمی، تهران: هوران.
قویم، عبدالقیوم(۱۳۸۰)، مروری بر ادبیات معاصر دری، کابل: سعید.
– نادری، پرتو(۱۴۰۱)، پیر روشنیفروش (سرگردانیهای در کاجستان شعر واصف باختری)، کابل: واژه.
Fairclough, N(2002). Critical Discourse Analysis and the Marietization of Public Descors, London: Routledge.
_____, N.(1989). Language and power. London: Longmon
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2003