تأملی بر اخوانيه‌های منظوم در شعر معاصر افغانستان

22 جدی 1402
13 دقیقه
تأملی بر اخوانيه‌های منظوم در شعر معاصر افغانستان

محمدامین دانش؛ دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

دکتر منوچهر دانشپژوهان؛ عضو هیأت علمی دانشگاه بین‌المللی اهل‌بیت-تهرانش

بخش دوم و پایانی

 

مروری بر اخوانیه‌ها در ادبیات فارسی
بررسی مکاتبات اعم از سلطانیات و اخوانیات، تحت عنوان مکاتیب، رسایل، منشآت، رقعات، نامه‌ها و… در گذشته با توجه به جغرافیای کلام بسیار ضروری و با اهمیت است. بدین جهت که مکاتبات، چه دیوانی و چه اخوانی بیان‌گر حکایت‌هایی از تاریخ هستند. این‌گونه مکاتبات توسط دبیران و منشیانی با سواد، خوش‎خط، آراسته به فضل و کمال و آگاه با امور زمان انجام می‌گرفت: فن دبیری و انشای رسایل دیوانی در ادبیات فارسی پس از اسلام به صورت رشته‎ی مخصوص از فنون سخن، تجلی کرده است.
نامه‌ها حتی در دوره‌های پیش‎تر نیز از اهمیت ویژه‌ی برخوردار بوده‎اند؛ از مهم‌ترین نمونه‌های نامه در دوره‌ی قبل از اسلام می‌توان به نامه‌ی حضرت سلیمان اشاره کرد که در قرآن مجید هم از آن سخن به میان آمده است. در دوره‌ی بعد از اسلام نیز نامه‌های پیامبر (ص)، امام علی (ع)، امام حسین (ع) به مردم کوفه و … قابل ذکرند.

شاید بتوان نخستین دبیر رسمی دربار ملوک ایران پس از اسلام را محمد بن وصیف، دبیر رسایل یعقوب لیث صفاری دانست. پس از وی در قرن چهارم دبیران نام‌دار هم‌چون بونصرمشکان صاحب دیوان رسایل سلطان محمود غزنوی و پسرش سلطان مسعود و هم‌چنین شاگرد او ابوالفضل بیهقی دبیر دیوان رسایل محمود و مسعود پدید آمده‌اند که انشای ترسل را در زبان فارسی به مقام عالی از فصاحت و بلاغت و آن‌چه لازمه‌ی سیاست در سخن است رسانیده‌اند.

قدیمی‎ترین کتاب‌هایی که به صورت منشآت در دست داریم عبارتند از: مجموعه‎هایی که دو دبیر عالی مقام، اواسط قرن ششم هجری از منشآت خویش جمع‎آوری و تألیف کرده‎اند. رشیدالدین دبیر مشهور خوارزمشاهیان و دیگری هم‌کار معاصر وی منتخب‎الدین بدیع اتابک جوینی، منشی و صاحب دیوان انشای سلطان سنجر که منشآت دیوانی و اخوانیات خود را در مجموعه‎ای به‌نام عتبة الکتبة گردآورده است، پس از این دو دبیر، تدوین منشآت شایع و معمول گشت و در هر عصر مجموعه‎هایی از منشآت ترسل جمع و تألیف می‌گردید.
منشآت دیوانی یا اصطلاح سلطانیات، نامه‎هایی بودند که توسط دبیران، منشیان و کاتبان از زبان سلاطین و امرا به سلاطین و امرای دیگر و صاحب‌منصبان و فرودستان و یا بالعکس نوشته می‎شدند. اخوانیات نامه‎هایی بودند که توسط دبیران و منشیان به‌طور خصوصی برای آشنایان و دوستان نوشته یا سروده می‎شدند. اخوانیات یا نامه‎های خصوصی و دوستانه مجال سخن وسیع است. نکته‎‎گویی، غزل‎سرایی، گله‎گزاری، لطیفه‎پردازی، مزاح ایراد اشعار طولانی، نکته‎سنجی‎های ادبی و … از آن جمله است.
در حقیقت اقبال عمومی به نامه‎ها که از صمیمی‎ترین قالب‎های ادبی هستند، به گونه‎ی بوده است که نامه‎نگاری به عنوان یک قالب پرطرفدار در دوره‎های مختلف کارآیی داشته و وقتی پرونده‎ی ادبی نویسنده یا شاعری را از ابتدا تا انتها ورق می‎زنیم، در میان آثارش اغلب، از نامه‎ها هم نمونه‎هایی پیدا می‎شوند؛ حتی بزرگان سیاسی و عرفا هم از این نکته به دور نمانده‎اند. بنابراین می‎توان گفت یکی از قالب‎های نوشتاری که پابه‌پای تاریخ و ادبیات ما جلو آمده و در راستای تغییرات آنها دستخوش تحولات ساختاری و زبانی شده و سرزندگی و توانایی خویش را حفظ کرده است، نامه‎نگاری است و مترسلان آگاه و نویسندگان بصیر، گاه کتاب‎هایی را نیز در این زمینه تألیف کرده و به آداب آن اشاره کرده‎اند(بقایی پور، 1400: 7).

نامه‎های دوستانه(اخوانیات) و مفهوم آن
قبل از این‌که راجع به اخوانیات در ادبیات معاصر بپردازیم، بایسته است که شرح دقیقی از مفهوم اخوانیه را ارائه کنیم. در توضیحاتی که پژوهندگان از اخوانیه و تعریف آن ارائه کرده‎اند، بر ویژگی‌های مهمی تأکید شده است که تا حدود زیادی دامنه‎ی شعر اخوانی را مشخص می‌کند. گفتنی است در این تعاریف، اختلاف‌نظرهای چندان دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد بیش‌تر پژوهش‎گران راجع به ماهیت این گونه نامه‎ها هم‌داستان‌اند و تنها گاهی در دامنه و بن‎مایه‌های این‌ دسته از اشعار، تفاوت دیدگاه اندکی میان آرای آنان دیده می‌شود. ازجمله در تعریف اخوانیات گفته‌اند: «نامه‌های منظومی که بین شاعران به یک وزن و قافیه ردوبدل می‌شود و در آن معمولاً از بخت روزگار شکوه سر داده و از یک‌دیگر تمجید می‌کنند. این واژه‌ها در یتیمةالدهر (مثلاً در ذکر ابن‌العمید) آمده و در ذکر ابوالفتح بستی از اشعار بلیغ و مؤثر زبان فارسی است» (شمیسا، 1387: 252). هم‌چنین دراین‌باره نوشته‌اند: «اخوانیه‌نویسی یکی از اغراض قدیمی شعر فارسی است که موضوع‌ آن، معمولاً گفت‌وگو با دوستان است خاصه دوستانی که خود شعر می‌گویند و مضمون آن درد دل با آنان یا تمجید و تحبیب و تقبیح و گله از آنان، یا دلداری دادن به آنان است. زبان و کلام در خیلی از موارد با شوخی و طیبت و طنز در می‌آمیزد و چون معمولاً خطاب به دوستی است که خود شعر می‌گوید، پاسخ آن نیز با اخوانیه‌ا‌ی از آن دوست داده می‌شود» (کاتوزیان، 1378: 59 -60). خالقی راد با تأکید بر معنای لغوی این واژه، در تعریف اخوانیه گفته است: «همان‌گونه که از مفهوم این واژه بر می‌آید، نوعی از شعر است که در آن روابط دوستانه‎ی شاعر مطرح می‌شود؛ زیرا اخوانیات یعنی آن چیزهایی که مربوط به برادران و دوستان است» (خالقی راد، 1375: 50). وی سپس با اشاره به قالب این گونه‎ی ادبی، به ماهیت این‌گونه از شعر می‌پردازد و درون‌مایه‌های احتمالی آن را برمی‌شمرد: «غالباً همان مطالبی که در نامه‌های دوستانه مطرح می‌شود در اخوانیات نیز ملاحظه می‌گردد، مطالبی از قبیل درد دل، گله و شکایت، بیان احوال، طنز و هزل، تقاضا، سؤال و جواب و غیره» (همان: 50 -51).
علی موسوی گرمارودی نیز با تکیه بر درون‌مایه‌های موجود در این‌گونه از شعر گفته است: «شعرهایی را می‌گویند که در آن‌ها شاعر، شعر یا اثر یا دانش و فضل شاعری دیگر را می‌ستاید و یا از وی چیزی می‌خواهد، یا از وی گله‎ی دوستانه می‌کند» (موسوی گرمارودی، 1389: 535). هم‌چنین از منظر محتوا، در تعریف اخوانیه نوشته‌اند: «اخوانیات به سروده‌هایی گفته می‌شود که درون‌مایه‎ی غنائی و عاطفی دارند و در حقیقت نامه‌های منظوم، مهرآمیز و احساس‌‌برانگیز شاعران است خطاب به دوستان یا عزیزان شان». (تاج‌بخش، 1384: 16). همان‌طور که ملاحظه شد، در تعریف اخوانیه اختلاف‌نظر بین دانشمندان وجود ندارد و در کل، می‌توان ویژگی‌های اخوانیه را چنین برشمرد:
اول: نامه‎های اخوانی همیشه بین دو شخص که هر دو اهل ‌دل و اهل شعر و شاعری‌ هستند، مبادله می‌شود. دوم: تلاش شاعران براین است که در همان وزن و قافیه‌ای که شعر اخوانی برای شان رسیده است، پاسخ اخوانیه را بدهند؛ از همین لحاظ، بیش‌تر اخوانیه‌ها معمولاً در یک وزن و قافیه سروده می‌شوند. سوم: نامه‎های دوستانه در قالب‌های گوناگون مانند: مثنوی، قصیده و … سروده می‌شود؛ اما گویا بیش‌ترین بسامد اخوانیه‌ها را باید در قالب قطعه جست‌وجو کرد (خالقی راد، 1375: 51). چهارم: زبان اخوانیه‌ها به دلیل غنائی عاطفی، ساده و بی‌پیرایش است. پنجم: بن‌مایه‎ی اخوانیات متنوع است. این درون‌مایه‌ها از درد دل گرفته تا شکایت از روزگار و بخت و درخواست از دوستان و … را در برمی‌گیرد(گلی‎ زاده، 1396: 5).

جایگاه ادبی و اجتماعی شعر اخوانی
اخوانیه‎هایی که بین افراد و شخصیت‎های مهم درباری و پادشاهان و … در طول تاریخ ادبیات فارسی سروده ‌شده است، دارای برجستگیها و عناصر بسیار مهمی، راجع به وقایع سیاسی، اجتماعی دوران خود است که تحقیق آن‌ها می‌تواند نکات و مسایل بسیار مهمی را واضح سازد؛ زیرا چنان‌که گفته‌اند علاوه بر آن‌که برخی متون ادبی ما بر پایه‎ی نامه‌نگاری به سامان رسیده‌اند، این اخوانیات زمینه‎ساز برای رشد طرز تفکر و نگرش اندیشوران و علاوه بر مفاخر ادبی، هنری و تاریخی، انعکاس‎دهنده‎ی استعداد هنری بوده‎اند (کمالی نهاد و دیگران، 1393 :3). ارزش‌های شعر اخوانی چه‌بسا بسیار بیش‌تر از این نامه‌ها باشد؛ چراکه رهایی از قوانین و اصول ویرایشی علمی، مجال خوبی است برای کسانی که بدون هیچ قید و شرطی، حال دل و دیدگاه خود را از وضعیت دوران زندگی و اجتماعی شان در قالب این دسته از اشعار منعکس سازند. از همین رو، سراینده‎ی اخوانیه «آزادتر از هر زمان دیگر گوشه‌هایی از حالات درونی خود را در قالب طنز و شوخ‌طبعی به‌نمایش گذارده است. همین آزادی خیال و راحتی اندیشه او را از رسمی‌نگاری، پنهان‌نویسی و مراعات حال و محل به‌دور داشته است و لحظات نابی را در آفرینش‌های ادبی غیررسمی پدید آورده است» (بردستانی، 1392: 167).
به همین خاطر، بازخوانی این نامه‎ها چه‌بسا بتواند نکته‌های بسیار مهمی را درباره‎ی وقایع، شخصیت‌ها و … آشکار سازد. نیز، اخوانیه‌ها به سبب دقت هر چه بیش‌تر شاعران در جواب هم‌دیگر، دارای ارزش‌ و جایگاه ادبی و زیباشناختی بسیاری است که واکاوی در این مورد از ارزشمندی خاصی برخوردار است؛ چراکه «بنا بر طبیعت موضوع و سنت پیشینیان، اخوانیه جای نکته‌پردازی‌ها و جلوه‌دادن انواع شگردهای بیانی است. اخوانیه‌پرداز با شناختی که از مخاطب دارد بی‌پروا از هرگونه دشواری، سخن‌آرا می‌شود و بسا که بدون ‌خواست او انبوه امثال و اشارات و تضمین‌ها به سروده‌اش راه می‌جویند تا پیوستگی ذوقی و عاطفی او را با مخاطب تبلور دهند» (موبد شیرازی، 1376: 79). اخوانیه‌سرایان برای این‌که ذوق و استعداد هنری خود را به صحنه بیاورند، از تمام تلاش در جهت تحکیم پایه‎های شعر کمک می‎گیرند. به قولی «گفتن اخوانیه بلاتشبیه به ترور یا اندکی بهتر به دوئل می‌ماند؛ آن‌که تیر اول را با دقت می‌اندازد، برده است و دومی اگر فرصت تیراندازی هم پیداکند، به فرض دقت، بازهم مرده است» (موسوی گرمارودی، 1389: 83).
از طرفی دگر، اگر از جنبه‎ی تعارفات و تکلفات تعدادی از این نامه‎ها صرف نظر کنیم، تمام این‌ها در واقع بیان کننده‎ی احوال و اوضاع دو هنرمند، دو هم‌زبان و دو صاحب درد، جدا از این‌که رنگ و بوی مدیحه‌سرایی در آن موجود باشد و اگر هم مدحی است از نوع نیکو است؛ بدین لحاظ دو هنرمند در توصیف یک‌دیگر نه که در توصیف هنر زبان لب به سخن گشوده‌اند، یگانه واسطه‎ای که به عنوان نقطه‎ی وصل بین آن دو قرار گرفته است، بدون شک نه برای سخن، و نه برای کمایی‌کردن سیم و زر، کسب جایگاه و مقام دهان واکرده است. این‌جا به عنوان یک شاعر و هنرمند، هم‌چون دو پله‎ی ترازو در برابر یک‌دیگر، از تمام ویژگی‎های یک‌دیگر، آگاه اند و در غم و شادی هم شریک اند (مشفق کاشانی، 1388: ج 1: 11).

تحلیل محتوایی اخوانیه‎های منظوم در شعر معاصر افغانستان
در قدم نخست به تحلیل محتوایی اخوانیه‎ها ‎ پرداخته و در ادامه‎ی این بخش، فهرست عمومی از اخوانیه‎های منظوم شاعران معاصر افغانستان را، محضر دید خوانندگان محترم قرار می‌دهیم، باید گفت که بعضی ابیات اخوانیه‎ها ممکن حاوی اشکالات وزنی و عروضی باشد که نگارنده هیچ نقشی در این قسمت نداشته و همه‎ی این مسایل متوجه شاعر و نویسنده‎ی آن می‎باشد. نگارنده به صورت نقل قول مستقیم با ذکر نام و منبع در گردآوری آن، اهتمام ورزیده است.

3-1-1- اخوانیه‌ی دوستانه یا احوال‌پرسی‌های دوستانه
در نامه‎های دوستانه، شاعران اغلب به‌خاطر هنرنمایی، با سرودن شعری صمیمانه جویای احوال یک‌دیگر شده و از خاطرات دوران خوش گذشته سخن می‎گوید؛ البته این دسته از نامه‎ها را به زیرمجموعه‎‌های کوچک‌تر نیز می‎توان تقسیم کرد 1. اخوانیه‌هایی که به‌قصد تفنن و با احوال‌پرسی‌های صمیمانه و ذکر خاطرات خوش گذشته هم‌راه است. 2. اخوانیه‌هایی که شاعر به‌قصد بازپرسی احوال، ‌دوستی سروده‌اند که در بستر بیماری افتاده است(گلی زاده، 1396: 7). اخوانیه‎ی هادی میران برای دوست صمیمی‌اش حمزه واعظی نمونه‎ی خوبی از این دست است. هادی میران در این اخوانیه ضمن ابلاغ سلام خود به واعظی، به توصیفات از شخصیت وی می‌پردازد و از باهمی بودن‌های دور‎ه‎ی گذشته، سخن می‌گوید.
سلام ای ماه در اندیشه‎ی شب
سلام ای در شبستان رقص کوکب
سلام ای هم‌صدا، ای مرد عاشق
سلام ای رنگ در برگ شقایق
سلام ای چشمه‎ی لطف بهاری
سلام ای سکر آواز قناری
کسالت از وجودت دور بادا!
لبت غرق گل انگور بادا!
شقایق در بغل آلاله بر تن
به روی ماه چشمان تو روشن
چطوری! در چه حالی در کجایی؟
که از تو برنمی‌آید صدایی
چه افتاده‎ست که غرق در سکوتی
حمل آمد ولی تو ماه حوتی
زمین می‌چرخد و از تو خبر نیست
خیابان سبزه شد از تو اثر نیست
تو که این‌گونه بی‌پروا نبودی
رفیق نیمه‌راه ما نبودی
رفیق سال‌های کامرانی
چه افتاده است از ما سرگرانی؟
من؛ اما دوستت دارم همیشه
گل یادت به چشمم کرده ریشه
(میران، 1399: 54)
سپس خاطرات گذشته را به تصویر کشیده، از کسالت و بیماری که عاید حالش گردیده و هم‌چنان پیام نصیحت‌بخش بابت ازدواج شان مطرح می‌کند.
کتاب خاطرات بی‌زوالم
ورق می‌بندد؛ اما در خیالم
عزیزم از کجا گویم برایت؟
که تا روشن شود برق صدایت
شنیدم که در این دور بطالت
به تن داری لباسی از کسالت
تب و بیماری‌ات بر جان دشمن
چراغ عمر تو صدسال روشن
شنیدم بار دیگر زن گرفتی
طناب عشق بر گردن گرفتی
زنان خوب‌اند؛ اما هوش داری
اگر غر زد صدایت درنیاری
تأمل‌کن که زن‌داری هنر است
اگر دقت نفرمایی خطر است
زنی که ارج نگذارد به نامت
پلو را تلخ می‌سازد به کامت
زنی که اهل منطق و جدل است
اگر ایراد گیرت مستدل است
زنی که از سخن خاموش باشد
گرفتار خلأ هوش باشد
زنی که هوشش از علمش فزون است
تو را در هر کژی‌ رهنمون است
به هر صورت جهان بادا به کامت
پر از مهتاب کامل باد شامت
(میران، 1399: 54)
اخوانیه‎ی عبدالقیوم ملک‌زاد برای عبدالاحد تارشی، اخوانیه‎ی استاد خلیلی به دکتر انس، اخوانیه‎ی استاد خلیلی به سرور گویا اعتمادی تحت عنوان هذیان، را می‌توان از نمونه‌های دیگر این اخوانیه برشمرد. نوع دوم، اخوانیه‌هایی است که به‌قصد بازرسی و عیادت از دوست شاعری سروده‌اند که در بستر بیماری است. در این‌گونه اخوانیه‌ها، ضمن ستایش از مقام ادبی شاعر و اشاره به بیماری وی، برای او آرزوی سلامتی و تندرستی می‌شود. از بهترین نمونه‌های این سروده‌ها اخوانیه‌ای است که عبدالکریم تمنا از تهران برای امان‌الله نطقی سروده است. امان‌الله نطقی در بستر بیماری، توش و توان زندگی را ازدست‌داده و آقای تمنا اخوانیه‎ی زیر را برای او می‌سراید:
سلام ای نطقی‌ ای یار گرامی
خدا بادا تو را غم‌خوار و حامی
سلام ای یار دیرین وفادار
شنیدم بازگشتی زار و بیمار
نمی‌دانم که اوضاع زمانه
چسان باشد به تو روز و شبانه
(گنج سخن، 1399: 223)
بعد از آن نطقی در جواب اخوانیه‎ی عبدالکریم تمنا، اخوانیه‌ی طولانی را می‌نویسد و نثار دوست صمیمی‌اش می‌کند با این مطلع:
ای تمنا یار جان خوش‌کلام
بر تو و بر اهل فامیلت سلام
تا ز مشهد عازم تهران شدم
با محبت جانب یاران شدم
آمدم با کوی تو از روی ذوق
کاغذم خواندی دلم کردی به شوق
(همان: 222)

اخوانیه‌ی مدحی
مدح و توصیف، از قدیمی‎ترین بن‎مایه‌های شعر اخوانی بوده است. به‌ لحاظ این‌که از آوان شکل‌گیری این‌گونه از شعر، این محتوا و مضمون نیز وجود داشته است و نمونه‌های آن در دیوان مسعود سعد، سنایی، انوری خاقانی توصیفات اخوانی فراوان دیده می‌شود (خالقی راد، 1375: 140). در این‌گونه از اخوانیه، شاعران بیش‌تر به ستایش از دوست شاعر خود می‌پردازند و جایگاه علمی و ادبی او را می‌ستایند. در این‌گونه اخوانیه‌ها، امید صله و پاداشی در کار نیست و شاعران ‌هم بیش‌تر به مدح فضایل علمی یک‌دیگر می‌پردازند؛ اما در بسیاری از اوقات این مدح‌ها رنگ و بوی از تصنع به خود می‌گیرد؛ زیرا هرکدام از این شاعران در سروده‎ی اخوانی خود، شاعر دیگر را در بالاترین مقام شعری و ادبی می‌پندارد و القابی هم‌چون نادره‎ی دوران و شاعر بزرگ زمان و … به دیگری می‌بخشد که ممکن است در عالم واقع و در نزد محققان، این القاب نشان چندانی از واقعیت نداشته باشد(گلی زاده، 1396: 7). از نمونه‌های این‌گونه سروده‌ها، اخوانیه‌هایی است که بین هارون راعون و علی موسوی گرمارودی ردوبدل شده است. هارون راعون در اخوانیه‎ی خود به‌نام «گل بید» به ستایش استاد علی موسوی گرمارودی می‌پردازد:
گلِ بید
در آسمانِ چکامه چو ماهی ‌ای استاد
طلیعه‌ای که غرورِ سپاهی ‌ای استاد
و در عقوبتِ صحرای خشکِ بی شعری
تو سایه‎بانی، تو سرپناهی ‌ای استاد
ز «خطِ خونِ» تو کردم سراغِ جانان را
به عمقِ شب تو شهودِ پگاهی ‌ای استاد
به بیدِ شعرِ سپید از کجاست این گل‌ها؟
به شاخه‌هاش، تو پیچک گیاهی ‌ای استاد
شکستگی تو از موجِ معنویتِ توست
که شعر را تو شکستِ کلاهی ‌ای استاد
تبارِ خامه‎ی این دلکده وزیرانند
تو در قلمرو این خطه شاهی ‌ای استاد

در پاسخ به غزل اخوانیه‎ی هارون راعون شاعر جوان و خوش‌قریحه‎ی افغانستان.

مردِ راه
به چشمِ روشنِ من چون نگاهی، ‌ای راعون
درونِ سینه‎ی من هم‌چو آهی، ‌ای راعون
غریب و تیره فرومانده‌ام به ساحلِ شب
تو روشنایی منی، چون پگاهی، ‌ای راعون
اگر به باغِ دلم سر زند درختی باز
در آن به‌جز تو نروید گیاهی، ‌ای راعون
بیا و هم‌سفر عاشقانِ بیدل باش
تو در طریقت ما مردِ راهی، ‌ای راعون
من این غزل به جوابت سروده‌ام از دل
تو راست در دلِ من جایگاهی، ‌ای راعون
در آن غزل که تواش نام داده‌ای «گلِ بید»
به من خطاب نمودی که «شاهی»، ای راعون
به کشورِ سخن آری من به چشمِ تو شاهم
تو سروزیری و میرِ سپاهی، ‌ای راعون
(راعون، 1382: 3)

از نمونه‌های دیگر این‌گونه نامه‌ها، سروده‌های عبدالرحمن پژواک برای استاد خلیل‌الله خلیلی است که در قالب قطعه‎ای از شهر نیویورک برای استاد خلیلی فرستاده است:
استاد من، برادر من، مهربان من
درویش بی‌جهان و جهان‌گیرخان من
عطار من، سنایی من، شمس و سعدی‌ام
قرآن پهلوی من و بوستان من
دیوان شیخ و خواجه‎ی شیراز من، خلیل
نظم تو روح و جانم و نثرت روان من
اندر مدار ثابت و سیاره‎ی سپهر
خورشید روشنم من؛ و تو آسمان من
با آن سری که بر در شاهان نگشته خم
من سجده‎ی کرامت و تو آسمان من
شد مدتی که از تو نداریم نامه‌ای
استاد من، بـرادر نامـهـربان من
(خلیلی، 1385: 324)

نامه‌ی شکوه‌آمیز
در این‌گونه از نامه‌ها، شاعرانی که به دلایل مختلف از شاعری دیگر آزرده‌خاطر شده‌اند، نامه‎ی شکوه‌آمیز در قالب شعر برای وی می‌سرایند و در آن موارد و دلایل رنج و دلخوری خود را بیان می‌کنند. در این‌گونه از نامه‌ها، شاعران ابتدا با برشمردن مراتب فضل خود، نسبت به رفتار دیگری در قبال خود اعتراض می‌کنند. ازجمله نمونه‌های مشهور این‌گونه سروده‌ها، نامه‌ی استاد خلیلی که در سال( 1345 هـ.ش) در شهر جده، اندوهگین از این‌که نامه‎ی بدیع‌الزمان فروزان‎فر بدو نرسیده است.
نکردی به نامه مرا یاد استاد
دل شادت انده مبیناد، استــاد
بود ژرف‌دریا که در هر تپیدن
گهر پرورید و گهر زاد، استاد
مکن خیره آرام دریای دل را
که شد تیره دریا چو استاد، استاد
همایون درختی که استوار بیخ‎اش
فرود زمین ریشه بنهاد، استاد
گشن شاخه‌های پر از برگ و بارش
ز چرخ برین سر برآراد، استاد
تو باشی در آن‌جا که روید ز خاکش
گل و لاله و سرو و شمشاد، استاد
کهن بوستانی که سرو بلندش
ز باد خزانیست آزاد، استاد
به هر سنگ آن داستان‌ها نوشته‎است
ز پرویز و شیرین و فرهاد، استاد
من این‌جا که هر خار در پهنه دشتش
بر این روزگاری دهد یاد، استاد
شبانی در افگنده شوری در این‌جا
کز آن چرخ در لرزه افتاد، استاد
ز اشک پدر مرده‎ی بی‌نوایی
چه سیلاب‌ها راه بگشاد، استاد
ز آیین پیشینیان شست یک‌سر
سیه واژه‎ی خشم و بیداد، استاد
جهان‌ کهن را ز بنیاد برکند
جهانی ز نو کرد بنیاد، استاد
بسا شهسوارا که پیش شکوهش
نهاده است شمشیر پولاد، استاد
بس آتش‌نهادا که بر خاک‌خواری
شدش آبگون تیغ بر باد، استاد
بسا شاهبازا که پیش همایش
پرافگنده هرسال چون خاد(1)، استاد
در این‌جا یکی خانه باشد که یزدان
در آن پرتو خویش بنهاد، استاد
مهین خانه‌ی کآسمان بر در وی
فرود آمد و بوسه‌ها داد، استاد
نهادند بس رازهای نهفته
به هر سنگ آن لاد(2) بر لاد، استاد
کجا دل که اسپندآسا بر این در
نجست و به جنبش نیفتاد، استاد
کجا هوش کز دیدن این برین کاخ
رهی شور و مستی نگیراد، استاد
مرا زادگه بود آن‌جا که خاکش
دهد از بهشت برین یاد، استاد
چمن‌ها گل و لاله و نرگس آرد
چو هر بامدادان دمد باد، استاد
از آن، گونه‌گون باغ‌های نگارین
به لب مانده انگشت بهزاد، استاد
همه توده‎ی سیم، هنگام بهمن
همه خرمن زر به خُرداد، استاد
تناور درختان ورزنده بر کوه
چو گیو و چو گودرز و گشواد، استاد
خنک بادها از دل کوهساران
وزد خوش به شب‌های مرداد، استاد
درختان انبوه شاخ بلندش
پناهنده را جان کند شاد، استاد
گهی میوه بخشد گهی سایه آرد
چو مردان آزاده‎ی راد، استاد
دریغا که از هم‌زبانان جدایم
از این درد نالم به فریاد، استاد
دلم شاد گردد اگر هم‌زبانی
در این گوشه سازد مرا یاد، استاد
مرا دل گروگان مهر تو باشد
چه کابل، چه جده، چه بغداد، استاد
من این دُرّ درّی به نام تو کردم
که تو دُرشناسی و استاد، استاد
مرا مهر تو کرد گستاخ، ورنه
که زیره به کرمان فرستاد؟ استاد
عجم تا زمین را به «زا» برنگارد
به ارض عرب تا بود «ضاد»، استاد
زمین سخن باد سرسبز از تو
گل آرزویت مریزاد استاد
(خلیلی، 1385: 112)
از دیگر نمونه‌های این نوع اخوانیه، نامه‎ی حیدری وجودی به واصف باختری است که رنجش خاطر باختری را خود بیان می‌کند:
شنیدم که از من تو رنجیده‌ای
بگو گر خطایی ز من دیده‌ای
که باشد ز من بر تو نزدیک‌تر؟
که بشنیده، بر دیده بگزیده‌ای
به رنگی که از خار دامن کشند
ز من دامن مهر برچیده‌ی
اگر من نفهمیده‌ام عیب کیست؟
تو فهمیده باشی که فهمیده‌ای
به حسنی که دل‌هاست دربند او
ز من آن‌چه از هر که بشنیده‌ای
فروغی ندارد به جانت قسم
به جان‌ و دل مهربانت قسم
در این روزگاری که جز خار نیست
گلی گر بود، زیب دستار نیست
به دلداری تو چون صاحبدلی
دریغا و دردا که دلدار نیست
ز فصل تو و دانش و بینشت
زبان مرا حرف انکار نیست
در این باغ رنگین علم و ادب
درختی به رنگ تو پربار نیست
ز یاران مکار اغیار دل
امید وفا غیر پندار نیست
مگردان ز آیینه‎ی خویش رو
«من» خویش را در «تو»یی من بجو
(وجودی، 1394: 505)

هم‌چنان نامه‌های جهانگیر تفضلی به استاد خلیلی، قهار عاصی، محمدکاظم کاظمی نیز از این نوع اخوانیه‎ها هستند.

اخوانیه‎ی اجتماعی یا گلایه از شرایط روزگار
در این‌گونه از نامه‌ها، شاعران شرایط اجتماعی و نیز بی‌مهری‌های مردم زمانه در حق هنرمندان را دست‌مایه‎ی اخوانیه‌های خویش قرار می‌دهند و از کم‌توجهی اهل زمانه نسبت به خود انتقاد می‌کنند. این درون‌مایه‌ها از گذشته‌های بسیار دور در شعر شاعران ما رواج داشته است. عبدالرحمن پژواک در نامه‎ای به استاد خلیلی سروده است و از بی‌توجهی زمانه نسبت به خود و اهل فضل و هنرمندان انتقاد می‌کند که ما مطلعی از متن کامل آن را که در بخشِ نامه‌ها است، این‌جا بازگو می‌کنیم:
مرا از جور این چرخ ستمگر
بسی شب‌های بد بگذشته بر سر
ولی آن شب ز دل بیرون نگردد
مرا دل زنده باشد تا که در بر
شبی کز تیرگی ابر مظلم
نه از مه بود سراغی نی ز اختر
(خلیلی، 1385: 127)

و در ادامه بیش‌تر از بی‌مهری‌های زمانه و کم‌لطفی بر شخص موردنظر او، جناب استاد خلیلی می‌پردازد:
ز بس اندیشه‌های تیره و تار
دل نومید شد بی‌تاب و مضطر
به جنگ اندر بدین اندیشه‌ها من
چو سیل ناگه و مرد شناور
شدم تا چاره جویم خویشتن را
که جز خود چاره‌جویی نیست دیگر
چو دل در بر تو را نومید گردد
بخوانی نامه‌ی امید پرور
گرامی شاعری آن را نوشته
که بر وی ناز باید کرد کشور
به جای فرخی سیستانی
نمی‌بینم کسی را زوی برتر
حدود کشور زرتشت و هرمزد
ندارد هیچ زو آتش ‌زبان ‌تر
(خلیلی، 1385: 127)

نمونه‎ای دیگر از این قبیل نامه، سروده‌ای است که وقتی به دکتر انس حقانی وزیر مطبوعات وقت خود، می‌فرستند و در قسمتی از آن چنین می‌گوید:
ز قصابان باقدرت چه گویی؟
ز جلادان این ملت چه گویی؟
چه می‌گویی ز قصاب اداری؟
که زد بر جان ما صد زخم کاری
چه قصابان استادند و ماهر
قناره(3) کرده برپا در دوایر
قلم در دستشان مانند ساطور
ز آیین خدا و مردمی دور
زبانت می‌برند ای خامه شو! چپ
که آخر می‌شوی از راستی کُپ(4)
اگرچه درد دل ز اندازه بیش است
به خود آ، هوش کن وقت دِریش(5) است
به آن یار قدیمی گفت‌وگو کن
ز حال صبح و شامش جست‌وجو کن
(خلیلی، 1385: 601)

هم‌چنان نامه‎ی استاد خلیلی به سرور گویا اعتمادی و از رهی معیری به استاد خلیلی نیز از این نوع هستند.

پاورقی‌ها
1. خاد: نام یک نوع پرنده‎ی گوشتخوار.
2. لاد: دیوار
3. کُپ: گوژپشت
4. دریش: حاضرباش سربازی
5. قناره: چنگکی که قصابان گوسفند کشته شده را به آن آویزان می‎کند.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1490


مطالب مشابه