پُخِ مصنوعی

11 سنبله 1402
3 دقیقه
پُخِ مصنوعی

احسان سلام

 

دی‌شب، در باب پیامدهای استفاده از داروی«انتی تمدُنِیک»و مرض ساری«مُلا ریا»، پرسش و پاسخی داشتم با هوش مصنوعی. دو سه پرسشم را پاسخ داد؛ اما دور از انتظار اخلاقی و تخنیکی، ناگهان از من پرسید:

ـ خودت چه نیاز داری که طنز می‌نویسی؟

با این پرسش بی‌جا، غافل‌گیرشده‌بودم. حیران ‌بودم که از چه ضرورتی نام ‌ببرم تا پیش هوش مصنوعی، آدمِ کم‌هوش و بی‌هوش حساب نشوم. بی‌مقدمه گفتم:

ـ نیاز به پرسیدن ندارد. برای بیدارسازیِ ملت می‌نویسم!

بی‌درنگ، یک آدمک مصنوعی در صفحه ظاهرشد؛ جِیک جِیک به‌سویم خندید و گفت:

ـ آدمکِ خاکی، تهمت‌نزن؛ الحمد لله ملتِ شما یا بیدارست و یا به بیداری نیاز ندارد.

گپش سرم نفارید و گفتم:

ـ نرم‌افزارت هنوز درعالمِ فن‌آوری بیخ نگرفته، آمده‌ای که برای ما فتوای بیداریِ ملت را بدهی؟

بازهم یک‌ پُخِ مصنوعی زد و گفت:

ـ مغرورِ هوش طبیعی‌ات نشو. گوش‌کن:

ـ  بخش کمی از ملت، آگاهند و دانا. می‌اندیشند، می‌پرسند، می‌فهمند و بیداردل‌اند؛ آن‌قدر بیدارند که حتی در خواب‌شان هم«خُرِ بیداری»می‌زنند. پس وقت‌ات را برای بیدارکردن آنان تلف‌نکن.

و اما بقیه را هم برایت می‌شمارم:

ـ  مرغان هوا می‌دانند که بیش‌تر از نصفِ ملت، در اندوهِ نداشتن یک‌پرچه نان خشک، از چُرچُر گنجشکان تا اذان ملایان، پِلک روی پِلک نمی‌گذارند؛ یا مشغول ادای«نماز نانِ قاق»‌هستند ویا پیوسته«دعای ‌تلخ‌چای»می‌خوانند. بگو 1.

ـ خبرها را می‌خوانی و می‌فهمی که، بازهم نصف ملت برای گرفتن عبرت ـ مثل ریاست پاسپورت ـ پشت دروازه‌ی تاریخ صف کشیده‌اند، که نه خواب دارند و نه خور. بگو 2.

ـ  ضرور نیست برایت تکرار کنم؛ نصف دیگر ملت، شب‌ها از ترس این‌که مبادا«سگِ خَپ‌گیرِ سیاست»ازعقب، دندان شان بگیرد؛ در« سنگرِ لرزه»سایه‌ی خواب را با تیر می‌زنند و شاخه‌ی پینکی را با تبر. بگو 3.

ـ اگربه دنبال بیدارکردن«عاشقان سینه‌چاک»نباشیم، که در طلب وصال یار، شب‌ها ستاره می‌شمارند و روزها کتاره؛ بازهم نصفی از ملت، تابلیت بیدارخوابی می‌خورند تا با سفر غیرمنتظره‌ی  برق‌ها به خانه‌های‌شان، پیراهن و تنبان‌شان را اتو کنند و تلفون‌های‌شان را چارج. رسیدیم به شماره‌ی 5.

ـ متوجه‌باشی، آنانی‌که هنگام سفرهای دور و دراز با موتر و طیاره، به«خواب سیاحتی»فرو می‌روند؛ اجازه‌نداری با ترمپت طنزت مزاحم احوال شان بشوی. درغیرآن پوز و چنه‌ات را دهل دوسره خواهندساخت. بگو صفر.

ـ نمی‌دانم می‌دانی یانه؛ یک بخش دیگری از ملت که روزها مشغول برگزاری جلسه‌های رهایی‌بخش ‌هستند؛ شب‌ها از فرط تشویش و خستگی، از قلمرو تخت‌خواب به جغرافیای تشناب و بالکن فرار می‌کنند تا در پیش‌گاه«ملتِ تخت خواب‌نشین» شرم‌سار نشوند. حالا بگو 21 و 22.

ـ اگر خودت را به کوچه‌ی فیس‌بوک چپ نزنی؛ می‌دانی که، عده‌ای از باشندگان ملت کارکشته(دور از خودت)، در پالایش‌گاه تیک‌تاک و فیس‌تاک، چنان مشغول‌اند که فرآیند تولید وغنی‌سازی«ادبیات سنگین زیردامنی»شان هنوز ختم ‌نشده، که خروس همسایه اذان می‌دهد! بگو 32.

ـ شمار اندکی از ملت، که شبانه در معده‌های‌شان، میان تیم‌های کباب و قابلی مسابقه‌ی کریکت برگزار می‌شود؛ چنان درجوش‌و‌خروش و دوش‌اند که تا رسیدن به«رگ‌زدن بامدادی»، یا عاروق می‌زنند و یا چاروالی!  بگو 120.

ـ خودت به‌تر از من می‌دانی که، عده‌ای به بیماری«پروستات اوضاع جاری»گرفتارشده‌اند؛ مجبورند در بیست‌وچهارساعت، هر نیم‌ساعت یک‌بار برای‌«فضای حاجت»(نقطه نیفتاده، فضا درست است.)به«تشناب سیاست»بروند. این‌جاست که رگِ بیداری‌شان در کلِ شب نمی‌خوابد و میلی برای شنیدن سرنای طنز خودت ندارند. بگو 207.

ـ تاریخ را به یاد داری که«اصحاب خهف»جمهوریت، بیست‌سال تمام در غار دموکراسی، به«خواب خِفت» فرو رفته ‌بودند؛ بعد از اذان 15 اگست 2021، تازه از خواب بیدارشدند. حالا به گفته‌ی غارشناسان، این اصحاب چشم‌پاره، تا بیست‌سال دیگرهم  نخواهند خُفت و از فرط بیداری دیوانه خواهندشد. بگو 220.

ـ تا یادم نرفته برایت بگویم که شمار دیگری از ملت که  خودشان را«بیدارانِ مادرذاتی»می‌پندارند؛ اما دوام‌دار در خوابِ مرغی به سرمی‌برند. تا بخواهی با طبله‌ی طنزت در بیخ گوش‌شان نغمه‌ای بنوازی و بگویی:« های وطندار، بیدار شو که خر برفت و خر برفت!» سراسیمه چشمان‌شان را باز می‌کنند و سرت فریاد می‌زنند:««کوری مگر، نمی‌بینی که بیداریم!» بگو 401.

ـ  ها راستی،  بخش دیگری از ملت، که بیداری به صحت‌شان مضراست؛ با رفتن به«خواب عَرِیَت»چنان«عَر»می‌زنند که، نصف دیگر ملت، از«عَرزدن»شان، تا طلوع خورشید چاقو دسته می‌کنند. بگو 530.(یاد همو رادیوکست‌ها به‌خیر)

ـ و در فرجام، اگر خودت به‌خواب نرفته ‌باشی، درمی‌یابی که یک‌بخش همیشه‌فعال ملت، در خواب خوش خرافات چنان«خُر» می‌زنند که حتی پروای«آفات»‌هم ندارند. قرار محاسبه‌ی ما، این«سپل مغزان» فقط دو ثانیه پیش از دمیدن صور اسرافیل بیدار می‌شوند و هر زمانی که برای بیدار کردن‌شان بروی، می‌بینی که در پشت دروازه‌ی اتاق‌های‌شان نوشته‌اند:«داخل‌شدن ممنوع است. حتی برای شما!» بگو 1402.

وقتی شمارش هوش مصنوعی بدین‌جا رسید؛ خُلقم تُنُک‌ شد و حوصله‌ام تنگ؛ ناچار سرش فریاد زدم:

ـ بس‌کن! یعنی یک‌نفر هم در این جغرافیای پهناور نمی‌توان‌ یافت که بیدارش‌کنم؟!

هوش مصنوعی بارِ سوم به خون‌سردی دعوتم‌کرد و گفت:

ـ سراسیمه نشو! هست. یک نفر هست که می‌توانی بیدارش‌کنی. نامش«پشم‌گل خان پَس‌قات»هست. اما مجبوری به مدت 1400 سال کله‌اش را ریگمال بزنی؛ مالش و پالش بدهی که نخست لشم و صاف شود، تا برسی به لایه‌های اصلی مغزش. اگر به این معامله حاضری؛ پس با حضرت عزراییل یک موافقت‌نامه‌ی استراتیژیک امضاکن، تا مزاحم بیدارگری‌ات نشود!

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=608


مطالب مشابه