شغل بیدردِسر

14 عقرب 1402
1 دقیقه
شغل بیدردِسر

احسان سلام، استاد دانشگاه

 

زمان به به تندی می‌گذشت. چشم‌درد پشت «مردم» می‌گشتم. حیران‌بودم از کجا مردم تهیه‌کنم. در این سودا از خانه بیرون ‌شدم. این‌سو و آن‌سو دیدم؛ مردمی نیافتم. ناچار از رهگذری پرسیدم:

ـ  کاکاجان، مردم دَرَک نداری؛ چند تا«مردم»کاردارم!؟

کاکا به‌سویم خندید و گفت:

ـ مثل این‌که از خارج آمده‌ای. راه و چاه را بلد نیستی. گوش‌کن، نشانی را برایت می‌گویم.

مستقیم برو؛ بعد طرف «چپ» را بگیر؛ به «دوازده‌راهی» نرسیده، سوی «راست» دور بزن؛ از «میانه‌ی» جاده بگذر؛ رو‌به‌رو یک بنای مجلل را می‌بینی. بدون پرسان در همان‌جا داخل‌شو.

رفتم دنبال نشانی. رسیدم به یک‌بنای شش‌منزله‌ی شیشه‌کاری. لوحه‌ی بزرگی بر پیشانی تعمیر نصب شده ‌بود. لوحه را چهار بارخواندم تا دچار اشتباه نشده ‌باشم: «دفترِ رهنمای معاملاتِ برادرانِ الحاج استاد پوهاند دکتور مولوی مردم‌پوه سیدمحمد غلام‌علی پوچکپورِ غیرت‌ملِ چُمچه‌مست! (به یک‌نفس بدون وقفه بخوانید.)

خریدوفروش اتباع مدرن، کلاسیک، ملی و بین‌المللی افغان در سراسرِ دنیا.

انواع هم‌وطنان‌فروشی با اقساط کوتاه‌مدت و دراز‌مدت.

فروش هرنوع هم‌شهری کُلنگی، خَسَک و ماشینی با قیمت‌های مناسب در مرکز و ولایات کشور،

شهروندان کرایی و گروی درجه‌یک، درجه‌دو و درجه‌سه با تضمین‌های بیست‌ساله و سی‌ساله.

در صورتِ نیاز، وطن‌دارانِ یخ‌زده و کانسروشده نیز لیلام(حراج) می‌کنیم!»

از شما چه پنهان، پس از خواندن، تأویل، تحلیل و تفسیرهرمنوتیکی این لوحه‌ی پسامدرن، ذوق‌زده رفتم داخل عمارت.  بعد از سه‌ساعت چَنه‌زنی و قسم و قرآن با رئیس دفترِ معاملات، از هر نوعش سه‌تا «کانتینر مردم» خریدم و چک‌چک‌کنان بُردم‌شان برای کار و عرق‌ریزی در«فابریکه‌ی لوده‌سازی!»

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1101


مطالب مشابه