نویسنده: احسان سلام
از شما چه پنهان، سههزارسال میگذرد که تمام کاروغریبی را یکسو نهادهام و دربارهی قوم و قومیت در افغانستان دیروز و«نَرُستان»امروز دست به تحقیق زدهام. در فرجامِ این پژوهش، به این نتیجه رسیدهام که«قومگرایی» ـ آنگونه که برضدش تبلیغ میکنند ـ هیچ زیانی بهبار نمیآورد و به ارزشهای اجتماعی، سیاسی و انسانی جامعه صدمه نمیزند. تا جاییکه دیدهام، خواندهام و شنیدهام؛ حرفها و حدیثها دربارهی قوم و قومیت، به جاهای خیلی نازک و باریکتری کشانیدهشده، که قومگرایی در برابرش دوتایی پشه هم حساب نمیشود. برای اینکه ملت«قومبهکف»، از نتایج این پژوهش تاریخی بینصیب نماند؛ به شماری از آنها اشاره میکنم:
1ـ قوملیسی؛ به مرحلهای گفته میشود که، پیروانش شب و روز با زبانهای سه قلاچه، از سر تا پای قومشان را بلیسند. به اندازهای بلیسند که، دیگر«قوم به حمامنرفته»محتاج گرفتنِ دوش و شاور نشود و ماهها تنِ مبارکش را نشوید. حتا در بعضی از مراحل حساس تاریخی، «لیسندگان»بازهم آنقدر قومشان را بلیسند که دور از ما و شما، هیچ گاوی گوسالهاش را نلیسیدهباشد.
2ـ قومستیزی؛ به وضعیتی گفته میشود که، رزمندگان، حتا موشهای قومشان را جمع و جور و رهبری و تشویقکنند تا به پشکهای قومِ دیگر کتره و کنایهبزنند!
3ـ قومبیزی؛ حالتی از حالتهاست که بیزَندگان، غربال و اِیلک بهدست بگیرند؛ جوالجوال اقوام شریف افغانستان را ببیزند. آنقدر ببیزند که قوم خالص و ناخالص ـ مثل گندم و ریگ ـ ازهم جدا شوند.
4ـ قومگریزی؛ یکی از ویژگیهای مافوق «سرعت روشنفکری»ست. روشنفکران مافوقِ سرعتِ صوت، که نه به قوم باور دارند و نه به زدن و کندنهای قبیلهای؛ در هرجایی که سماروقِ قوم و قبیله سبزشود؛ دوپای دارند، 999 پای دیگر از«هزارپا» قرض بگیرند و با سرعت راکتهای کروز از«جنگل گفتمان»بگریزند.
5ـ قوماندازی؛ یکی از ورزشهای اصیل ملی است که تماشاگران شُلتاقی، قومی را در برابر قوم دیگر برای بُکسیدن در«رینگ قومکانی» آماده میسازند، تا با دیدن این مسابقه، ساعتشان تیرشود و دَمشان چاق!
6ـ قومپرستی؛ عبادتی است که بعد از خوردن نان چاشت برگزارمیشود و عابدان قومی، در شروع نمازِملی دوبار میگویند: «شکراللهِ قومانالرٌحیم!» سپس هنگام ادای سجدهی تفوق، سهبار«جعلها ناجحةالقومانا»را میخوانند و در فرجام بهجای دعای قنوت، «دعای قومیت»را تلاوت میکنند و سلامِ شکرانه بهجا میآورند!
7ـ قومپرانبازی؛ این بازی، از سرتا پا، شبیه گدیپران بازی است؛ فقط تارش خام است و شیشه نازده!
8ـ قومچرانی؛ به رسالتی گویند که قومی را مثل گوسفندِ چاری بچرانند، تا از آن شیرِمنفعت بدوشند و مسکهی اطاعت بردارند! وقتی دنبهاش آبشد و شیرش خشک؛ آنگاه یا لاندیاش کنند و یا به قصاب کوچه بفروشندش!
9ـ قومفروشی؛ عالیترین درجهی بازرگانی است که برای دکان سیاست، پتلون و ازار و نیکر قومی بخرند تا بار دیگر، چهارچند سرِ اینقوم و آنقوم بفروشند و از مفادش، بلدوزر و لندکروزر بخرند و زن سوم و چهارم پسانداز کنند!
10ـ قومکَشی؛ به ورزشی گویند که قوماندازان ماهر، بزِ قومشان را با اسپ دین و سیاست، به دایرهی حلال قدرتبرساند و سپس نعره بزنند: «تل دوی افغانستان؛ زندهباد ملی چاپاندازان!»
11ـ قومسواری؛ از آنجایی که موترهای مدل جدید گرانبهاست و هزینهی تیلاندازی هم بالا رفتهاست؛ سوارکاران، در هنگام سفرهای داخلی و خارجی، از «تیزرفتارهای قومی» استفادهکنند تا سرینها و پستنههای مبارکشان خدشهدار نشود.
12ـ قومرانی؛ با بایسکلرانی کمی متفاوتاست. در بایسکلرانی، اول دوچرخه را باد میکنند، باز سوارش میشوند؛ اما در قومرانی، نخست بر قومشان سوارمیشوند و پسانتر بادشمیکنند.
13ـ قوم… (از شرم خدا و ترس مخلوق، خانهی خالی را پُر نکردم؛ باشد برای روزهای نبادا و مبادا!).
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1971