احسان سلام
بر بنیاد اختلافاتی که دوهزار سال پیش در افغانستان، درباب جدایی زبان فارسی و دری آغازشده بود؛ اینجانب با درک رسالت فرهنگیام ـ ششصد سال پیش ـ پژوهشی را در «اندیشکدهی ترافیک زبانی» آغازکردم، تا بدانم که میان فارسی و دری چه تفاوتهایی وجود دارد. خوشحالم که دیروز این تحقیق به پایانرسید. برای آنکه ملتِ دریپرور از وجوه افتراق میان این دوزبانِ کاغذپیچ آگاهشوند؛ به گونهی فشرده، نتایج تحقیق را برمیشمارم:
ـ فارسی از پنجحرف ساخته شدهاست و دری از سهحرف. یعنی حرف نخست فارسی«ف» هست و حرف اول دری، «د»!
ـ فارسی، به بادنجان رومی میگوید: «گوجهفرنگی»؛ و دری به گوجهفرنگی میگوید: «بادنجان رومی.» پس از منظر زبانشناسی؛ یکی پیرو فرنگ است و دیگری مرید روم!
ـ فارسی، لغت نامهای دارد بهنام دهخدا و دری فرهنگی دارد به اسم بیخدا!
ـ فارسی، مال فارسیوانان است و دری، ملکیت دریوانان!
ـ فارسی، بیبیسیِ فارسی دارد و دری، بیبیسیِ دری!
ـ … و بازهم بیبیسی فارسی، برنامهی پرگار دارد و بیبیسی دری «پروگرامِ خطکش!»
ـ فارسی، به پوهنتون، دانشگاه میگوید و دری به دانشگاه، پوهنتون!
ـ فارسی، دانشنامهای دارد بهنام ایرانیکا و دری دایرهالمعارفی ساخته است به اسم افغانیکا!
ـ فارسی شیفتهی ویرگول(،) است و دری دلباختهی کامه(،).
ـ فارسی اگر کوچه بدل کند، میرود طرف کوچهی علی چپ؛ دری اگر راهش را کج کند؛ خودش را میزند به کوچهی حسن «دریِ افغانی»!
ـ فارسی را در تاجیکستان، تاجیکی مینامند و دری را، خواندنهای احمدظاهر!
ـ فارسی، دستورِ زبان دارد و دری گرامرِ لنگویچ!
ـ در فرودگاهِ فارسی، هواپیما به زمین مینشیند و در میدان هواییِ دری، طیاره!
ـ فارسی، جنایتکاران را در دادگاه محاکمه میکند و دری در ستره محکمه!
ـ فردوسی را در ایران به فارسی میخوانند و در افغانستان به دری!
ـ فارسیوانان، در زایشگاه کودک به دنیا میآورند و دریوانان، در زیژنتون!
ـ اجماع پژوهشگران ادبی براین باورند که، واصف باختری به فارسی شعرسروده است و اخوان ثالث به دری!
ـ شاهدان عینی و ذهنی روایت میکنند که، استاد خلیلی، سرودههای سهراب سپهری را با ترجمهی چیناییاش میخوانده است!
ـ در سبکشناسیِ بهار میخوانیم که، حافظ با پیروی از قانون اساسی سال 1343 افغانستان، شبانه به دری شعر میسرود؛ اما روزانه به فارسی!
ـ در تاریخ ابنخلدون آمده است:«…و درسالی که پرویز ناتل خانلری برای اشتراک در سمیناری به کابل رفتهبود؛ در حاشیهی سیمینار، با سرورگویا و فیضمحمد زکریا ـ در بارهی زبان و فرهنگ فارسی ـ به زبانهای بنگالی و روسی افهاموتفهیم میکردند و از مصاحبت با همدیگر لذت میبردند»!
ـ در شبهای بخارا، وقتی محمود دولتآبادی با حضور استاد زریاب، بخشی از رمان گلنار و آیینه را میخوانَد؛ به استاد زریاب میگوید: «با آنکه این رمان را به زبان زیبای مغولی نوشتهاید؛ اما آنرا با شوق تمام خواندم و از متنش لذتبردم.»
ـ در تاریخ طبری میخوانیم:«و آنگاه که بیدل به سرودن شعر شروع کرد؛ به علت نبود و کمبود زبان فارسی درهندوستان، مجبورشد به زبان دری شعربسراید. در روزگاران پسین هنگامی که استاد شفیعی کدکنی میخواست کتاب«شاعر آیینهها» را بنویسد، ناگزیر به افغانستان سفرکرد و دکترای دومش را از کورس «دریآموزیِ» اکادمی علوم افغانستان بهدست آورد تا کتابش را تمامکند!
ـ بر بنیاد نبشتههای استاد زریاب در کتابِ «شمعی در شبستانی»، استاد عبدالحی حبیبی در سالهای پایان جنگ دوم جهانی، برای اشتراک در مراسم بیستوپنجمین سال تأسیس دانشگاه تاشکند، یکماه را در مهمانخانهای با صادق هدایت سپری کرده بود. میگویند، در اینمدت صادق هدایت و استاد حبیبی از کشور موزامبیک، مترجمی را استخدام کرده بودند و در یکساعت برایش دوصد دالر مزد میپرداختند تا گپهای فارسی صادق هدایت را برای استاد حبیبی ـ به دری ـ ترجمهکند.
ـ و سخنِ آخر اینکه؛ در فارسی به فرزندِ کوچکِ خر، کرهخر میگویند و در دری، «بچهی خر!»
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=414