کتاب امانتی

22 سنبله 1402
3 دقیقه
کتاب امانتی

نوشته و نقاشی: سمیه غلامی

 

در یک عصر گرم تابستان، سارا به خانه دوستش راحیل رفته بود. راحیل کتاب جدیدی به‌نام دختر خرگوشی می‌خواند. سارا از عکس روی جلد این کتاب بسیار خوشش آمده بود و از راحیل خواست تا آن کتاب را به او امانت دهد، اما راحیل گفت که هنوز خواندن آن کتاب را به پایان نرسانده، ولی سارا هم‌چنان اصرار می‌کرد. راحیل با آن‌که دلش نمی‌خواست کتاب را نخوانده به سارا امانت دهد، اما با اصرار مادرش، مجبور شد که آن کتاب را به سارا امانت دهد. راحیل به سارا گفت که آن کتاب را از کتاب‌خانه امانت گرفته و باید تا چند روز دیگر آن را برگرداند. پس از او خواهش کرد تا زودتر خواندن کتاب را به پایان برساند و کتاب را به او بازگرداند و خیلی هم تاکید کرد که از کتاب خوب نگهداری کند. سارا هم قبول کرد و گفت که خیلی زود کتاب را می‌خواند و به او برمی‌گرداند.

سارا که برای خواندن آن کتاب عجله‌ی زیادی داشت، خیلی زودتر از روزهای گذشته، به خانه برگشت. در خانه برادر کوچکش علی در باغچه، مشغول بازی بود. سارا با عجله‌ی فراوان خود را به اتاقش رساند و با شوق و ذوق فراوان، شروع به خواندن کتاب کرد. هنوز چند صفحه‌ای نخوانده بود که مادرش او را صدا زد و از او خواست برود و به گل‌های باغچه آب دهد. سارا در حالی‌که کتاب را در دست داشت، به حیاط رفت و همان‌جا کتاب را روی پله‌ها گذاشت و شروع به آب‌دادن باغچه کرد.

برادر سارا که با دیدن کتاب کنجکاو شده بود، به سمت پله‌ها رفت و با دستان کثیف، کتاب را برداشت و شروع به ورق زدن کرد. علی کوچولو که هنوز خواندن و نوشتن را یاد نگرفته بود، چیزی از کتاب سر در نیاورد و آن را همان‌جا روی پله‌ها رها کرد و دوباره مشغول بازی کردن شد. در همین هنگام مادر سارا به حیاط آمد و علی کوچولو را صدا زد. به سارا هم گفت که زودتر کارش را تمام کند و او هم برای خوردن عصرانه به خانه بیاید. علی کوچولو که برای خوردن شیرینی‌های خوشمزه‌ی مادرش عجله داشت؛ به‌سرعت به سمت خانه دوید و با کفش‌های گلی از روی کتاب رد شد و آن را کاملاً کثیف کرد.

وقتی سارا کارش تمام شد، دید که کتاب کاملاً کثیف شده و شروع به گریه کرد. مادر سارا با شنیدن صدای گریه‌ی او با عجله به حیاط آمد و علت گریه‌اش را  پرسید. سارا گفت که این کتاب امانت است و نباید کثیف می‌شد. مادر سارا عصبانی شد وگفت: وقتی نمی‌توانی از چیزی که امانت می‌گیری مراقبت کنی، پس این‌کار را انجام نده. سارا به گریه‌اش ادامه داد، مادر سارا کنارش نشست و گفت: سارا جان وقتی کسی چیزی را امانت می‌گیرد باید خوب از آن مراقبت کند تا آسیبی نبیند و از او خواست تا پیش راحیل برود و از او بابت این اشتباه معذرت‌خواهی کند.

سارا به خانه‌ی راحیل رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. راحیل ناراحت شد و گفت: او هم این کتاب را امانت گرفته، سارا از راحیل خواست تا با هم به کتاب‌خانه بروند و از مسؤول کتاب‌خانه معذرت‌خواهی کنند. راحیل هم با ناراحتی قبول کرد و آن‌ها به سمت کتاب‌خانه حرکت کردند. وقتی به آن‌جا رسیدند، سارا با گریه ماجرا را برای مسؤول آن‌جا که پیرمردی مهربان بود؛ تعریف کرد و از او معذرت‌خواهی کرد. مسئول کتابخانه با لبخند گفت: اشکالی ندارد، ولی تأکید کرد که امانت‌داری کار مهمی است و وقتی کسی مسؤولیت چیزی را به عهده می‌گیرد، باید به‌خوبی بتواند از آن مراقبت کند. سارا به مسؤول کتابخانه و دوستش راحیل قول داد که دوباره این اشتباه را تکرار نمی‌کند. سارا و راحیل از پیرمرد مهربان خداحافظی کردند و با شادی به سمت خانه‌هایشان حرکت کردند.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=707


مطالب مشابه