من این چندگفتنی از دیدهها و یافتهها و شنیدههایم را دربارۀ سقوط کابل و پیروزی مجاهدین، به صورت پراکنده، همانگونه که حین نوشتن به ذهنم آمده و به خاطرم خطور کرده، سرهم آوردهام. آنهم به پاسخ خواهش دوستی که قلم و قدمش، صادقانه برای مردم ما به حرکت میآید.
در این نبشته تا حد توان بشری خویش آنچه را که قابل ذکر بوده است، خالی از اغراض شخصی و تمایلات ذوقی به رشته در آوردهام. بهقول «واصف باختری»، شاعر و روشنفکر برازندۀ مردم ما، «تاریخ، عرصهای است که همۀ وزنها در آن تعدیل میشود.» و من در هیچ لحظهای از نوشتن، شلاق تاریخ را از فراز سر خود بهدور ندانستهام.
دوستی به سیاسی شدن لحن در بخش اول انتقادی داشت، ولی از آنجایی که در آن روزگاران خود در جریان آن تحولهای سیاسی قرار میگرفتم، خویشتن را از این لحن ناگریز میدانم. چند تن از دوستانم نیز لحن زبان و عنوان کردن شخصیتها را – چه به صورت کنایی و چه به شکل صریح – از نقیصههای دست اول برایم حالی کردن، اما از آن جاییکه این یک مشت شناخته شده وابسته به خارجیها، سرگذشت قیام مردم و سرنوشت جهادشان را به بدفرجامی و خود این ملت را به بدبختی کشاندهاند، نمیتوانم چنین ننویسم.
آن گونه که پیشۀ من شاعری است، کمتر در حوزههای نثر – بهخصوص خاطرهنویسی و روایتگری و نقالی و اینها – ورود دارم، اگر چه خود شعر هم بر منطقی دیگر خالی از این اتمسفیرها نمیباشد. به هر حال به سکتهگیهای زبانی و بیانی این حرفها قبلاً آگاهی دارم. شاید از استادی ادبیاتدوست و زبان فهم، انگشت انتقاد و زبان ایراد بر این قلم گرفته آید که بنده از جنبههای سازندۀ آن ایراد و انتقاد، قلباً استقبال میکنم.
قابل یادآوری است که بسیار دیگر گفتنیها نیز در بارۀ حوادث کشورم میتوان داشت. من در حد توان، مشتی اگر نه، دانهای از خروار را نمودم. پیش از همه، جا دارد از شاعر و دوست عزیزم محمدکاظم کاظمی بهخاطر نکات دقیقی که از لحاظ ویرایشی درباره این کار اعمال داشتهاند، تشکر کنم.
عاصی
اسدِ 1373
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1046