فاطمه بهروزفخر
یادداشت ششم
«پیر هرات» در سهشنبهشبی از لابهلای کلمههای مناجات «الهی» در کتاب ادبیات سال دوم متوسطه، خودش را رسانده بود آنجا. حتم داشتم که از جایی در همان نزدیکیها داشت به من که زنِ مسافری بود از ایران، نگاه میکرد. داشتم تسبیح میچرخاندم و از دور، چشمم به قبرها و نور سبزِ مزار خواجه بود. هربار که سر بلند میکردم، کاشیهایی که هنوز با وجود غبارها، آبیِ لاجوردیشان به چشم میآمد، توجهم را جلب میکرد. چندباری هم پیش آمد که از جایم بلند شوم، بروم نزدیک و چندتایی عکس بگیرم؛ برای خودم و دوستی که سخت دلبسته کاشیهای مشرقزمین است.
در آن شب که هیچ صدایی جز هوهوی باد نبود، مردهها نیز انگار سکوت کرده بودند تا خواجه از جایی که ایستاده بود، برای همه مردهها و زندهها با لحنی خوش بخواند: «به نام آن خدایی که نامِ او راحتی روح است و پیغامِ او مفتاحی فتوح…». خواجه داشت مناجات میخواند که خانممعلم روزهای مدرسه در میان صدای باد، خودش را رساند به من: «مناجاتهای خواجه عبدالله، مسجع، لطیف، دلنشین ساده و سرشار از مضامین عرفانی است.»
فکر کردن به ادبیات بهعنوان عنصر وحدتبخش که نزدیکی میآورد و مرزها را کنار میزند، بارِ دیگر از همان شب در من قوت گرفت. اجداد ما در روزگارِ کهن، ایرانزمین را به چهاربخش تقسیم کرده بودند که یکی از بخشهای آن سرزمین طلوع خورشید بود: خراسانِ بزرگ. اگرچه در دنیای امروز، مرزها خطکشیهای قراردادیای شدهاند که هر تکه از خراسان بزرگ را روی نقشه جغرافیایی سرزمینِ دیگر نشان میدهند اما مگر میتوان هرات و غزنی و بلخ و بامیان و… در افغانستان را نادیده گرفت و میلی به دیدنِ آنها نداشت که بخشی از ایرانِ فرهنگی بودند؟
اگرچه فهرست جاذبههای گردشگری ایران و افغانستان، هرکدام بهتنهایی آنقدر بلندبالا هستند که بهحساب نمیآیند اما بهانهای مثل «گردشگری ادبی» یا «Literary Tourism» میتواند بارِ دیگر یادآورِ نزدیکی این دو اقلیم نزدیکبههم با همه مشابهتهای فرهنگی، دینی، اجتماعی و… باشد. گردشگری ادبی که مدتهاست در اروپا بهرسمیت شناخته میشود و علاقهمندان بسیاری دارد، شاخهای از صنعت گردشگری از نوعِ فرهنگی آن است. در گردشگری ادبی، انگیزه مسافرانی که دلبسته ادبیات و فرهنگ یک قوم و جغرافیا هستند، بیش از هر چیزی بازدید از مکانها و آثار برجایمانده از زندگی، کار، محل تولد، مقبره و… شاعران، نویسندگان و هنرمندان است.
جدا از همه این مکانها که در سفر به افغانستان، مشتاقِ دیدارشان بودند و خودم را به آنجا میرساندم، نمیتوان ردپایِ شاعران و نویسندگان معاصر ایران در افغانستان را هم نادیده گرفت. در زیارتگاهِ سخی کابل، موقع تماشای کاشیکاری گنبد بزرگ، حواسم رفت پیِ غزل شهریار با مطلع «علی ای همای رحمت» که روی کاشیهای لاجوردی حک شده بود یا محال بود موقع گذر از خیابانهای، نوشتههای پشتِ ماشینها که بخشی از بیت یا مصرعی از سعدی، حافظ یا حتی شاعران معاصر ایرانی بود، توجهم را جلب نکند. در هتل محل اقامتم در بامیان هم عکسی گرفتم از نوشته پشتِ ماشین هتل که برای جابهجایی گردشگران بود: «آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا»
با وجود این اشتراکات مرزی در زمانِ دور و وجود تمام قرابتهای فرهنگی، ادبی، دینی، زبانی و… جایِ خالی مراودات گردشگری و برگزاری تورهای ادبی بین علاقهمندان ایرانی و افغانستانی این روزها بیش از پیش به چشم میخورد. همانقدر که اهالی ادبیات ایرام و دلبستگانِ میراث ادبی، علاقهمندانِ دیدار مزار ناصر خسرو، خواجه عبدالله انصاری، حکیم سنایی، ابوریحان بیرونی و… در گوشهجایهای کشور همسایه هستند، اهل فرهنگِ افغانستان نیز همواره در پیِ این هستند تا روزی به شیراز و همدان و تبریز و… سفر کنند تا از نزدیک بهتماشای محل تولد، زیستن و مرگِ شاعران و نویسندگانی بنشینند که سالها از روی آثار آنها مشق کردهاند.
جدی گرفتن گردشگری ادبی و راهاندازی تورهای فرهنگی برای حضور اهالی فرهنگ این دو کشور در جغرافیای یکدیگر، بارِ دیگر میتواند به ما کمک کند تا قدمی در احیای ایران فرهنگی و نزدیکیِ دو کشور دوست و همزبان برداریم.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1335