کلاشنیکوف پنجاه ساله شد!

29 عقرب 1402
5 دقیقه

“وفا”‌ی عزیز، السّلام علیک!

ام‌سال، یکی از افسران سال‌خورده روس را در مسکو، تجلیل و تبجیل کردند و این افسر کهن‌سال، عالی‌ترین نشان روسیه را که به‌نام “خدمت به پدر وطن” یاد می‌شود، از دست رییس جمهور کشورش گرفت. این پیرمرد هفتاد و هفت ساله، جنرال کلاشنیکوف نام دارد.

کلاشنیکوف که در هنگام جنگ جهانی دوم افسر جوانی بود، تفنگ خودکار تازه‌یی را طرح ریخت و این طرح خودش را به مقام‌های نظامی کشورش سپرد. و اما، در آن زمان، این طرح او مورد توجه و پسند کسی واقع نشد. از همین رو، در سراسر جنگ جهانی دوم، سلاح‌های اصلی سربازان پیادۀ اتحاد شوروی، همان تفنگ‌های “کرابین” و مسلسل‌های سبک “په په شه” بودند. و پسان‌تر‌ها – در دوره نخست وزیری محمد داوود – نیرو‌های پیاده افغانستان نیز، با همین سلاح‌ها مجهز شدند.

خوب به یاد دارم: در سال 1349 هجری خورشیدی که من خدمت سربازی را در یک واحد پیاده سپری می‌کردم، سلاح‌های سربازان گروهان ما نیز، تفنگ‌های “کرابین” و مسلسل‌های سبک “په په شه” بودند. البته یک مسلسل سنگین “گورینوف” هم داشتیم.

در آن هنگام، فرمانده گروهان ما – سرگرد گل آقا – با ستایش و دل‌بسته‌گی فراوان، از تفنگ‌های تازه‌یی به‌نام “کلاشنیکوف” سخن می‌گفت. بر اساس گفته‌های او، در آن زمان، تنها واحد‌های نیروی کوماندو در افغانستان، با این تفنگ‌ها مجهز شده بودند و بس. در آن زمان، آن قوماندان بینوای ما – که خودش هنوز “کلاشنیکوف” را به دست هم نگرفته بود – هیچ نمی‌دانست که دیری نخواهد گذشت که این تفنگ، برای خُرد و بزرگ وطنش، نام بسیار آشنایی خواهد شد و در سر‌نوشت کشورش نقش هول‌ناکی بازی خواهد کرد و در این سرزمین آرام، قیامتی برپا خواهد کرد و شمار عظیمی از هموطنانش، با همین تفنگ کشته خواهند شد و این تفنگ، به دست بچه‌ها و نوجوانان نیز خواهد افتاد.

در سال 1358 هجری خورشیدی، در دوره فرمان‌روایی تره‌کی – امین، که من زندانی شدم، چند باری این فرمان‌ده گروهان خودمان را – که مثل من زندانی بود – در زندان “پل‌چرخی” دیدم و سلام و احترامی تقدیمش کردم. بعدتر، فکر می‌کنم – مثل بسیاری از زندان‌یان دیگر – ناپدید شد و دیگر هرگز او را ندیدم. حالا – اگر زنده باشد – نمی‌دانم که آیا بازهم، با همان ستایش و دل‌بسته‌گی، درباره تفنگ “کلاشنیکوف” سخن خواهد گفت یا نی.

به هر صورت، بر گردیم به قصه کلاشنیکوف جوان: هر چند طرح این افسر پایین رتبه از سوی مقام‌های نظامی اتحاد شوروی پذیرفته نشد، با این هم، او طرح خودش را کنار نگذاشت. بر عکس، مصرانه تلاش می‌ورزید و به هر سویی روی می‌آورد تا پشتیبانی سکان‌داران وزارت دفاع کشورش را، دربارۀ این طرح، به دست آورد. باری هم – پس از پایان جنگ – در سفری که به کازاخستان داشت، به جرم حمل سلاح دست‌گیر شد. در واقع، سلاحی که او حمل می‌کرد، همان تفنگی بود که خودش طرح آن را ریخته بود؛ یعنی “کلاشنیکوف” مادر!

سرانجام، تپش‌ها و کوشش‌های افسر جوان به نتیجه رسیدند و در سال 1947 میلادی، ژوزف استالین – مرد خود‌کامۀ آن روزگار اتحاد شوروی – طرح کلاشنیکوف را پسندید و تولید آن را به پیمانۀ انبوه دستور داد. از همین رو، تفنگ “کلاشنیکوف” را تفنگ AK-47 نیز می‌گویند. و این حروف و شماره‌ها، به ترتیب، معنای Automatic Klashinkov و سال 1347 را می‌رسانند.

با گذشت زمان، تفنگ “کلاشنیکوف”، از ره‌گذر کیفیت و ویژه‌گی‌ها، به‌بود یافت و به یکی پر آوازه‌ترین تفنگ‌های جهان مبدل گشت. از همین رو، هنگامی که ام‌سال – به بهانه پنجاه ساله شدن این تفنگ – طرّاح آن، یعنی جنرال کلاشنیکوف، نشان پر ارج دولتی روسیه را به دست آورد، برخی از روزنامه‌های غربی، دربارۀ این سلاح مرگ‌بار و خصوصیت‌های آن و نقشی که در جهان امروز بازی می‌کند، مقاله‌ها نوشتند و گفتند که – مثلاً – تاکنون در جهان، هفتاد ملیون تفنگ “کلاشنیکوف” ساخته شده است و این تفنگ‌ها، در نیرو‌های مسلح پنجاه و پنج کشور به کار می‌روند. هم‌چنان، گفته می‌شود که بسیاری از مردمان جهان – به ویژه در کشور‌های پس‌مانده – با همین جنگ‌افزار به جان هم‌دیگر افتاده‌اند و بسا زورآوران روزگار ما، با تکیه بر همین سلاح، به قدرت رسیده‌اند و با کاربرد همین تفنگ‌ها، فرمان‌روایی می‌کنند.

کارشناسان نظامی بدین باور اند که تفنگ “کلاشنیکوف”، از ره‌گذر ساده‌گی، استحکام و قدرت آتش، با ستایش و پسند بسیار نبردپیشه‌گان دنیای امروز روبه‌رو شده است. ویژه‌گی‌های این تفنگ را چنین بر شمرده‌اند:

وزن: 300،4 پوند

طول: 34،5 انچ

طول میل: 16،25 انچ

منزل مؤثر: 325 متر

قدرت آتش: ده گلوله در ثانیه

گنجایش جاغور: سی گلوله

 

امروز، تولید “کلاشنیکوف” از مرز‌های اتحاد شوروی سابق، بسی فراتر رفته است و این جنگ‌افزار، در کشور‌های دیگری، چون جمهوری مردم چین و مصر نیز فراوان ساخته می‌شود. چنان که جنگاوران مخالف دولت کابل، در سال‌های جنگ افغانستان، تفنگ‌های “کلاشنیکوف” ساخت چین و مصر را – که با دالر و پترو دالر خریداری شده بودند – بسیار به دست آوردند و خوب و ماهرانه به کار بردند. و نیز می‌گویند که این تفنگ، در کوهستان‌های “تیرا” – آن سوی مرز‌های خاوری کشور ما – هم ساخته می‌شده است؛ و لابد با دست و کار‌افزار‌های بسیار ابتدایی.

پسان‌تر‌ها، کلاشنیکوف بدیل شکاری این تفنگ را نیز طرح ریخت و دولت شوروی به تولید تفنگ‌های شکاری “کلاشنیکوف” هم آغاز کرد. اکنون، یکی از این تفنگ‌های شکاری، به بهای پنج صد دالر فروخته می‌شود.

هنگامی که خبرنگاران از زیان‌های تفنگ “کلاشنیکوف” به افسر سال‌خورده یادآوری کردند، او گفت: “ما این تفنگ را برای دفاع از سرزمین خودمان طرح ریختیم. حالا اگر می‌بینیم که از این تفنگ، برای مقاصد بد و پلید کار گرفته می‌شود، این دیگر گناه سیاست‌گران است؛ نه گناه طرّاح این تفنگ!”

در واقع، سخن این افسر سال‌خورده، بیان‌گر آن است که – حتّا – از بسیاری از آفریده‌ها و دستاورد‌های ناب و خالص علمی هم بهره برداری‌های ناروا و نادرست قرار گرفته‌اند. به یاد آوریم زمانی را که برادران “رایت” معصومانه می‌کوشیدند تا به آدمی پر و بال پرواز دهند و هواپیما را به جهان عرضه کنند. در آن روزگار، این دو برادر سخت‌کوش، هرگز نمی‌دانستند که تلاش‌های‌شان، زمینه را برای پیدایی پدیده‌های ترس‌انگیز و ویران‌گری چون “فانتوم” و “مگ” و “میراژ” و “هاواک” آماده می‌سازند. در دهۀ سی سدۀ بیستم – که جهان در آستانه یک جنگ تباه کن دیگر قرار گرفته بود – یکی از دانش‌مندانی که سخت سراسیمه و نگران به نظر می‌رسید، دانشی‌مرد نامدار، آلبرت آینشتاین پرآوازه بود. خسرو ناقد می‌نویسد که شاید وی با درک این واقعیت تلخ، که بهره‌برداری مخرب و ناروا از یافته‌های علمی او می‌تواند دنیا را به نابودی کشاند، به “عذاب وجدان” دچار گشته بود. از همین رو، آینشتاین، سرسختانه به مخالفت با جنگ برخاست و همانند شمار دیگری از اندیشه‌ورزان و فرهنگیان جهان – چون برتراند راسل، رومن رولان، اشتیفن تسوایک و دیگران – در پی آن شد تا در برابر بی‌باکی‌ها و جاه‌طلبی‌ها و حرص و آز بازی‌گران عرصه سیاست، افکار عمومی جهان را بشوراند و به ضد جنگ و تسلیحات بسیج کند.

و اما در این میان، دانش‌مند بزرگ دیگری – که با نهاد و غرایز آدمیّان آشنایی ژرفی داشت – تلاش‌ها و کوشش‌های این دانشیان و فرزانه‌گان را، با دیده شک می‌نگریست. این دانشی مرد دیگر، همان زیگموند فروید معروف و پرآوازه بود. و سوگ‌مندانه – چنان که دیده شد – شک و بدگمانی فروید، چندان هم بی‌جا و بی‌پایه نبود؛ زیرا دیری نگذشت که آدمیّان، جنگ سخت ترس‌ناک و تباه کن دیگری را به راه انداختند که ملیون‌ها انسان را به کام مرگ فروبرد و از میان دود و آتش همین جنگ بود که جنگ افزار‌های هسته‌یی نیز، برای بار نخست، غرش‌کنان سر بر آوردند و سیمای هول‌انگیز‌شان را به جهانیان نشان دادند. و بدین صورت، همان روی‌دادی که آینشتاین سخت از آن می‌ترسید، به ظهور رسید.

شاید در آن روز‌هایی که آینشتاین پی‌گیرانه در تلاش بود تا به راز‌های پنهان هسته و نیروی شگفت نهفته در آن پی ببرد، هرگز فاجعه‌های “هیروشیما” و “ناگاساکی” را پیش‌بینی نمی‌کرد و هیچ تصوری هم از چنین حادثه‌های ترس‌انگیز و مرگ‌آفرین، در ذهن معصوم و جست‌وجو‌گرش، راه نمی‌یافت.

 

حکایت

آورده‌اند که سالی، در سرزمین”منستان”، نزاع میان زورگویان و جنگ‌باره‌گان افتاد بر سر تقسیم مالی که از مردمان ستانده بودند به قهر. پس به خشم اندر شدند و هم‌دیگر را سقط گفتن گرفتند. چون کار نزاع بالا گرفت، به ناچار دست به قبضۀ “کلاشنیکوف” بردند و مقاتله‌یی عظیم به ظهور رسید. چنان که خلقی بسیار بر خاک هلاک افتادند و خصومت میان یاران و اتباع آن جنگ‌باره‌گان زیادت گرفت.

جهان دیده‌یی از دیار فرنگ، این خبر به سپه‌سالار “کلاشنیکوف” برد. جنگاور پیر که این ماجرا بشنید، لختی سر در جیب اندیشه فرو برد و دمی پس، سر بر آورد و گفت:

  • یاللعجب، ما این حربه از بهر دفع دشمنان ملک کردیم، نه از برای مقاتله بر سر تقسیم مال مردمان!

مخلصان او چون این سخن بشنیدند، حالت‌ها بر ایشان برفت و نیز در کار زورمندان آزمند سرزمین “منستان” سخت فرو ماندند.

 

با همین حکایت، نامه را به پایان می‌رسانم؛ والسّلام.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1195


مطالب مشابه
رسامی

رسامی

15 میزان 1403