منوچهر فرادیس
آغاز یک پایان، روایت به خاک و خون کشیدن کابل و کابلیان است. کابل و کابلیانیکه یکبار در سال 1357 هجری خورشیدی، بنیادشان به لرزه افتاد و بار دیگر به صورت کُل، در سال 1371 هجری خورشیدی برباد شد و از دست رفت. اگرچه کابلیان در کودتای کمونستی 1357 آسیب دیدند، اما شالودۀ زندهگی و تمدنی که در کابل وجود داشت، از بین نرفت. بعد از سال 71، آن کابل دوستداشتنی نابود شد. تا قبل از سال 71 هر غیر کابلیای که وارد کابل میشد، تلاش میکرد که با فرهنگ کابل خودش را وفق بدهد، اما بعد از 71 گروههایی به کابل آمدند که کابلیان مجبور شدند با بیفرهنگی آنان خودشان را وفق بدهند تا از گزند آنان در امان بمانند. زنده یاد عاصی این بیفرهنگیها را در این رسالۀ کوچک بهخوبی، اما بسیار روشن، نشان داده است. در واقع، میشود گفت که بعد از سال 1371 ما دیگر کابل را و مردمان اصیل این شهر را، از دست دادیم. حتا امروز آن بیهمه چیزهایی بیفرهنگ، اما پولدار و با تفنگ، با خودروهای آخرین مدل، بر پشت و پهلوی کابل میرانند، بیآنکه جزییترین ارزشی به فرهنگ شهر و شهرنشینی قایل باشند یا چیزی از آن بدانند. هنوز بیفرهنگی، تحجر و بیفرهنگهاییکه در سالهای 1371 به کابل سرازیر شدند، در کابل به روشنی دیده میشوند و حکم میرانند و حکومت میکنند. اما دردناکتر از همۀ اینها، پررویی و چشمسفیدی آناناست؛ آنانیکه کابل را ویران کردند و به آتش کشیدند؛ اما هنوز با افتخار در رسانههای تصویری ظاهر میشوند و بر شانههای این مردم سوار استند.
این اثر در روزگاری دوباره به چاپ میرسد که هنوز کشتن، غارت کردن، ویرانگری، تجاوز و بیفرهنگی ادامه دارد. هنوز به قول روانشاد عاصی «شکمگرسنهترینان شهید میشوند.» هنوز قربانی تمام این حادثهها و بلاها، آن سرباز بیچارهای است که از نهایت فقر، سلاح بر دوش گرفته است و هیچ نمیداند که دشمنش، برادران آقای رییس جمهور است یا ویرانکنندۀ سرزمینش. تنها در نام کشتن و خون ریختن فرق آمده است: آنزمان بهنامهایی اشرار و ضد انقلاب و مرتجع، بعد بهنام کمونست، و بعدتر بهنام شر و فساد و کافر میکشتند؛ اما حالی بهنام دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زن میکشند. اما در همه حال، آن شکمگرسنۀ یتیم، آن بیوهزن، آن معلول و آواره، آسیب میبیند.
در روزگار ما، بازنشر این کتاب کوچک، به باور من، بسیار مهم است. فکر میکنم این کتاب یکبار دیگر به مردم سرزمینم هشدار میدهد که اگر به سرنوشت خودشان دقیق نباشند، شام سیه دیگری در پیش است. روانشاد عاصی، تا آنجاییکه آگاهی اجتماعی و تاریخی من قد میدهد، در این کتاب بهدور از هرنوع تعلقی، به رویدادهای کابل، بعد از سال 1371، پرداخته است. با آنکه از هیچ گروهی نام نمیبرد، اما با خواندن این رویدادها، خواننده بسیار زود در مییابد که کدام جنایت در کجا اتفاق افتاده و از سوی کدام گروه.
در بازنشر این کتاب، هیچ دخل و تصرفی که شکل و معنای جمله را تغییر بدهد، وارد نکردهام؛ اما بعضی از نارساییهای زبانی آن را اصلاح کردهام. بهگونۀ مثال بهجای «پشتونزبانان»، «انکشاف» و «اشغال»، «پشتوزبانان»، «توسعه» و «تسخیر» را آوردهام. در جاییکه نیاز به پاورقی بوده است و به وسیلۀ من، اضافه شده است، این پاورقیها با حرفهای «م.ف» نشانی شده است یا داخل [] آمده است. بقیه پاورقیها از خود نویسنده، و چاپ اول این کتاب است. البته بعضی از پاورقیهایی که برای خوانندۀ افغانستانی زاید بوده است، برداشته شده است. مانند «سمنگان، استانی در شمال افغانستان»، یا «افغانی، واحد پول کشور افغانستان». همچنان دو سرودۀ دیگر را بهنامهای «مجاهد» که در اول کتاب آمده است، و «قلمنامه» که در آخر این کتاب آمده است، در این چاپ افزودهام.
قابل یادآوری است که این کتاب، بار اول در ایران، در سال 1375، از طرف «حوزه هنری»، به چاپ رسیده است و این متن، بر بنیاد همان چاپ، آماده شده است.
از همسر روانشاد عاصی – بانو میترا ارشادی عاصی- که متن اصلی کتاب را از اروپا برایم فرستادند، سپاسگزاری میکنم.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1034