نامههای پارسی فرهنگیان مشهور افغانستان به حسین فخری، سدهی 14 هجری خورشیدی
نامهی تراب صورتگر
حسین گرامیام را سلام. امیدوارم روزگار چندان بد نگذرد.
چند روز است که کار نمیروم و در خانه نشتهام و ناجیه را کمک میکنم. خداوند روز یکشنبه 13 اکتوبر برای ما دختری داد. نامش را «میترا» گذاشتهایم. داشتن سه اولاد در معیار امریکا زیاد است و بشتر از این نه از حوصله ناجیه میبرآید و نه از حوصلۀ من.
راجع به کتاب تان این جا چیزی نوشته نشده. در کاروان هم چیزی نشر نشده بود. من کتابتان را دقیق خواندم و چند یادداشت مختصر برداشتم. شاید شما علاقه داشته باشید که نظر من را به حیث یکی از خوانندگان کتابتان بدانید.
از روی جلد شروع کنم. طرح روی جلد بسیار جالب بود. خصوصاً فهرست بعضی از نوشتهها که در روی جلد آمده طرح جالبی است. دو نکته اصلاحی، یکی حٌسین گل کوهی اگر «حسین گلکوهی» نوشته میشد شاید بسیاری ها آنرا دٌرست تلفظ میکردند. حالا همه آن را حسین گلِ کوهی میخوانند. دوم: اگر فهرست در روی جلد میتوانست مثل «(حاشیهیی بر داستانهای معاصر دری)» خطاطی و طرح میشد، روی جلد عالیتر میشد.
در طرح کٌل کتاب، با نبودن داستانها به حیث نمونه، یکی دو تا از هر نویسنده، همانطوری که شما در اول در نظر داشتید. خلا موجود است. شما اگر بتوانید ناشری فرضاً در ایران بیابید و چاپ دوبارۀ کتاب را در نظر داشته باشید، حتماً از هر نویسنده یکی دو داستان بیاورید. خصوصاً اگر بتوانید که داستانهای تازۀ از بعضی از نویسندگان را با تماس با آنها به دست بیاورید.
من نوشتۀ «اگر کاسنی تلخ است، از بوستان است» را با مقایسه با بقیۀ نوشتهها ضعیف یافتم. گویا در نوشتن این یکی عجله به خرچ داده بودید. اولین پراگراف آن که یک جملۀ دراز است، چند مطلب جداگانه را در خود جا داده. دومین پراگراف آن که با یک جملۀ کلیشهیی آغاز یافته اصلاً اگر نمی بود بهتر بود.
«سیر کوتاه در تحول داستاننویسی معاصر دری» عالی بود و برای آدمهای امثال من پر از معلومات ارزنده. در عنوانها، بعضاً اسمی از نویسندهای که داستانهایشان نقد شده آمده و در بعضی عنوانها نیامده. که نمیدانم عمدی بوده یا نه. به نظر من اگر در همۀ عنوانها نامی از نویسنده میآمد شاید بهتر میبود.
در صفحه 46، پراگراف آخر«… و در پارهیی از داستانها زبان گفتو گوها خصلت زنانه و…» این جمله به فکر امروز نمیخواند. من به درستی میدانم که نظر شما از «خصلت زنانه و مادرکلانی» چیست ولی همانطوری که گفتم به درد فکر امروز نمیخورد و نباید در نقد داستان استفاده شود.
صفحه 53، سطر یازده، «سلاحکومت» به «سلاح کوت» اصلاح شود ( اشتباه تایپی).
صفحه 71، سطر 8، «… و ساختار محکم و فنی ندارد.»
من از این نمونه جملات کلی چند جای و در مورد داستان چند نویسنده دیدم. به نظر من و خصوصاً با نبودن نمونه هایی از داستان های نویسندگان، باید از این نوع کلیگویی پرهیز شود. در عوض باید با چند مثال از خود داستان و کاویدن گوشتههای از داستان این نکته برای خواننده نشان داده شود. در غیر آن من هم میتوانم بگویم فلان داستان از فلان نویسنده ساختار محکم و فنی ندارد. به نظر من این نمیتواند نقد باشد.
صفحه 79، سطر 10، 11، 12، «… داستانهای ترانه استقلال و تذکره با جود تصویرگری مسایلی از عصر و زمان، ارزش نسبی دارند و به تناسب سایر داستانهای کتاب در سطح نازل و پایین هنری قرار دارند.» یکی ازین کلیگویی هاست و باید بیشتر توضیح داده میشد و خصوصاً برای خوانندهای که این داستانها را ندیده یا در دسترس نداشته باشد هیچ کمکی نمیکند در شناخت داستان و یا نویسنده. و راستش که ظلم است در حق نویسندهای که داستانش نقد شده. نه اینکه شما نتیجه گیریتان درست نیست، بلکه دلایلی موجود است که شما به این نتیجهها رسیده اید ولی شما آن دلایل را برای خود نگه داشتهاید و به خوانندۀ کتابتان آن را نقل نداده اید.
صفحه 82، سطر آخر مثال دیگری است از این نوع است. حتا راجع به تجربه های اولین فخری شما نیز چنین امر کلی نموده اید. شاید توضیح بیشتر، حجم کتاب را زیاد کند ولی ندادن توضیح از ارزش کتاب میکاهد.
کاوش و تحلیل و عمق نوشته، همه را من در «قادر مرادی چه مینویسد، چرا مینویسد؟»
کاپی نوشتههایتان را به استاد ولی پرخاش فرستادم.
مسافر کابلی قشنگ و خوب نوشته بود دستش درد نکند.
بررسی کتاب، ایراننامه و ایرانشناسی همراه با این نامه فرستاده شد. همچنان یک عکس از آرش.
سلام مرا به شیما جان و اولادها بگوئید.
به امید دیدار – تراب
17 اکتوبر 1996
از پیشکش کتابتان به من یک دنیا تشکر.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=659