نامه‌هایی به حسین فخری

2 سنبله 1402
5 دقیقه
نامه‌های پارسی فرهنگیان مشهور افغانستان به حسین فخری، سده‌ی 14 هجری خورشیدی
نامه‌های سید اسحاق شجاعی
نامه‌ی اول و دوم

به نام خدا

سرور ارجمند نویسنده فرهیخته جناب استاد فخری عزیز!

سلام و احترامات این دوست خود را لطفاً بپذیرید. ما خوبیم و زنده و امیدوارم شما بهتر از ما باشید.

در مرقومه مبارک از انعکاس و چند و چون سفرتان به ایران و مشهد پرسیده‌اید؛ باید به عرض برسانم که سفر شما یک حادثه فرهنگی و ادبی بود؛ زیرا سال‌هایی زیادی است که دوستان فرهنگی و نویسنده مهاجر در این دیار با نام و آثار شما آشنا بودند و آرزو داشتند خودتان را نیز ببینند که سفر شما این خواسته را جامه عمل پوشاند و ما را از تاریکی در آورد یا بهتر است بگویم شما را در نزد دوستان این دیار از تاریکی در آورد.

سفر شما به این دیار و دیدن دوستان و اقوام و فرهنگیان و نویسندگان کاری نیکی بود. تا کنون اگر برای شما کم و بیش در تاریکی قلم می‌زدیم و نامه‌نگاری می‌کردیم، حالا می‌دانیم برای چه کسی و با کدام خصوصیات می‌نویسیم و با چه کسی رابطه نیک و مفید فرهنگی داریم. و آن آدم طول و عرضش چقدر است. ای کاش بزرگان دیگری مانند استاد ره‌نورد زریاب، جناب استاد باختری، قادر مرادی، پرتو نادری، پویا فاریابی، اکرم عثمان و… دیگرانی که ما با اشتیاق فراوان آثارشان را مانند ورق زر جست‌وجو می‌کنیم و می‌خوانیم در این حوالی دیده می‌شدند.

اجازه بدهید یک واقعیت را برای شما بگویم؛ نویسندگان و شاعران مهاجر این دیار در ایران بزرگ شده‌اند، به ادبیات روی آورده‌اند و تعدادی از آن‌ها در عرصه‌های شعر و داستان به برگ و بار هم نشسته‌اند. این‌ها با گذشته ادبیات کشور خود چندان آشنا نیستد، ادبیات کشور و نویسندگان و شاعران آن را به درستی نمی‌شناسند و خودشان هم ادامه ادبیات کشور نیستند. اما این دوستان سخت مشتاق آگاهی از گذشته ادبیات خود هستند و بسیار تشنه‌ی آشنایی با شاعران و نویسندگان وطن خود می‌باشند. می‌خواهند ریشه‌های خود را بیابند و این شاخه را به آن درخت تناور پیوند بزنند. با وضعیتی که در کشور ما پیش آمده، نویسنده‌‌گان کشور در نقاط مختلف جهان پراکنده شدند و ارتباطات قطع شده و آدرس‌ها از بین رفته، ایجاد این پیوند می‌دانید که چه اندازه دشوار است. در این جهت باید سپاس‌گزار شما باشیم که برای ایجاد این پیوندها و گسترش آن تلاش بسیاری به کار برده‌اید.

خود من سال‌هاست تشنه‌ی آشنایی با جناب شما و بزرگان ادبیات کشورم بوده‌ام. و در این جهت در حد خود تلاش هم کرده‌ام. اولین آشنایی مستقیم با شما و استاد زریاب از بهترین خوشی‌ها و خاطرات زندگی من است. جدیت شما را در ادامه و گسترش این پیوند و همکاری‌ها ستایش می‌کنم.

کتاب‌ها و امانتی‌های شما را دوست مشترک‌مان سید عبدالله احمدی رساند و تشکر از شما و ایشان. کتاب‌هایی را که برای دیگر دوستان نوشته بودید رساندم و خاطرتان جمع باشد.

چیزی که در نامه شما درج بود و مرا نگران کرد کوچ دگرباره نویسندگان و فرهیخته‌گان است. پاکستان در همسایه‌گی ماست و در دسترس. اما دیار غرب، دیار فراموشی و خود گم کردن است. کسانی که به غرب می‌روند انگار از شرق و شرقیان بیگانه می‌شوند و رابطه‌ها پاره می‌شود و انسان به غربت مضاعف گرفتار می‌گردد. اما خوب وطن چنان به‌سوی بحران‌های بی‌سرانجام پیش می‌رود که آدم احساس می‌کند هرچه دورتر برود، خوش‌بخت‌تر می‌شود. پس آن‌ها هم حق دارند که از این باتلاق فرار کنند.

در هر صورت امیدوارم مرغ دل شما به‌سوی آن سواحل بی‌سرانجام و بیگانه پرواز نکند.

در ضمن کتابی که شما بدان اشاره کرده‌اید ستاره شب دیجور نام دارد و درباره زنده‌گی و آثار و اندیشه‌های علامه سید اسماعیل بلخی می‌باشد. اما کتابی که من اشار کرده بودم به‌نام و مهتاب و… حالا نام دیگری به خود گرفته «میراث شهرزاد در افغانستان». اگر خودستایی هم شود می‌گویم که کتاب خوبی خواهد شد. این کتاب و آن کتاب هردو در دست ناشر است.

نامه طولانی شد. اگر خسته شدی، می‌توانی قسمت اولش را نخوانی. اگر هم خواندی و چیزی نداشت دشنامم ندهی.

سلامتی و موفقیت شما آرزوی ماست.

 

ارادت‌مند سید اسحاق شجاعی

20 عقرب 1378

 

به نام خدا

درودها بر فرهیخته مرد نویسنده و پژوهش‌گر حضرت استاد حسین فخری دام ظله‌ العالی!

نام خدا نفست هم‌چنان گرم و پر حرارت است. بی‌خود نیست که می‌گویند پیشاور این قدر گرم است. از نفس شما گرفته است. نمی‌توانم ستایش خود را از تلاش‌ها و احساسات گرم شما پنهان کنم. با این‌که نشریات خوب و کتاب‌های خوب‌تری در پیشاور منتشر می‌شود و نویسنده‌گان و فرهنگیان خوبی در همسایه‌گی شما زندگی می‌کنند و نبض ادبیات در دیار شما زنده و جوشان است و خود شما مسوول یک نشریه وزین و معتبر به نام تعاون هستید، در عین حال بسیار جدی، حوادث و جریان‌های فرهنگی و ادبی این‌جا را دل‌سوزانه پیگیری می‌کنید. در هیچ نامه‌ای شما نیست که از سرنوشت مجله امین، در دری، گل‌بانگ، و فعالیت‌های دفتر ادبیات و دیگران جویا نباشید. به اطلاع حضرت شما می‌رسانم. در دری پس از زمان طولانی، شماره جدیدی بیرون داده است که شاید به دست شما رسیده باشد. شماره پر و پیمان و قابل قدر و استفاده است و بسیار خوب کار شده است. اما مجله امین انگار سیر صعودی خود را تمام کرده و احساس می‌شود سیر نزولی آن شروع شده است. امان از دست سیاست! انگار صد قریه‌دار و کدخدا در یک ده بگنجد و دو سیاست‌مدار در یک کشور هرگز!

برای ادامه انتشار مجله امین، با سران بنیاد امین در تهران و در خانه دوست شما جلسه‌ای داشتیم و من از ادامه کار سخت مأیوس شدم. این جماعت یک چشم دارند که به روی امثال خودشان باز می‌شود. مانند گرگی هستند که گوشت خودشان را تلخ می‌یابند و از دیگران را شیرین.

فاضل سانچارکی از درد پنهان سیاست و تنگناهای رقابت‌های تلخ آبرومندانه فرار را بر قرار ترجیح داد و آبروی خود را با خود برد و به ساحل غرب انداخت. با رفتن او هم فرهنگ و ادبیات در امین بی‌پناه شد و هم من. انگار در رقابت سیاست روزمره و فرهنگ، سیاست سچه و خالص برنده شده است. دوستان دیگری فرهنگی مانند موحد بلخی که با ما همکار و یار بود خود را کنار کشیده‌اند. من مانده‌ام و جمعی از سیاست‌پیشه‌گان تمام عیار و احساس می‌کنم در میان یک گله گرگ گرفتار شده‌ام. خوب چنین کسی به چه فکر می‌کند جز نجات خود. بگذریم.

دفتر ادبیات به فعالیت‌های ادبی و آموزشی خود ادامه می‌دهد؛ تاکنون چندین مجموعه داستان، خاطره و شعر انتشار داده است. (بیش‌تر آن‌ها را برای شما روان کرده‌ام) و تعدادی هم در حال نشر و شکل گرفتن است. سال چند بار همایش‌های ادبی و فرهنگی و هنری نیز برگزار می‌کنیم. در حد توان به جوانان مهاجر که بسیار علاقه‌مند آموختن فوت و فن شعر و داستان هستند، با برگزاری دوره‌های آموزشی یاری می‌رسانیم. همین روزها یک کلاس شعر و یک کلاس داستان‌نویسی برگزار است که در حدود 80 جوان دختر و پسر مشغول فراگیری چند و چون شعر و داستان هستند. جلسات هفته‌گی نیز در دفتر ادبیات برقرار است. هفته سه جلسه؛ دو جلسه نقد و بررسی و داستان‌خوانی و یک جلسه شعر.

دیگر چه بگویم که تشنه‌گی شما را فرونشاند. خاطر شما را جمع می‌کنم که این‌ طرفا دیگر خبری نیست که به اطلاع شما نرسانده باشم. نگران نباشید!

نویسنده‌گان و شاعران با تجریه و کلان در شهر شما زنده‌گی می‌کنند و فعالند. این‌جا یک تعداد جوان هستند که تنها استعداد دارند و اراده. پس لطفاً شما نیز خبرهای فرهنگی اطراف خود را به ما گزارش کنید. آخر می‌گویند بی‌خبر ماندن از این حوادث به ایمان آدم ضرر می‌زند و در پل صراط بیش‌تر معطل می‌شود! بی‌خود نیست که شما این قدر پیگیر هستید‍؛ فکر کنم از ترس همان پل است!

مجموعه‌های استاد باختری رسید و یک جهان تشکر از لطف شما. هرچند هیچ گربه‌ای برای خدا موش نمی‌گیرد. هنوز کتاب‌ها را لمس نکرده‌ام که در نامة شما می‌خوانم که فلان کتاب و فلان نشریه و… را هرچه زودتر برایم روان کنید. ای به چشم روان می‌کنم استاد جان! شما سر بخواهید، من کتاب روان می‌کنم.

هرچند در نزد دانایان باید سکوت پیشه کرد؛ تا رسوا نشوی؛ اما مگر می‌گذارید، هر طور شده دهن ما آدم‌های کم سواد و روستایی را باز می‌کنید و… و معلوم نیست که چه می‌گوییم و چقدر شما را می‌خندانیم!

خوب فخری صاحب شما گل هستید و عزیز. از خداوند می‌خواهم همیشه تر و تازه و فعال و سرزنده باشید. به دوستان و خانواده محترم سلام و احترام مرا تقدیم کنید. تشکر

 

با محبت سید اسحاق شجاعی

مشهد/ 2/11/1378

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=551


مطالب مشابه