جناب نویسندۀ گرامی آقای فخری، خسته نباشید!
نامۀ شما را دریافت کردم، آرزومند صحتمندی شما و همسر و فرزندانتان هستم. نمیدانم چه کارهایی روی دست دارید، چرا که شما پرکارترینید در جمع نویسندههای ما. من در این اواخر تلاش دارم که اگر بتوانم به ادبیات و یا داستانهای مهاجرت بپردازم. در این کشور و بسا کشورهای پیشرفتۀ جهان، مواجه شدن افغانها با فرهنگ بیگانه، مشکلات و تضادهایی را در میان نسل جوان و نسل کهنسال افغان بوجود آورده، دوگانگی فرهنگی و سنتگرایی، منهای رنجهای دیگر این خلق سرگردان، شکاف عمیقی را بین این دو نسل پدید آورده و باعث شده که اکثر خانوادهها از هم پراکنده شوند و بسیار حوادث دیگر.
از کتابهایی که بدست خویشاوندتان برای ما فرستاده اید، تاکنون خبری نیست. البته باری این خویشاوند شما با من تماس گرفتند و آدرس برایشان دادم که کتابها را انتقال بدهند، اما تا کنون کتابها بدست ما نرسیده.
شما و همسر و فرزندان اگر امری داشته باشید، در صورت امکان بر آورده خواهد شد. دیگر چه بنویسم، نمیدانم! گفتنی و حرفها زیاد و من در کار دورانی و شاق زرنگار گرفتار.
امور زرنگار تماماً در خانه انجام میشود. در واقع دفترم در خانه است. من و باباکوهی تمامی کارهای زرنگار را به شمول تایب مطالب و خبرها، تهیه خبرها از طریق انترنت، ایدیت مقالات، مارکیتنگ برای جلب توجه بزنسداران و اخذ اعلان، ساختن اعلانات توسط کمپیوتر، توزیع زرنگار در فاصلۀ دو روز با تیراژ بیش از پنجهزار شماره، جوابگویی به تلفنها، پاسخ به اعلانداران و همه و همه را خودمان انجام میدهیم. زمانی که تمام کار تخنیکی زرنگار در صفحههای بزرگ کاکی آماده شد، فقط برای چاپ به چاپخانه برده میشود که از خانۀ ما حدوداً 50 کیلومتر فاصله دارد. این کارها را با ابتداییترین وسایل انجام میدهیم. اما حدس میزنم که زرنگار با تمام رنجهایش، کاریست باارزش و در خور اهمیت و تأثیرگذار. چراغ کوچکی است در تاریکنای غربت در کمونیتی ما.
خوش باشید
مریم محبوب
امضاء
30 جنوری 2001
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=616