فرنگستان و اخلاقیّات (2)

4 قوس 1402
5 دقیقه

“وفا”‌ی عزیز، السّلام علیک!

در نامۀ پیشین گفتیم که گروهی از علماء و فضلای باختر زمین، بدین باور رسیده‌اند که در فرنگستان، اخلاقیات با بحران سختی رو‌به‌رو شده است و نیز، از آن اتهاماتی سخن آوردیم که دوشیزه “پولا جونز” شوخ دیده، بر بل کلنتون عزیز وارد کرده است و بدین‌سان، می‌خواهد که این برگزیدۀ اکثریت ملت شریف و نجیب امریکا را – خدای نا خواسته – بد نام و بی آبرو سازد.

و حالا، لازم می‌بینیم بگوییم که وقتی این علماء و فضلای فرنگستان از “اخلاقیّات” سخن می‌گویند، منظور‌شان تنها همین قضایای جنسی و عشق بازی‌های آن‌چنانی نیست؛ زیرا این مقولۀ “اخلاقیّات”، در نظر این علماء و فضلاء، معنای وسیع‌تر و گسترده‌تری دارد و مسایل و حوادث بسیار گونه گون – از قضایای جنسی تا لرزان شدن پایه‌های خانواده و از اندیشه‌ها و کارنامه‌های برخاسته از اصل پول مرکزی تا فساد‌های مالی و اداری بلند پایه‌گان دولت – همه را در بر می‌گیرد. یعنی مقولۀ “اخلاقیّات”، نزد این علماء و فضلاء، تقریباً شامل همان چیز‌هایی است که حکمای یونان باستان تعیین کرده بودند و بزرگان خود ما نیز، در باب آن‌ها سخنان بسیار آورده‌اند.

به گونۀ مثال، یکی دیگر از روی‌داد‌هایی که بیان‌گر بحران اخلاقیّات در فرنگستان می‌تواند بود و سر و صدای بسیاری هم بر پا کرد، همین سال گذشته اتفاق افتاد که در نتیجۀ آن، نام “الن ژوپه” – نخست وزیر فرانسه – همه جاگیر شد و نقل مجالس گشت و نیز، خشم و استهزای ملت نجیب و شریف فرانسه را سخت بر‌انگیخت.

خوب، حالا شما خواهید گفت که این “الن ژوپه” مادر مرده چی کاری کرده بود. ما در جواب می‌گوییم که البته او کار چندان مهمی نکرده بود؛ تنها خانۀ “غریبانه” خودش را – در یک بخش اعیان‌نشین شهر پاریس – به چند هزار فرانکی کرا داده بود و خودش یک خانۀ دولتی را – در یک بخش اعیان‌نشین دیگر شهر پاریس – به بهای نازلی به کرا گرفته بود و البته، یک چند صد هزار فرانکی را هم – از جیب دولت – صرف ترمیم و تزیین این خانه کرده بود.

حالا، شما خواهید گفت: “این که چندان کار بدی نیست. یک لحظه به سرزمین “منستان” بنگرید که هر فرمان‌ده بی سر و پایی، یک ولایت کامل را مِلک طِلق خودش می‌پندارد و هرچه می‌خواهد، در آن جا می‌کند!”

البته که این سخن شما بیخی به جا است و ما هم با شما هم عقیده هستیم؛ ولی، حقیقتش این است که رسانه‌های گروهی این کشور، یک کمی بهانه‌گیر هستند و مردم شریف و نجیب این مملکت هم، یک کمی گستاخ و بی ادب تشریف دارند و هیچ رعایت حال و مقام بزرگان را نمی‌کنند. از همین رو، یک باره هو انداختند و گفتند: “به به، چشم ما روشن! نخست وزیر‌مان را ببینید که چقدر فاسد شده است!” و بعد هم، سر و صدا‌های‌شان همه جا پیچید که می‌گفتند: “ما مالیه برای این نمی‌دهیم که آقای “ژوپه” خانه خودش را از پول مالیه ما ترمیم و تزیین کند. نخست وزیر که هست، باشد. آخر، او خودش تنخواه و معاش دارد!”

و سخنان بدتر از این هم گفتند؛ ولی، از آن‌جا که ما ملت با ادبی هستیم، از این سخن‌های بی‌ادبانۀ ملت نجیب و شرافت‌مند فرانسه می‌گذریم و این سخن‌های‌شان را نا‌شنیده می‌گیریم. و اما می‌گوییم که در نتیجه همین سخنان بی ادبانه ملت نجیب و شریف فرانسه بود که “الن ژوپه” نگون‌بخت، بی سر و صدا، ولی با حسرت بسیار، از آن خانه – که البته یکی کمی هم مجلل و با شکوه بود – صرف نظر کرد و بار و بستره‌اش را بر‌داشت و برد به منزل خودش، در همان بخش اعیان‌نشین دیگر شهر پاریس، تا سر و صدا‌ها و اعتراضات مردم نجیب و شرافت‌مند فرانسه فرو نشیند.

در همین حال، عده‌یی از آگاهان و کارشناسان احوال بزرگان، روایت می‌کنند که این “الن ژوپه” بی‌نوا، از زیادت غصه، آن شب خودش را سیه مست ساخت و سراسر شب را، شراب سرخ “بُردو” می‌نوشید و از این قبیل بیت‌ها را، با آواز بسیار بلند، برای خودش می‌خواند:

“گر حکم شود که مست گیرند

در شهر هر آن‌چه هست، گیرند!”

و:

“ای دل طریق رندی، از محتسب بیاموز

مست است و در حق او، کس این گمان ندارد!هدtomatic Klashnikov  تولید آن را به پیمانه وسیع دستور داد. از ، به دست آورد. باری ات نظامی اتحاد شوروی پذیرفته نشد، با این هم،

و:

“من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه

هزار شکر که یاران شهر بی گنه‌اند!”

و گاهی هم، بر میز مجلل آشپز‌خانه‌اش – که در واقع از عتیقه‌جات نفیس بود – ضرب می‌گرفت و شوریده حال طبل می‌نواخت.

البته، ما این روایت را، همان گونه که از راویّان ثقّه شنیده‌ایم، آوردیم. و امّا، خود‌مان قویّاً شک داریم که این مرد فرنگی با زبان پارسی آشنایی داشته باشد.

و نیز همین کارشناسان احوال بزرگان می‌گویند که هر چند این “الن ژوپه” آوازی سخت نا‌خوشایند دارد، با این هم، در آن شب معروف، از صدای خودش بسیار لذت برد و کیف کرد. چنان که در همان حالت سیه مستی، تصمیم گرفت که سیاست را رها کند و برود و آواز‌خوان شود. و امّا، صبح که مستی از سرش پرید، از این تصمیم منصرف شد.

از سوی دیگر، این عربده جویی “الن ژوپه” عواقب نا گوار دیگری هم داشت؛ زیرا همین که سپیده دمید و روز شد، همسایه‌گان او به پولیس شکایت بردند که “الن ژوپه” بی‌ادب، با طبل زدن‌هایش بر میز آشپزخانه و با آن آواز نا خوشایند و مهیبش، خواب آنان را مختل ساخته است.

از همۀ این‌ها گذشته، در آن شب تاریخی، آن میز آشپزخانه – که از عتیقه‌جات بود – به نحو مرمت ناپذیری آسیب دید. از همین رو، بانو “ژوپه” سه شبانه روز تمام، بر حال آن میز عزیز، می‌گریست و ندبه می‌کرد. هر چند، کارشناسان احوال هم‌سران بزرگان را عقیده بر این است که گریه و نُدبۀ آن بانوی نازک دل، در واقع، از بهر آن خانه مجللی بود که ناچار به ترک آن شده بود. الغیب عندالله.

از این ماجرای غم‌ناک “الن ژوپه” که بگذریم، می‌بینیم که باز هم در همین سال گذشته بود که نام رییس “کانون مبارزه با سرطان” بلند آوازه شد و بر سرزبان‌ها افتاد. چنان که هر جا می‌رفتی، می‌دیدی که ملت نجیب و شریف فرانسه، از اخلاق بد این رییس فاسد، شکوه و شکایت سر می‌دهد.

حقیقتش این است که این رییس مظلوم هم کار چندان بدی نکرده بود. تنها پول‌هایی را که ملت نجیب و شریف فرانسه به او می‌دادند تا به مصرف مبارزه با بیماری هول‌ناک سرطان برساند، همه‌اش را در این راه نا مطمین هزینه نمی‌کرد. یعنی، یک مقدار آن را هم می‌فرستاد به حساب‌های شخصی خودش – مثلاً – به بانک‌های نیویارک.

در این جا نیز لازم است گفته شود که بعضی از آگاهان بدین باور استند که این رییس صاحب‌دل نیز، تا اندازه‌یی، حق به جانب بود؛ زیرا اطمینان نداشت که این مبارزۀ ضد سرطان نتیجه می‌دهد یا نمی‌دهد. و اما، کاملاً مطمین بود که با فرستادن مقداری از آن پول‌ها به حساب‌های خودش، آینده‌اش بیخی تأمین می‌شد.

اگر چه ما از اظهار عقیده دربارۀ گفته‌های این آگاهان خود‌داری می‌کنیم، ولی این قدر می‌گوییم که شاید این آگاهان هم حق به جانب باشند. با این همه، مردم نجیب و شرافت‌مند این کشور، به عقیدۀ این آگاهان به اندازه یک جو هم ارزش نگذاشتند و هیاهوی سخت‌شان را بر پا کردند.

حالا ممکن است کسی بپرسد که بر سر این رییس واقع‌بین و آینده‌نگر چی آمد و کارش به کجا کشید. خوب، یک دم صبر کنید. ما همه چیز را می‌گوییم: اولاً، او را از ریاست “کانون مبارزه با سرطان” بر کنار ساختند؛ چون که مبارزه‌اش با بیماری سرطان، چندان سخت نبود. ثانیاً این که، چنان محاکمۀ پر سر و صدایی برایش ترتیب دادند که همه‌گان را سخت خوش آمد و دل‌های دردمند ملت نجیب و شرافت‌مند فرانسه را یک کمی تسکین داد. ثالثاً این که، این رییس سابق، حالا در زندان است و دربارۀ راه‌های مبارزه با بیماری سرطان، عمیقاً و خیلی هم جدی، فکر می‌کند.

 

حکایت

آورده‌اند که یکی از حکمای فرنگستان به خواب دید که در گوشه‌یی از حضرت “باریس” خلقی بسیار گرد آمده بودند مرشنیدن سخنان سپه سالار “دوجول” را. و آن لشکری مرد طویل قامت بزرگ بینی، بر فراز تاقی که آن را “تاق پیروزی” گویند، بر آمده بود. و آن خلق شوری بزرگ بر پا کرده بودند از بهر تعظیم و تکریم آن سپه سالار خویش. و امّا، در آن حال، آن لشکری مرد پر هیبت، هر چه بیش‌تر می‌کوشید، کم‌تر صدایی از حلقومش بر می‌آمد. پس ناچار، تنگ‌دل و ملول، از آن تاق فرود آمد.

این حکیم، با جهد بسیار، خودش را به او رسانید و پاره کاغذی به او داد و گفت: “چیز کی بنویس مر تبُّرک را!”

سپه‌سالار کاغذ بگرفت و با خطی سخت نا خوش، بر آن پاره کاغذ نوشت: “اخلاقیّات با بحران روبه‌رو شده است!”

حکیم چون این نبشته بخواند، حالتی در او پدید آمد و زار زار بگریست.

و نیز گویند که پس از همین واقعۀ “دو جول” بود که مقولۀ “بحران اخلاقیّات” شایع گشت و بر زبان‌های خواص و عوام افتاد. والله اعلم.

 

با همین حکایت، نامه را تمام می‌کنم. در نامه بعدی، باز هم در باب قضیه اخلاقیّات در فرنگستان، سخن خواهم گفت. اِن‌شاءالله!

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1223


مطالب مشابه