سلطان سالار عزیزپور، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی اهل افغانستان در میزان ۱٣٣٧ خورشیدی، در دهکدهی «ملاخیل»، بازارک، پنجشیر زاده شد. دورهی ابتدایی را در مکتب موفق هرات و مکتب شاه دوشمشیرهی کابل و دبیرستان را در مکتب امانی (لیسهی نجات) کابل گذرانده. کارشناسی ارشد را در دانشکدهی داروسازی دانشگاه کابل خوانده است.
شعر را از دوران نوجوانی زیر اثر استاد واصف باختری آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش بهنام «آخرین وخشور» در بهار سال ۱٣٨۴ خورشیدی منتشر شد.
آثار نشر شده در گسترهی شعر:
مسعود در آیینهی شعر، گزیدهی اشعار
آخرین وخشور، مجموعهی اشعار
خاکستر صدا
بر تن تنای تن، مجموعهی شعر
یکدست بیصدا، مجموعهی شعری
زندگی صبح قشنگیست، مجموعهی شعر
٢- در زمینهی زبانشناسی
پارسیستیزی در افغانسان،
از زبان تا ادب پارسی
پژوهشی در گسترهی زبان
جدال بر سر واژهها
٣- در پهنهی نقد ادبی
جستارها و نوشتارها
پنجشیر در آیینهی فرهنگ
روایتی از ما در حدیث دیگران
ادبیات معاصر افغانستان به روایت دیگر
پسا باختری
۴- در زمینهی مطبوعات
مطبوعات آماج گفتگو
….
نمونهی شعر
هفت نسلم
هفت وصلم
به خیناگران سمرقند میرسد
شاد زی با سیاه چشمان شاد
مادرم
از سوی پدر
به رندان نورستان
و از سوی مادر
به یمگان بدخشان
من آنم که در پای خوکان نریزم
تبعیدی در تبعیدم
نسل منقرص و سرگردان
از آدم تا حوا
نسل معترف در اعتراف
نسل معترض در اعتراض
نسل معبد در عبود
زادگاهم نفرینگاهِ جهان
آنجایی که غرورش بر هیچ کمانی سرخم نکرد
با مولانا در سماع رقصیدهام
با حافظ به جنگ هفتاد دو ملت
تبعیدی هفت آسمانم
آرامگا هم را بر سنگ گورم نوشتهاند
و سرنوشتم را بی من نوشتهاند
ترا دارم در غربت دل تنگ
از کابل تا مونیخ
در طوفان نوح
در کشتی خالیتر از هیچ
وقتی سونامی مرا میبلعد
در برابر چشمانت
و جهان بیهیچ خدایی توفانی میشود
تبعیدی هفت آسمان در آتش و باد
وقتی اژدها بیدار میشود
و تو جاری میشوی در نفسهایم
هفت نسلم
هفت وصلم
به تو میپیوندد
به آفتاب باور باید کرد
وقتی چشمانت چراغانیست
و تو از راه میرسی
با رنگینکمانِ از باور
تبعیدی بیهمه چیز