زبان نیاکان، بخش 34

29 جدی 1402
2 دقیقه

نویسنده: محمد کاظم کاظمی

 

فارسی شکر است

دوستان گرامی. در این چند برنامه از زبان نیاکان، بحث ما ورود واژگان بیگانه به زبان فارسی است. خیلی مناسب است که در اینجا به یکی از داستان‌های کوتاه فارسی اشاره کنیم به اسم «فارسی شکر است» از سیدمحمدعلی جمال‌زاده.

داستان جمال‌زاده حدود یکصد سال پیش نوشته شده است، زمانی که از طرفی زبان عربی در فارسی بسیار کاربرد داشت و به خصوص علمای دینی کلمات عربی بسیار به کار می‌بردند و از طرفی جمعی از تحصیل‌کردگان اروپا، واژگان زبان‌های فرانسوی و انگلیسی را استفاده می‌کردند. در این داستان، یک نفر عامی و معمولی، با یک نفر عالم دینی و یک تحصیل‌کرده‌ی اروپا در جایی زندانی شده‌اند و این شخص که نامش رمضان است، علت این حبس را از آن دو نفر می‌پرسد. خوب است باقی را به صورت خلاصه از متن داستان بشنویم.

آن عالم دینی می‌گوید «جزاکم الله مؤمن! منظور شما مفهوم ذهن این داعی گردید. الصبر مفتاح الفرج. ارجو که عماً قریب، وجه حبس به وضوح پیوندد و چه عاجلا و چه آجلا به مسامع ما خواهد رسید. علی‌العجاله در حین انتظار احسن شقوق و انفع امور اشتغال به ذکر خالق است.»

رمضان مادر مرده که از فارسی شیرین جناب شیخ یک کلمه سرش نشد، زیر لب بسم‌اللهی گفت و یواشکی بنای عقب کشیدن را گذاشت.

به شنیدن این کلمات آقای فرنگی‌مآب از طاقچه پایین پریده با لب خندان به طرف رمضان رفته گفت:

«ای دوست و هموطن عزیز! چرا ما را اینجا گذاشته‌اند؟ من هم ساعت‌های طولانی هر چه کله‌ی خود را حفر می‌کنم آبسولومان چیزی نمی‌یابم نه چیز پوزیتیف نه چیز نگاتیف. آبسولومان آیا خیلی کومیک نیست که من جوان دیپلمه از بهترین فامیل را برای یک… یک کریمینل بگیرند و با من رفتار بکنند؟»

دلم برای رمضان خیلی سوخت. جلو رفتم، دست بر شانه‌اش گذاشته گفتم: «چرا زهره‌ات را باخته‌ای؟ مگر چه شد؟ تو برای خودت جوانی هستی. چرا این طور دست و پایت را گم کرده‌ای…؟»

رمضان همین که دید راستی راستی فارسی سرم می‌شود و فارسی راستاحسینی با او حرف می‌زنم دست مرا گرفت و حالا نبوس و کی ببوس و چنان ذوقش گرفت که انگار دنیا را بهش داده‌اند.

داستان طولانی است و ما پیشنهاد می‌کنیم متن کامل داستان «فارسی شکر است» مرحوم سید محمدعلی جمال‌زاده را بخوانید که خیلی به بحث این روزها مربوط است.

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1549


مطالب مشابه