نویسنده: محمد کاظم کاظمی
اگر برنامههای گذشته را تعقیب کرده باشید، میدانید که بحث ما به استفاده از رهیافتهای همزبانان در زمینهی معادلسازی رسیده بود. یعنی ما ببینیم که مثلاً برای کلمهی «لیسه» که در اصل انگلیسی است، چه کلمهای میشود به کار برد. دیدیم که برای بسیاری از این مفاهیم در ایران معادلسازیهای خوب شده است. مثلاً در ایران، به همین «لیسه»، «دبیرستان» میگویند. ولی در افغانستان حکومتها و گروهی از اشخاص دیگر، اینها را وارداتی و بیگانه تلقی کردهاند و در برابر اینها مقاومت نشان دادهاند.
حالا میخواهیم سابقهی این کلمات را در فارسی کهن جستجو کنیم و نشان دهیم که همین کلمات، در آثار شعر و نثر کسانی که گاهی در همین حوزهی زبانی افغانستان به سر میبردهاند، رایج بوده است. مثلاً تصورش را میکردید که همین کلمهی «دبیرستان» که از سوی گروهی اشخاص، «ایرانی» دانسته می شود در شعر سنایی غزنوی آمده است؟ آنجا که میگوید «عقل اگر خواهی که ناگه در عقیلهت نفکند، / گوش گیرش، در «دبیرستان» الرحمان درآر»
ملاحظه میکنید که «دبیرستان» در شعر سنایی نیز به معنی محل آموزش آمده است. حالا باز تصورش را میکردید که کلمهی «دبستان» هم در شعر کهن فارسی آمده باشد؟ از خاقانی شروانی بشنویم: «دل من پیر تعلیم است و من طفل زباندانش / دَمِ تسلیم، سرعُشر و سر زانو، دبستانش». شاید بگوییم که خاقانی در بلاد قفقاز زندگی میکرده است که از افغانستان کنونی بسیار دور است. چه میکنیم اگر همین کلمه را در شعر سنایی نیز بشنویم؟ سنایی میگوید «باش تا خط بناگوش و خَم زلف تو باز / عقل را گوش گرفته، به دبستان آرند»
شاید بگوییم که این «دبستان» در شعر سنایی شاید به معنی دیگری آمده باشد که با این دبستان رایج در ایران یعنی مکتب ابتدایی فرق داشته باشد. در این صورت با این بیتهای بیدل چه خواهیم کرد که مشخصاً در آنها صحبت از طفل شده و معلوم است که منظور از دبستان، همین مکتب ابتدایی است.
از مژه تا دامنم مشقِ ز خود رفتنیاست
اشک جنونتازِ من طفل دبستان کیست؟
بله دوستان، از این قبیل کلمات باز هم بسیار است ولی زمان این برنامه به پایان رسید و ما فردا باز به همینها برمیگردیم.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2470