نویسنده: محمد کاظم کاظمی
دوستان گرامی. ما در دو برنامهٔ پیش، قصه کردیم که چگونه سلسلههای حکومتی سیستان، خراسان و ماورالنهر، در قرنهای دوم و سوم هجری زبان فارسی را از انزوا بیرون آوردند و رسمیت و اعتبار بخشیدند. اما رواج یک زبان فقط با دستور و فرمان و نوشتن نامهٔ اداری صورت نمیگیرد. باید آثار ادبی فاخری هم وجود داشته باشد که همچون ستونهایی، بنای زبان را حمل کند و استوار نگه دارد. البته که زبان را گویشوران عامی و مردم عادی به کار میبرند. این مردم هستند که در واقع زبان را حفظ میکنند. ولی اینها به یک شاخص و معیار نیاز دارند تا هر زمان، بتوانند آن را ملاک شناخت و آموزش این زبان بدانند.
شما تصور کنید، از نظر سیاسی یک مملکت به پایتخت خودش شناخته میشود. از نظر علمی به مراکز دانشگاهی خودش شناخته میشود. از نظر دینی به حوزههای دینی و مساجد خودش شناخته میشود. از نظر زبانی به چه چیزی شناخته میشود؟ به آثار علمی و ادبیای که با این زبان پدید آمده است.
و زبان فارسی این بخت بلند را داشت که در همین دوران، یک معمار زبردست پیدا کرد که بنای دستوری و واژگانی آن را استوار سازد و او، کسی نیست جز ابوالقاسم فردوسی، همان که خودش هم گفته است
پی افکندم از نظم، کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
و این کاخ بلند او، شاهنامهٔ فردوسی است.
اهمیت شاهنامه چیست؟ در این است که از آن زمان تا به امروز، اگر کسی بخواهد بداند که زبان فارسی چیست؟ میتوانیم بگوییم زبانی که این کتاب با آن نوشته شده است.
البته این نکته را هم بگوییم که بعضیها در مورد نقش فردوسی در زبان فارسی اغراق میکنند به این معنی که میگویند اگر فردوسی و شاهنامه نبود، زبان فارسی هم وجود نمیداشت. ما در برنامههای قبل دیدیم که قبل از فردوسی نیز زبان فارسی رسمیت علمی و ادبی یافته بود و سخنوران بزرگی در آن پدید آمده بودند. نمیشود گفت که اگر فردوسی نبود زبان فارسی هم نمیبود. ولی میشود گفت که بهترین معیار برای شناخت زبان فارسی، زبان فردوسی است. شاهنامه پایتخت زبان فارسی است. سخن دربارهٔ شاهنامه بسیار است و ما در برنامهٔ بعد هم به آن میپردازیم.
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1353