دکتر کاوه جبران

7 ثور 1403
2 دقیقه

کاخ بلند امید ادبیات در ناامیدی‌ها
هفتم اردیبهشت ۱۳۶۳ زادروز کاوه جبران، سرایش‌گر، نویسنده، پژوهش‌گر و استاد دانشگاه است، او در رشته‌ی زبان و ادبیات پارسی در دانشگاه کابل تحصیل کرده‌‌است.
از کاوه جبران دفترهای شعر «یک‌روز مانده به‌پایان عاشقی»، «آفتاب تعطیل»، «ترانه و تروریست»، رمان «لوهاران» و چندین مقاله‌ی پژوهشی و نقد به‌نشر رسیده‌است، استاد جبران یکی از برجسته‌ترین آفرینش‌گران در گستره‌ی زبان پارسی است.
به‌باور کاوه جبران «کار ادبیات آشفته‌کردن و نظم برهم زدن است» روی همین اصل محتوای آفرینش‌‌های او با نگاهی تلخ به زندگی و اجتماع نمود یافته‌اند و عشق، ستیز با بی‌عدالتی‌های اجتماعی و اعتراض در آن‌ها بسامد بالای دارند.
یک‌نمونه از شعر استاد جبران:

هذیان

باز آمدم که فکر تو را آب و گل کنم
مادر! اجازه هست کمی درد دل کنم
مادر! اجازه هست که چیزی بگویمت
از حس دردناک مریضی بگویمت
از حس دردناک خودم، کودک خرت
اصلاً بلای بد شده این بچه بر سرت
هرگز بنای کاخ امیدت نبوده‌ام
دستی به‌روی موی سپیدت نبوده‌ام
مادر! ببین که دربه‌دری عادتم شده
شب‌ها شراب و لندغری عادتم شده
شب‌ها و روزها شده من خانه نیستم
اصلاً به‌زندگی سرسوزن …نه نیستم
یک‌سو شراب و شعر و جهانی شبیه گور
یک‌سو چخوف و نیچه و لعنت به‌بوف کور
یک‌سو فرار و نفرتی از هرچه آدم است
یک‌سو دلی که سخت گرفتار مریم است
افتاده‌ام میان بلاهای روزگار
کس نیست یک‌صدا بزند،‌ های روزگار!
مادر! غمی بزرگ دلم را گرفته‌است
تقدیر شُوم من پی خوبی نرفته‌است
تو قصد سیلی‌یی که زدی را نداشتی
از من تو انتظار بدی را نداشتی
می‌خواستی که سایه‌ی روی سرت شوم
فرزند نیک‌سیرت و نام‌آورت شوم
می‌خواستی که مرد بزرگی شوم، نشد
بُرنده مثل پنجه‌ی گرگی شوم، نشد
مادر ببخش چون همه‌اش اشتباه بود
کوه بزرگ ذهن تو هم مشت کاه بود
من مرد روزگار خودم هم نمی‌شوم
پی برده‌ام به این که من آدم نمی‌شوم
من خسته از تمام جهان خسته از خودم
آخر به‌سیم آخر این زندگی زدم
مادر! گپی برای من از زندگی نگو
دیگر نیاز نیست به‌تحقیق و جست‌وجو
من موبه‌مو تمام جهان را شناختم
یعنی که دردهای کلان را شناختنم
یعنی جهان و سکس و شرابش دروغ بود
اندیشه‌های خوب و خرابش دروغ بود
سر بر هزار مسئله و ماجرا زدم
بر هرچه شعر و فلسفه شد پشت پا زدم
باز آمدم که قصه‌ی دیو و پری کنی
افسانه‌های بچه‌ی کاکل زری کنی
باز آمدم که باز نصیحت کنی مرا
وقتی که شیطنت بکنم لت کنی مرا
چیزی به آن نصیحت خوبت نمی‌رسد
دردی به‌درد سیلی و چوبت نمی‌رسد
باز آمدم که پیش تو راحت شوم کمی
پندی بده مرا که خجالت شوم کمی
آغوش تو حقیقت دنیا و زندگی‌ست
این زندگی بدون تو دنیای گندگی‌ست

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=2098


مطالب مشابه