16 Oct.1998
خیرون بروخ
دوست گرامی و مهربانم فخری صاحب!
با اظهار سپاس و ممنونیت بیپایان از نامۀتان و تمنای فراوان برای صحتمندی و سلامتیتان معذرت میخواهم که «مدتی این مثنوی تأخیر شد» زیرا که سر انجام زمین چٌف کرد و آسمان پٌف «که اصل این جملۀ معروف فراموشم شده است» بخت و طالع اعضای خانوادۀ من بعد از یکنیم سال پایانناپذیر و دشوار، بالاخره باز شد و پناهندگی سیاسی آنها مورد پذیرش واقع گردید. که انکشاف بزرگ و تقریباً غیر مترقبهیی بود و مرا سخت مصروف ساخت بحدیکه نامههای بسیاری از دوستان را در وقت و زمان لازم جواب گفته نتوانستم. البته که تا هنوز هم برای شخص من جواب قبولی و یا عدم آن را نداده اند اما همینکه خانوادهام را پذیرفتند، غنیمت بزرگی شد که من نیز میتوانم از تسهیلات زندگی آنها مانند داشتن یک منزل که حداقل شرایط یک زندگی عادی را دارا است، استفاده کنم و از این زاغههای تنهائی و بی کسی و مهجوری رهایی یابم.
اما، بعد! به هیچ صورت از صراحت و رٌکگویی نامۀتان متأثر نگردیدم و آزرده نشدم. بلکه طرز بیان و افادۀ منویاتتان یا بهتر بگویم «راز دلتان» مانند تمام نوشتهها و نامههایتان برایم دلچسپ و حتا سوال برانگیز بود که امیدوارم نکاتی را که متوجه شده اید و برجسته ساخته اید تا حدود توانم… اصلاح نمایم و تشویش شما را مرفوع سازم.
و هم هیچگاهی، من نمیخواهم که بار دیگر معجزهیی رخ دهد و من که هیچ وقت بالای شانۀ کسی سوار نبودهام و چک چک و هورایی برایم نگفته اند. بالای شانههای مردمی سوار شوم و خاک خشکی را به دیوار بچسپانم. ولی اگر منظورتان من نیستم و دیگران اند، فکر میکنم که بمن ربطی ندارد، زیرا که نه با جناب نور و نه با جناب کاویانی و نه با بریالی و غیره وغیره هیچگونه رابطهیی ندارم. والسلام.
خوب دوست عزیز!
این دومین مکتوبی است در مورد منوکی منگل یادآوری میکنید. البته که من نیز او را آنطوریکه شما فکر میکنید بها نداده بودم ولی حوادث در وطن ما طوری انکشاف کرد، که نقش سیاه و خائنانه او را در آشفته ساختن وضع برجسته ساخت و بالاخره او را به یک فیگور و دسیسهساز و توطئهگر مبدل نمود. اگر حرفهای مرا باور ندارید، اینک حرفهای سترجنرال گرییف که سرمستشار نظامی دوکتور نجیبالله را در مورد وی نقل میکنم: نقل از صفحات (157-158) کتاب افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی «… ژنرال مانوکی منگل که به سال 1990 به کرسی رئیس ادارۀ امور سیاسی وزارت دفاع گماشته شده بود نیز انسان خودسر و کله شخی بود. در آرامترین پادگانها، پس از آنکه پای او به آنجا میرسید، اختلافات و سر و صداها بالا میگرفت. پس از سفر او به مزارشریف در 1991 استانهای شمالی کشور از نجیبالله رو تافتند. در نخستین سفر من به جلالآباد، معاون ادارۀ عملیاتی وزارت دفاع «ریاست اوپراسیون» ژنرال اسمعیل (خلقی) که از هواداران نزدیک ژنرال تنی بود، همراه من بود، از دیگاه حرفهیی او یکی از ورزیدهترین و کاردانترین ژنرالهای افغانی بوده که با قاطعیت و دلیری در کار متمایز بود… او با خدمت در ستاد جبهۀ جلالآباد به خود اجازه داد چند انتقاد ناگوار مگر عادلانه در بارۀ کاربرد نابخردانۀ نیرو و وسایل گسیل شده به جلالآباد به عمل آورد. انتقادات ژنرال اسمعیل را بیدرنگ به ژنرال مانوکی منگل که در آن هنگام استاندار نظامی (گورنر ژنرال) استان ننگرهار و نمایندۀ رئیس جمهور در جلالآباد و کسی شبیه کمیسار سیاسی بود، گزارش دادند پس از بازگشت به کابل من از زبان دیگران شنیدم که شب هنگام پیش از پرواز، ژنرال مانوکی منگل چند سرباز را به اتاق خواب ژنرال اسمعیل فرستاد که به لت و کوب و خفه کردن او پرداختند…» ورنه ما در آن وقتها سعۀ صدر داشتیم و هم حوصلۀ وزیدن باد مخالف را. اما اینکه لرزیدیم و شکستیم. عوامل بیشماری دارد که هم خود و هم من و هم آگاهان از آن واقف اند. بلی، یکی از آن عوامل همانطوریکه فرموده اید تحمل نکردن و زیدن باد مخالف بود. و یکی دیگر بست زبانها و زبانهای «شقی» را همانطوریکه نوشتهام با توپ بستیم. و کسانیکه انتقاد میکردند مانند اسمعیل سیلی میخوردند و یا خفه میشدند…
البته نظر من اینستکه، تا هنگامیکه چاپ سوم این کتاب مطرح میشود، وقت و زمان فراوانی ضرورت است. در حالیکه اغلاط و اشتباهات و کمی و کاستیها فراوان اند و بر علاوه اضافات نیز و تبصرههائیکه باید جواب گفته میشدند. پس اگر بصورت مستقل چاپ شود، چه نقصی خواهد داشت؟ (منظور من تنبیه شدید ناشر است عملی گردیده میباشد) نمیدانم کار رٌمانتان به کجا رسیده است؟ و در این اواخر چه نوشتههایی روی دست دارید؟ شنیدهام که کدام نوشتۀ عاطفی به حساب اولین سالگرد شهادت دوکتور نجیبالله روی دست دارید. که اگر نوشته عاطفی است، حرفی نیست. در غیر آن باید دقت نمائید، زیرا که توقعات حزبیهایی که در اروپا زندگی میکنند و احساسات آنها در مقابل دوکتور نجیب با حزبی هائیکه در کویته و فردوس و تهکال پشاور زندگی میکنند، فرق دارد، و همگون نیست. من باور کامل دارم که این نامها هرچند گاهگاهی حامل تب و تاب تند و بی مورد است. بههیچوجه سایهیی و یا تأثیر منفی در روابط نیکو و صمیمانۀمان که تازه دارد ایجاد میشود و بطرف استحکام پیش میرود، نخواهد افگند. چی کسی میداند، شاید زندگی این امکان را بدهد که روزی از نزدیک یکدیگر را در آغوش بگیریم و درد دل کنیم و به خاطر توهمات بیمقدار بالا یکدیگر را پرزه باران نمائیم. به امید آن روز.
بااحترام
نبی عظیمی
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=499