نامه‌هایی به حسین فخری

29 اسد 1402
5 دقیقه
نامه‌هایی به حسین فخری
نامه‌های پارسی فرهنگیان مشهور افغانستان به حسین فخری، سده‌ی 14 هجری خورشیدی
نامه‌های نبی عظیمی
نامه‌ی چهارم

16 Oct.1998

خیرون بروخ

دوست گرامی و مهربانم فخری صاحب!

با اظهار سپاس و ممنونیت بی‌پایان از نامۀ‌تان و تمنای فراوان برای صحت‌مندی و سلامتی‌تان معذرت می‌خواهم که «مدتی این مثنوی تأخیر شد» زیرا که سر انجام زمین چٌف کرد و آسمان پٌف «که اصل این جملۀ معروف فراموشم شده است» بخت و طالع اعضای خانوادۀ من بعد از یکنیم سال پایان‌ناپذیر و دشوار، بالاخره باز شد و پناهندگی سیاسی آن‌ها مورد پذیرش واقع گردید. که انکشاف بزرگ و تقریباً غیر مترقبه‌یی بود و مرا سخت مصروف ساخت بحدی‌که نامه‌های بسیاری از دوستان را در وقت و زمان لازم جواب گفته نتوانستم. البته که تا هنوز هم برای شخص من جواب قبولی و یا عدم آن را نداده اند اما همین‌که خانواده‌ام را پذیرفتند، غنیمت بزرگی شد که من نیز می‌توانم از تسهیلات زندگی آن‌ها مانند داشتن یک منزل که حداقل شرایط یک زندگی عادی را دارا است، استفاده کنم و از این زاغه‌های تنهائی و بی کسی و مهجوری رهایی یابم.

اما، بعد! به هیچ صورت از صراحت و رٌک‌گویی نامۀ‌تان متأثر نگردیدم و آزرده نشدم. بلکه طرز بیان و افادۀ منویات‌تان یا بهتر بگویم «راز دل‌تان» مانند تمام نوشته‌ها و نامه‌های‌تان برایم دل‌چسپ و حتا سوال بر‌انگیز بود که امیدوارم نکاتی را که متوجه شده اید و برجسته ساخته اید تا حدود توانم… اصلاح نمایم و تشویش شما را مرفوع سازم.

  • در مورد کتاب، یک‌بار نوشتم و بازهم به قول شما می‌نویسم و با صدای بلند فریاد می‌زنم که یا ایها الناس من از آقای مهربان و دوست عزیز «حسین فخری» و «اسدالله عظیمی» برادرم. تا روز قیامت ممنونم و از زحمات و کوشش‌های خستگی‌ناپذیر‌شان که در این راستا متحمل گردیده اند سپاسگزار ولی به شرط آن‌که دست از سر کل ما بردارند و بیش‌تر از این خجالت زدۀ ما نسازند.
  • پس با وصف آن‌که نوشتن اعمال‌نامۀ آمرین و رهبران، علی الرغم نظر ایشان با اردو و سیاست ارتباط گسست ناپذیر دارد. حد غلام باشد که دیگر از این غلطی‌ها بنماید. و در کاری‌که ثارنوال صاحب تشخیص داده اند که به او مربوط نیست، دست بزند.
  • در پای دیگر نامه که متذکر شده اند «پس بهتر است که به همان صراط مستقیم خویش روان باشید. حتا من نظر می‌دهم و پیشنهاد که در مورد رهبران ما هم احتیاط را از دست ندهید. هر طوری که فکر می‌کنید. … احتیاط جبن، انحراف، خیانت و غیره و فقط به مسایلی بپردازید که با اردو و سرنوشت آن رابطه داشته باشد.»… راستش را اگر بخواهید منظورتان را از رهبران ما، نفهمیدم که کی‌ها اند؟ و چه گفته‌ام و به چه کسی برخورده است؟ البته در حال حاضر برایم مشکل است که تا نفهمم که در مقابل کدام رهبر، از… و احتیاط کار بگیرم و در کدام موقع جبون باشم و در چه حالتی به همان صراط مستقیم روان چیزی در مورد بگویم و تصمیمی اتخاذ کنم. مگر آن‌که عجالتاً اگر اجازه بدهید همان‌طوری‌که بودم باشم. و به پند و نصیحت و اندرزی ضرورت نداشته باشم. تا نظر شما چی باشد؟
  • من شرایط دوزخی محیط شما را درک می‌کنم و می‌دانم که هر کدام‌تان مردان اسطوره‌یی هستید، نه ترسو بلکه شیردل و با جرئت و آفرین، صد آفرین شما و دوستان دیگری‌که در چنین شرایط دوزخی و غیر انسانی، شرایط ترور و اختناق، بازهم با ترس و با هراس، برای پیدا کردن نان حلال و سیر کردن شکم خانواده در رنج و تعصب و عذاب، پس از طرف همین یک‌نفر که من عاجز باشم. بی‌غم بی‌غم باشید. که هرگز آرزو ندارد که حتا یک خار نیز در پای دوستان و برادرانش نخلد. چه رسد به آن‌که خدا ناکرده تا مقام نزدیک به شهادت که البته مقام جدیدی است و من نمی‌دانستم رفته باشند. توبۀ نصوح. زبانم لال و چشمانم کور.

و هم هیچ‌گاهی، من نمی‌خواهم که بار دیگر معجزه‌یی رخ دهد و من که هیچ وقت بالای شانۀ کسی سوار نبوده‌ام و چک چک و هورایی برایم نگفته اند. بالای شانه‌های مردمی سوار شوم و خاک خشکی را به دیوار بچسپانم. ولی اگر منظورتان من نیستم و دیگران اند، فکر می‌کنم که بمن ربطی ندارد، زیرا که نه با جناب نور و نه با جناب کاویانی و نه با بریالی و غیره وغیره هیچ‌گونه رابطه‌یی ندارم. والسلام.

 

خوب دوست عزیز!

این دومین مکتوبی است در مورد منوکی ‌منگل یادآوری می‌کنید. البته که من نیز او را آن‌طوری‌که شما فکر می‌کنید بها نداده بودم ولی حوادث در وطن ما طوری انکشاف کرد، که نقش سیاه و خائنانه او را در آشفته ساختن وضع برجسته ساخت و بالاخره او را به یک فیگور و دسیسه‌ساز و توطئه‌گر مبدل نمود. اگر حرف‌های مرا باور ندارید، اینک حرف‌های سترجنرال گرییف که سرمستشار نظامی دوکتور نجیب‌الله را در مورد وی نقل می‌کنم: نقل از صفحات (157-158) کتاب افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی «… ژنرال مانوکی ‌منگل که به سال 1990 به کرسی رئیس ادارۀ امور سیاسی وزارت دفاع گماشته شده بود نیز انسان خودسر و کله شخی بود. در آرام‌ترین پادگان‌ها، پس از آن‌که پای او به آن‌جا می‌رسید، اختلافات و سر و صداها بالا می‌گرفت. پس از سفر او به مزارشریف در 1991 استان‌های شمالی کشور از نجیب‌الله رو تافتند. در نخستین سفر من به جلال‌آباد، معاون ادارۀ عملیاتی وزارت دفاع «ریاست اوپراسیون» ژنرال اسمعیل (خلقی) که از هواداران نزدیک ژنرال تنی بود، همراه من بود، از دیگاه حرفه‌یی او یکی از ورزیده‌ترین و کاردان‌ترین ژنرال‌های افغانی بوده که با قاطعیت و دلیری در کار متمایز بود… او با خدمت در ستاد جبهۀ جلال‌آباد به خود اجازه داد چند انتقاد ناگوار مگر عادلانه در بارۀ کاربرد نابخردانۀ نیرو و وسایل گسیل شده به جلال‌آباد به عمل آورد. انتقادات ژنرال اسمعیل را بی‌درنگ به ژنرال مانوکی ‌منگل که در آن هنگام استاندار نظامی (گورنر ژنرال) استان ننگرهار و نمایندۀ رئیس جمهور در جلال‌آباد و کسی شبیه کمیسار سیاسی بود، گزارش دادند پس از بازگشت به کابل من از زبان دیگران شنیدم که شب هنگام پیش از پرواز، ژنرال مانوکی ‌منگل چند سرباز را به اتاق خواب ژنرال اسمعیل فرستاد که به لت و کوب و خفه کردن او پرداختند…» ورنه ما در آن وقت‌ها سعۀ صدر داشتیم و هم حوصلۀ وزیدن باد مخالف را. اما این‌که لرزیدیم و شکستیم. عوامل بی‌شماری دارد که هم خود و هم من و هم آگاهان از آن واقف اند. بلی، یکی از آن عوامل همانطوری‌که فرموده اید تحمل نکردن و زیدن باد مخالف بود. و یکی دیگر بست زبان‌ها و زبان‌های «شقی» را همان‌طوری‌که نوشته‌ام با توپ بستیم. و کسانی‌که انتقاد می‌کردند مانند اسمعیل سیلی می‌خوردند و یا خفه می‌شدند…

  • کتاب طوری‌که می‌دانید به چاپ دوم خود نیز رسید. که تبریک می‌گویم، برای شما و اسد جان و سایر دوستان از آن‌جا که مرارت بسیار کشیده بودند و اکنون در هر افتخاری که آن کتاب بیافریند، جه بخواهند و چه نخواهند شریک هستند. اما، متأسفانه ناشر بی‌انصاف صبر نکرد تا نقاط نظری را که برای چاپ دوم نوشته بودم، برایش می‌فرستادم. پس چاره‌یی نبود. مقدار کاغذی را که سیاه کرده بودم، با چند مضمون دیگر که به نحوی از آن‌ها با کتاب و یا با تاریخ و یا با سرنوشت نویسندۀ کتاب ارتباط دارد برای اسدجان فرستادم. امیدوارم شما را در خواندن آن شریک ساخته باشد. و با استفاده از همان بی‌آلایش‌ها سوژه‌های دوستانه و نیک شما و جناب کرگر صاحب و «پرتو» صاحب و سایر آشنایان و رفقای آن‌جا به وی کمک لازم در تصمیم‌گیری‌اش بنماید.

البته نظر من این‌ست‌که، تا هنگامی‌که چاپ سوم این کتاب مطرح می‌شود، وقت و زمان فراوانی ضرورت است. در حالی‌که اغلاط و اشتباهات و کمی و کاستی‌ها فراوان اند و بر علاوه اضافات نیز و تبصره‌هائی‌که باید جواب گفته می‌شدند. پس اگر بصورت مستقل چاپ شود، چه نقصی خواهد داشت؟ (منظور من تنبیه شدید ناشر است عملی گردیده می‌باشد) نمی‌دانم کار رٌمان‌تان به کجا رسیده است؟ و در این اواخر چه نوشته‌هایی روی دست دارید؟ شنیده‌ام که کدام نوشتۀ عاطفی به حساب اولین سالگرد شهادت دوکتور نجیب‌الله روی دست دارید. که اگر نوشته عاطفی است، حرفی نیست. در غیر آن باید دقت نمائید، زیرا که توقعات حزبی‌هایی که در اروپا زندگی می‌کنند و احساسات آن‌ها در مقابل دوکتور نجیب با حزبی هائی‌که در کویته و فردوس و تهکال پشاور زندگی می‌کنند، فرق دارد، و همگون نیست. من باور کامل دارم که این نام‌ها هرچند گاه‌گاهی حامل تب و تاب تند و بی مورد است. به‌هیچ‌وجه سایه‌یی و یا تأثیر منفی در روابط نیکو و صمیمانۀ‌مان که تازه دارد ایجاد می‌شود و بطرف استحکام پیش می‌رود، نخواهد افگند. چی کسی می‌داند، شاید زندگی این امکان را بدهد که روزی از نزدیک یک‌دیگر را در آغوش بگیریم و درد دل کنیم و به خاطر توهمات بی‌مقدار بالا یک‌دیگر را پرزه باران نمائیم. به امید آن روز.

بااحترام

نبی عظیمی

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=499


مطالب مشابه