سیدرامین رحیمی
بارها نامش را شنیدهاید و از هویتش خبر دارید و در بسیاری از جشنها و برنامههای خصوصی و عمومی با شبزندهداری تا برآمدن خورشید، خوردن هندوانه، انار و آجیل، فال و خواندن دیوان حافظ و شاهنامه تجلیلاش کردهاید. در کنار آن؛ عدهای هم شاید به یلدا باور ندارید و ردش میکنید، اما امشب در این مصاحبه به بیشتر پرسش ها خواهیم پرداخت و از خود یلدا خواهیم پرسید که چیست و چه چیزی برای گفتن دارد!
پارسی: سلام و درود!
شب بلند و تاریک همه عالی و متعالی!
نام من “پارسی” است
هویتم “زبان”
برای رسانهی بینالمللی “فرهنگ” در حال انجام وظیفهام و اجرای این مصاحبه خطیر به دوش من است.
نخستین پرسش را بر حسب معمول، اینگونه آغاز میکنم: نخست اینکه خوش آمدید و صفا آوردید. سپاسگزاریم از این که قسمتی از این وقت بلندتان را به ما دادهاید و در این شب تاریک که فقط شمع روشن کردهایم درخواست ما را پذیرفتید. با معرفی آغاز می کنم، اینکه چگونه میشود شما بهتر را شناخت؟!
یلدا: بهتر است با لبخند جواب بدهم چون من شادیآورم. باید بگویم که در خانهها مرا به نام کوچکم یلدا صدا میزنند، اما بهصورت عمومی و رسمیتر با سه نام دیگرم در بیشتر جوامع شناخته میشوم:
“شب چله”
“جشن چله”
“جشن یلدا”
پارسی: سپاس! از ملاقات شما از نزدیک بیشتر خوشبخت شدم. آیا نام فامیلی یا تخلص شخصی هم دارید؟
یلدا: با این که تمام مردم مهربان و آگاه جهان فامیل مناند و مرا بیشتر “یلدا” مینامند؛ اما شما میتوانید در پهلوی آن “یلدایی” خطاب کنید یا هم میتوانید “یلدای جهانی” مرا صدا بزنید.
پارسی: چون ما مخاطبان زیادی داریم و معمولاً از تمام حوزهها هستند، ممکن است برای ما در مورد وجهتسمیه یا بهتر است بگویم ریشهی نام مبارکتان بگویید؟!
یلدا: حتما، چرا که نه!
ریشهی نام من (یلدا) بر اساس قاموسها و کتابها برگرفته از واژهی سریانی ܝܠܕܐ بهمعنای زایش است.
باید بگویم بر خلاف بعضیها که از نامهایشان خوششان نمیآید، من به نامم عشق میورزم و توصیه میکنم که همه باید نامهای خود را دوست داشته باشیم.
پارسی: با اجازه؛ پرسش بعدیام را با واردکردن ناگهانی یک پیشپریش مطرح میکنم که آیا به فلسفه هم باور دارید؟!
یلدا: حدس میزنم چه میخواهید بپرسید این که فلسفهی من چیست؟!
به جواب پرسشتان باید بگویم که من عاشق فلسفهام، مگر کسی هست فلسفه را دوست نداشته باشد؟!
پارسی: شما خیلی خردمند هستید که سریع به اصل موضوع میرسید، دقیقاَ میخواستم همین پرسش را مطرح کنم که فلسفهی وجودیتان چیست؟
یلدا: پای فلسفه که در میان میآید، جواب دادن معمولاَ سخت میشود و صحبت طولانی و منطقی، اما چون من موضوع تردیدی نیستم باید بگویم که فلسفهی من چنین است که من یکی از کهنترین جشنهای ایرانی و افغانستانی و حتی جهانی هستم که امیدوارم مبحث را خوانندگانمان سیاسی نکنند، چون من جامعام و منطقه را به رسمیت نمیشناسم و بدون ویزا سفر میکنم و بر خلاف سرزمینها، مرزی ندارم و باید بگویم که مرا به نام کشورهای ایران و افغانستان در ۹ آذر ۱۴۰۱ یعنی یکسال و ۲۱ شب پیش ثبت میراث جهانی شدهام. عزیزان زیادی با من، طیشدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیمکرهی شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی میدارند. فلسفهی وجودی یا بهتر است بگویم موجودیت من به میان غروب آفتاب ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در ۱ دی (نخستین روز زمستان) بر میگردد. خانوادهها معمولاً با وجود من، انواع میوهها و رایجتر از همه هندوانه و انار را مهیا و دورهم میل میکنند. از آن جایی که من احترام خاصی به شعرا دارم شاهنامهخوانی و قصهگویی بزرگان خانوادهها برای دیگر اعضای خانوادهها و همچنین فالگیری با دیوان حافظ نیز رایج است که من خیلی میپسندم، اما فلسفه من در نیمکرهی جنوبی متضاد است که در کشورهای نیمکرهی جنوبی برخلاف نیمکرهی شمالی کوتاهترین شب سال هستم. ببخشید گلویم خشک شد میتوانم این لیوان آب را بنوشم؟! هر چند شما کلی سفره چیدید و میز را رنگارنگ از انار و هندوانه کردهاید و کتابهای عزیز دلم حضرت حافظ لسانالغیب و شاهنامهی حکیم سخن و کتب شعرای دیگر را گذاشتید.
پارسی: بهتر است دیگر سوال فلسفی نکنم، هاهاها! بفرمایید! تا یلدای عزیز آب را مینوشد و دمی تازه میکند باید بگویم که دوستان عزیز امشب ۳۰ آذر است مصادف با شب یلدا پس یلدای همهی تان مبارک! یلدای عزیز اشاره می کند!
بفرمایید! میتوانید صحبتتان را ادامه دهید.
یلدا: کجا بودم؟! آها!
در مورد خودم میگفتم…
باید با سپاسگزاری همه جانبهای از دانشمند همهچیز فهم، ابوریحان بیرونی ادامه دهم که به من لطف نموده و مرا «میلاد اکبر» نام برده و منظورشان «میلاد خورشید» است. هر چند در کتاب “آثارالباقیه” این دانشمند نازنین فردایم یعنی روز اول دی ماه، به عنوان «خور» نیز یاد شدهاست. با احترام به تاریخ که ما رابطهی تنگاتنگی داریم هر چند مشروع هاهاها! به دلیل این گفتم که بعضی از دوستان افکار منحرفی دارند هاهاها! نه شوخی کردم محض تغییر فضای برنامه گفتم، “تاریخ” شبیه شما که زبان هستید و برای فرهنگ و تمام حوزهها کار میکنید برایم گفت که در قانون مسعودی نسخهی موزهی بریتانیا در لندن، مرا «خُرهروز» ثبت کردند، همچنان افزود که در برخی منابع دیگر «خرمروز» نامیده شدهام، اما در هر حالتی خوشحالم که در قلب تاریخ بهخوبی به ثبت رسیدهام. کمی در مورد نامهای دیگرم که در اول تذکر دادم؛ بگویم که واژهی «شب چله» یا «شب چلهی کلان» هم که در فرهنگ عامه مردم مترادف با نام مشهور من یعنی شب یلدا بهکار میرود از آن روست که چهل روز اول زمستان را «چلهی بزرگ» و بیست روز بعد از آن را «چلهی کوچک» نامیدهاند. و در قدیم گاهشمار باستانی در بین کشاورزان تقسیمبندی چهل داشتهاست. اگر این مبحث را بخواهم جمع کنم باید تکمیل کنم که چلّه، دو موقعیت گاهشمار در طول یک سال خورشیدی با کارکردهای فرهنگ عامه، یکی در آغاز تابستان (تیرماه) و دیگری در آغاز زمستان (دیماه)، هریک متشکل از دو بخش بزرگ (چهلروز) و کوچک (بیستروز) است. فکر میکنم واژهی چلّه برگرفته از چهل و مخفف «چهله» و صرفاً نشاندهندهی گذشت یک دورهی زمانی معین (و نه الزاماً چهلروزه) است.
وای سرم رفت…
پارسی: از اثرات فلسفه بافیست،هاهاها!
لطفاَ بهعنوان آخرین بلند پرسش بلند اینرا جواب دهید و بعداَ به پرسشهای کوتاهتر میپردازیم و شاید کمی حساسیتبرانگیز! هر چند شب دراز است و وقت کم!
شما به تاریخ اشارهای کردید و از رابطهتان گفتید ممکن است، اگر مسألهی خصوصی نباشد، در بارهی تاریخچه یا همان پیشینهتان بگویید؟
یلدا: هر چند فلسفه و تاریخ رابطهی نزدیکی دارند پس بهتر است کمی محتاط باشم. تاریخچهی من شبیه صفت خودم طولانی است، طوریکه از من در گاهشماری ایرانیان باستان از سال ۵۰۲ پیش از میلاد در زمان جناب داریوش یکم به تقویم رسمی ایرانیان باستان راه یافتم که فکر میکنم همین دیروز بود، آه یادش بخیر!
در میان همین مردم بهویژه در حوزهی تمدن “زاگرس رافدین” بیش از سه هزار سال پیش با پدیدههای خورشیدی مانند بزرگترین شب، یعنی من و – بزرگترین روز – اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی کمی آشنا بودند.
می دانم کمی خشک است، چون این خاصیت تاریخ است شبیه ریاضی و در ادامه باید بگویم که مردم بهویژه در تمدن زاگرس رافدین در دورهی یکجانشینی (شهرنشینی) متوجه شدند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند. یادم هست این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشاند.
کمکم مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی – هند و اروپایی، دریافتند که کوتاهترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شبها کوتاهتر میشوند، از همین رو آن را شب زایش خورشید (مهر) نامیده و آن را آغاز سال قرار دادند، کریسمس مسیحیان نیز ریشه در همین اعتقاد دارد.
در مرحله بعدی در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا، واژه «سَرِدَ» (Sareda) یا «سردَ» (Saredha) اگر اشتباه نکنم که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.
نکته دیگر را این است که در برهان قاطع ذیل نام من یعنی یلدا چنین آمدهاست: «من، شب اول زمستان و شب آخر پاییزم که اول جَدی و آخر قوس باشد و این درازترین شبهاست در تمام سال و در اینشب یا نزدیک به این شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و امشب بهغایت شوم و نامبارک میباشد که من به شدت مخالفم و بعضی زادروز مرا یازدهم جدی است».
از دید شما من شوم و نامبارکم؟! این بی انصافیست در حق من!
من ادامه میدهم تا سررشتهی کلام از دستم نرود. در ادامه باید بگویم که منرا یعنی شب یلدا را شب میلاد خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ هم میدانند. دربارهی آندو روایت عمده رایج است، البته من فراموش کردم که از تاریخ بپرسم، لطفاً بعد از برنامه مرا تلنگر بدهید که صحت و سقم این پرسش را از تاریخ بپرسم. اول آنکه در این شب مهر، میترا یا آنچنانکه در اوستا و نوشتههای پادشاهان هخامنشی آمده، میثرَه (Mithra) به جهان بازمیگردد. او که از ایزدان باستانی هند و ایرانی است، ساعات روز را طولانی کرده و در نتیجه برتری خورشید پدیدار میشود.
بعضی پژوهشگران هم بر این باورند که در شب یلدا، پیامبری زاده میشود، بسمالله! لعنت بر شیطان!: در سال ۵۱ پادشاهی اشکانیان که مصادف است با سال ۱۹۶ میلادی، پیامبری در شب یلدا زاده میشود. او را دو دولفین از آب بیرون میآورند، چه آنکه براساس آئین مهر، آب از اهمیت ویژهای برخوردار بودهاست.
در نهایت در هردو روایت، شب من شب تولد مهر است و این بازمانده از آداب مهری است که در شرق مدیترانه بهطور وسیعی رایج بوده و آثار آن از جمله در معابد مهری باقیمانده در پالمیرا در اردن فعلی دیده میشود.
پارسی: من هم بر خلاف آن ادعا باورمندم که شما شب تولد مهر و عشق هستید و شب تولد خوبیها،
بدون نیاز به سپاسگزاری پرسشتان را یادداشت کردم که از “تاریخ” بعداً بپرسید.
می رسیم به پرسشهای کوتاهتر! این پرسش کمی حساسیتزاست. جایگاهتان در دین کجاست؟ تأیید یا تکفیر؟ حلال یا حرام؟!
یلدا: من همیشه میانهرو هستم و برایم این پرسش هم حساسیتبرانگیز نیست، بلکه به دین هم شبیه تمام حوزهها احترام دارم. من با دین مشکلی ندارم و مطمئنم که دین هم با من مشکلی ندارد، مگر من کدام ضرر را به دین رساندهام یا توهین کردهام یا حقش را خوردهام که عمل مرا حرام و خودم را تکفیر کند!
پارسی: ببخشید که صحبتتان را قطع میکنم، اما بعضی از متولیان ادیان میخواهند جشن برپایی شما را بدون هیچ نص صریحی حرام فتوا دهند که نمیدانم چه خصومتی با شما دارند؟!
یلدا: مهم نیست چون قبل از برنامه سر چهار راه “اعتقاد شخصی” با خود دین صحبت کردم و سنگهای خود را وا کندیم که ما با همدیگر مشکلی نداشتیم و ابداً نخواهیم داشت.
هر چند من شباهتهای با جشنهای دیگر ادیان و اقوام هم دارم که کوتاه در اینجا بیان می کنم. بهطور مثال: جشن انقلاب زمستانی در بین دیگر اقوام باستان نیز رایج بودهاست. در روم باستان و همزمان با ترویج مسیحیت، پرستش سول اینویکتوس (خورشید شکستناپذیر) ایزد پاگان رومی بسیار شایع بود و رومیان میلاد او را در زمان انقلاب زمستانی جشن میگرفتند. سول اینویکتوس در آیین میتراییسم رومی نیز نقشی ویژه داشت و حتی میتراس (معادل یونانی میترا ایزد باستان ایرانی) لقب خورشید شکستناپذیر را داشت.
یادم هست که یکبار با تاریخ بحث داشتیم، در این مورد برایم گفت که محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میتراییسم مدیون است و برای نمونه، تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت بهخصوص کریسمس را در خود نگاه داشتهاست و کریسمس بهعنوان آمیزهای از جشنهای ساتورنالیا و زایش میترا در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمیشدن آیین مسیحیت و به فرمان کنستانتین بهعنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد. هنگام توسعهی آیینهای رازوری در اروپا و سرزمینهای تحت فرمانروایی امپراتوری روم و پیش از پذیرفتن آیین مسیحیت، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نام ساتورنالیا به سیارهی کیوان (ساتورن)، ایزد باستانی زراعت، احترام مینهادند. این جشن تا هفت روز ادامه مییافت و انقلاب زمستانی را شامل میشد. از آنجا که رومیان از گاهشماری یولیانی در محاسبات خود استفاده میکردند روز انقلاب زمستانی به جای ۲۱ یا ۲۲ دسامبر حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع میشد.
حتی میتوان گفت که امروزه تمام مسیحیانی که تولد عیسی مسیح را جشن میگیرند، هنوز هم در روز جشن شومینه و شمعهایشان را روشن نگاه میدارند، درخت کریسمس را با چراغهای کوچک نورانی تزئین میکنند، شبزندهداری میکنند و غذاهای مخصوص و ویژه میخورند؛ به دید و بازدید یکدیگر میروند و این مناسبت را در کنار دوستان و اقوامشان جشن میگیرند؛ درست نظیر همان سنتی که جوامع باستان در شب من یعنی شب یلدا برگزار میکردند. کریسمس و من (یلدا) تنها نمونهای از بسیاری از باورها، آداب و رسوم، نمادها، داستانها و افسانههای مشترکی هستیم که مردم ملل مختلف و مذاهب مختلف را به هم پیوند میزنیم.
پارسی: چه وسعت بینش بزرگی! چه برخورد عاقلانهای!
فقط یک پرسش کوتاه دیگر هم می پرسم و بر اساس رسوم و عادات به سمت فال گرفتن یعنی بخش آخر برنامه میرویم، اما سورپرایز هم داریم که بعداً میگویم و بعد از برنامه، من و شما میتوانیم تا سحر انار و هندوانه صرف کنیم و شعر و داستان بخوانیم.
سؤال آخر این است که حرفهای آخرتان برای ما چیست؟!
یلدا: خوشحالم از اینکه مرا در برنامهتان در این زادروزم دعوت کردید که با شما همکلام شدم، فارسی عزیز!
ما آخرین بازماندگان فرهنگیم، من بر خلاف شب بلندم، کوتاه میگویم و فقط یک آرزو دارم، برای همه اینکه عمری به بلندی خودم آرزو می کنم، به بلندی یلدا!
پارسی: چه شب مبارکی داریم امشب!
من تلاش می کنم زمان را مدیریت کنم و در مورد سورپرایز هر چه زودتر بگویم، سورپرایز این است که برای نخستینبار خودتان برای ما فال خواهید گرفت، از حافظ شیرینسخن!
مخاطبان عزیز و ارجمند!
با تمام شدن فال، برنامهی ما هم به پایان خواهد رسید، تا یلدای بعد با یلدای مبارک بدرود!
یلدا: با حضرت حافظ شروع میکنیم، فال را به نام همهی ما نیت میکنم:
ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم میدهم که هر چه صلاح و مصلحت میبینی برایمان آشکار و آرزوی ما را برآورده سازی.
این غزل را قبل از خواندن نخست به خودم و بعداً به همهی شما که مرا باور دارید و به فلسفه، علم، تاریخ و دین پیشاپیش تقدیم می کنم:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتیشکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
دهروزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقهی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا
ای صاحب کرامت شکرانهی سلامت
روزی تَفَقُّدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخوَش که صوفی امُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینهی سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا
خوبان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقهی مِیْآلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1393