مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

26 قوس 1402
2 دقیقه
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

مولانا فرزند و زاده‌ی بلخ است؛ در روز یک‌شنبه هشتم مهرماه 586 هجری خورشیدی. هنوز کودکی بیش نبود که با پدرش بهاءالدین محمد معروف به بهاء ولد، مقارن حمله‌ی چنگیزیان خون‌خوار، ترک وطن کرد و راه سفر در پیش گرفت. از نیشابور گذر کرد و از دم پاک شیخ عطار، جان گرفت و راه قونیه سپرد. این‌جا در این شهر بزرگوارانه زیست. نزد پدر آموخت و آموخت و چشمه‌ی جانش از معارف او و عشق و عرفان لبریز شد. مولانا چندی نزد سید برهان‌الدین محقق ترمذی نیز علم و ادب و تفسیر و فقه آموخت و چندی در شام کسب دانش کرد. در بازگشت به قونیه دیگر خود به عالم علم و فقه تبحر و تسلط یافت و چونان آموزگاری خبره به‌کار آموزش اشتغال ورزید.

هم‌چنان در عالم علم سیر می‌کرد و هر روز بر تعداد دانش‌آموزان جلسه‌ی درسش افزود می‌گردید؛ تا این‌که آفتابِ شمس، بر مشرق دل و ضمیر جانش طلوع کرد و او را به جهان‌های ناشنیده و نادیده پرواز داد. مولانا پس از دیدار با شمس، خود آفتاب شد و چنان با تب و تاب گردید که دیگر هرگز روی سردی و سیاهی را ندید و هم‌چنان مهر و نور و عشق و زندگی هدیه داد و جان‌های خسته را توان بخشید و جسدها را روان. مولانا دیگر از فقه نگفت؛ بلکه از عشق گفت و آه عشق و آه عشق.

او مثنوی را سرود در شش دفتر و بیست‌وشش‌هزار بیت؛ آن‌چه آن را بحق دریای عرفان و دُرّ دریای  جان گفته‌اند؛ و دیوان شمس را سرود که کهکشان کهکشان عشق به ارمغان آورد و شوریده‌حالان را به شور و التهاب انداخت و از آب حیات‌شان سرمست گردانید. او رباعی هم سرود و هرچه سرود با سادگی و رسایی و بی‌پیرایگی و عشق و عرفان سرود و جان مشتاقان را گرمی و نور و سرور بخشید. غیر از شعر که آن را با شعور به‌نمایش گذاشت؛ آثار منثور او چون: فیه ما فیه و مکاتیب و مجالس سبعه هم خود دنیایی از رمز و راز پدید آورود و جانِ زنده‌دلان را بال پرواز بخشید.

آری مولانا با ظهورش در دنیای عشق و عرفان و شعر و شعور پارسی و خراسانی، هم‌چنان که خود دل‌سوخته‌ی شمس تبریز بود خلقی را لب‌ریز از جان و جهان کرد و سرانجام همه را در آتش سوگ خود نشاند و در روز یک‌شنبه 26‌ آذرماه 672 چشم از جهان فرو بست و به جانان پیوست. اگرچه او هرگز نمرده است و هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق!

آدرس کوتاه : www.parsibaan.com/?p=1366


مطالب مشابه